شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

ای(۲)


اى خوشا آن کس که زن ناکرده است٭
نظير:
آدم بى‌زن پادشاه بى‌غم است
- زن ندارى غم ندارى
- باشد عزبى مايهٔ راحت به جهان
- قربان بى‌زنى که يک نان را تنها بزني!
- خوش است بى‌عيالى وکليد در دست خود داشتن (احياءالعلوم)
رک: غم ندارى زن بگير!
٭ ........................... و آنکه زن دارد غلام و برده است(شيخ بهائى)
اى خوشا خرقه و خوشا کشکول ٭
نظير:
خوش فرش بوريا و گدائى و خواب امن (حافظ)
- از حرير و سمور بيزارم باز ميل قلندرى دارم (شيخ بهائى)
٭ دلم از قيل و قال گشته ملول ................... (شيخ بهائى)
اى خوشا در بوستان با دوستان ٭
٭ بوستان از دوستان خوشتر کنون ....................(مسعود سعد سلمان)
اى دوست، گُلِ شکفته را بادى بس!
نظير: پيران را تبى و زمستان را شبى.
رک: آدم آه است و دَم.
اى سال برنگردى صد سال برنگردي!٭
٭ اشاره است به سال‌هاى قحطى ۱۳۳۵ و ۱۳۳۶ هجرى قمرى
اى سير تو را نان جوين خوش ننمايد معشوق من است آنکه به نزديک تو زشت است (سعدى)
نظير:
مرغ بريان به چشم مردم سير کمتر از برگ ترّه بر خوان است (سعدى)
- براى آدم گرسنه نان خالى پلو است
- آدم گرسنه سنگ را هم مى‌خورد
- گرسنه را نان تهى کوفته است
رک: سگ سير است و قليه ترش
ايزد ندهد ملکِ جهان جز به سزاوار (معزّى)
رک: دولت ندهد خداى کس را به غلط
اى زر تو خدا نه‌اى وليکن به خدا ستّار عيوب و قاضى حاجاتى
نظير:
به زر آسان شود دشوار عالم (وحشى)
- با پول روى سبيل شاه نقّاره مى‌زنند
- پول حلاّل مشکلات است
- يک جو زر بهتر از پنجاه من زور است
- کارى که مى‌کند زر، نه پدر مى‌کند نه مادر
- تا زر دارى به زور محتاج نه‌اى
- فلسى ز هزار فلسفى به (خاقانى)
- اگر تو را زر باشد دنيائيت برادر باشد
- هر که را زر در ترازوست زور در بازوست (سعدى)
- هر که را زر در دست حق در دست
- هر که زر ديد سر فرود آورد (سعدى)
- زر بر سر فولاد نهى نرم شود
- به زر برکنى چشم ديو سپيد (سعدى)
- زور ده مرده ندارى زر يک مرده بيار (سعدى)
- خوبرويان جهان صيد توان کرد به زر (حافظ)
- هر که را زر بيش است حرفش پيش است
- پولدارها به کباب، بى‌پول‌ها به دود کباب
- هر کجا پول است آنجا دلگشاست
- پول را روى تابوت مرده بگذارى مرده برايت ابوعطا مى‌خواند!
اى عزيزان ز لب و لُنج شتر فيض بريد خاصه وقتى که بوَد مست اِداها اشتر! (لاادرى)
اى عزيزان کارِ تن سهل است فکر دل کنيد٭
٭ تن اگر بيمار باشد بر سر مياريدم طبيب ........................ (جامى)
اى فغان از يار ناجنس اى فغان٭
رک: روح را صحبت ناجنس عذابى است اليم
٭ .................................. همنشين نيک جوئيد اى مهان (مولوى)
اى فقيه اول نصيحت‌گوى نفس خويش باش ٭
رک: رطب‌خورده منعِ رطب چون کند
٭ راستى کردند و فرمودند مردان خداى ......................... (سعدى)
اى فلک! به همه منقل دادى به ما کَلَک؟٭ (عامیانه).
نظير:
فلک شربت هر که از يخ سرشت به‌جز شربت ما که بر يخ نوشت
- اى آسمان کبود، براى همه بود براى ما نبود؟
٭ کَلَک: آتشدان سفالى، منقل گِلي
اى کشته که را کشتى تا کشته شدى زار تا باز که او را بکشد هر که تو را کشت٭
نظير: هر که تيغ ستم کشد بيرون فلکش هم بدان بريزد خون (سنائى)
٭ اقتباسى است از شعر معروف ناصر خسرو بدين‌مضمون:
عيسى به رهى ديد يکى کشته فتاده حيران شد و بگرفت به دندان سرِ انگشت
گفتا که که را کشتى تا کشته شدى زار تا باز که او را بکشد هر که تو را کشت
اى که اندازى کلوخى، سنگ را آماده باش!
رک: کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است
اى که دستت مى‌رسد کارى بکن پيش از آن کز تو نيايد هيچ‌کار (سعدى)
نظير:
خبرى کن اى فلان و غنيمت شمار عمر از آن پيشتر که بانگ برآيد فلان نماند
- برگ عيشى به گور خويش فرست کس نيارد ز پس تو پيش فرست (سعدى)
- فرصت غنيمت است نبايد ز دست داد
- بکن اکنون که کردن مى‌توانى چو نتوانى چه سود آنگه که دانى (شبسترى)
- خيرى بکن، امروز را فردا مکن (مولوى)
اى مسلمانان فغان از جور چرخ چنبرى
نظير: چرخا، چه خواهى از منِ عورِ برهنه پاى دهرا، چه جوئى از منِ زارِ شکسته‌بال(مجدالدين همگر)
اى مگس، عرصهٔ سيمرغ نه جولانگه تُست ٭
نظير: پشه کى جولان کند جائى‌که باد صرصر است (معزّى)
٭ ........................... عِرضِ خود مى‌برى و زحمت ما مى‌دارى (حافظ)
اى من فداى آنکه دلش با زبان يکى است ٭
نظير: يک‌دل و يک‌جهت و يک‌رو باش (جامى)
٭ خلقى زبان به دعوى عشقش گشاده‌اند ...................... (حافظ)
ايمن مشو ز فتنه چو خود فتنه مى‌کنى ٭
٭.............................. گر چيره‌اى تو، چيره‌تر است از تو روزگار(پروين اعتصامى)
اين آب‌هاى مرده به دريا نمى‌رسند٭
٭ از موج اضطراب اگر پر برآورند ................... (صائب)
اين آش ترش قابليّت سرپوش ندارد
اين آش و اين کاسه! (عامیانه).
رک: اين گوى و اين ميدان
اين آش و اين نقاره (عامیانه).
رک: اين گوى و اين ميدان
اين آشى است که خودم براى خودم پختم
نظير:
خودم کردم که لعنت بر خودم باد
- امام‌زاده را خودمان ساختيم به کمر خودمان زد
اى ناتوان شده به تن و برگزيده زهد زاهد شدى کنون که شدى پير و ناتوان(ناصر خسرو)
نظير:
قحبهٔ پير چه کند که توبه نکند از نابکارى و شحنهٔ معزول از مردم‌آزارى (سعدى)
- چه سود از دزدى آنگه توبه کردن که نتوانى کمند انداخت بر کاخ (سعدى)
- حاکمان در زمان معزولى همه شبلى و بايزيد شوند (سعدى)
اين امام‌زاده‌اى است که با هم ساختيم!
رک: امام‌زاده‌اى است که با هم ساختيم
اين امام‌زاده هم که معجزى نکرد
نظير: اين تفنگ حسن موسى هم که نزد!
اين بلا را صد بلا اندر پى است
اين بهارى است کز آن بوى خزان مى‌آيد٭
٭ بر دلم سبزهٔ خط تو گران مى‌آيد ......................(غياث نقشبند يزدى)
اين به آن در!
نظير:
سهم به سهم
- سر به سر، بى‌‌دردِسر!
- سه کاه به دو جو!
- طاقچه‌چى به‌جاى باغچه‌چي!
- درازى شاه خانم به پهناى ماه‌خانم در!
- محتسب خُم شکست و من سرِ او (حافظ)
- هر چه عوض دارد گله ندارد
- کى زد که نخورد؟ (عامیانه).
رک: زدى ضربتى ضربتى نوش کن
اين تخم و اين زمين!
رک: اين گوى و اين ميدان


همچنین مشاهده کنید