یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


از رمانس تا رمان


از رمانس تا رمان
این اثر دو جلدی که عنوان فرعی (قتل در بازار آهنگران) را دارد، اثری است از نویسنده مشهور ترکیه که کُردتبار است. پیش از پرداختن به خود اثر، شاید جالب توجه باشد که به سنت‌های ادبی موثر بر آثار او اشاره‌ای گذرا داشته باشیم.
یاشار کمال با نام اصلی صادق گویچه‌لی، در دهات آدانا از مناطق جنوب ترکیه متولد شد و از همان آغاز کودکی با شیوه قصه‌گویی سنتی کردهای ترکیه آشنا شد. این شیوه قصه‌گویی، مانند قصه‌های شفاهی مربوط به ادبیات و فرهنگ مردم نیست، منظور قصه‌هایی است که همه ما در کودکی خود از مادر بزرگ‌ها و پدر بزرگ‌هایمان شنیده‌ایم، نقالی نیز نیست، در نقالی، موضوع اصلی شرح احوال قهرمانی ملی و باستانی است. نقالی همچنین رگه‌هایی از نمایش را در خود دارد. شیوه رایج قصه‌گویی که بر یاشار کمالی موثر واقع شد، در واقع سبک و سیاق خاصی از ادبیات عامه است که اغلب با شعر و آواز و موسیقی حماسی همپاست، در حقیقت این طرز قصه‌گویی، ریشه‌ای بسیار باستانی و کهن دارد که هنوز هم در بیشتر عشایر ایران و از آن جمله عشایر جنوب کرمان رواج دارد.
در این نوع از قصه‌گویی، قهرمان حماسه حتما لازم نیست که مربوط به روزگاران باستان قامات دولتی آن زمان ترکیه، از نویسنده گزارش‌ها عصبانی بودند و یکی از علت‌هایی که یاشار کمال نام مستعار برای خود انتخاب کرد، همین امر و گریز از تعقیب دولتمردان ترکیه آن دوران بود. باشد، بسیار اتفاق می‌افتد که ماجرایی معاصر، به شرط حماسی بودن و جنگ و گریز، وارد شعر و داستان، سرود و موسیقی حماسی مردمی می‌شود.
یکی از این نمونه‌ها، علی‌جان امیری است که در دوره رضا شاه (خان)، یاغی شد، به کوه‌های جبالبارز واقع در حد میان بم و جیرفت پناه برد، سال‌های متمادی با قوای دولتی در جنگ و گریز بود و مطابق معمول در این نوع از یاغی‌گری‌های عصیانزده بی‌هدف و بی‌پشتوانه، سرانجام علی‌جان نیز دستگیر و کشته شد، اما درباره او سرودهای فراوانی ساخته و پرداخته شد که در میان مردم آن مناطق رواج دارد و از قول او می‌خوانند که: اسب کهر بیارید/ یالش حنا بذارید/ قطار فشنگ بیارید/ می خوام برم به غربت/ ترک می‌کنم ولایت/ یک شود و شو تو تنگم/ هر شو مثل پلنگم/ می‌خوام برم به غربت/ ترک می‌کنم ولایت (الخ)...
این شیوه، طرزی قدیمی از داستان‌سرایی است و مربوط به روزگارانی بسیار کهن می‌شود که قبائل در ستیز دائم با یکدیگر بودند و قهرمان‌های خود را با چنین روش‌هایی در ادبیات شفاهی و موسیقی بومی، جاودانه می‌ساختند.
یاشار کمال از کودکی با این طرز از داستانسرایی آشنا شد و بر نوشته‌هایش تاثیر گذاشت، آن طور که اغلب آثار او -‌به غیر از همین اثر، ارباب‌های آقچاساز و یکی دو اثر دیگر-‌ رمانس هستند و نه رمان، قهرمان‌های آثارش مانند اینجه ممد که به سی زبان هم ترجمه یاشار کمال از کودکی با این طرز از داستانسرایی آشنا شد و بر نوشته‌هایش تاثیر گذاشت، آن طور که اغلب آثار او -‌به غیر از همین اثر، ارباب‌های آقچاساز و یکی دو اثر دیگر-‌ رمانس هستند و نه رمان، قهرمان‌های آثارش مانند اینجه ممد که به سی زبان هم ترجمه شده است، به طرزی مبالغه‌آمیز و غلو شده، شکست ناپذیر هستند و از قهرمان‌های اسطوره‌ای کم نمی‌آورند. شده است، به طرزی مبالغه‌آمیز و غلو شده، شکست ناپذیر هستند و از قهرمان‌های اسطوره‌ای کم نمی‌آورند.
در عین حال عشق و عاشقی و البته حرمان و بی‌نصیبی نیز، یکی از عوامل و عناصر مهم و اصلی در رمانها است. طبیعت نیز جایگاهی برجسته دارد و اسب نیز یکی از یاران وفادار و دایمی رمانس‌ها محسوب می‌شود، آن طور که در گرما گرم نبردهای نابرابر، چه بسا تنها یار همان اسب باشد که قهرمان نیمه جان را از مهلکه به در ببرد.
سلاح و تفنگ نیز نقشی برجسه می‌یابد در آن حد که شخصیت یافته و با آن همچون موجودی جاندار و حتی دوستی صمیمی، صحبت می‌شود و مخاطب قرار می‌گیرد.
متاثر از شیوه‌های باستانی داستانسرایی، در رمانس‌ها نیز اشخاص به خوب و بد مطلق تقسیم می‌شوند. اشخاص خوب ناگزیر از هر نوع ضعف و بدی به دور هستند و اشخاص منفی نیز به اجبار، اجباری که داستانسرایان قدیمی باور داشتند، از هر نوع صفات و خصایل پسندیده عاری و خالی بودند. این نوع نگاه همان است که جهان را به اهورا و اهریمن و خوب و بد تقسیم می‌کند و علاوه بر انسان‌ها، حتی حیوان‌ها نیز در دایره خوب یا بد قرار می‌گیرند. اسب، عقاب، شیر و پلنگ، کبوتر و بلبل در دایره موجودات خوب و در عوض اژدها و کلاغ و جغد و... در دایره موجودات بد و منفی واقع می‌شوند.
یاشار کمال تا حد زیادی در «اینجه ممد» به همین طرز نگاه، بینش و بیان نزدیک بود. البته این اثر متعلق به دوران جوانی اوست و به جهت عجیب و غریب بودن اثر، آن هم هنگامی که اکثر قریب به اتفاق نویسنده‌های خاورمیانه و ترکیه، متاثر از ادبیات جدید غرب که تازه از طریق ترجمه، با آن داستان‌ها اشنا شده بودند و شاید هم با شیفتگی فراوان به تقلید از آن آثار می‌پرداختند (و هنوز هم می‌پردازند!) بسیار به یکی دیگر از عواملی که لازم است در سیر داستان‌نویسی یاشار کمال مورد توجه قرار داد، گذر او از رمانس به رمان است که این مهم، از طریق آشنایی او با آثار داستایوسکی، بالزاک و دیگر نویسنده‌های واقعگراست. ندرت ممکن بود که ادبیتی با شکل و مضمون ملی و بومی ساخته و پرداخته شود و ناگهان در آن شرایط «اینجه ممد» منتشر شد و طی زمانی بالنسبه کوتاه به زبان‌های مختلف نیز ترجمه شد و اگر بخواهیم با دقت فراوان به عوامل موثر در پیدایش ادبیات پست مدرن اروپا توجه کنیم ممکن است که ترجمه اینجه ممد هم یکی از آن عوامل دخیل در پیدایش داستان پست مدرن محسوب شود، زیرا ویژگی‌های مورد توجه علاقه‌مندان به این نوع ادبیات پست مدرن در اینجه ممد حضور دارد.
باری، یاشار کمال در عین حال برای امرار معاش و گذران روزگار، ناگزیر به کار خبرنگاری و تهیه گزارش می‌پرداخت. گزارش‌های او از وضع زندگی پریشان و نابسامان روستاییان ترکیه، آن هم درست در زمانی که ترکیه بعد از آتاتورک (مصطفی کمال پاشا)، مدعی بود که در مسیر توسعه همه جانبه از نوع غربی افتاده است. آن گزارش‌ها عکس‌‌العمل‌های مختلف به وجود آورد. مقامات دولتی آن زمان ترکیه، از نویسنده گزارش‌ها عصبانی بودند و یکی از علت‌هایی که یاشار کمال نام مستعار برای خود انتخاب کرد، همین امر و گریز از تعقیب دولتمردان ترکیه آن دوران بود، اما آشنایی نزدیک با طرز و وضع زندگی دهقان‌ها و عشایر ترکیه، عامل مهم دیگری در شکل‌گیری نوع داستان‌نویسی یاشار کمال بود که داستان‌نویسی رئال و واقعگراست.
یکی دیگر از عواملی که لازم است در سیر داستان‌نویسی یاشار کمال مورد توجه قرار داد، گذر درباره داستان رئال و واقع‌گرا، گفتنی بسیار است، از باب نمونه در همین رمان، سرنوشت انبوهی از دهقان‌ها را می‌بینیم که به سبب تحولات در نوع و نحوه معیشت به شدت دچار سختی زندگی می‌شوند و تراژدی‌های مکرر اما مشابه‌ای را تحمل می‌کنند. او از رمانس به رمان است که این مهم، از طریق آشنایی او با آثار داستایوسکی، بالزاک و دیگر نویسنده‌های واقعگراست.
مجموع عوامل مذکور، باعث شده است که ارباب‌های آقچاساز، رمانی موفق و موثر در بیاید، شخصیت‌پردازی او از درویش بیک و خصم او، مصطفی بیک، درخشان است و نباید از یاد برد که شاید اصلی‌ترین موضوع در داستان، پرداخت شخصیت است، پس از هزار سال ما هنوز رستم را باور داریم، زیرا شخصیتی یک جانبه ندارد و به رغم همه پهلوا نی‌ها، ضعف‌های بزرگ هم دارد و مثلا پسرکش است. منظور این است که یاشار کمال در ارباب‌های آقچاساز، برخلاف رمان‌های قبلی خود (که گفته شد اغلب رمانس هستند) در این اثر، شخصیت‌هایش چند وجهی و باور پذیر مطرح شده‌اند.
درویش بیک خصلت‌های خوب و بد فراوان دارد و با این که تحصیل کرده نیز هست اما مانند یک آدم بسیار سنت‌گرا، ناچار می‌شود که انتقام خون برادر خود را از طایفه دشمن بگیرد و این مهم در حالی است که درویش بیک، از مرگ بسیار می‌ترسد و در ضمن می‌داند که بنا به سنت، حالا نوبت مرگ اوست و مصطفی بیک، او را خواهد کشت! به عبارتی در این رمان، یاشار کمال دنیای کهنه سنت‌های پوسیده را در برابر دنیای جدید قرار داده است.
درویش بیک و مصطفی بیک هر دو خصم خونی همدیگر هستند و هر دو، نمایندگان سنت‌های چند هزار ساله قبیله‌ای به حساب می‌آیند، آن‌ها به خون و نژاد و نسب افتخار می‌کنند و به شدت وابسته به زمین‌داری محسوب می‌شوند، اما دنیا دگرگون شده است درویش بیک خصلت‌های خوب و بد فراوان دارد و با این که تحصیل کرده نیز هست اما مانند یک آدم بسیار سنت‌گرا، ناچار می‌شود که انتقام خون برادر خود را از طایفه دشمن بگیرد و این مهم در حالی است که درویش بیک، از مرگ بسیار می‌ترسد و در ضمن می‌داند که بنا به سنت، حالا نوبت مرگ اوست و مصطفی بیک، او را خواهد کشت! و فرزندان آن‌ها، برخلاف پدران خود، هیچ اعتقادی به آن رسوم کهن ندارند و همچنین دلبسته به زمین نیز نیستند، آن‌ها فرزندان روزگاری جدید هستند که سرمایه‌داری دولتی ترکیه، قصد دارد تا با جهان سرمایه‌داری وارد مراوده و روابط تجاری و اقتصادی بشود و بنابراین زمین‌داری و پرورش احشام، سود فراوان و بی‌حساب ندارد، برعکس شیوه‌ای رو به زوال است و فرزندان درویش بیک و مصطفی بیک با آگاهی از این امر، به شیوه‌های پدران پشت کرده و راهی تازه در پیش می‌گیرند که مورد حمایت دولت وقت ترکیه است. در این میان، بده و بستان‌ها و معامله‌های کثیف مافیایی شروع می‌شود. مقامات بومی با بزرگان دولتی در آنکارا و استامبول وارد مذاکره و معامله می‌شوند و فرزندان درویش بیک و مصطفی بیک نیز، ناگزیر رسوم خان و خانزادگی را کنار می‌گذارند و در شخصیت‌پردازی قدرتمند یاشار کمال، گاهی به حد نوکرها نیز تنزل می‌کنند تا بلکه از روزگار جدید بهره بیابند.
درباره داستان رئال و واقع‌گرا، گفتنی بسیار است، از باب نمونه در همین رمان، سرنوشت انبوهی از دهقان‌ها را می‌بینیم که به سبب تحولات در نوع و نحوه معیشت به شدت دچار سختی زندگی می‌شوند و تراژدی‌های مکرر اما مشابه‌ای را تحمل می‌کنند.
اگر به واقع‌گرایی در داستان توجه کنیم، می‌بنیم که یکی از بزرگ‌ترین داستانسرایان واقعگرا، هومر است که طرز زندگی مادی و معنوی، فرهنگی روزگار خود را در دو اثر جاودانه‌اش بیان و به طرزی هنرمندانه یعنی با ساخت و پرداخت عاطفی و اندیشه ورز و جهتدار، منعکس کرده است و شاید جالب توجه باشد که خیلی از منتقدان اروپایی، شیوه داستان‌سرایی یاشار کمال را به هومر تشبیه کرده‌اند!
محمد علی علومی
منبع : خبرگزاری کتاب


همچنین مشاهده کنید