شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

پیراهن شب


پیراهن شب
روز روشن رفت و کم‌کم
شب ز راه آمد دوباره
باز زنبیلی به دستش
توی آن صدها ستاره
ماه، خود را بین آنها
کرده بود آهسته پنهان
قصد شوخی داشت با شب
آن چراغ گرد و تابان
ناگهان زنبیل شب را
ریخت توی دامن خود
هر ستاره شاد و خندان
بر لباس او گلی شد
ماه هم غلتید و چابک
جست توی دامن شب
هر دو خندیدند و او شد
دکمه پیراهن شب

زهرا وثوقی
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید