چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


تمثیل گربه و قمری


تمثیل گربه و قمری
● یک
«دوستت دارم» مجموعه داستان یا بهتر اگر رصدش کنیم مجموعه حکایتی است از مهدی میرکیایی که با توجه به نقاشی های داخل صفحات و اعلام صفحه نخست، ویژه گروه های سنی ب و ج است یعنی سال های دبستان.
میرکیایی، نویسنده فعالی است در این حوزه و چند جایزه بین المللی و داخلی را هم در کیسه دارد و بنابراین، دیگر چندان نگران «خطرکردن» نیست. «دوستت دارم» البته از نظر «رویکرد»، «مفاهیم» و «تربیتی» حوزه ای بی شک پرخطر محسوب می شود؛ گرچه «نشانه »های طراحی شده در کتاب میرکیایی از حوزه های «تعریف شده» و «متعارف» برای این گروه سنی فراتر نمی رود اما این «نشانه»ها که پیش از این به وسیله کلماتی بیان می شدند که چندان از سوی کودک با «پرسش» روبه رو نمی شد ـ مثل دوستی، رفاقت، برخورد عاطفی و ... ـ اکنون به کلماتی سرکشیده اند که برای کودک تازه اند مثل «دلباختگی، عشق، عاشق، محبوب و ...»
این ها کلماتی پرسش برانگیزند برای کودک. آیا پرسیدن جز بدی است برای کودک ابداً! اما اگر کودک وارد حوزه ای شود که ما یا مربی یا والدین، قادر به پاسخگویی متناسب با سن او نباشیم، کودک قادر به درک درست «مفاهیم» نخواهد بود. کلمات تازه ای که میرکیایی به کار گرفته البته در زبان فارسی و صبغه هزارساله ادبیات بزرگسالانه اش، دارای مفاهیم ضمنی بسیاری است که از مفاهیم فلسفی تا مفاهیم آئینی و دینی، همچون رودخانه ای درجریان است و میرکیایی نیز به این مفاهیم ـ از «تمثیل ها» می فهمیم ـ بیشتر نظر دارد. او درواقع خواسته در تداوم حرکتی که در ادبیات کودکان و نوجوانان با شعرهای رحماندوست در سال های نخست دهه هشتاد شروع شد و به دلیل تبیین درست رویکردهایش، مورد پذیرش جامعه ایران قرار گرفت، مسیر این رود را به سوی داستان بچرخاند و در حوزه نثر هم ـ در چالشی به مراتب مشکل تر؛ چون نثر، زبان صراحت و روشنی است ـ از کلماتی «پرسش برانگیز» برای کودکان، برای ارتقای ذهنی آنان استفاده کند. اما این تلاش که از سوی رحماندوست و چند شاعر حرفه ای دیگر در حوزه ادبیات کودک و نوجوان پی گرفته می شود و با استقبال خوب مخاطبان، جامعه و ناشران روبه رو شده است زیربنای «تربیتی ـ پرورشی» اش چیست
دونانورتون در کتاب «از میان چشمان کودک» [شناخت ادبیات کودکان: گونه ها و کاربردها ‎/ از روزن چشم کودک ‎/ قلمرو ‎/ ۱۳۸۲] می نویسد: «هنگامی که کودکان جرأت می کنند از محیط خانواده جدا شوند و روند دشوار رشد را آغاز کنند، با چالش های بی شماری روبه رو می شوند. برقراری روابط و حفظ آن با همسالان، وظیفه بسیار مهمی است. افزون بر این شاید کودکان نیازمند چیرگی بر مشکلات عاطفی، تکامل یا بهبود خودباوری و نیز تعیین نقش خود در جهان پهناور باشند. کودکان همچنان که بزرگ می شوند ممکن است از تغییرات جسمی خود آگاهی یابند. آنها باید با حقایق دیگر زندگی، از جمله بقا و ناگزیری از مرگ هم روبه رو شوند. کتاب هایی که به دغدغه های کودکان می پردازند، می توانند با کودکانی که با چنین دغدغه هایی روبه رو شده اند، بحث و گفت وگو کنند. افزون بر این، چنین کتاب هایی به کودکان امکان می دهند، بدانند که آنان تنها نیستند، بلکه کودکان دیگر نیز چنین تجربه هایی داشته اند و بر آنها چیره شده اند.»
میرکیایی البته در «دوستت دارم» از زبان تمثیل ـ که سابقه ای طولانی در ادبیات ایران دارد ـ و شخصیت های غیرانسانی ـ که مشهورترین جد ادبی آن منطق الطیر عطار است ـ استفاده می برد تا با کودک در حوزه هایی که می خواهد در قالب «کلماتی تازه» تعریف شان کند، وارد گفت وگو شود.
دونانورتون درباره داستان های تمثیلی می نویسد:
«درونمایه های دینی پیوندهای نیرومندی بین فانتزی سنتی و نو فراهم می آورد. به نظر برونو بتلهایم (۱۹۷۶) «بیشتر افسانه های پریان از دورانی سرچشمه می گیرد که دین بخش بسیار مهمی از زندگی بود، بنابراین آنها مستقیم یا با واسطه به درونمایه های دینی پیوند می خورند.» قصه های سنتی در همه جای جهان بازتاب دهنده سرچشمه زمانی و مکانی دین های مهم و پرآوازه اند.»
بی هیچ تردیدی کلماتی که توسط میرکیایی در حوزه ادبیات کودک ـ و در این کتاب ـ مطرح می شوند هم گذشته آئینی دارند هم بیانگر مفاهیم ضمنی «شریعت محور» اند اما نویسنده بیشتر سعی براستفاده چند گانه از کلمات را دارد تا به ژانری که میان داستان و حکایت، حکایت و متن شاعرانه در نوسان است دست یابد. در «دوستت دارم» ما شاهد همان شخصیت های آشنای ادبیات کودکان مثل «گرگ»، «طوطی»، «لک لک»، «کبوتر»، «ماهی»، «خرس»، «جیرجیرک» و... هستیم که هرکدام در حکایتی می خواهند به نکته ای اخلاقی درباره دوست داشتن اشاره کنند. می دانیم که در قصه های تمثیلی حیوانات، آنان بخشی از شخصیت و رفتار طبیعی شان را بیرون قصه می گذارند و بخشی از شخصیت و رفتار انسانی را به وام می گیرند و وارد «متن» می شوند.
میرکیایی اما در این کتاب، از آن بخش هایی که به طور معمول بیرون قصه می ماند هم استفاده می برد و آن را به درون «متن» راهنمایی می کند.
● دو
«پولک نقره ای، ماهی کوچکی بود که عاشق شده بود
محبوبش از تماشای پولک های نقره ای او سیر نمی شد.
فقط او در آن دریا پولک های نقره ای داشت.
پولک نقره ای برای آن که محبوبش را بیشتر شاد کند، راه تازه ای یاد گرفته بود. او به طرف بالا شنا می کرد و جایی که نور آفتاب به آب دریا می خورد، در آب های روشن، می چرخید و می چرخید. پولک هایش هر لحظه بیشتر می درخشیدند.
یک روز که پولک نقره ای همین نمایش تازه را برای محبوبش انجام می داد و مثل یک تکه الماس، جلوی چشم های او می درخشید، یک دفعه میان دو چیز سخت گرفتار شد.مرغ ماهی خوار، از میان همه ماهی ها فقط او را دیده بود و گرفته بود، چون فقط پولک های درخشان او از بیرون آب هم پیدا بود!»
در داستان «الماس دریا»، وجه «هشداری» آن بیشتر مدنظر است تا وجه شاعرانه اش.
درواقع، این داستان نوعی «تعلیم» غیرمستقیم است و «مفاهیم اخلاقی» موردنظر نویسنده را به مخاطبان انتقال می دهد اما آیا این «مفاهیم اخلاقی» برای کودک قابل فهم هم هست یا فقط ظاهر داستان را می فهمد اگر بخواهیم داستان را از آرایه های آن جدا کنیم و به جوهره معنایی اش برسیم به توصیه های «امورتربیتی» مدارس می رسیم که چه پوشش هایی را برای دانش آموزان مناسب تر می بینند. البته این بخشی از تأویل های این داستان یا حکایت است و در هر داستان تمثیلی می توان به «استناد»های دیگری نیز دست یافت. با این حال نباید از یاد برد که این اثر تمثیلی مورد بحث، با توجه به نیاز یک گروه سنی خاص - سال های دبستان - وارد فرایند تولید هنری شده است و بنابراین بنابر خاستگاه ذهنی خود، نمی تواند با تأویل های بی شمار مواجه شود مگر این که نویسنده در پی تولید اثری «چند مخاطبی» بوده باشد یعنی کتابی که در عین حال هم برای کودکان هم برای بزرگسالان کاربرد داشته باشد آیا واقعاً چنین است
«سار کوچکی به دام پیرمرد پرنده فروشی افتاد.
در دکان پیرمرد، سار عاشق قناری زیبایی شد که در قفس آواز می خواند.
پیرمرد، قفس سار را برداشت و به خیابان برد تا یک نفر آن را بخرد و آزاد کند.
دختر کوچکی، سار را خرید و آزاد کرد. اما سار اصلاً خوشحال نبود، او به قناری فکر می کرد.
روز بعد، سار به طرف دام پیرمرد پرواز کرد و خودش را در دام او انداخت. پیرمرد سار را از دام بیرون آورد، آن را خوب نگاه کرد و گفت:
- این طفل معصوم، دیروز هم به دام من افتاده بود.
سار را رها کرد.
سار با اندوه پرواز کرد.
روز بعد، دوباره خودش را به دام پیرمرد انداخت. پیرمرد، سار را از دام برداشت و گفت:
- آه، چه سار کم حواسی... مگر چند بار باید به یک دام بیفتی پیرمرد سار را به طرف آسمان رها کرد!»
در داستان «دام» دیگر نمی توان از تأویل های مربوط به توصیه های امور تربیتی سراغ گرفت. این داستان به طور مستقیم به مفاهیم «اشراقی» اشاره دارد و به گمانم جز یک نکته اخلاقی ساده: «سعی کن در دوستی زیاده روی نکنی!» یا یک نکته اخلاقی با بدآموزی ضمنی: «سعی کن در دوستی زیادی از خودت مایه نذاری» پیامی برای مخاطبان ب و ج ندارد اما برای مخاطبان بزرگسال می تواند محل تأویل های بسیاری باشد.
به نظر می رسد که مهدی میرکیایی در جست وجوی زبانی مشترک برای کودکان و بزرگسالان، به کتاب «دوستت دارم» رسیده است. بگذارید چند «فرض» را مطرح کنیم:
الف) میرکیایی می خواهد به آثاری دست یابد که همچون «آلیس در شگفتزار»، «پینوکیو»، «چارلی و کارخانه شکلات سازی» و... دارای مخاطبان دوگانه باشند و هم مورد پذیرش بزرگسالان واقع شوند هم بچه ها خوششان بیاید.
ب) میرکیایی می داند که در حوزه ادبیات داستانی مدرن، پیش از او یک نویسنده مشهور آرژانتینی به نام خورخه لوئیس بورخس، از داستان های تمثیلی - مخصوصاً حکایات تمثیلی شرقی و بیشتر از همه، ایرانی - استفاده برده است تا برای مخاطبان بزرگسال خود، جهانی چند وجهی را ترسیم کند که وسیع تر از مفاهیم «خیر و شر» در ادبیات رسمی و کلاسیک غرب است.
ج) میرکیایی خواسته با استفاده از رویکرد «اختلاط ژانرها»، در واقع با زبان کودکان برای بزرگسالان بنویسد و با «زبان»، مخاطبان کودک را راضی کند و با «مفاهیم» و «رویکردها»، بزرگسالان را.
د) گزینه های فوق هیچ کدام صحیح نیست! چه کسی می داند در ذهن یک نویسنده چه می گذرد
● سه
«گربه هیچ وقت نتوانسته بود قمری را بگیرد.
هر بار که از پشت سر به قمری نزدیک شده بود، قمری خطر را احساس کرده بود و زود پرواز کرده بود.
یک روز که قمری روی شاخه درختی نشسته بود، گربه، نرم و بی صدا از ساقه درخت بالا رفت. وقتی پایش را به آرامی روی همان شاخه گذاشت، شاخه تکان خورد. گربه مطمئن بود که قمری پرواز می کند.
اما قمری از جایش تکان نخورد.
گربه تعجب کرد. یک قدم دیگر برداشت. شاخه بیشتر تکان خورد، اما قمری همانجا نشسته بود. گربه فکر کرد شاید قمری همان جا روی شاخه مرده باشد. جلوتر رفت. شاخه باز هم تکان خورد. خوب نگاه کرد، دید چشم های قمری باز است. قمری زنده بود و جایی را نگاه می کرد. گربه سرش را گرداند. قمری دیگری روی شاخه دیگری نشسته بود. آنها همدیگر را تماشا می کردند و اصلاً نمی دانستند در اطراف شان چه می گذرد.
گربه یاد روزهای گذشته خودش افتاد. آهسته از درخت پائین آمد و از آنجا دور شد!» داستان «نگاه» بیشتر از درونمایه های «شیخ صنعان» بهره مند است تا داستان های تمثیلی کودکان. ظاهر داستان با دو شخصیت گربه و قمری البته برای کودکان قابل فهم است اما چه جوابی باید به کودک داد وقتی از مربی یا پدر و مادرش می پرسد [و اتفاقاً خیلی ساده هم می پرسد]: «چرا گربه قناری رو نخورد » و جواب می شنود: «چون قمری داشت به یه قمری دیگه نیگا می کرد!» و او می پرسد: «خب! چرا هر دو تا رو نخورد »!
باید پذیرفت که بخش اعظم حکایات این کتاب، تنها با ذهن بزرگسالانه قابل تأویل و توجیه است و برای این تأویل و توجیه نیز باید پشتوانه ای غنی از ادبیات مکتوب هزار ساله فارسی را هم مدنظر داشت. با این همه، داستان ها در حد ارائه شخصیت های جذاب و آشنا و ورود کمی طنز به پیکره روایت و ضربه های پایانی هر حکایت [البته نمی توان مطمئن بود که برای مخاطبان کودک هم این «ضربه های پایانی» ملموس باشد] برای مخاطبان کودک جذاب اند بنابراین می ماند آزمون پایانی! به قول مصطفی رحماندوست تمام این دلیل ها ـ به نفع یا به ضرر اثر ـ موقعی معنای واقعی و کاربردی دارند که مخاطبان کودک، در مواجهه با اثر، متناسب با آنها واکنش نشان دهند.
یزدان مهر
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید