یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تجلی وجه عقلانی دین


تجلی وجه عقلانی دین
وقتی حضرت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - از دنیا رفتند، در اثر فعالیت های او از یک طرف و استواری آداب و معارف و آموزه های اسلام از سوی دیگر، در اندک زمانی اسلام توانست خود را جهانی کند و سایه خود را بر همه جهان بیندازد. تاکید و ترغیب اسلام نسبت به علم و فراگیری آن، باعث شد تا در کنار پیشرفت های سیاسی و عقیدتی، دیگر کشورها مجذوب این فرهنگ دینی شده و بدین وسیله فراورده های علمی آنها به جامعه اسلامی راه پیدا کند و در همین راستا بود که کتب علمی یونان و هند و مصر و ایران و روم به زبان اسلامی ترجمه گردید. در عصر عباسیان فرصتی پیش آمد که به بررسی و ارزیابی کتب ترجمه ای بپردازند و همین امر، باعث نوآوری های زیادی در عرصه تحقیق و تالیف کتب مختلف در حوزه های متعدد علمی از سوی مسلمانان گردید. آنچه مشهور و معهود است، آن است که نهضت ترجمه تقریبا از اواخر دوره امویان شروع شد و اوج آن در دوره عباسیان خصوصا دوره هارون و مامون بود. در دوره مامون بود که شاکله علمی جامعه اسلامی، خود را بروز داد و دانشمندان از نقاط مختلف جهان به خراسان آمدند و مجالس بحث و گفتگوی علمی شدت یافت. کتب متعدد علمی در حوزه های مختلف از جمله طبیعیات، ریاضیات، هیئت، طب و... ترجمه و مورد بحث و نظر قرار گرفت و این خود جهشی قابل توجه در رویکرد جامعه اسلامی به علم و نوآوری علمی بود. البته این فضایی که به وجود آمده بود، چیزی نبود که امویان یا عباسیان آن را به وجود آورده باشند بلکه تعالیم آسمانی اسلام و تاکیدات آن در خصوص دانش افزایی و تولید علم باعث پیدایی آن شده بود و در مرحله اول، علمای دینی بودند که طلایه داران این نهضت علمی به شمار می آمدند. البته خود مامون هم حالا به هر قصد و نیتی که داشته است در ترجمه کتب یونانی کوشش می کرد و از مجالست با حکما و علما اظهار خوشایندی می کرد.
● آشفتگی های فکری و عقیدتی موجود درعصر امام
در همین مقطع زمانی است که می بینیم فرقه های منحرف و زنادقه، وضعیت علمی و فرهنگی جامعه را متلاطم کرده بودند. رویکرد مفرطانه به عقل که ناشی از تاثیرپذیری کتب یونانی و سریانی بود، خیلی را به مذهب اعتزال کشاند تا آنجا که فقط عقل را سرچشمه معرفت دانستند و خود را از وحی مستغنی شمردند. چنین وضعیتی، مسئولیتی خطیر را برای امام - علیه السلام - رقم می زد و لذا می بینیم امام - علیه السلام - به خاطر حفظ جامعه از این انحرافات، به تبیین و تنقیح معارف دین می پردازد، در جلسات مناظره شرکت می کند و راه و رسم تحقیق و فراگیری علم را به جامعه و اهل علم می شناساند.
آشفتگی های فکری و عقیدتی موجود در آن عصر، آنچنان بود که امام - علیه السلام - در مواردی به همین منظور مسافرت هایی به بصره و کوفه انجام می دادند. یکی از این آشفتگی ها این است که پس از شهادت امام صادق - علیه السلام - پیروان او به گروه های مختلفی از قبیل ناووسیه، اسماعیلیه، سمطیه، فطحیه و قطعیه هر کدام با عقاید خاصی، تقسیم شدند، که عقاید آنها در جای خود ذکر شده است. فقط قطعیه بود که امام بعد از امام صادق - علیه السلام - را امام کاظم - علیه السلام - می دانست. همین فرقه ها در زمان امام رضا - علیه السلام - موجودیت داشتند و جالب آنکه بر عقاید خود مصر بودند و خطوط فکری خود را دنبال می کردند. آشفتگی فکری و عقیدتی دیگری که موجود بود، تفرق پیروان امام کاظم - علیه السلام - بعد از شهادت ایشان بود که نتیجه آن پیدایش فرقه هایی از قبیل واقفیه،‌ بشریه و قطعیه بود. فقط قطعیه بود که اعتقاد به امامت امام رضا - علیه السلام - پس از شهادت امام کاظم - علیه السلام - داشت. بدیهی است که با وجود چنین وضعیتی، انحراف فکری جامعه به اوج خود برسد، سوای آنکه انحرافات ناشی از کتب ترجمه ای نیز اعتقادات دینی را هدف قرار داده بود. کار آمدترین اقدام در این وضعیت که منجر به هدایت فکری جامعه گردد، ترویج فرهنگ دینی و عقاید اصیل اسلامی یا ارائه طرق شناخت حق از باطل که در واقع یک کار معرفت شناختی است، در راستای تحکیم عقاید حقه بود که امام - علیه السلام - با انجام مسافرت هایی به مراکز پخش این افکار و انجام مناظرات علمی با بزرگان آنها تاثیر مهمی در جهت دهی فکری مسلمین داشتند.
اکنون نوبت آن رسیده است تا با نگاهی به مباحث مطرح شده بین امام رضا - علیه السلام - و رهبران و نمایندگان سایر ادیان و مذاهب، قوت روح علمی و سلوک عقلانی آن امام همام - علیه السلام - را در تبیین وجه عقلانی دین به نظاره بنشینیم. اما از آنجا که بررسی تمامی مناظرات آن حضرت از حوصله این نوشتار خارج است، به بیان فرازهایی از مناظره آن حضرت با عمران صابی (از متفکران و متکلمان بزرگ آن دوران) که مشتمل بر با اهمیت ‌ترین اصول و مسائل الهیات است می‌پردازیم؛
● تجلی وجه عقلانی دین در مناظره امام (ع) با عمران صابی
امام - علیه السلام - در یک جلسه مناظره، پس از آنکه هیربدان، بزرگ زرتشتیان را با برهان قاطع محکوم ساخت، رو به حاضران کرد و فرمود آیا در میان شما کسی هست که با اسلام مخالف باشد و اگر مایل است، بدون اضطراب ونگرانی سوالاتش را بپرسد؟ در این میان عمران صابی، که یکی از متکلمین معروف بود برخاست و نزد امام - علیه السلام - آمد و گفت ای دانشمند بزرگ! از نخستین وجود (وجود اول یعنی خداوند) و مخلوقاتش با من سخن بگو. امام - علیه السلام - فرمود:
«سالت فافهم الجواب اما الواحد؛ فلم یزل کائنا واحدا لا شی معه بلا حدود و لا اعراض و لا اعراض و لا یزال کذلک»
(اکنون که سوال کردی، پاسخ سوالات را بفهم. خداوند یگانه از اول، بی ‌همتا بوده، موجودی است که چیزی با او نبوده، حدود و اعراض، راهی به او نداشته است.)
استاد محمد تقی جعفری(ره) در شرح این قسمت از پاسخ امام - علیه السلام - می‌نویسد: «وحدانیت مطلق خداوندی از صفات ذاتیه اوست؛ لذا به هیچ وجه قابل تغییر نیست و هیچ موجودی نمی‌تواند در برابر آن ذات اقدس چنان مطرح شود و تحقق پیدا کند که وحدت مطلقه خداوندی را مبدل به واحد عددی نماید که موجود مفروض،‌ دوم آن واحد بوده باشد. نظیر این وحدت را تا حدی می‌توان در وحدت نفس «من» انسانی شهود کرد. من انسانی آن حقیقتی نیست که در برابر امور مادی که مدیریت آنها در اختیار من است به عنوان یک واحد بوده باشد که امور مادی دوم و سوم ... آن من، محسوب گردد.»
چنانکه معلوم است سوال عمران صابی از وجود نخستین یعنی واجب متعال است که چگونه وجودی است و امام - علیه السلام - در پاسخ می‌فرمایند: خداوند یگانه از ازل بی‌همتا بوده، موجودی است که چیزی با او نبوده، حدود و اعراض، راهی به او نداشته ‌اند، تا ابد چنان است که از ازل تا کنون بوده است. آنچه در پاسخ امام - علیه السلام - آمده است در واقع ناظر به یک قاعده عقلانی است یعنی لزوم وحدت مطلقه واجب بالذات که برگرفته از مفهوم واجب الوجود بالذات است چرا که تصور عدم وحدت مطلقه برای ذات واجب، مستلزم تجویز ترکب در آن ذات اقدس و در پی آن احتیاج و نیازمندی است که چنین تجویزی با معنا و مفهوم واجب الوجود بالذات، ناسازگار است و با توجه به همین وحدت مطلقه است که حضرت احدیت از ازل بی ‌همتا بوده و حدود و اعراض در او راه ندارند. توضیح آنکه: موجودات چیزی جز واجب الوجود نیستند زیرا واجب الوجود یعنی موجودی که وجود برای او ضروری است اما از آنجا که منشا ضرورت وجود برای واجب یا ذات واجب است یا غیر آن ذات، واجب الوجود دو گونه می شود ، واجب الوجود لذاته یعنی موجودی که تصور انفکاک و انقطاع از وجود چه سابقا و چه لاحقا ، نسبت به او محال عقلی است و واجب الوجود لغیره و آن موجودی است که انفکاک از وجود نسبت به او استحاله عقلی ندارد زیرا وجود از ناحیه غیر برای او ضرورت پیدا کرده است. بر این اساس، ضرورت وجود برای واجب بالغیر تا زمانی است که علت تامه موجده آن اقتضای تاثیر را داشته باشد. در غیر این صورت یا موجود نمی شود و یا به نیستی می گراید. چنین موجودی را واجب الوجود بالغیر یا ممکن الوجود نیز می گویند.
اکنون با توجه به مفهوم هر یک از واجب بالذات و و اجب بالغیر، می توان خواص هر یک را با تکیه بر متد عقلانی به شرح زیر مورد توجه قرار داد؛
الف) خواص واجب بالذات
۱) واجب بالذات از هر نوع عدم و نیستی خارج است یعنی نه مسبوقیت به عدم دارد ونه ملحوقیت عدمی. یعنی در سابق، زمانی نبوده است که او نبوده باشد و در آینده هم به نیستی نمی رود.
۲) احتیاج در او راه ندارد چرا که نیازمندی، مستلزم نقص است و نقص هم نوعی عدم است و تصور عدم برای واجب بالذات با مفهوم حقیقی آن در تعارض است.
۳) ترکیب در او راه ندارد زیرا مرکب در قوامش نیازمند اجزای خویش است و نیازمندی از ذات واجب به دور است.
۴) تعدد بردار نبوده و شریک ندارد، زیرا در تعدد و شرکت، نیازمندی و افتقار به غیر است.
ب) خواص ممکن الوجود
۱) از آنجا که ضرورت وجود برای او از ناحیه غیر است (چنانکه گذشت)،امکان لازمه ماهیت ممکن است و بنا بر این تصور نیستی در سابق و لاحق برای او معقول است.
۲) احتیاج از لوازم ذاتی ممکن است و این هم ناشی از امکان نهفته در ذات ممکن است. بنا بر این تصور مسبوقبت به عدم برای او عقلانی نیست.
۳) وقتی امکان و احتیاج که لازمه امکان است، ذاتی ممکن شد، تمام آنچه که ناشی از نیازمندی است، از قبیل ترکیب ، تجزیه، تعدد و ...لازمه وجودی او خواهد بود.
نتیجه آنچه گذشت، آن است که واجب الوجود بالذات، واجب الوجود از همه جهات است یعنی از هر گونه وصف امکانی منزه است و در محل خود به اثبات رسیده است که ذات واجب بالذات یک مصداق بیشتر ندارد و آن ذات حضرت احدیت است و هر چه غیر از اوست، همه ممکناتند.
بنابر این وقتی امام (ع) می فرماید «فلم یزل کائنا واحدا»، از ازل بی همتا بوده است، اشاره به وحدانیت مطلقه، ازلی بودن و نفی مسبوقیت عدمی از ذات باری است. لا شی ء معه، یعنی موجودی در عرض وجود او نیست زیرا تعدد، مستلزم افتراق و اختلافی است که لازمه اش نقص و نیازمندی است و فرض تعدد واجب بالذات، مستلزم تجویز نقص و نیازمندی در ذات واجب بالذات است که به حکم عقل ممتنع است. بنا بر این وحدت مطلقه واجب بالذات، به معنای نفی ترکیب و تعدد است. احدیت او ناظر به وحدت ذاتی و تجزیه ناپذیری و واحدیت او بیانگر وحدت عددی و نفی تعدد و شریک برای آن ذات مقدس است. بلا حدود و لا اعراض، حدود و اعراض در ذات باری تعالی وجود ندارد، زیرا محدودیت و معروضیت از شوون مختصه ممکنند و تصور آنها نسبت به ذات واجب تعالی مستلزم تجویز تاثیر پذیری ذات واجب از غیر است که مغایرت عقلی با مفهوم واجب بالذات دارد.
شیخ الرئیس بوعلی در تعریف حد آورده است: ما ذکره الحکیم فی کتاب طوبیقا انه قول الدال علی ماهیه الشیی ای علی کماله الوجوب الذاتی و هو ما یتحصل له من جنسه القریب و فصله، بنا به گفته فیلسوف ارسطو در کتاب طوبیقا (جدل)، حد تعریفی است که کمال وجود ذاتی آن شیی ء را بیان می کند و آن از جنس نزدیک و فصل، فراهم می آید. بنا بر این، از آنجا که بشر را توان درک کنه ذات واجب نیست، اولا تصور حد برای خدا ممتنع است، ثانیا تحدید ذات واجب ، فی نفس الامر امتناع عقلی دارد زیرا مستلزم محدودیت در ذات باری است.
و هم او عرض را این گونه تعریف کرده است: عرض اسم مشترکی است که چند معنا دارد؛ به هر موجودی که [حال] در محلی هست عرض گفته می شود و نیز به هر موجودی که در موضوعی قرار گرفته باشد عرض گفته می شود و به هر معنای کلی مفردی که قابل حمل بر افراد بسیار باشد عرض اطلاق می شود و نیز هر چه خارج از طبیعت موجودی باشد عرض نامیده می شود و هر معنایی که بر چیزی دیگر که با او مقارنه وجودی دارد، حمل می شود، عرض است و نیز به هر معنایی که در بادی امر، وجودش متصور نباشد [و بعد عروض یابد عرض گویند] بنا بر این قول آن حضرت که فرمودند بلا اعراض، دلالت بر این نکته دارد که به مقتضای حکم عقل، عرضیت با ذات واجب بالذات در تعارض است زیرا خصوصیت عرض نیازمندی محل و معروض است و احتیاج از صفات ممکن است نه واجب بالذات؛ از این روی، عروض عرض با تمامی معانی یاد شده بر ذات واجب تعالی منتفی به انتفای عقلی است.
سپس امام - علیه السلام - در خصوص سوال از کیفیت آفرینش مخلوقات می‌فرماید:
ثم خلق خلقا مبتدعا مختلفا باعراض و حدود مختلفه لا فی شی ء اقامه و لا فی شی ء حده و لا علی شی ء حذاه و مثله فجعل الخلق صفوه و غیر صفوه و اختلافا و ائتلافا و الوانا و اذواقا و طمعا لا لحاجه کانت منه الی ذلک ولا لفضل منزله لم یبلغها الا به و لا رای لنفسه فیما خلق زیاده و لا نقصانا ، تعقل هذا یا عمران؟ قال نعم والله یا سیدی. مخلوقات را به طور ابداعی (بدون اینکه سابقه هستی داشته باشند) خلق کرد، آنها را برگزیده وغیر برگزیده، مختلف و دارای الفت‌ها و رنگ‌ها و طعم‌های مختلف قرار داد و این خلقت نه ناشی از نیاز خداوند به آن بوده و نه برای به دست آوردن درجه فضلی که خداوند برای رسیدن به آن، احتیاج به صفت کائنات داشته باشد، بوده است و نه در امر خلقت برای خود افزایش و کاهش دیده است.
در این قسمت از کلام امام - علیه السلام - ، به بیان کیفیت خلقت و اینکه آفرینش عالم در ذات احدیت تغییری ایجاد نکرده و آفرینش عالم نیز از روی نیاز نبوده، پرداخته شده است وامام (ع) با بیان سه نکته به تفسیر ابداعی بودن خلقت عالم پرداخته اند که قبل از بهره گیری از آن کلام نورانی، تعریف ابداع را از نظر می گذرانیم؛
شیخ الرئیس می نویسد: ابداع نامی است مشترک، دارای دو مفهوم؛ یکی چیزی را نه از چیز دیگر و نه به وسیله چیز دیگر پدید آوردن ومفهوم ثانی این است که چیزی بدون واسطه از سببی به طور اطلاق وجود یافته باشد در حالی که ذاتا موجودیتی نداشته و آنچه را هم [فرضا ] داشته، یکسره از دست داده باشد، و باز می توان گفت: ابداع ایجاد چیزی از نه چیز یعنی لاشی ء است یعنی هر موجودی که مسبوق به ماده و حرکت نباشد، وجودش بر سبیل ابداع می باشد و آن خروج از جوف عدم صریح به متنوجود و ثبات در عالم دهر است و به عبارت دیگر ایجاد شی ء غیر مسبوق به ماده و مدت.
اما تفسیر امام (ع) از ابداع خلقت عالم؛
لا فی شی ء اقامه؛ خداوند دستگاه خلقت را ابداعی خلق کرد یعنی هستی را در چیزی بنا نکرد و برای خلقت عالم ظرف و محلی نبود تا خلقت در آن واقع شود زیرا در آن صورت خود آن ظرف و محل از عالم مخلوقات بوده و آنها نیز باید در طرف و محلی ایجاد می شدند و همین طور ادامه داشت و در نهایت به تسلسل باطل می انجامید.
لا فی شی حده: خداوند ایجاد عالم را در چیزی محدود نکرد یعنی مجموعه هستی در خلقت شان به یک محدودیت مادی منتهی نمی شوند و این از خصوصیات خلقت ابداعی عالم است.
و لا علی شی حذاه و مثله: خداوند این جهان را با الهام از جهانی دیگر به وجود نیاورده است بدان گونه که قبل از خلقت این عالم، عالم دیگری خلق کرده باشد و با ملاحظه آن عالم قبلی، عالم حال را ایجاد کرده باشد و چنان هم نیست که این عالم مانند و مثل آن عالم قبلی خلق کرده باشد چرا که همه اینها با ابداعی بودن خلقت در تعارض است. بنابراین ابداعی بودن امر خلقت بدان معناست که نه در ظرف و محلی بنا شده، نه در مقابل عالمی بوده و نه مثل و مانند عالمی دیگر انجام شده است.
لا لحاجه منه الی ذلک... یعنی خلقت ابداعی عالمی با این پیچیدگی و در عین حال ظرافت و دقت، ناشی از نیاز حضرت باری تعالی به آن و نیز برای کسب فضیلتی نبوده است و این خلقت ابداعی موجب زیادتی و یا کاهشی در ذات واجب تعالی نگردیده است، سوای آنکه چنین اموری واجب بالذات بودن نمی تواند در وجود ذی جود خداوند محقق باشد. در واقع آن حضرت در این کلمات گهربار، اشاره به یک اصل مسلم عقلانی یعنی کمال مطلق خداوندی دارند چرا که کمال مطلق در حاق مفهوم واجب الوجود بالذات نهفته است، به گونه ‌ای که تصور واجب بالذات بدون تصور کامل مطلق، غیر معقول است. چرا که ‌نیازمندی وعدم استقلال، با کمال و بی ‌نیازی مطلق که در حاق معنای واجب بالذات نهفته است ناسازگار است. از این رو، تصور اینکه خداوند با خلقت عالم خواسته به تکاملی برسد و یا اینکه در آفرینش عالم مجبور بوده است، امری عبث و مستحیل است.
پس از بیان این مطلب،‌ امام - علیه السلام - به اقامه ادله ای به شرح زیر، بر بی ‌نیازی خداوند از مخلوقاتش می پردازد؛
۱) واعلم یا عمران! انه لو کان خلق ما خاق لحاجه لم یخلق الا من یستعین به علی حاجته.
استدلال امام (ع) در این خصوص مشتمل بر فواید عقلیه زیر است؛
الف) اگر غرض از خلقت عالم، رفع نیاز از ذات باری تعالی باشد، این رفع نیاز از دو حال خارج نیست؛ یا از ناحیه نفس خلق کردن است یعنی نفس ایجاد کردن، نیاز او را برطرف می کند که در این صورت با خلق عوالم بی نهایت، باز موضوع نیازمندی باقی بوده و رفع نیاز نقطه ختمی نخواهد داشت و اگر رفع نیاز در نفس خلق کردن نباشد بلکه در خلقت عالم کنونی و بالفعل باشد یعنی با خلق همین عالم رفع نیاز محقق می شود، در این صورت مشکل ترجیح بلا مرجح بروز می کند زیرا انتخاب خلقت این عالم و نه عالمی دیگر به منظور رفع نیاز خویش، مصداق روشن ترجیح بلا مرجح است و چنین امری قبیح عقلی بوده و بر ذات باری تعالی عقلا محال است.
ب) اگر موجودات به خاطر برخورداری از امتیاز رفع نیاز باری تعالی خلق شده اند ، باید قبل از خلقت که در عدم به سر می برده اند ، از این امتیاز برخوردار باشند، بر این اساس، منطقا و عقلا دلیلی بر خلق عالم وجود نخواهد داشت و اصل خلقت عبث خواهد بود و فعل عبث از آنجا که قبیح است بر ذات باری تعالی ممتنع است.
ج) نقض غرض بر باری تعالی قبیح است. بنا بر این اگر غرض از خلقت عالم از طرف خدا، رفع نیاز او باشد، بایستی نیستی و زوال در حق ممکنات ممتنع باشد زیرا در فرض نیستی و زوال در حق آنها، هدف از خلقت شان که رفع نیاز از ذات واجب باشد، نقض می شود.
د) لازمه چنین امری، آن است که فقط موجوداتی که در رفع نیاز از حضرت باری موثرند و می توانند او را در این امر یاری رسانند، خلق شوند و چنین فرضی منقوض است به مخلوقاتی که قدرت بر هیچ گونه رفع نیازی از خدا ندارند بلکه هیچ یک از آنها مفید منفعتی برای ذات باری نیستند و حکما در بحث نیازمندی معلول به علت، این موضوع را به اثبات عقلانی رسانده اند که معلول هم در حدوث و هم در بقایش محتاج علت تامه خویش است و از آنجا که ما سوی الله همه ممکنات بوده و معلول علت تامه خویش یعنی واجب بالذاتند، هم حدوثا و هم بقائا محتاج افاضه وجود از ذات باری هستند، بنا بر این چگونه ممکن است موجودی که همه چیزش را از خدا گرفته درموجودیت خدا تاثیرگذار باشد و خداوند به موجودی که خودش او را خلق کرده است محتاج باشد؟! و نیز در بحث علیت این مسئله برهانی شده است که علت موجده (علتی که معلول را به وجود می‌آورد) به دلیل اصل عقلی معطی الش ء لایکون فاقدا له، و به جهت حیث علی خودش، وقتی معلول را به وجود می‌آورد، باید واجد همه کمالات معلول باشد و الا ایجاد معلول توسط آن علت، امری ممتنع خواهد بود و از طرفی معلول که سراپا فقر و احتیاج به علت بوده و وجودی ربطی دارد وهر نوع توانایی که برایش فرض شود از افاضات علت موجده آن است، اگر بخواهد در علت خویش تاثیر گذار باشد (و رفع نیازی از او بکند) باید متصف به صفتی باشد که از جانب علت موجده به او افاضه نشده باشد و خود علت موجده هم فاقد آن باشد، و چنین امری اولا خلف فرض معلولیت معلول برای علت تامه خود است و ثانیا با قانون عقلی معطی الشی لا یکون فاقدا له، در تعارض است.
۲) و لکان ینبغی ان یخلق اضعاف ما خلق؛ لان الاعوان کلما کثروا کان صاحبهم اقوی، و این برهان دومی است که امام - علیه السلام - برای عدم نیازمندی خداوند نسبت به خلقت عالم اقامه فرموده‌اند و آن، این است که؛
اگر آنچه را که خداوند آفریده از روی نیاز بوده باشد، شایسته بود که خداوند چند برابر مخلوقاتی که خلق کرده می‌آفرید، چرا که هر اندازه نیروهای کمکی برای یک موجود بیشتر باشد، آن موجود نیرومندتر می‌گردد. به عبارت دیگر اگر نیازمندی از صفات واجب بالذات دانسته شود با توجه به بی ‌نهایت بودن ذات و صفات خدای تعالی، بایستی خلقت موجودات تا بی‌ نهایت و به منظور رفع احتیاجات بی‌ نهایت او ادامه پیدا کند و این مستلزم تجویز افتقار و نیازمندی بی ‌نهایت برای واجب بالذات است که امری ممتنع است. پس آفرینش هستی نمی‌تواند با انگیزه نیاز و احتیاج صورت پذیرفته باشد.
۳) و الحاجه یا عمران لا یسعها لانه لم یحدث من الخلق شیئا الا حدثت فیه حاجه اخری. سپس در بیان دلیل سوم می‌فرماید: اگر به وجود آوردن مخلوقات از روی حاجت بوده باشد، خلقت هر یک از آن مخلوقات موجب تثبیت احتیاجی دیگر برای خدای تعالی خواهد شد، پس هر چه را که در آینده نیز بیافریند، نسبت به آن محتاج خواهد بود و لازمه چنین امری اتصاف ذات واجب تعالی به نیازمندی بی ‌نهایت است که با مفهوم واجب بالذات بودن او مغایرت دارد.
سپس عمران سوالاتی در باره علم خدا به ذات پاکش در ازل و قبل از آفرینش موجودات و چگونگی علم خداوند به آنها بعد از وجودشان جویا شد که اگر علم او از طریق علم اکتسابی باشد، ذاتش معرض حوادث می‌شود، و پاسخ شنید که علم او به ذاتش علم حضوری است و موجودات نزد ذات پاکش حاضرند و گرنه تسلسل لازم می‌آید، چرا که اگر علم او حضوری نباشد، باید به آن علم نیز علمی داشته باشد و همین طور برای علم بعدی و این منجر به تسلسل محال می‌شود. سپس عمران از انواع مخلوقات سوال کرد و امام - علیه السلام آنها را به شش گروه تقسیم فرمودند؛ از محسوسات گرفته تا ماورای حس و از جواهر گرفته تا اعراض، و از ذوات گرفته تا اعمال و حرکات. سپس پرسید آیا آفرینش در ذات او تغییری ایجاد نکرده است؟ (گویی گمان کرده بود از آنجا که انسان هر کاری که انجام می‌دهد نوعی دگرگونی در او به وجود می‌آید، خدا هم چنین است.) اما پاسخ شنید که یک وجود قدیم و ازلی که عین هستی مطلق است دگرگونی و تغییر در او راه ندارد و این مطلب اشاره به این حکم عقلی است که واجب تعالی محل حوادث نیست که در بحث صفات واجب به اثبات عقلانی رسیده است. همین طور پیوسته از امام - علیه السلام - سوال می‌کرد و از چشمه جوشان علم امامت بهره می ‌برد تا اینکه امام - علیه السلام - فرمود آیا این مطالب را خوب درک کردی؟ عمران عرض کرد آری مولای من، خوب فهمیدم و شهادت می‌دهم که خداوند همان گونه است که شما توصیف کردید و وحدانیتش را ثابت نمودید و گواهی می‌دهم که محمد - صلی الله علیه و آله - بنده اوست که برای ابلاغ دین حق فرستاده شد. سپس رو به قبله به سجده افتاد و از دلباختگان و عاشقان اهل بیت - علیهم السلام - گردید.
● تاثیر مناظرات امام - علیه السلام - در جهت دهی نگرش علمی مسلمین
ایجاد فضای علمی مناسب جهت طرح اندیشه ها و نظرات مخالف، یکی از مواردی است که از سوی امام - علیه السلام - در نگرش سالم مسلمین به علم و عقاید حقه دینی انجام می گرفت. محیط اسلامی مملو از اندیشه ها و افکار صحیح و سقیم بود و جامعه علمی بلکه همه مردم، به طور روزمره با این اندیشه ها درگیر بودند. در این وضعیت اگر بطلان این اندیشه ها محرز نشود، درصد تاثیرپذیری از آنها بالا می گیرد. برای رهایی از چنین مشکلی، لازم بود اندیشه های مخالف به خوبی طرح شود و سپس مورد نقد و بررسی قرار گیرد و معلوم است که رسیدن به چنین هدفی مستلزم ایجاد فضای مناسب علمی جهت طرح اندیشه هاست، و چنین رویه ای را امام - علیه السلام - با جدیت، پیش گرفتند و خودشان با فضاسازی مناسب برای بیان آزادانه اندیشه های مخالفین به نقد و بررسی عقلانی آنها پرداختند و همین رویه در نگرش منطقی مسلمین در باب تحقیق در گزاره های دینی و علمی و یا فرضیه های ارائه شده که قابلیت بحث و نظر را داشتند، نقش بسزایی داشت.
از دیگر موارد تاثیرگذاری امام - علیه السلام - در این خصوص، القای ‌این مطلب بود که دفاع از هر قضیه ای لازم است مبتنی بر اصول منطقی و متد عقلانی باشد. دفاع عقلانی از یک اعتقاد، امری بود که امام در مواضع مختلف، آن را به عنوان بهترین روش دفاع از اعتقاد، مورد تاکید قرار می دادند. با این رویکرد، صاحب هر عقیده ای اول کاری که بایستی انجام می داد منطبق کردن مدعای خود با اسلوب منطقی و عقلانی بود و همه طرف های گفتگو در این امر مشترک بودند. هر کس که مدعایش منطبق با اصول عقلانی بود به مرحله بعد که اثبات ادعا باشد می رسید و الا در همان مرحله ابتدایی قابلیت بحث و بررسی را از دست می داد. با تاکید بر این مهم، توسط امام - علیه السلام - راه هرگونه مغالطه و سفسطه و مجادله های غیرمنطقی در مناظرات و دفاعیات بسته شد. نتیجه آن هم این بود که جامعه علمی در شناخت و پذیرش انظار و اندیشه های مختلف، اول به ارزیابی عقلانی و منطقی آنها بپردازد و همین امر باعث شد که بطلان بسیاری از فرقه ها و اندیشه های انحرافی، روشن شود. یعنی نگرش علمی اهل علم به اینجا رسید که دفاع و یا رد یک اعتقاد و یا اندیشه، باید از طریق اصول و متد عقلانی باشد و لذا از همین طریق هم عمل شد و به نتایج مهمی رسیدند و این هم از کرامات امام - علیه السلام - بود.
● نتایج عمومی تجلی وجه عقلانی دین
۱) قبل از انجام این مناظرات، رهبران ادیان مختلف چه توحیدی و چه غیر توحیدی و نیز سایر مذاهب و مکاتب اسلامی و غیر اسلامی، مدعی برتری آیین خود بودند که با توجه به شکستی که در این مبارزات علمی متحمل شدند، بر آنها ثابت شد که این ادیان و مذاهب قابلیت پیروی ندارند و دین اسلام و مذهب حقه تشیع بهترین مکتب کلامی است.
۲) با انجام این مناظرات و باز شدن دروازه حقایق به روی صاحبان نحله‌های مختلف کلامی، آنها دریافتند که اسلام ناب در اختیار آنان نیست و باید اسلام ناب را از اهل بیت - علیهم السلام - دریافت کنند.
۳) بر عموم مسلمین و غیر مسلمین ثابت شد اسلام که مدعی است دین برتر و جاودانه است فقط در حد یک شعار نیست بلکه در مقام اثبات و مناظره با مخالفین از ادیان و مذاهب دیگر می‌تواند این حقیقت را به اثبات برساند.
۴) امام - علیه السلام - در این جلسات، روح آزاد منشی اسلام و سماحت و وسعت نظر در بحث را به همگان نشان داد و ثابت کرد که اسلام برخلاف گفته بدخواهان و دروغ پردازان با زور سرنیزه و شمشیر به مردم جهان تحمیل نشده و یک پیشوای بزرگ اسلامی به مخالفان خود اجازه می‌دهد که هرگونه ایراد و اشکالی دارند بدون ترس و واهمه مطرح سازند، هر چند بر محور نفی اسلام و حتی نفی توحید و الوهیت دور بزند.
۵) یک پیشوای بزرگ اسلامی باید از تمام مکتب‌ها آگاه باشد تا بتواند با منطق خود آنها بر آنها غلبه کند و حتی زبان‌های زنده دنیا را بداند.
۶) اتخاذ روش‌ عقلانی در ترویج و تبلیغ دین، ازمخالفان سرسخت اسلام، دوستان وفادار و دلباخته ‌ای می‌سازد که دائم در مقابل هجوم افکار غیر اسلامی از اسلام عزیز دفاع می‌کنند.
خلاصه و نتیجه آنکه؛ حضرت امام علی بن موسی الرضا - علیه السلام - مانند سایر ائمه - علیهم السلام - در نشر علوم و معارف دینی با سعه صدر و با استفاده از اصول و قوانین منطقی و عقلانی وارد بحث و دفاع و تبلیغ می‌شد و از این رو بر همه علما و اندیشمندان دینی است که در تبادل اندیشه‌ها، همین رویه را پیش گیرند، باید با زبان دنیا آشنا شده تا بتوانند سخن خود را به جهانیان برسانند. از وسایل ارتباط جمعی، جهت رساندن پیام اسلام به سایر جوامع، کمال استفاده را ببرند. با پیشرفت زمان، جلو رفته و از مشی منطقی و عقلانی خویش در دفاع از دین و تبلیغ آن غافل نگردند که این سیره و روش اهل بیت عصمت و طهارت - علیهم السلام - است.
دکتر حسن رضایی ‌مهر
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید