جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

اح ، اخ ، اد و ار


احترام امام‌زاده با متولّى است
نظير: حرمت امامزاده را متولّى نگاه دارد
احتياج قانون و يا سون نمى‌داند
احتياج مادر اختراع است
نظير:
هر علم را که رواج بوَد به‌قدر احتياج بوَد (مقامات حميدى)
- به دل‌ها نياز اوستادى قوى است کزو هر زمان صنعتى را توى است (ناصرخسرو)
- روز بى‌آبى از شاش موش هم آسيا مى‌گردد.
احتياط نيمش ثواب و نيمش گناه است
احسان همه خلق را نوزاد٭
نظير:
انسان بندهٔ احسان است
- به احسان توان کرد وحشى به قيد (سعدى)
- عدو را به‌جاى خَسَک زر بريز که بخشش کند کُنْد دندان تيز (سعدى)
٭ .......................... آزادان را چو بنده سازد
با سگ چو سخا کند مجوسى سگ گربه شود به چاپلوسى (نظامى)
احمد به هيمه نمى‌رفت، بردندش
رک: احمدک به مدرسه نمى‌رفت، بردندش
احمد پوده همو که بوده! (عامیانه)
رک: همان خر است و يک کيله جو!
احمدک به مدرسه نمى‌رفت، بردندش (يا: احمد به هيمه نمى‌رفت، بردندش)
رک: مرده نمى‌رود به گور، مى‌برندش به زور!
احمدک به مکتب نرفت روزى هم که رفت آدينه بود! (يا: حسنى به مکتب نرفت روزى هم که رفت...)
نظير:
کاهل به آب نرفت وقتى هم رفت خمره بُرد
- مرغ ما تخم نکرد وقتى هم کرد در کاهدان!
- پيرزن نمرد تا روز باراني!
- بعدى چندى که خواجه کارى ساخت بر سرِ گنبدى منارى ساخت!
احمدک خوشرو بود آبله هم برآورد!
نظير:
مبارک خيلى خوشگل بود آبله هم درآورد
- احمدک را که رُخ نمونه بزد آبله بر دَمد چگونه بوَد (نظامى)
- گل بود به سبزه نيز آراسته شد
- حريف مجلس ما خود هميشه دل مى‌برد على‌الخصوص که پيرايه‌اى بر او بستند (سعدى)
احمدک نه درد داشت نه بيمارى، جوال‌دوز به خود مى‌زد و مى‌ناليد
رک: آدم بيکار جوال‌دوز به بيضهٔ خود مى‌زند
احمد نباشد يار من، خدا بسازد کار من
رک: اکبر ندهد خداى اکبر بدهد
احمق است آن کس که بالاتر نشست استخوانش زودتر خواهد شکست٭
نظير:
پُر بالا مبر که پر و بالت مى‌سوزد
- هر که نشيند به‌جاى خويشتن افتد و ببيند سزاى خويشتن
- طلب بزرگى گردن مى‌شکند
٭ مصحفى است از اين بيت مولوى:
هر که بالاتر رود احمق‌تر است کاستخوان او بَتَر خواهد شکست
احمق را ستايش خوش آيد (سعدى)
احوال دل سوخته دلسوخته داند٭
رک: آن دوه دلِ سوخته دلسوخته داند
٭ .............................. از شمع بپرسيد ز سوز جگر ما (...؟)
احوال زنان هم زنان دانند (سمک عيّار)
احوال سايه‌اش را از سنگ مى‌پرسد
يعنى بسيار بى‌عقل است ديوانه است
احوال عالم چنين است: اگر يکى دو روز شاد کند آخرش مى‌گرياند (سمّک عيّار)
رک: اندر پس هر خنده دو صد گريه مهياست
احوال ار طاق بنگرد جفت است
نظير: احوال يکى را دو بيند
احوال يکى را دو بيند
نظير: احوال ارطاق بنگرد جفت است
احوال در ميان کوران باقلا چشم است!
رک: در حوضى که ماهى نباشد قورباغه سپهسالار است
اختر ما را فروغ شعلهٔ ادراک سوخت٭
رک: آفت جان من است عقل و دل و هوش من
٭ بى‌گناه است آسمان درتيره‌بختى‌هاى ما .............................(صائب)
اختلاط سنگ و آهن آتش آرد در وجود
اختيار با بختيار است!
عبارتى است که در تعارفات روزانه در پاسخ به جملهٔ 'اختيار داريد' بر زبان آرند
اختيار دست بختيار بود اونم (= او هم) پارسال مُرد (عامیانه)
اختيار مرده‌ها دست زنده‌هاست
اخلاق نيک از بهشت آمده است
رک: بِهْ است از روى نيکو خوى نيکو
ادب آب حيات زندگانى است
نظير: باادب باش تا بزرگ شوى
رک: ادب مرد بِهْ ز دولت اوست
ادب‌النفس خيرٌمن ادب‌الدرس
ادب خرجى ندارد ولى همه چيز را مى‌خرد
رک: ادب مرد به ز دولت اوست
ادب مرد به ز دولت اوست
نظير:
ادب مرد بهتر از زر اوست (مکتبى)
- ادب خرجى ندارد ولى همه چيز را مى‌خرد
- با خلق خدا ادب نگهدار (نظامى)
- باادب باش تا بزرگ شوى
- حقا که ادب تاج سرِ مردان است (صادق لاهورى)
- باادب را ادب سپاه بس است بى‌ادب با هزار کس تنهاست
 

(شهيد بلخى)

ادعاى پيشکى شرمسارى مى‌آورد
نظير: ادعاى پيشکى مايهٔ شيشکى است
ادعاى پيشکى مايهٔ شيشکى است
نظير: ادعاى پيشکى شرمسارى مى‌آورد
ادعاى خدائى مى‌کند که به پيغمبرى قبولش کنند
ارادتى بنما تا سعادتى ببري٭
نظير: اول نماز، آخر نياز
٭ طفيل هستى عشقند آدميّ و پرى ........................... (حافظ)
ارباب کچل نوکر مودار نمى‌خواهد (عامیانه)
رک: آقاى کچل نوکر زلف‌دار نمى‌خواهد
ارث بابا نه خان دارد نه کدخدا!
ارث پدر ار خواهى علم پدر آموز
ارث پدرت را مى‌خواهى يا مهر مادرت را؟
نظير: مگر ارث پدرت را مى‌خواهي؟
ارث خرس به کفتار مى‌رسد!
نظير:
ارث شغال به گرگ مى‌رسد
- ميراث خرس مرده به کفتار مى‌رسد
- شتربان درود آنچه خربنده کِشت
ارث شغال به گرگ مى‌رسد
نظير: ارث خرس به کفتار مى‌رسد
ارچه جُو بَنْد هر دو، بِهْ بوَد منبر ز دار٭
٭ ........................... گرچه از طبعند هر دو، بِهْْ بوَد شادى ز غم(عطّار)
ارزان خرى، انبان خرى
نظير:
هر که او ارزان خرد انبان خرد
- هر چه پول بدهى آش مى‌خورى
- کبوتر صد دينارى 'ياکريم' نمى‌خواند
ارزان شود نانَت است، گران شود جانت است
ذخيره کردن گندم در خانه همواره مفيد است
ارزان نفروش تا گران بخرند!
شعار گرانفروشان و ورد زبان ايشان چنين است
ارزان يافته خوار باشد
نظير:
خوارى هر چيز از ارزانى بوَد (قطران)
- آسان يافته خوار باشد
- من به چشم يار از آن خوارم که ارزان يافته است
ارمغان مور پاى ملخ است٭
نظير:
سوغات ليلى برگ چغندر است
- سوغات يار کوهى يا ريواس وحشى است يا پياز
- ران ملخى هديهٔ موران باشد (سعدى)
- برگ سبزى است تحفهٔ درويش
- از درويشان برگ سبزى است از زندان قاب گرگى
٭ تمثّل:
عيبم مکن و بدار معذور پاى ملخ است تحفهٔ مور
ارّه داده و دسغاله٭ گرفته است
رک: سگ داده و سگ‌توله گرفته است
٭ دسغاله (يا دسکاله): نوعى داس کوچک که با آن علف‌ها را درو مى‌کنند


همچنین مشاهده کنید