دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


«جوگیر» نشویم‌


«جوگیر» نشویم‌
علت احضار این افراد از نظر بازپرس، افتتاح حساب برای جمع آوری کمک مالی برای فردی عنوان شده که به گفته بازپرس، فرد مورد حمایت هنرمندان مجرم بوده و حکمش برابر قانون قصاص است و خانواده مقتول حاضر به دریافت دیه نیست؛ لذا جمعآوری پول بی‌معناست.
در طول سال‌های گذشته، همواره «رسانه‌ای کردن» یک ماجرا، ترفندی بوده که به کمک آن، توجه افراد و جریان‌های مختلف به یک موضوع جلب می‌شده است. حدود ۲ ماه پیش با جواد طوسی، منتقد پیشکسوت سینما و قاضی دادگستری گفتگویی انجام دادم که بخش‌های جالبی از آن به دلیل آمدن یک آگهی «وقت نشناس» منتشر نشد.
در این بخش‌ها، از این قاضی دادگستری درباره یکی از پرونده‌های حساس دستگاه قضایی که در آن، همسر موقت فرد مشهوری متهم به قتل شده بود، سوال کرده و از او خواسته بودم به عنوان قاضی نظر خود را درباره این پرونده اعلام کند.
آقای طوسی ابتدا به دلیل این‌که شغل او قضاوت است، ترجیح داده بود درباره این مساله قضاوتی نکند، اما در پاسخ به اصرار من در مصاحبه، به این نکته اشاره کرده بود که «به دلیل ژورنالیسم غلطی که در جامعه ما وجود دارد، این پرونده خیلی جنجالی شد.
ضرورتی نداشت که این پرونده در تمام نشریات و هفته‌نامه‌های ورزشی و زرد مورد توجه قرار گیرد و از طریق مصادره به مطلوب شدن این موضوع، این رویداد تحت الشعاع قرار گیرد. وقتی ژورنالیسم بدرستی تعریف نشود، فضایی ایجاد می‌شود که حتی می‌تواند آثار و تبعات آن دامنگیر سیستم قضایی شود و پرونده‌ای اینقدر اهمیت کاذب پیدا کند.»
این قاضی به این نکته نیز اشاره کرده بود که « انگار جامعه ما از این نوع سوژه درست کردن‌ها بدش نمی‌آید. اغلب مسائل اصلی را فراموش می‌کنیم و به این سوژه‌ها توجه نشان می‌دهیم. انگار اینها مهم‌تر است».
وقتی هم درباره تاثیر چنین جریان سازی‌هایی از او پرسیده بودم، پاسخ داده بود که: «گاهی برخی پرونده‌ها وقتی حالتی عمومی و رسانه‌ای پیدا می‌کنند و متهمان آنها به عنوان سوژه مطرح می‌شوند، حتی اگر قاضی بخواهد فارغ از تمامی این جنجال‌ها عمل کند و حکم قانونی را بدهد، ناخواسته و به طور اجتناب‌ناپذیر در خلوت خود باید این مسائل را در نظر گیرد اما شایسته نیست سیستم قضایی و مجموعه‌ای که می‌خواهد درباره چنین پرونده‌های مهمی تصمیم بگیرد، بازیچه دست ژورنالیسم قرار گیرد.
شغل قضاوت برای خود تعریف و شأن و منزلتی دارد و اگر من بخواهم خودم را همیشه با چنین شرایطی تطبیق دهم، دیگر انتظاری که جامعه از قاضی دارد تا حکمی درست صادر کند، محقق نمی‌شود.»
این اظهار نظر این روزها مصداق فراوانی پیدا کرده است. سینماگران ایرانی در طول سال‌های گذشته، در برنامه‌های جمعی بسیاری شرکت کرده‌اند.
حضور در برنامه‌ای برای جلب کمک‌های مردمی به نفع زلزله‌زده‌های بم، حضور در مراسم بیستمین سالگرد سقوط هواپیمای ایرباس در خلیج فارس، شرکت در جشن مولانا در خوی، تشویق مردم به حضور در انتخابات و... برخی از این اقدامات خیرخواهانه و ملی سینماگران در طول سال‌های اخیر است که همواره با استقبال مردم نیز روبه‌رو شده است اما در این مورد اخیر ، به نظر می‌رسد رفتار سینماگران ایرانی تا حدودی تابع «جو زدگی» و «بی‌تدبیری» بوده است.
کافی است آنها خود را به جای خانواده‌ای می‌گذاشتند که در این حادثه، عزیز خود را از دست داده‌اند، آن وقت حتما رفتاری متفاوت از خود نشان می‌دادند. از سوی دیگر، اگر واقعا سینماگران به سرنوشت چنین فردی علاقه‌مندند، چرا به جای اعلام عمومی این مساله، خود شخصا بخشی از دیه فرد قاتل را به عهده نمی‌گیرند یا این‌که چرا این حرکت تنها محدود به یک فرد خاص می‌شود و مثلا جنبه‌ای عمومی‌تر همچون جمع‌آوری کمک برای همه زندانیان نیازمند و نیز افرادی که به دلیل ناتوانی در پرداخت دیه در زندان به سر می‌برند را در بر نمی‌گیرد؟ چرا این کمک و حمایت باید تنها شامل فردی شود که توانسته عکس و شرح حال خود را به رسانه‌ها و سایت‌های مجازی برساند؟ سینماگران ما می‌توانند راه‌های دیگری را هم برای حضور در قالب مصلح اجتماعی و قهرمان بیازمایند.
نمی‌دانم آخرین بار کدام یک از سینماگران از وضعیت اصغر شاهوردی خبر گرفته‌ است؟ چه کسی آخرین بار تلاش کرد مشکل مصطفی کرمی را حل کند؟ و در کدام جشن گلریزان برای هنرمندان بی‌بضاعت سینمای ایران، کلاهی چرخانده شده است؟
به نظر می‌رسد هنرمندان سرشناس و محترمی که مورد اقبال جامعه هستند، در چنین مواقعی بیش از هر چیز باید جوانب و اقتضائات امر را لحاظ کنند تا خدای نکرده شأن و اعتبارشان هزینه مسائلی نشود که حیثیت و آبروی ملی را تهدید می‌کند و ای بسا بازیچه‌ای در دست کسانی شود که همواره می‌کوشند با تغییر واقعیت‌ها، تصویری دگرگونه و نامطلوب از جامعه امروز ایران ارائه کنند.
رضا استادی
منبع : روزنامه جام‌جم