دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

چه کسی اولین گلوله جنگ را شلیک کرد؟


چه کسی اولین گلوله جنگ را شلیک کرد؟
▪ شما در سپتامبر ۱۹۸۰م (شهریور ۱۳۵۹ه.ش) وزیر امور خارجه عراق بودید، آیا قبل از وقوع جنگ با ایران، شما از این حادثه اطلاع داشتید؟
خیر. البته فضاهای تنش آمیز بر کسی پوشیده نبود، اما در هیئت دولت سخنی راجع به جنگ با ایران گفته نشد. «عبد الجبار شنشل» رئیس ستاد مشترک، به هیئت دولت دعوت شد و صدام به او گفت: وضعیت مرزی میان ما و ایران را برای برادران وزیر تشریح کن. شنشل نیز از این وضعیت سخن گفت. اما علیرغم تیرگی روابط، او هیچ اشاره ای به احتمال وقوع جنگ نکرد.
▪ درباره [امام]خمینی چه می دانید؟
وقتی که خمینی به همراه شاگردش شیخ محمود دعایی در نجف حضور داشت، صدام از او بسیار متنفر بود. دعایی با استخبارات عراق همکاری می کرد و مسئولیت رادیوی فارسی زبانی را که علیه شاه از عراق پخش می شد برعهده داشت. بعدها دعایی به عنوان اولین سفیر انقلاب اسلامی در عراق منصوب شد.
▪ روزی صدام از من پرسید: «آیا در مورد ولایت فقیه چیزی خوانده ای؟»
جوابم منفی بود. او گفت: «ولایت فقیه کتاب کوچکی است که لازم است آن را بخوانی» و سپس شروع به صحبت در مورد کارهای بد خمینی و طمع او به حکومت نمود. صدام خوف این را داشت که اشتیاق و علاقه به ایران، در شیعیان عراق وجود داشته باشد.
به نظر من تا حدودی می شود گفت که یکی از دلایل اصلی شروع جنگ میان ایران و عراق، آرزوی ژاندارم خلیج [فارس] شدن صدام بود. او احساس کرده بود که نگرانی و دغدغه غرب و بخصوص ایالات متحده، فراگیر شدن انقلاب [امام]خمینی است که شعار صدور انقلاب را پیش روی خود قرار داده و باعث نگرانی همسایه های خود شده است. شاید هم گمان کرده بود که ایستادن در برابر ایران [امام] خمینی، او را تبدیل به عامل آمریکا در منطقه خواهد کرد. البته شایان ذکر است که یکی از رهبران عرب نقش مهمی در هدایت صدام به این سو داشت و به او وعده دست یابی به کمک و پشتیبانی غرب را داده است.
▪ الجزایر نقش میانجی گرانه را به منظور پایان دادن به جنگ ایران وعراق ایفا کرد و "محمد بن یحیی" وزیر امور خارجه اش نیز در خلال یک مأموریت رفت و برگشت میان بغداد و تهران، در تاریخ ۴ ماه مه ۱۹۸۲م (اردیبهشت ۱۳۶۱ه.ش) کشته شد. از نقش الجزایر در آن میان، چه به یاد دارید؟
الجزایر همراهی متخصص و خبره در پرونده اختلافات ایران و عراق بود. هم او بود که بر قرارداد منعقد شده میان شاه ایران "محمدرضا پهلوی" و نایب رئیس شورای فرماندهی انقلاب عراق، صدام حسین در سال۱۹۷۵م (۱۳۵۴ه.ش) که به "قرارداد الجزایر" شهرت یافت، ناظر و حامی بود. قصد آن را ندارم به دلایلی که صدام را مجبور به امضای آن قرارداد کرد، اشاره کنم. چرا که نتایجی که آن قرارداد درپی داشت، برای توضیح کافی است، و امضای آن قرارداد منجر به فروپاشی انقلاب کرد شد. چرا که شاه در مقابل آن چه که به موجب این قرارداد به دست آورد، از این موضوع کناره گیری کرد. روشن است که صدام در آن برهه ترجیح داد امنیت داخلی یا سلامت رژیم را فراهم آورد و همه چیز اشاره به این دارد که او این قرارداد را امضا نمود به امید آن که تحولات آینده او را در نقض این قرارداد که پس از شروع جنگ ایران و عراق در پاره کردن و اعلام عدم رسمیت آن لحظه ای تردید به خود راه نداد، او را کمک کنند.
در آن هنگام الجزائر به مواضع اختلاف و حساسیت ها آگاه بود و پیش از آن که سعی در پایان دادن به جنگ داشته باشد، سعی در جلوگیری از شروع آن را داشت. در طول جنگ و هنگامی که فشارهای ایران پس از اتمام دوره برتری و تفوق ارتش عراق رو به افزایش بود، جناب صدام حسین، پیامی در مورد جنگ و تحولات آن و تلاش هایی برای توقف آن به من سپرد تا به "شاذلی بن جدید" - رئیس جمهوری وقت الجزایر - بدهم. رئیس جمهوری الجزایر از من و "عبدالحسین الجمالی" مشاور وزارت امور خارجه عراق که من را در این سفر همراهی می کرد، استقبال نمود. علیرغم محتاط بودن، راه و روش مسئولین الجزایری، وقتی که بن جدید این حرف را به من زد، مرا غافلگیر کرد : « ما اطمینان پیدا کرده ایم که جناب صدام در جوی قراردارد که حس ضد ایرانی را برمی انگیزد. نزاعی از این نوع که موجب هدر رفتن انرژی دو کشور شده و ثبات منطقه را مورد تهدید قرار می دهد، به نفع کسی نیست، و من به عنوان رئیس جمهوری الجزایر، احساس وظیفه کردم که تلاش کنم تا از این افزایش تنش و شروع یک جنگ جلوگیری کنم.» به بغداد رفتم و این موضوع را به صدام گفتم و به او اصرار کردم که از این رویارویی که من آن را "طرح یک فاجعه" به شمار می آوردم، اجتناب کند. با تأسف بسیار، صدام به آنچه که گفتم اهمیتی نداد. توجهی به نظرم نکرد و هیچ موضع مطمئنی به من نداد. از جلسه ملاقات با او، درحالی که نگران بودم و برایم آشکار شده بود که او کاملاً بر گزینه افزایش تنش تکیه کرده است، خارج شدم. با تاسف می گویم که او در آن موقع همچون کسی بود که سعی در شروع جنگ دارد، و وقتی که به الجزایر بازگشتم این جنگ شروع شد."
▪ در مورد کشته شدن وزیر امور خارجه الجزایر چه می دانید؟
جنگ شروع شد و دعوت ها و وساطت ها در مورد توقف آن، به جنبش درآمد. البته توقف آن جنگ آسان نبود. مشکل در حساسیت های تاریخی و قدیمی میان دو کشور نبود. مشکل خیلی پیچیده ای در آن برهه وجود داشت و آن تنفر شدید میان دو مرد قدرتمند بود که در جنگ، در برابر یکدیگر قرار می گیرند. و آن دو، صدام حسین در یک طرف و آیت الله خمینی در طرف دیگر بود. صدام معتقد بود که او جلوی خطر ایران را از عراق و منطقه سد کرده است. رهبری ایران نیز بر این باور بود که در موضع دفاع از خود قرار دارد و طرف عراقی است که مبادرت به جنگ افروزی نموده است.
الجزایر از طریق وزیر امور خارجه اش مشغول به کار شد و تمام تلاشش این بود که پذیرای طرف های بسیاری که به اهمیت ادامه این منازعه در چنین منطقه حساسی پی برده اند، باشد. وزیر امور خارجه الجزایر آخرین بار، درحالی که همراهش هیئتی از کارمندان عالی رتبه الجزایری بودند، آمد تا نقطه مشترکی که بتوان براساس آن جنگ را متوقف کرد، شفاف سازد و در چارچوب سفر رفت و برگشت خود تصمیم به رفتن به ایران گرفت. هواپیمای وزیر امور خارجه الجزائر راه سه مرز عراق – ایران – و ترکیه را طی کرد و ناگهان ناپدید شد. پس از مدتی طولانی، وزیر حمل و نقل و ارتباطات الجزایر از سوی بن جدید پیش ما آمد. صدام درحالی که من هم در آن جا بودم از او پذیرایی کرد. وزیر میهمان، همراه خود پرونده بسیار بزرگی را آورده بود که محتوی نتایج تحقیقاتی بود که الجزایر در مورد سقوط این هواپیما انجام داده بود. این وزیر شفاهاً مطالبی را به اختصار به صدام ارائه داد و مفاد آن این بود که کشورش تحقیق وسیعی را انجام داده و به نحو قاطع برایش ثابت شده است که موشکی که موجب سقوط هواپیمای وزیر امور خارجه الجزایر شده، از یک هواپیمای عراقی شلیک شده است. او توضیح داد که قسمت هایی از این موشک در اراضی ایران افتاده بود که آنها با دست یابی به آن، شماره موجود بر روی موشک را پیدا کرده اند و اتحاد جماهیر شوروی تأکید کرده است که این موشک قسمتی از قرارداد موشک هایی است که بغداد از مسکو خریداری نموده است. وزیر میهمان همچنین گفت که جناب بن جدید دستورات سختی صادر کرده است مبنی بر این که آگاهی و اطلاع از پرونده تحقیق، محصور در هیئت دولت الجزایر و رهبری جبهه آزادی بخش ملی باشد، و این که این دستورات تأکید بر عدم انتشار هر چیزی به دستگاه های تبلیغاتی و رسانه ای داشته است، چرا که نگران ارتباطات میان دو کشور می باشد. صدام پرونده را دریافت نمود و هیچ توضیحی در مورد حرف وزیر الجزایری نداد و یک کلمه هم در مورد نتایج تحقیق نگفت. این موضع او دور از انتظار بود، چرا که می توانست تحقیقات را برگرداند یا در نتایج شک کند.
▪ آیا صدام نمی خواست جنگ را متوقف کند؟
طی حضورم در وزارت امور خارجه و آن چه که از او شنیدم، به این باور رسیدم که صدام اصرار بر سقوط رژیم ایران، یا حداقل در مهار کشیدن آن به طور کامل، به منظور تسهیل سقوطش، داشت. بدین سبب، در مراحل نخستین، عملاً طرفدار هیچ گونه وساطتی که سعی در توقف این منازعه داشت، نبود. به خاطر دارم که "احمد سکوتره" رئیس جمهوری گینه و رئیس کمیته کمک های بشر دوستانه "سازمان کنفرانس اسلامی" در جایگاهی که بود، تلاش کرد تا به این جنگ پایان دهد. در سفر آخرش، در فرودگاه بغداد جلسه ای با صدام گذاشت که من هم در آن جلسه بودم. سکوتره همچون هر واسطه ای، تلاش می کرد تا مواضع را به منظور تثبیت این باور در نزد دو طرف برساند که تنها گزینه، گزینه توقف جنگ است.
سکوتره این دیدار را خوشبختانه آغاز کرد که برخلاف پیش بینی صدام، او را با شرط جدیدی برای اتمام جنگ غافلگیر کرد و آن هم این که ایران باید اعلام کند که از جزایر سه گانه "تنب بزرگ"، "تنب کوچک" و "ابوموسی" چشم پوشی می کند. علناً تعجب بر صورت سکوتره نمایان شد و به صدام گفت: "این خواسته غیرممکن و ناشدنی است. جناب رئیس جمهوری، من معتقدم که شما مایل به پایان دادن جنگ نیستید. جزایر سه گانه متعلق به عراق نیستند و عراق نباید درپی حاکمیت بر این جزایر باشد. من نمی توانم خواسته ای از این نوع را به ایرانی ها منتقل کنم. اولویت باید توقف جنگ باشد."
پس از آن، سکوتره از مأموریتی که به رئیس جمهوری گامبیا منتقل شد، صرف نظر کرد.
▪ این یعنی این که صدام خواسته های دولت امارات متحده عربی را برعهده گرفته است. پس با این وجود روابطش با امارات باید خوب بوده باشد؟
بله! یک روز وقتی که صدام هنوز نایب رئیس شورای فرماندهی بود، در راه بازگشت از مسکو به سوی بغداد، در امارات توقفی داشت .من بالشخصه در آن سفر حضور نداشتم اما برایم نقل کردند که او موضعی را اتخاذ نمود که بیان گر عمق روابط دو کشوراست. گفته می شود که او به "شیخ زاید بن سلطان آل نهیان" گفته است: "اگر اتحاد جماهیر شوروی بخواهد با دولت امارات از هر نزاع و دعوا برآید، مطمئناً عراق پیمان دوستی و همکاری با شوروی را به کنار نهاده و با تمام قدرت در کنار امارات خواهد ایستاد."
طبعاً در موضوع جنگ ایران و عراق، دولت های حاشیه خلیج [فارس] از کمک و پشتیبانی به صدام دریغ نکردند و صدام معتقد بود که در نزاعش با ایران، از عراق و دولت های حاشیه خلیج [فارس] توامان دفاع می کند. به عبارت دیگر معتقد بود که عراق تنها دولتی است که شایسته ایستادن در برابر ایران است و دولت های حاشیه خلیج [فارس] با تمام قدرتی که دارند، توانایی این کار را ندارند. از همین نظر، چشم به کمک و پشتیبانی دولت های حاشیه خلیج [فارس] دوخت. گویی این کار وظیفه این دولت هاست. و این که آنها فقط پول خود را می دهند درحالی که عراق پول و خون را با هم می دهد. شاید این تنها چیزی باشد که بتواند موضع اسفناکی را که خودم مشاهده کردم، تفسیر کند.
بعد از آغاز جنگ ایران و عراق، دولت های حاشیه خلیج [فارس] کمک های سخاوتمندانه ای به عراق تقدیم کردند، اما این جنگ ثبات و آرامش منطقه را به خطر انداخت و هزینه های سنگینی هم دربر داشت.
در یک مرحله، به نظرم آمد که دولت های حاشیه خلیج [فارس] تمایل به توقف جنگ دارند و نشانه هایی ظاهر شد مبنی بر کاهش همکاری های مالی شان. یک روز وزیر امور خارجه امارات "راشد عبدالله النعیمی" به عراق آمد و صدام درحالی که من هم حضور داشتم، از او استقبال نمود. ناگهان صدام خواست پیام خشنی به او بدهد، پس رو به نعیمی کرد و گفت: «به او سلام برسان و به او بگو... (نمی خواهم عبارتش را کلمه به کلمه نقل کنم برای این که جمله زشتی بود و مفهوم آن در مورد کاری بود که اگر صدام وجود نداشت، ممکن بود ایران با امارات و دولت های دیگر انجام دهد.)» فضای جلسه به هم ریخت و وزیر میهمان بر آشفته شد، اما جوابی نداد. درحالی که شدیداً تحت تأثیر قرار گرفته بود او را تا فرودگاه همراهی کردم. معتقد بود که این امر دلیلی است بر نمک نشناسی یا غرور و زورگیری. طبعاً خیلی مهم بود که رئیس جمهوری دست به چنین کاری بزند.
▪ روابط صدام با کویت چگونه بود؟
صدام خودش را آماده کرده بود تا زعامت منطقه را به دست گیرد. در اعماق قلبش، معتقد بود که عراق دولت مهمی است که ریشه های عمیقی در تاریخ داشته و ثروت نفتی و آب کشاورزی در اختیار دارد. در همان موقع نیز معتقد بود که این دیدار میان کشوری است که در بردارنده توانایی های بسیار و رهبری قدرتمند است که نقش بزرگی برای خود و کشورش بازی می کند. صدام معتقد بود که در میان رهبران منطقه، در اتخاذ تصمیمات بزرگ هر چقدر هم که سخت باشد، قدرتمندترین است و بر این باور بود که دیگران آزادی تصمیم گیری ندارند و می ترسند. چه ملت های شان و چه دولت های بزرگ. در تصمیمی که می گرفت، به هیچ وجه نه از شوروی و نه از دیگران تأثیر نمی پذیرفت. او توانایی تفکر در روش قبول رقیبی از دیگر دولت های عربی را نداشت. وقتی چنین حقی را در مورد هیچ یک از دولت های عربی به رسمیت نمی شناخت، چگونه به کشور کوچکی مثل کویت چنین حقی را روا بدارد در حالی عده ای از عراقی ها معتقدند که کویت جزئی از کشورشان است.
صدام در روابط خود با دولت ها و همچنین با افراد، می خواست ترسناک جلوه کند. یا این که در هر معادله ای، عامل قدرت را دخیل می کرد. او اعتقاد داشت که قدرتمندانه می تواند خودش را در داخل و نیز بر منطقه حاکم کند. سیطره و تسلط مطلقش بر ابزار حزبی و امنیتی و همچنین سیطره و تسلطش بر ارتش بزرگ و کشوری که ذخیره نفتی عظیم را در اختیار دارد، عواملی هستند که به او امکان تعامل با دیگران به شیوه ای مغرورانه و قلدرمابانه را دادند.
▪ رابطه صدام با "ملک حسین" شاه اردن، چگونه بود؟
روابط شان قوی بود و ملک حسین با صدام، به عنوان رهبری بزرگ تعامل می کرد. برایتان جریانی را می گویم که باور آن قدری دشوار است، و آن این که نخستین گلوله تانکی که در جنگ ایران و عراق شلیک شد، توسط ملک حسین بود.
▪ این حادثه چگونه رخ داد؟
این واقعه در روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۱ شهریور ۱۳۵۹ه.ش) رخ داد. صدام و ملک حسین سوار تانکی در نزدیکی خطوط مقدم شدند و پادشاه اردن که در این زمینه متخصص و خبره بود، جنگ را با شلیک گلوله نخست متبرک نمود!
▪ آیا شما از این واقعه مطمئن هستید؟
بله !! من مطمئنم. ملک حسین در آن برهه نقش بزرگی داشت و دیدارهایش تقریباً هفتگی و بیشتر آن هم غیر علنی بود.
▪ صدام از ملک حسین چگونه استقبال می کرد؟
با گرمی تمام! و او را با عبارت "پسر عمو" مورد خطاب قرار می داد.
▪ دیگر چه؟
من معتقدم که ملک حسین نقش مهمی در تشویق عراق به شروع جنگ با ایران داشت. برای آمریکا و اروپا مهم بود که موج اسلام گرایی را که انقلاب ایران به پا کرده بود، بشکنند. صدام حسین در این جنگ، به اشکال مختلف از پشتیبانی بین الملل و عربی برخوردار شد. آمریکایی ها، اطلاعات و عکس های هوایی تجمعات ایرانی را به عراق دادند و من، خود بخشی از این عکس ها را از یک سفیر عرب در بغداد تحویل گرفتم. مصر نیز تجهیزات نظامی را به دلار و چندین برابر قیمت حقیقی آن به عراق می فروخت.
گفت وگو از: غسان شربل
مترجم:علیرضا موحدی
روزنامه الحیات ۲۵/۰۹/۲۰۰۳
منبع: سایت ساجد
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی