جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


من و کیمیایی با هم عاشق سینما شدیم


من و کیمیایی با هم عاشق سینما شدیم
● گفت و گو با فرامرز قریبیان درباره فیلم هایش با کیمیایی
رفاقت مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان، همانند رفاقت بسیاری از آدم های فیلم های کیمیایی است. رفاقتی سرشار از نوستالژی که لحظه های آن پر است از خاطره روزهای گذشته. قریبیان و کیمیایی سینما را با یکدیگر شروع کرده اند.
به همراه یکی دو نفر دیگر مانند اسفندیار منفردزاده و احمدرضا احمدی هم محله یی و هم مدرسه یی بوده اند و دوران پرخاطره یی را به همراه هم گذرانده اند. این روزها فیلم «رئیس» هفتمین همکاری فرامرز قریبیان و مسعود کیمیایی روی پرده سینماها است. تا پیش از این قریبیان در شش فیلم کیمیایی با نام های «بیگانه بیا»، «خاک»، «گوزن ها»، «غزل»، «ردپای گرگ» و «تجارت» بازی کرده است.
قریبیان کمتر تن به گفت وگو می دهد و زیاد اهل توی چشم بودن نیست. سعی می کند در سایه حرکت کند و بیشتر اوقاتش را در خلوت خود به همراه همسرش بگذراند. با اینکه به گفته خودش آدم گوشه گیری است و حضور در جمع معذبش می کند، اما خیلی سریع با آدم صمیمی می شود و بسیار خونگرم است.
وقتی از پسرش که برای تحصیل به خارج رفته حرف می زند، چشم هایش برق می زند. آن برق مخصوصی که ویژگی چشم های بازیگری است که عمده احساسش از طریق همین چشم ها و با نگاه کردن هایش به مخاطب منتقل می شود.
▪ بچه محل بودن با مسعود کیمیایی چقدر در سینماگر شدن هردوی شما تاثیر داشت؟
هیچ کدام روی یکدیگر تاثیر نگذاشته ایم. ما با هم سینما رفته ایم، با هم سینما را یاد گرفته ایم و با هم سینما را شناخته ایم. از همان اول هم تمایل من به بازیگری بود و تمایل کیمیایی به کارگردانی. به زبان ساده و عامیانه بگویم، من و کیمیایی وقتی فیلم خوب می دیدیم حال می کردیم و سینما جزئی از زندگی ما بود. ما آن زمان عاشق سینما شدیم و این عشق هنوز هم ادامه دارد.
▪ از دوران دبستان با هم همکلاس بودید؟
نه. من دبستان ترقی می رفتم و کیمیایی یک مدرسه دیگر. ولی از ۹ سالگی چون خانه های مان کنار هم بود، با هم رفیق شدیم و بیشتر اوقات را با یکدیگر می گذراندیم. وقتی سن مان بیشتر شد، هردو به دبیرستان بدر رفتیم و با هم همکلاس هم شدیم.
▪ آن زمان در خانه تلویزیون داشتید؟
ما نداشتیم. اما ما ۱۴-۱۳ ساله بودیم که خانواده کیمیایی تلویزیون خریدند و من هم برای تماشای تلویزیون به خانه آنها می رفتم.
▪ برای فیلم دیدن بیشتر به چه سینماهایی می رفتید؟
تقریباً به همه سینماها می رفتیم. از سینماهای محله مان شروع کردیم. سینمایی بود به اسم دماوند در خیابان ری پایین تر از کوچه دردار. آنجا سینمای محلی ما بود که در سنین ۱۰-۹ سالگی با آن آشنا شدیم. بعدها که سن ما بالاتر رفت با سینماهای لاله زار آشنا شدیم و فیلم های بسیار خوبی آنجا دیدیم. آن زمان سینماهای رکس و ایران که روبه روی هم بودند و با هم رقابت می کردند، پاتوق ما بود. در سینماهای مایاک و متروپل هم فیلم زیاد دیدیم که البته این دو سینما، به صورت پراکنده فیلم ها را اکران می کردند. اما سینماهای رکس و ایران و به خصوص رکس، با کمپانی های امریکایی مثل مترو گلدن مایر و برادران وارنر قرارداد داشتند و فیلم های امریکایی را به صورت منظم اکران می کردند.
▪ فیلمفارسی هم می دیدید؟
اوایل یکی دوتا فیلم ایرانی دیدیم و چون ضعیف بودند خوش مان نیامد. تنها فیلم های ایرانی که آن زمان مایل به تماشای شان بودیم، فیلم های خدابیامرز ساموئل خاچیکیان بود. بعدها هم تک و توک فیلم های کارگردانانی مثل فرخ غفاری با فیلم «شب قوزی» که کلاسش با بقیه فرق می کرد را در سینما دیدیم. یا مثلاً فیلم آقای ابراهیم گلستان، «خشت و آینه» که برای اولین بار در سینمای ایران صدابرداری سر صحنه در آن انجام شده بود را هم در سینما دیدیم اما اصلاً رغبتی به تماشای فیلم های بازاری نداشتیم.
▪ فیلم های خارجی چطور؟ ملاک انتخاب فیلم ها چه بود؟ بازیگران آنها؟
در سنین پایین تر فیلم ها را با بازیگران شان می شناختیم. وقتی سن مان بیشتر شد، فهمیدیم که سازنده فیلم کارگردان است و کم کم با اسم آنها هم آشنا شدیم.
▪ با بازیگران فیلم ها همذات پنداری هم می کردید؟ دوست داشتید جای کدام شان باشید؟
هیچ وقت نمی خواستم جای کسی باشم. فکر نمی کنم کیمیایی هم دوست داشت که جای کسی باشد. ما دوست داشتیم جای خودمان باشیم. اما طبیعی است که آدم در هر دوره یی بازیگران مورد علاقه یی داشته باشد. در نوجوانی که با سینمای بالاشهر آن زمان که در لاله زار بود آشنا شدیم، چند نفر مثل اسپنسر تریسی، گری کوپر، همفری بوگارت و جیمز کاگنی بازیگران مورد علاقه مان بودند. بعدها هم بازیگرانی مثل کرک داگلاس، برت لنکستر، مارلون براندو، پل نیومن و... آمدند و محبوب شدند.
▪ الان هم مثل آن زمان فیلمباز هستید؟
بله. الان با آمدن DVD کار راحت شده. فیلم های جدیدی که وارد ایران می شود را در خانه می بینم اما در مورد فیلم های ایرانی فقط آنهایی که تعریف شان را می شنوم می بینم.
▪ هنوز هم سینما می روید؟
نه اصلاً. رویم نمی شود سینما بروم چون مردم مرا می شناسند معذب هستم و نمی توانم راحت باشم. فیلم هایی که تعریف شان را شنیده ام اگر سی دی یا نوارش آمده باشد، آنها را تهیه می کنم و در منزل می بینم. من زیاد در اجتماع نیستم. اصلاً به مهمانی، عروسی و هر جایی که بیش از ۵-۴ نفر آنجا باشند، نمی روم. البته مردم به من محبت دارند و من هم به آنها احترام می گذارم ولی خب این هم اشکال من است دیگر.
▪ پس با این روحیه چطور بازیگر شدید؟
اتفاقاً همه تعجب می کنند. به خصوص خانواده ام اصلاً فکر نمی کردند من بتوانم بازیگر سینما بشوم. خیلی هم با این کار مخالف بودند به خصوص مادرم با ورود من به سینما مخالفت می کرد.
▪ نحوه ورودتان به سینما چطور بود؟
از سن ۱۵-۱۴ سالگی من و کیمیایی به دفاتر سینمایی سر می زدیم. آخرش به آژیر فیلم رسیدیم که آقای خاچیکیان فیلم هایش را در آنجا می ساخت. آن زمان به چشم بچه به ما نگاه می کردند و تنها کسی که ما را تحویل گرفت و با او دوست شدیم، مرحوم خاچیکیان بود. ایشان همیشه به ما قول کارهای بعدی را می داد که در آنها ازمان استفاده کند که البته هیچ گاه این اتفاق نیفتاد، شاید سن ما کم بود و مناسب سینما نبودیم. کمی بزرگ تر که شدیم، در سن ۱۷ سالگی قرار شد کیمیایی فیلمی را کارگردانی کند اما هیچ وقت سرمایه گذار برای این فیلم پیدا نشد. حتی یادم است یک آگهی هم برای ساخت این فیلم در مجله سینمایی آن دوره چاپ شد، اما فیلم هیچ گاه ساخته نشد.
▪ آگهی درباره چه بود؟
این بود که قرار است فیلمی با نام «زخمی ها» توسط مسعود کیمیایی ساخته شود و من به اضافه چند نفر از دوستان مان بازیگران این فیلم هستیم. اما هیچ وقت سرمایه گذار پیدا نشد تا «زخمی ها» ساخته شود.
▪ این کار آن زمان مرسوم بود که برای فیلمی که می خواهد ساخته شود آگهی چاپ کنید؟
از این کارهای تبلیغاتی آن زمان انجام می دادند و آگهی دادن به مجلات بسیار هم ارزان بود. حتی ما از خودمان عکس هم گرفته بودیم و چاپ کرده بودیم.
▪ «بیگانه بیا» چطور ساخته شد؟ گویا قرار بود در این فیلم یکی از دو نقش اصلی را بازی کنید؟
طرح های زیادی بود که هیچ کدام به مرحله اجرا درنیامد. دلایلش را برای تان می گویم. ما به سن ۲۵-۲۴ سال رسیدیم. آقای خاچیکیان برای برادران اخوان فیلمی را می ساخت با نام «خداحافظ تهران». ما هم چون با آقای خاچیکیان رفت و آمد داشتیم و به ایشان سر می زدیم، یک روز سر صحنه این فیلم رفتیم. کیمیایی وقتی دید دیالوگ های فیلم خوب نیست، نظراتی داد و خاچیکیان بسیار خوشش آمد.
بعد هم از او خواست تا کارش را به عنوان دستیار آغاز کند. این راهی بود برای ورود به سینما و آشنایی با تهیه کنندگانی مانند اخوان ها. بعد هم صحبت شد تا کیمیایی اولین فیلمش را کارگردانی کند. چون کیمیایی سابقه کار نداشت، قرار شد تا از او تست بگیرند. بعد هم مقداری فیلم خام به همراه دستیار فیلمبردار را در اختیار کیمیایی گذاشتند تا او یک سکانس را کارگردانی کند. در این سکانس چنددقیقه یی که حالت تست داشت، من و احمدرضا احمدی بازی کردیم و اسفندیار منفردزاده هم برایش موسیقی ساخت.
▪ این همان فیلمی است که در تیتراژ «تجارت» بخش هایی از آن دیده می شود؟
بله. در تیتراژ تجارت هم از این فیلم استفاده شده. این فیلم مونتاژ شده و موسیقی هم دارد، خیلی آن را پسندیدند. چون آن زمان برای فیلم ها موسیقی نمی ساختند و آهنگ ها اکثراً انتخابی بود. بعد از آن قرار شد کیمیایی «بیگانه بیا» را بسازد اما با بازی کردن من موافقت نشد چون تازه کار بودم و تا آن زمان فیلم بازی نکرده بودم. در عوض بهروز وثوقی آن زمان یک ستاره بود و گفتند که نقش دوم را هم آقای فرخ ساجدی بازی کند که ۴-۳ تا تجربه سینمایی داشت. به همین علت من کنار گذاشته شدم.
به علت رفاقت با کیمیایی قرار شد دستیار کارگردان باشم و یک نقش خیلی کوتاه را هم در فیلم بازی کنم. بعد از آن زمانی که «بیگانه بیا» مونتاژ می شد، آقای زرندی که کارگردان بودند می خواستند فیلمی بسازند به نام «روزهای تاریک یک مادر» که نقش اول جوان فیلم را به من پیشنهاد کردند. اما من قبول نکردم چرا که نمی خواستم در مسیر سینمای آن زمان بیفتم و هر نوع فیلمی را بازی کنم.
▪ فکر نمی کردید اگر چند تا فیلم حتی اگر فیلم هایی خوبی هم نباشند، بازی کنید و در سینما جا بیفتید، آن وقت می توانید دست به انتخاب بزنید و مسیر را خودتان هدایت کنید؟
کار مشکل می شد. شاید اگر در آن فیلم بازی می کردم دیگر فقط برای آن نوع تیپ ها به سراغم می آمدند و کار دیگری نمی توانستم بکنم. به همین دلیل بود که برای تحصیل از ایران رفتم. با اینکه در خارج از ایران مشکلات زیادی داشتم اما آنقدر عاشق حرفه بازیگری بودم که حاضر بودم هرگونه سختی را متحمل شوم تا به هدفم برسم.
▪ در امریکا به تحصیل در رشته سینما پرداختید؟
می خواستم به مدرسه یی بروم که اکثر هنرپیشه های معروف از آن بیرون آمده بودند ولی تحصیل در آنجا بسیار پرهزینه بود و خانواده ام وسع مالی چندانی نداشت. کسی را هم نداشتم که به لحاظ مالی کمکم کند. حتی پول رفتن به امریکا را نیز از یکی از دایی هایم قرض کردم و بعدها برایش پس فرستادم.
▪ در ایران نمی توانستید سینما و بازیگری بخوانید؟
در ایران هم می شد. اما دوست داشتم به امریکا بروم چون در آن سن شیفته سینمای امریکا بودم.
▪ می خواستید همان جا وارد سینما شوید یا بعد از تحصیل قصد داشتید به ایران بازگردید؟
نمی دانم چه می شد. اگر کیمیایی من را به ایران دعوت نمی کرد و بر نمی گشتم نمی دانم آینده ام چه می شد. شاید در همان جا مشغول به کار می شدم. ولی به هر جهت به مرز سن ۲۹-۲۸ سالگی رسیده بودم و این سنی نبود که تازه بخواهم کارم را شروع کنم. آنجا هم مشکلات خاص خود وجود داشت و امریکایی ها خودشان را بسیار مقدم تر می دانند نسبت به خارجی ها. اصلاً در کل بازیگری در آنجا بسیار پیچیده است و من این مساله را وقتی از نزدیک دیدم و لمس کردم متوجه شدم. من در امریکا به مدرسه یی ارزان تر به نام ویژوال آرت رفتم. یادم می آید تابستان ها دو سه شیفت کار می کردم تا بتوانم پول مدرسه را جور کنم.
▪ چه شد کیمیایی شما را به ایران دعوت کرد؟
ما با هم در این مدت در ارتباط بودیم.نامه نگاری می کردیم. او برایم نامه یی فرستاد که قصد دارد فیلم «زخمی ها» را بسازد و می خواهد که من نقش اصلی فیلم را بازی کنم. من هم که عاشق بازیگری بودم فوری تصمیم گرفتم که به ایران برگردم.
▪ در فاصله یی که ایران نبودید، «قیصر» هم ساخته شده بود. کیمیایی برای آن فیلم دعوت تان نکرد؟
چرا، گفت که برای دستیاری در این فیلم به ایران بیا. اما من گفتم دوست ندارم دستیار باشم و می خواهم بازی کنم.
▪ یعنی در «قیصر» هیچ نقشی برای شما نبود؟ حتی یکی از برادران آب منگل؟
شاید بود اما من از همان موقع دوست نداشتم نقش فرعی بازی کنم. عقیده ام این بود که باید درست شروع کنم و خوشبختانه بعدها این اتفاق افتاد.
▪ «زخمی ها» چرا ساخته نشد؟
کیمیایی ترجیح داد «خاک» را بسازد. نمی دانم چرا. شاید فیلمنامه اشکال داشت. به هرحال فیلم «خاک» ساخته شد و من یکی از رل های اصلی را به همراه بهروز وثوقی بازی کردم. با این فیلم خیلی ها من را شناختند.
▪ قبل از بازی در «خاک» رمان دولت آبادی را خوانده بودید؟
همیشه اگر قرار باشد فیلمی از روی کتابی ساخته شود، قطعاً آن را می خوانم.
▪ فیلم «خاک» چقدر به کتاب دولت آبادی وفادار است؟
در فیلم جای شخصیت های اصلی یعنی مصیب و صالح عوض شده است. در فیلم کیمیایی صالح کشته می شود و مصیب است که دیوانه می شود. دلیل هم این بود که آن زمان بهروز وثوقی یک سوپراستار بود و من را هنوز کسی نمی شناخت. به همین دلیل کیمیایی جای نقش ها را عوض کرد تا لطمه یی به وثوقی نخورد. به همین دلیل من نقش مصیب را بازی کردم.
گفت و گو با فرامرز قریبیان درباره فیلم هایش با کیمیایی- بخش دوم
● دوست داشتم در «سرب» بازی کنم
بعد از «خاک» در فیلم های «صلات ظهر» سعید مطلبی و «چشم انتظار» فریدون ژورک بازی کردید و بعد نوبت به «گوزن ها» رسید که با این فیلم تمام ایران شما را شناختند...
بله. تمام ایران من را شناختند و این به دلیل نوع نقش بود نه خود من. نقش قدرت خیلی محبوبیت داشت. یادم می آید پس از نمایش «گوزن ها» در جشنواره فیلم تهران و در سینمای پارامونت، دانشجویان ریختند سرم و من را روی دست بلند کردند و به خیابان آوردند. جالب اینکه اصلاً آقای وثوقی را فراموش کردند که این به دلیل نقش بود نه خود من. یادم هست تا میدان کاخ آن زمان(میدان فلسطین کنونی) من را روی دست بردند و بعد اسفندیار منفردزاده که با یک ژیان ماهاری دنبال جمعیت می آمد، با خواهش و تمنا از دانشجویان خواست من را زمین بگذراند و بعد ما سوار ماشین شدیم و رفتیم.
▪ به دلیل این استقبال های صورت گرفته بود که گفتند برای اکران باید پایان بندی فیلم را عوض کنید؟
در آن زمان «گوزن ها» یک فیلم سیاسی بود و فیلم از طرف ساواک توقیف شد. بعد گفتند اگر می خواهید فیلم نمایش داده شود، باید پایان بندی آن را عوض کنید. روی نقش قدرت بسیار حساس بودند و گفتند که این آدم چکاره است؟ ما هم گفتیم قدرت یک دزد است که آمده خانه رفیقش و مخفی شده است. بعد گفتند برای دستگیری یک دزد که این همه مامور نمی آید و خانه را محاصره نمی کند، آن زمان به ما اعلام شد که اگر می خواهید فیلم اجازه نمایش بگیرد باید پایان بندی را عوض کنید. جشنواره فیلم تهران هم در زمستان بود و ما به دلیل اینکه قصه فیلم در تابستان می گذشت، باید تا سال آینده اش صبر می کردیم.
▪ پایان بندی فیلم در نسخه یی که اکران شد به چه صورت بود؟
گفتند اهالی خانه باید همان جا بمانند و از خانه بیرون نیایند. بعد هم یک افسر به همراه سه پاسبان بیاید و قدرت نیز تسلیم شود. ما هم به همین صورت فیلمبرداری کردیم و با این پایان بندی فیلم اکران شد. البته آن زمان اکثر مردمی که روشن و آگاه بودند درک می کردند که قدرت چکاره است. «گوزن ها» با همان ورسیون دومش هم بسیار پرفروش شد و فقط در تهران و با بلیت ۳-۲ تومانی، حدود ۳ میلیون تومان فروش کرد. البته بعد از انقلاب نسخه اصلی فیلم رو شد و این نسخه یی که هم اکنون موجود است و دست به دست می چرخد همان نسخه اصلی و اولیه فیلم است.
▪ برای درآوردن نقش قدرت که یک چریک و مبارز سیاسی بود، آیا با یک چریک واقعی یا یک شخصیت سیاسی مشابهش برخورد کرده بودید؟
نه. همه چیز حسی بود و به حس و برداشت من از این نقش مربوط می شد. اصولاً در برخورد با نقش ها حسی عمل می کنم.
▪ گویا از دوبله نقش تان در «گوزن ها» راضی نبودید؟
این راضی نبودن به خاطر نوع نقش بود. نقش قدرت صدای دیگری را می طلبید. نیازی نبود که صدا آنچنان قوی و محکم باشد. باید صدایی روی قدرت می گذاشتند که با یک آدم روشنفکر و دانشجو همخوانی داشته باشد.
‌▪ چرا خودتان دوبله نکردید؟
من آن زمان کار دوبله انجام نداده بودم و ناواردی من ممکن بود مشکل ساز شود. ضمناً در آن موقع کار دوبله چه در مورد فیلم های ایرانی و چه در مورد فیلم های خارجی مرسوم بود. دوبلورها یک سندیکایی داشتند و از این راه زندگی خود را می گذراندند. البته بعدها وقتی قرار شد بازیگران اصلی جای خودشان دوبله کنند، من در خیلی از فیلم ها به جای خودم حرف زدم و در این کار حرفه یی هم شدم.
▪ از بین دوبلورهایی که جای شما حرف زده اند، کار و صدای کدام یک را بیشتر دوست دارید؟
تک و توک در فیلم ها آقای چنگیز جلیلوند، مرحوم ایرج ناظریان، آقای بهرام زند، آقای جلال مقامی و یکی دو نفر دیگر از دوستان جای من دوبله کرده اند. اما چیزی که همیشه به من می گویند این است صدای منوچهر اسماعیلی بسیار روی کاراکتر و چهره من در فیلم ها نشسته است. آقای اسماعیلی صدای خود من را گرفته بود و سعی می کرد مثل خود من حرف بزند. به همین دلیل خیلی ها تصور می کنند صدای آقای اسماعیلی، صدای خود من است و در فیلم هایی که ایشان جای من دوبله کرده، من خودم حرف زده ام.
▪ بعد از بازی در «خاک» و «گوزن ها» با بهروز وثوقی ، چقدر صمیمی و نزدیک شدید؟
زیاد صمیمی نشدیم. دلیلش را واقعاً نمی دانم. حتماً ایراد از من بوده است. شاید به دلیل خصوصیات اخلاقی هر دوی ما بوده است. وقتی دو نفر به هم نزدیک می شوند که خصوصیات اخلاقی مشترکی داشته باشند. هیچ وقت ما به هم نزدیک نشدیم که البته حتماً ایراد از من بوده است نه آقای وثوقی.
▪ بعد از موفقیت «گوزن ها» کیمیایی به سراغ یک داستان از بورخس رفت و فیلم ناکجاآبادی «غزل» را ساخت؛ فیلمی که زمان و مکان خاصی نداشت و داستانش می توانست هرجای دنیا اتفاق بیفتد. آیا ساخت «غزل» به خاطر تبعات فیلمی مثل «گوزن ها» بود؟
البته این سوال را باید کیمیایی جواب دهد ولی از آنجایی که ما با هم رفاقت داشتیم و من از ماجرا باخبر بودم، بله این طور بود. کیمیایی می ساخت تب و تاب گوزن ها فروکش کند. «غزل» را دوست دارم. فیلم خوب و خوش ساختی است. به خصوص فیلمبرداری رنگی نعمت حقیقی آن هم در زمانی که این کار رایج نشده بود، درخشان است. کیمیایی «غزل» را براساس قصه بسیار کوتاهی از بورخس ساخت. اگر قصه را بخوانید تعجب خواهید کرد که از روی آن قصه چنین فیلمی ساخته شده باشد.
▪ در «غزل» با فردین همبازی بودید. با او چطور؟ صمیمی شدید؟
نه. هیچ وقت صمیمی نشدم. باز هم می گویم که شاید اشکال از من بوده است. البته در زمان فیلمبرداری با فردین رفیق بودیم و حتی تا اندازه یی صمیمی هم شدیم. ولی بعد از فیلم این رفاقت ادامه نیافت و کار به اینجا نکشید که مثلاً به خانه هم برویم و رفت و آمد داشته باشیم.
▪ چرا تا به حال در نقش منفی بازی نکرده اید؟
خودم خیلی دوست دارم بازی کنم ولی به من تاکنون پیشنهاد نکرده اند. می گویند چهره ات مثبت است و نقش منفی به تو نمی آید، البته شاید این حرف ها را بخوانند و بعد یک نقش منفی هم به من پیشنهاد کنند، ضمناً باید بگویم که هر نقش منفی را هم بازی نخواهم کرد. اگر نقش معمولی باشد بازی نمی کنم. ولی بسیار راغبم که یک نقش منفی اصلی و تاثیر گذار را بازی کنم.
▪ چرا بعد از «غزل» تا همکاری بعدی شما با آقای کیمیایی در «رد پای گرگ» حدود ۱۵ سال فاصله افتاد؟
بعد از «غزل» تا جایی که یادم می آید، کیمیایی فیلم «سفر سنگ» را ساخت. نقشی که برای این فیلم به من پیشنهاد شده بود را دوست نداشتم و نپذیرفتم.
▪ کدام نقش بود؟ نقش اصلی؟
نه. نقشی که آقای فاضلی بازی کرد به من پیشنهاد شد.
▪ در «خط قرمز» چرا بازی نکردید؟ پیشنهاد نشد؟
چرا شد. من آن زمان برای بازی در فیلم «سفیر» قرارداد داشتم. قرار بود سفیر فیلمبرداری شود و بعد در پاییز «خط قرمز» کلید بخورد منتها چون در خرمشهر که دکورهای فیلم «سفیر» در آنجا واقع بود، جنگ اتفاق افتاد و دکورها خراب شد، در ساخت فیلم وقفه افتاد. بعد قرار شد فیلم از اواسط شهریور ادامه یابد و به همین علت بخشی از کار با «خط قرمز» همزمان شد و من نتوانستم در آن بازی کنم.
▪ قرار بود چه نقشی را بازی کنید؟
نقش اصلی که آقای سعید راد بازی کردند. اتفاقاً خیلی دوست داشتم این نقش را بازی کنم چون اولین نقش منفی ام می شد.
▪ «تیغ و ابریشم» چطور؟
آقای کیمیایی نیامد سراغم. شاید آقای صدیقی بیشتر به درد نقش می خورد.
▪ در چند فیلم بعدی کیمیایی مانند «دندان مار»، «سرب» یا «گروهبان» هم نبودید، ارتباط تان با کیمیایی که قطع نشده بود؟
قدمت رفاقت ما طوری بود که ارتباط مان قطع نشود. من در آن دوره ها جوان بودم و پرکار. دائماً سرکار بودم و شاید شرایط طوری نبوده که من در آن فیلم ها بازی کنم. شاید هم به نقش ها نمی خوردم.
▪ در جریان ساخت آن فیلم ها بودید؟ آنها را می دیدید؟
بله. من همیشه کارهای کیمیایی را دوست داشتم و اگر هم در آنها نبودم، آن فیلم ها را می دیدم و پیگیرشان بودم. از بین فیلم های بعد از انقلاب کیمیایی «دندان مار»، «سرب»، «ردپای گرگ» و «رئیس» را به دیگر فیلم های او ترجیح می دهم. مثلاً من فیلم «سرب» را خیلی دوست دارم و دلم می خواست در آن بازی کنم اما پیشنهادی به من نشد.
▪ اولین فیلم بعد از انقلاب تان با کیمیایی «ردپای گرگ» بود. چرا این فیلم با جرح و تعدیل فراوان و بعد از چند سال اکران شد؟
به دلیل نقش خاص رضا بود که خیلی ها از آن خوش شان نمی آمد. رضا یک آدم عاصی و چاقو به دست بود و با اینکه می گوید چاقو مال دوره یی در گذشته بوده است و من آن را کنار گذاشته ام، اما دوباره می رود چاقو می خرد و دست به انتقام و عصیان می زند.
یادم می آید آن سال برای دو فیلم «بندر مه آلود» و «ردپای گرگ» کاندیدای جشنواره فجر بودید ولی برای «بندر مه آلود» سیمرغ گرفتید...
من آن زمان در مصاحبه مطبوعاتی هم گفتم که فکر می کردم جایزه را به رضای «ردپای گرگ» بدهند اما شاید چون رضا چاقوکش بوده، جایزه را به «بندر مه آلود» داده اند. خودم مطمئن بودم که برای «ردپای گرگ» جایزه می گیرم چون بازی ام را در فیلم بسیار دوست دارم و خیلی ها هم گفتند که بازی ات خوب است.
بعد از «ردپای گرگ» در «تجارت» بازی کردید که فیلم خوبی از آب درنیامد...
فکر می کنم چون فیلم در خارج از کشور فیلمبرداری می شد و تولید در آنجا هزینه زیادی را می طلبید «تجارت» خیلی با عجله ساخته شد. این حس من است. شاید به همین دلیل کیمیایی آن نتیجه یی را که می خواست نگرفت. اگر فرصت بیشتری می دادند او قطعاً فیلم بهتری می ساخت.
▪ چرا بااینکه فیلم سرصحنه صدابرداری شده بود برای اکران عمومی دوبله شد؟
به خاطر چند زبانه بودن فیلم بود. برخی آلمانی حرف می زدند، عده یی انگلیسی و بعضی هم فارسی. به همین دلیل تهیه کننده ترجیح داد فیلم را دوبله کند. آن زمان کمی دلخور شدم چون موقعی بود که من جای خودم دوبله می کردم ولی برای این فیلم صدایم نکردند که بیا و جای خودت حرف بزن. البته الان دیگر از این حرف ها گذشته و فراموش کرده ام.
▪ رضای «تجارت» با رضای «رئیس» چقدر شباهت دارد؟ در هر دو شما نقش پدری را دارید که برای دفاع از پسرش وارد میدان می شود...
با هم فرق می کنند و هرکدام در ژانر خودش است. در «تجارت» پدر یک آدم عاصی تنهاست ولی در «رئیس» پدر یک آدم معمولی است که اتفاقی برایش افتاده است. یک قتل ناخواسته را به گردن او انداخته اند و او مجبور شده است که از ایران برود. او به خاطر خودش حاضر نبوده بایستد و مبارزه کند ولی وقتی موضوع پسرش به میان می آید، به ایران برمی گردد و مبارزه می کند.
بعد از «تجارت» هم وقفه یی میان همکاری شما با آقای کیمیایی ایجاد می شود که فکر می کنم به خاطر عوض شدن حال و هوای فیلم ها بوده است...
بله. بعد از «تجارت» نقش های اصلی فیلم های کیمیایی جوان ها شدند. به همین دلیل برای من نقشی وجود نداشت. سن من هم بالا رفته بود و نمی توانستم آن نوع نقش ها را بازی کنم.
▪ در این سال ها در جریان تولید فیلم هایی که کیمیایی می ساخت بودید؟ آنها را می دیدید؟
البته چون روزنامه می خوانم، از راه های دیگری مطلع می شدم. بعد هم نوار فیلم ها را می گرفتم و تماشا می کردم.
▪ هیچ وقت خودتان پیشنهاد ندادید که فلان نقش را در فیلمنامه دوست دارید و دل تان می خواهد آن را بازی کنید؟
من به عنوان یک بازیگر به هیچ کارگردانی پیشنهاد کار نمی دهم. همیشه منتظر می شوم تا از من درخواست شود تا در یک فیلم بازی کنم. در مورد کیمیایی هم دوست دارم او راحت باشد و کاری که می خواهد را انجام دهد. اگر رفاقتی جلو برویم و من بگویم برایم نقش کنار بگذار، شاید به کار او لطمه وارد شود و من این کار را نمی کنم.
▪ در جریان نگارش قصه و فیلمنامه چطور؟ نظر می دهید؟
نه. چون من فیلمنامه نویس نیستم. اگر این گونه بودم مطمئن باشید بعد از «چشم هایش» یک فیلم ساخته بودم. حالا چون این بحث مطرح شد باید بگویم که کیمیایی چند طرح دارد که اگر او نخواهد آنها را بسازد ممکن است برای ساخت به من واگذارشان کند.
▪ چرا در این سال ها از کیمیایی طرح یا فیلمنامه نگرفته اید؟
همیشه به این فکر می کنم که نکند من درخواستی از او بکنم و طرحی را به من بدهد که خودش دوست دارد آن را بسازد. الان هم گفته ام اگر طرحی بود که خودت آن را نمی خواستی، آن وقت به من بده.
▪ چطور شد برای بازی در «رئیس» انتخاب شدید؟
همیشه کارگردانی وقتی متنی را می نویسد، بازیگرانی را در ذهن دارد. من شاید مناسب فیلم های کیمیایی قبل از «رئیس» نبودم ولی نقش رضا در این فیلم مناسب من بود و کیمیایی آن را به من پیشنهاد کرد.
▪ فکر می کنم تاثیرگذارترین سکانس «رئیس»، سکانس سینما رکس است...
بله چون این سکانس مربوط به خود من و کیمیایی است. ما وقتی نوجوان بودیم، برای تماشای اکثر فیلم ها به سینما رکس می رفتیم و با هم آنجا قرار می گذاشتیم. آن زمان چون ما مستاجر بودیم، خانه مان از محله کیمیایی دور افتاده بود. به همین دلیل ما چهارشنبه ها دم سینما رکس با هم قرار می گذاشتیم تا برویم و فیلم ببینیم. سکانس سینما رکس فیلم «رئیس» هم واقعی است.
▪ گویا به بازی در نقش های کمدی هم علاقه دارید؟
بله. یک فیلم هم بازی کردم به نام «دو نفر و نصفی» به کارگردانی آقای یدالله صمدی که فیلم کمدی بود ولی نقش من جدی. همان طور که بازی در نقش منفی را دوست دارم، اگر عمرم کفاف دهد نقش کمدی را هم بدم نمی آید بازی کنم.
▪ چرا در کارنامه تان این قدر نقش اکشن و اکتیو دارید؟ به روحیه تان اصلاً نمی خورد.
شاید به دلیل نوع فیزیکم است. من سال ها است که ورزش می کنم و از موقع جوانی در دهه های ۶۰ یا ۷۰ برای این نوع نقش ها یا سراغ من می آمدند یا آقای هاشم پور.
▪ از کارنامه کاری تان در آن دوران راضی هستید؟
از بعضی از آنها راضی ام چون دلیل نمی شود که همه فیلم های اکشن بد باشند. مثلاً فیلم های «کانی مانگا»، «سناتور» یا چند فیلم دیگر در آن سال ها آثار خوش ساخت و محکمی هستند.
▪ به خاطر علاقه و حضور مستمرتان در فیلم های اکشن بود که سه فیلمی که ساخته اید هم اکشن هستند؟ «جدال در تاسوکی» و «قانون» بیشتر و «چشم هایش» کمتر.
نه اصلاً به این دلیل نبود. برای تان توضیح می دهم. من مشکلات زیادی برای ساخت فیلم هایم داشتم. «جدال در تاسوکی» قرار نبود اکشن باشد. قرار بود این فیلم در اسفندماه ساخته شود. لوکیشن فیلم در زاهدان بود و به ما گفتند که در این منطقه که کویری است از اردیبهشت ماه بادهای کویری آغاز می شود. ما هم که نمی توانستیم کار را در عید کلید بزنیم و فیلمبرداری به بعد از آن موکول می شد. بعد نوبت به انتخاب بازیگر رسید. بازیگرهایی که می خواستیم یا نبودند یا گرفتار کار بودند. به خود من هم اجازه بازی در فیلمم را ندادند. آن زمان دوره مدیریت آقای انوار بود و می گفتند که یک نفر در یک فیلم نمی شود چند کار را همزمان انجام دهد که ما هیچ وقت دلیلش را نفهمیدیم، می خواستم نقش معلم را خودم بازی کنم و نقش مامور را هم به آقای هاشم پور بدهم. اجازه بازی به خودم که اتفاقاً آن زمان روی بورس هم بودم و فیلم هایم هم پرفروش می شد را ندادند.
آقای هاشم پور هم در آن دوران ممنوع الکار بودند و نگذاشتند ایشان هم در فیلم بازی کند. به علت بادهای موسمی فیلمبرداری با سرعت و طی ۲۸ روز انجام شد که این مساله لطمه زیادی به فیلم زد. اما در مورد «قانون» باید بگویم که ابتدا قرار بود آقای خاچیکیان این فیلم را بسازد و من در آن بازی کنم. بعد آقای خاچیکیان انصراف داد و قرار شد کارگردان دیگری آن را جلوی دوربین ببرد. من هم از حضور در فیلم انصراف دادم و بعد از یک هفته سراغ خودم آمدند و گفتند خودت کارگردانی کن. من خواستم فیلمنامه را تغییر بدهم که مدیر تولید گفت اگر زیاد در آن دست ببری ارشاد ایراد می گیرد. بالاخره نتیجه هم آن چیزی که می خواستیم نشد.
▪ چرا در «قانون» که فیلم خودتان بود، نقش منفی بازی نکردید؟
نقش های منفی فیلم همه فرعی بودند و من در عمرم هیچ وقت نقش فرعی بازی نخواهم کرد. اگر تا سن ۸۰ سالگی هم قرار باشد در سینما فعالیت کنم باز هم نقش فرعی بازی نمی کنم.
▪ فکر می کنم «چشم هایش» بیشتر به خواسته تان از کارگردانی نزدیک است...
خیلی. من این فیلم را بسیار دوست دارم و به همین خاطر از آن به بعد فیلم نساخته ام چون دلم نمی خواهد فیلم بعدی ام از«چشم هایش» ضعیف تر شود. از آقای جوزانی به خاطر رفاقتی که بین ما پیش آمد درخواست کردم که فیلمنامه این فیلم را برایم بنویسد. ایشان هم به قولش وفا کرد و «چشم هایش» را نوشت. این فیلم برداشتی آزاد و مدرن از «داش آکل» صادق هدایت بود. من و آقای جوزانی بسیار با هم نزدیک و همفکر شدیم و زمانی که ما فیلم را شروع کردیم، کمتر کسی فکر می کرد که فیلم به جشنواره برسد. البته فروش فیلم راضی کننده نبود و فیلم به علت لطماتی که ارشاد آن دوره به ما زد، بد موقعی اکران شد و فروشش چندان بالا نبود. البته گذشت و امیدوارم که در آینده جبران شود.
مهدی طاهباز
منبع : روزنامه اعتماد