یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ما، کجا؟ استاد، کجا؟


ما، کجا؟ استاد، کجا؟
مجلس هشتم مجلسی است که بیشترین بستگان مرحوم مطهری در آن عضویت دارند: به‌جز علی مطهری فرزند استاد شهید، علی لاریجانی داماد آن مرحوم و غلامعلی حداد عادل از شاگردان و نیز تدوین‌گران آرا و آثار آیت‌الله مرتضی مطهری نماینده هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی هستند. از این‌رو طبیعی است که این گفته رهبری که آرای آقای مطهری مبنای ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی است بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد و مبنای قانون‌گذاری شود. اما پیش از آن باید ببینیم در آستانه سومین دهه شهادت مرتضی مطهری نسبت نظم موجود با نظام فکری وی چگونه است و در چه موقعیتی قرار داریم:
▪ مرحوم مطهری از منتقدین صریح چپ‌گرایی در اندیشه اسلامی بود و بخش عمده‌ای از سال‌های پایانی عمر خویش را صرف مبارزه با قرائت چپ‌گرایانه از اسلام کرد. آن مرحوم به‌عنوان دیده‌بانی درونگر دریافته بود که چنان موج چپ‌گرایی ایران را در نوردیده است که نه‌تنها لائیک‌ها که اسلام‌گرایان نیز در معرض خطر این موج قرار دارند. بدین‌معنا مرحوم مطهری آن اندازه که با التقاط چپ‌گرایی و اسلام‌گرایی جنگید، با چپ‌‌گرایی نبردی نکرد و حتی از اولین روحانیان شیعه بود که به مطالعه و ارزیابی آرا و آثار هگل و مارکس پرداخت و حتی بر مبنای این آرا به اجتهاد اصولی در فقه شیعه دست زد و به عنوان نمونه پاسخی متفاوت در تاریخ فقه به این پرسش داد که ارزش از آن سرمایه است یا کار؟ و ضمن رد نظام سرمایه‌داری و با وجود پرهیز از اندیشه سوسیالیستی کوشید راه سومی میان فقه سنتی و سوسیالیسم مدرن بجوید.
امروزه اما دوباره باد التقاط اسلام‌گرایی و چپ‌گرایی وزیدن آغاز کرده و حتی دولت اسلامی را به تسخیر خود درآورده است. از منظر اقتصاد سیاسی دولت ایران در سی سال گذشته روز به روز بزرگتر شده و وظایف بیشتری را بر دوش کشیده است و اگر گردش به چپ نظام جمهوری اسلامی در دهه اول حیات آن به دلیل شرایط جهانی و انقلابی و جنگی قابل قبول و حداقل قابل فهم بود، در دهه سوم و این روزها که جهان از هر چه دولت‌سالاری است پرهیز می‌کند این گرایش به چپ غیرقابل قبول است. مرحوم مطهری چنان در اعتقاد خود به نقد التقاط استوار بود که در اوج انقلاب اسلامی با واژه اسلام انقلابی مخالفت کرد و گفت آنچه ممکن است انقلاب اسلامی است نه اسلام انقلابی که دست بردن در اسلام است به سود انقلاب و بازتفسیر دین است به سود انقلابیگری و بازتولید مارکسیسم و سوسیالیسم است در لباس اسلام.
مرحوم مطهری با همین منطق ضمن آنکه می‌کوشید روایتی عدالت‌گرایانه از دین به‌دست دهد و حتی صریحا اعلام کند که عدل معیار دین است نه دین معیار عدل، اما هرگز اهمیت ثروت در رشد جامعه دینی را انکار نمی‌کرد و به مالکیت به عنوان حقی بشری نگاه می‌کرد. بدیهی است که براساس چنین تفکری دولت‌گرایی به عنوان شکل منحط سوسیالیسم از سوی مطهری غیرقابل قبول است و این همان بلایی است که امروزه ما بدان مبتلا هستیم.
به‌جز اقتصاد اما در دو حوزه دیگر التقاط در ایران امروز به چشم می‌خورد. در روابط خارجی دولت ایران متحدان اصلی خود را از میان دولت‌های چپ‌‌گرای آمریکای لاتین و شرق آسیا انتخاب کرده و آنان را به دولت‌های اسلامی و مسیحی و آزاد و دموکرات ترجیح می‌دهد. در عرصه فرهنگ نیز فقر اقتصادی جامعه و گرایش نخبگان به رهایی از این فقر سبب شده افکار عمومی دانشجویی گرایش آشکاری به سوی چپ‌گرایی پیدا کنند؛ بدون آن‌که بدیلی برای این افکار وجود داشته باشد یا در صورت وجود،‌ امکانی برای ظهور بیابد. روایت‌های سنت‌گرایانه و آزادی‌‌خواهانه، از اسلام در معرض تهدید و تحدید قرار دارد و خود دولت به قرائت چپ‌گرایانه از اسلام و حتی التقاط میان این دو دامن می‌زند.
▪ مرحوم مطهری از مدافعان صریح و روشن آزادی‌های سیاسی و فکری بود. مرحوم استاد معتقد بود: «روح آزادی‌خواهی و حریت در تمام دستورات اسلامی به چشم می‌خورد. در تاریخ اسلام با مظاهری روبه‌رو می‌شویم که گویی به قرن هفدهم – دوران انقلاب کبیر فرانسه – و یا به قرن بیستم – دوران مکاتب آزادی‌خواهی – متعلق است.» (پیرامون انقلاب اسلامی، چ ۱۳۶۱، ص ۳۲) و آنگاه با اشاره به سخنی از حاکمان اسلامی که متی استعبدتم الناس و قدولدتهم امهاتهم احراراً یعنی از کی تا به حال مردم را برده خودت قرار داده‌ای، حال آن‌که از مادر آزاد زائیده شده‌اند، می‌نویسد: «این اعتقاد که هر کس از مادر آزاد زائیده می‌شود و بنابراین آزاد است» را از اصول مشترک انقلاب فرانسه و اسلام معرفی می‌کند.
استاد مطهری حتی جلوتر می‌رود و به صراحت می‌نویسد: «تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلامی وجود دارد.» (همان، ۳۴) و حتی جمله امیر مومنان یعنی ولاتکن عبدغیرک و قدجعلک‌الله حراً را نشانه اعتقاد اسلام به آزادی طبیعی نوع بشر می‌داند.
اما متاسفانه بخشی از این جملات در ویرایش جدید کتاب‌های استاد مطهری حذف و بخشی دیگر از جمله همین جمله حاشیه می‌خورد که منظور استاد (به‌زعم ویراستاران انتشارات صدرا و شورای نظارت بر نشر آثار استاد شهید) این بوده که «یعنی ارزش‌های مبتنی بر آزادیخواهی و آزادگی نه ارزش‌های مبتنی بر مکتب لیبرالیسم» (آینده انقلاب اسلامی ایران، چ ۲۶ تیر ۸۶، ص ۷۰)
این در حالی است که مرحوم مطهری به دقت از بار فلسفی واژه‌ها آگاه بوده و تفاوت میان آزادیخواهی و بخصوص آزادگی با لیبرالیسم را می‌دانسته و هرگز ناآگاهانه در روزگاری که تشبه به لیبرالیسم حتی از سوی روشنفکران مذموم بوده قصد یکسان‌انگاری آزادگی و لیبرالیسم را نداشته است. البته مقصود آن نیست که استاد مطهری لیبرالیسم و اسلام را یکی می‌پنداشته بلکه میان برخی ارزش‌های لیبرالیستی مانند آزادی طبیعی، مالکیت فردی و حقوق بشر با ارزش‌های اسلامی همراهی می‌دیده است همان‌گونه که میان برخی ارزش‌های سوسیالیستی مانند ارزش کار با اسلام پیوند می‌دیده است.
براساس همین فلسفه سیاسی است که استاد مطهری از مدافعان آزادی بیان بود و حتی از تدریس استادان مارکسیست (که این همه منتقد آنان بود) در دانشگاه دفاع می‌کرد به شرط آن‌که آن استادان مروج التقاط نباشند و مارکسیسم را به عنوان اسلام ارائه نکنند و این همان حرفی است که البته با مبدا و مقصدی متفاوت امروزه از زبان روشنفکران لائیک بیان می‌شود که روشنفکری دینی موجود نیز همانند اسلام انقلابی آن زمان التقاط مفاهیم است. اما آیا استادان لیبرال یا چپ در شرایط کنونی از این امکان برخوردار هستند که در دانشکده‌های ما تدریس کنند و تحفظ نکنند؟
مرحوم مطهری برای عملی شدن این نوع آزادی فکری می‌نویسد: «من نامه‌ای به طور رسمی به دانشکده (الهیات) نوشتم که عین این نامه را در حال حاضر در اختیار دارم و توضیح دادم که به عقیده من لازم است در همین‌جا که دانشکده الهیات است یک کرسی ماتریالیسم دیالکتیک تاسیس شود و استادی هم که وارد در این مسائل است و به ماتریالیسم دیالکتیک معتقد باشد تدریس این درس را عهده‌دار شود... به اعتقاد من تنها طریق درست برخورد با افکار مخالف همین است والا اگر جلوی فکر را بخواهیم بگیریم اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده‌ایم... اسلام دین آزادی است دینی که مروج آزادی برای همه افراد جامعه است... اسلام می‌گوید دینداری اگر از روی اجبار باشد دیگر دینداری نیست.» (پیرامون انقلاب اسلامی، ۴۹)
امروزه اما آیا به این آرای مطهری توجه می‌شود؟ ماتریالیسم دیالکتیک به کنار... لیبرالیسم محافظه‌کارانه اجازه تدریس و حق داشتن کرسی در دانشگاه دارد؟
▪ در دوره ما و در عصر آقای احمدی‌نژاد عدالت به عنوان تنها قائمه اداره جامعه معرفی می‌شود. مرحوم مطهری نیز عدل را اساس دین و عدالت اجتماعی را راز تداوم انقلاب اسلامی می‌داند. اما مرحوم مطهری سی‌‌سال پیش معتقد بود: «اگر بنا شود عدالت اجتماعی آن‌گونه باشد که در آن فقط جمع مطرح باشد و بس، آزادی فرد را لااقل در بخشی از آن باید مدفون تلقی کرد... در دنیای امروز گرایش به یک حالت وسط پیدا شده است... این گرایش تازه می‌خواهد آزادی افراد را محفوظ نگه دارد و از این رو مالکیت خصوصی را در حد معقولی می‌پذیرد و هر مالکیتی را مساوی با استثمار نمی‌داند و حتی می‌گوید عدالت اجتماعی در شکل اول خودش نوعی ظلم است... این همان سوسیالیزم اخلاقی است که اسلام همیشه در جست‌وجوی آن است.» (همان، ۱۲۱-۱۲۰)
این در حالی است که در عصر ما یا عدالت اجتماعی به سود آزادی سیاسی از بین می‌رود و یا آزادی سیاسی در پناه توجه به عدالت اجتماعی نادیده گرفته می‌شود. مرحوم مطهری اما اولین متفکر (فقیه، اصولی، حکیم) شیعه است که درباره فلسفه سیاسی «آزادی» نظریه‌پردازی کرده و اتفاقا آرای او به متفکران لیبرال بخصوص لیبرال‌هایی که به مساله عدالت نیز توجه جدی دارند (جان راولز) بسیار نزدیک
است. آیا به آرای مطهری در این باره توجهی شده و راهکار عملی آن استخراج شده است؟
▪ می‌دانیم که مرحوم مطهری میان آزادی عقیده و آزادی اندیشه تفاوت قائل بود و ترویج عقاید خرافی وجاهلی مانند بت‌پرستی را مجاز نمی‌‌‌دانست اما از آزادی حتی ماتریالیسم به شرط صراحت و عدم التقاط آن با دین دفاع می‌کرد. مرحوم مطهری حتی به نقد رفتار کوروش در آزاد گذاشتن بت‌پرستان بابل می‌پردازد و کار ابراهیم(ع) و موسی(ع) و محمد(ص) را در مبارزه با خرافات و جهل ترویج می‌کند. مرحوم مطهری در عین حال میان عقیده براساس اندیشه و عقیده بر مبنای عادت یا علاقه تفاوت ایجاد می‌کند و آزادی عقیده به معنای اول را می‌پذیرد.
اکنون اما متاسفانه آنچه رایج است نه آزادی عقیده مبنی بر اندیشه که عقیده بر مبنای عادت و علاقه است. نه آزادی اندیشه‌ها که آزادی خرافه‌هاست. مطهری حکیم بود. چنان شیفته ملاصدرا بود که آثارش را در نشر صدرا چاپ می‌کنند. باوجود آن که از خراسان ضدفلسفه برخاسته بود اهل فلسفه و فیلسوف بود. امروزه اما خرافه بر فلسفه چیره شده است. عقلی که معیار و موسس تمدن اسلامی بوده فراموش شده و به جای آن علاقه و عادت پایه اعتقادات شده است. آیا اگر مرحوم مطهری زنده بود روایت‌های موجود در دینداری را می‌پذیرفت؟ او که حماسه حسینی را نوشت و درباره ارائه تصویرهای غیرواقعی از تاریخ اسلام شجاعانه ایستاد و قصاصون و قصه‌پردازان جدید را در اوج اسلام‌گرایی جامعه ایران افشا کرد،‌ امروز اگر زنده بود و احیای این پیرایه‌ها براسلام شیعی و شیعه غالی را می‌دید چه می‌کرد؟ نظر مرحوم مطهری درباره خال و خط و چشم و ابرویی که برای اسلام ساخته‌اند چه بود؟ درباره احیای زمینه‌های فرقه‌سازی و انحراف از اندیشه مهدویت و تبدیل آن به ابزار سیاست چه فکر می‌کرد؟‌آیا ترویج این مفاهیم آن هم از طریق رسانه‌های دولتی را می‌پذیرفت؟
▪ استاد مطهری نظریه‌پرداز استقلال حوزه‌های علمیه بود و افتخار می‌کرد که فقیه شیعه زیرعکس هیچ شاه و رئیس‌جمهوری نمی‌نشیند. آیا این دغدغه مطهری هنوز محترم است؟ آیا حوزه‌های علمیه به عنوان مغز متفکر فقه شیعه توانسته‌اند استقلال خود را از نهاد دولت حفظ کنند؟ آیا با راه‌اندازی مدارس دولتی و شبه‌دولتی به استقلال حوزه آسیب نرسیده است؟
▪ شهید مطهری در عین حال نگران عوام‌زدگی بود و عوام‌زدگی در اندیشه و معیشت را آفت و آسیب می‌دانست. معنای عوام‌زدگی حتی برای روشنفکران ایران‌روشن نبود تا آن‌که امروزه از فرط دموکراسی‌خواهی به دام پوپولیسم افتاده‌ایم. مرحوم مطهری زیرکانه مشکل اساسی در سازمان روحانیت و در واقع در ساختار اجتماعی و فرهنگی ایران را کشف کرده بود که هنوز دست نخورده باقی مانده است و جز یک گفتار آن مرحوم تلاش درخوری از سوی حوزه برای اصلاح این مشکل انجام نشده است اما آیا اگر مرحوم مطهری این عوام‌زدگی (پوپولیسم) افراطی را در عصر ما و در همه نهادها می‌دید در برابر آن سکوت می‌کرد؟ مطهری اگر می‌دید نه معیار روضه و حکم و فتوا که معیار دین و دولت تجمع‌های توده‌وار مردم شده‌اند و سخنوران بر موج مستعمان روانه می‌شوند، چه می‌کرد؟
▪ مرحوم مطهری معتقد به نظریه ولایت فقیه بود اما آن را انتصابی و آسمانی نمی‌دانست و از این رو اتفاقا درست در جهت عکس آرای افرادی چون آیت‌الله مصباح یزدی قرار می‌گرفت. اگر مطهری زنده بود و این آرا را می‌دید می‌توان حدس زد که به ما یادآور می‌‌شد: «ولایت فقیه یک ولایت ایدئولوژیکی است و اساسا فقیه را خود مردم انتخاب می‌کنند و این امر عین دموکراسی است اگر انتخاب فقیه انتصابی بود و هر فقیهی، فقیه بعد از خود را تعیین می‌کرد جا داشت که بگوییم این امر خلاف دموکراسی است اما مرجع را به عنوان کسی که در این مکتب صاحب‌نظر است خود مردم انتخاب می‌کنند.» (همان، ۶۷)
مطهری نهاد رهبری دینی و نهاد و نظام اجرایی را دو نهاد مستقل اما موثر بر رفتار هم می‌دید و به همین دلیل معتقد بود که «روحانیون نباید کار دولتی بپذیرند آنها باید در کنار دولت باشند و آن را ارشاد کنند... روحانیت شیعه... هیچگاه جزو دولت نبوده است» (همان، ۸-۱۴۷)
اگر مرتضی مطهری ایدئولوگ جمهوری اسلامی است باید اذعان کنیم که با آرای آن مرحوم فاصله بسیار داریم.
ـ مطهری شهید التقاط شد اما التقاط هنوز نه به عنوان یک نیروی اجتماعی که به عنوان بخشی از نیروی اجرایی رسمی کشور بر جامعه و دولت حاکم است.
ـ مطهری شیفته آزادی بود اما هنوز مشروعیت و موجودیت آزادی‌های اساسی و سیاسی حتی برای نیروهای مذهبی در معرض تهدید و تردید است و به رسمیت شناخته نمی‌شود چه رسد به دگراندیشان و مخالفان.
ـ مطهری مدافع عدالت به هر دو معنای عدالت سیاسی و عدالت اقتصادی بود و ترویج عدالت اجتماعی بدون عدالت سیاسی را به معنای نفی فردیت و حقوق انسان‌ها در نظر می‌گرفت اما در روزگار ما عدالتخواهی در قامت رقیب و حتی خصم آزادیخواهی ظاهر شده است.
ـ مطهری گرچه مدافع‌آزادی اندیشه بود اما از آزادی خرافه در هراس بود. امروزه آزادی خرافه بر آزادی اندیشه برتری و فزونی گرفته است.
ـ مطهری مدافع استقلال حوزه‌های علمیه و اجتهاد اصولی در آن بود اما امروزه حوزه‌های علمیه تنها در پیوند با نظام سیاسی فهمیده می‌شود.
ـ مطهری مخالف عوام‌زدگی بود اما امروزه عوام‌زدگی به ایدئولوژی رسمی و علنی تبدیل شده است.
ـ مطهری معتقد به حق انتخاب مردم بود و از اولین فقهایی بود که در اجتهاد خویش دموکراسی را پذیرفته بود. امروزه فقهایی هستند که هرگونه تشبه نظام اسلامی به دموکراسی را کفر می‌شمارند.
باری اگر مرتضی مطهری در عصر ما بود، همچنان در اجتهاد بود و این گوهر کمیابی است که در عصر ما کمتر دیده می‌شود. فاصله‌ای که ما از مطهری داریم تنها معلول اراده سیاسی یا حکومتی نیست. متاسفانه نخبگان سیاسی و مذهبی حوزوی و دانشگاهی و حتی گروهی که به نام روشنفکران دینی شناخته می‌شوند در این فاصله مقصرند. بخش عمده‌ای از آرای مطهری بخصوص آرای ایشان در عرصه اقتصاد سیاسی و آزادی بیان هنوز به صورت طرح‌واره‌ای مانده است که به علت شهادت استاد در حد فیش‌ها، نطق‌ها و مقاله‌های ناتمام باقی مانده است.
پرسش واقعی عصر ما همان پرسش آیت‌الله سیستانی از احمد مسجدجامعی وزیر پیشین فرهنگ ایران است: آرای آقای مطهری آرای بسیار خوبی است اما سی سال از آن زمان گذشته است. آیا فردی مانند آن مرحوم را پرورش داده‌اید که مطهری امروز باشد؟
محمد قوچانی
منبع : شهروند امروز


همچنین مشاهده کنید