جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

انقلاب مذهب


انقلاب مذهب
● بررسی نقش رهبری روحانیت و مرجعیت شیعه در نظر فوکو، لدین، لوئیس و هانتینگتون
“اسلام شیعی در واقع خصوصیاتی دارد که می‌تواند به خواست حکومت اسلامی رنگ ویژه‌ای بدهد، نبود سلسله مراتب در میان روحانیت، استقلال روحانیون از یکدیگر و در عین حال وابستگی ایشان به مدیران خود اهمیت مرجعیت روحانی محض در نزد مقلدان و نقشی که روحانی باید برای حفظ حامیان و مریدان خود ایفا کند که هم نقش راهنماست و نقش بازتاب این از لحاظ سازمانی.
از لحاظ اعتقادی هم این اصل که حقیقت با آخرین پیامبر کارش به پایان نمی‌رسد و بعد از محمد(ص) دور دیگری آغاز می‌شود که دور ناتمام امامانی است که با سخن خود با سرمشقی که با زندگی خود می‌دهند و با شهادت خود حامل نوری هستند که همواره یکی است نوری که شریعت را که تنها برای این نیامده است که حفظ شود بلکه معنایی باطنی دارد که باید به مرور زمان آشکار گردد از درون روشن می‌کند.”(۱) فوکو معتقد است: “در برابر قدرت‌های مستقر، تشیع پیروان خود را به نوعی بی‌قراری مدام مسلح می‌کند و در ایشان شوری می‌دهد که هم سیاسی و هم دینی است.
این اصل که حقیقت با آخرین پیامبر کارش به پایان نمی‌رسد. بنابراین امام دوازدهم، هرچند بیش از ظهور از چشم‌ها پنهان است، به طور کلی غایب نیست. خود مردمند که هرچه بیشتر نور بیدارگر حقیقت بر دلشان بتابد بیشتر اسباب بازگشت او را فراهم می‌کنند.”(۲) فوگو بنیاد تحول در ایران را مذهب می‌داند.
او معتقد است: “اراده مردم به تغییر ریشه‌ای زندگی خود در راستای پی‌ریزی نظام جدیدی است که مردم از آن به حکومت اسلامی تعبیر می‌کنند. فوکو قدرت ناشی از این اراده را بیش از همه دانست واین قدرت ریشه‌دار در اسلام شیعی می‌داند او در توصیف این مردم می‌گوید: ایرانیان با قیام‌شان به خود گفتند... ما باید همه چیز را در کشور... تغییر دهیم. اما بویژه باید خودمان را تغییر دهیم. باید شیوه بودنمان و رابطه‌مان با دیگران با چیزها با ابدیت با خدا و غیره کاملا تغییر کند.
درست اینجاست که مذهب ایفای نقش می‌کند. مذهب برای آنان نوید و تضمین وسیله‌ای برای تغییر ریشه‌ای ذهنیتشان است. تشیع دقیقا شکلی از اسلام است که با تعالیم و محتوای باطنی خود، میان اطاعت صرف بیرونی و زندگی عمیق معنوی تمایز قائل می‌شود. آنان از طریق اسلام در جستجوی تغییری در ذهنیت خویش‌اند. این گفته کاملا سازگار است با این واقعیت که روش سنتی اسلامی از پیش حضور داشته و به آنان هویت می‌داده است.
قصد و اراده آغازی نوین، در کل زندگیشان از طریق تجدید حیات یک آزمون و تجربه به معنویت گرایانه بود که به زعم خودشان در بطن اسلام شیعی آنها یافت می‌شد.”(۳) فوکو اعتقاد دارد که اسلام در سال ۱۹۷۸ نه تنها افیون ملت ایران نبوده بلکه روح یک جهان بی‌روح بوده است. او می‌نویسد: می‌دانید که این روزها چه عبارتی بیش از هرچیز برای ایرانی‌ها خنده‌آور است؟ به نظرشان ازهر حرفی ابلهانه‌تر، خشک‌تر، غربی تر است؟ “دین افیون توده‌هاست.”
نود درصد ایرانی‌ها شیعه‌اند و منتظر بازگشت امام دوازدهم‌اند تا نظام راستین اسلام را روی زمین مستقر کند. اما این اعتقاد هر روز نمی‌گوید که فردا حادثه بزرگ فرا خواهد رسید. همچنین همه شوربختی‌های جهان را هم نمی‌پذیرد. نقش مذهب در انقلاب ایران نقش یک ایدئولوژی نیست که به لاپوشانی و پنهان ساختن تضادها کمک کند یا بین یک سری منافع متضاد،‌نوعی اتحاد مقدس برقرار سازد.
مذهب در ایران در واقع یک واژگان، فرهنگ، مراسم،‌آئین و درام فاقد زمانی است که می‌توان درام تاریخی ملتی را در آن متبلور و مجسم کرد که در مبارزه علیه حکومت از حیات هستی خود دست می‌شوید.”(۴) مایکل لدین و ویلیام لوئیس با ذکر نمونه‌ای عینی تصویر جالبی از فضای انقلاب مذهبی ایران می‌دهند که در آن بسیاری از گروه‌های غیرمذهبی با شبه مذهبی شدیدا تاثیر پذیرفته و تنها می‌توانستند به دنبال امواج انقلاب دینی حرکت کنند.
به گزارش آنان: “در نوامبر ۱۹۷۸ گروهی از استادان دانشگاه تهران تصمیم گرفتند، انجمنی برای دفاع از آزادی بیان تشکیل بدهند. در طول دو هفته دریافتند که روزگار به قدری از آنان پیشی گرفته است که به ناچار هدف رسمی انجمن خود را نابودی سلطنت وایجاد جمهوری قرار دادند ولی این سازگاری دیر هنگام استادان دانشگاه تهران و روشنفکران لیبرال یا کلا سوسیالیست را قادر نساخت که پیشاپیش آن توده‌ای قرار بگیرند که تحت رهبری مذهبیون، نیروی حرکت یافته بود.
از سوی دیگر به اعتقاد آنان رهبران جبهه ملی و سایر اعتدالیون غیرمصمم، قدرت آیت‌الله خمینی(ره) و روحانیون را دستکم گرفته بودند.”(۵) مایکل لوین و ویلیام لوئیس تاکید می‌کنند:‌در مجموع تصور می‌شود که مخالفان شاه تحت رهبری دانشجویان و روشنفکران قرار دارند و بعضی از تکنوکرات‌ها و مذهبیون و همچنین بازاریان و گروه‌های حاشیه‌ای معمولی از آنان پشتیبانی می‌کنند.
بیشتر ناظران آمریکایی و نیز بسیاری از نزدیکان خودشان تصور می‌کردند که مخالفان از نوع همیشگی هستند و هدف‌هایشان شبیه هدف‌های طبقه متوسط دموکراتیک یا حتی سوسیال دموکرات غربی مآب است. هیچ شناختی از ولایت فقیه که آیت‌الله خمینی تجسم زنده آن بود وجود نداشت.”(۶) هانتینگتون واضع نظریه معروف برخورد تمدن‌ها درباره نقش مذهب در انقلاب سال ۵۷ می‌گوید:‌در نیمه قرن بیستم مدرنیزاسیون اقتصادی واجتماعی ابعادی جهانی یافت و همزمان با آن دین هم در سرتاسر جهان تجدید حیات کرد.
مشاهدات ژیل کپل حاکی از آن است که در اواسط دهه ۷۰ گرایش به دین گریزی و سلطه سکولاریسم جهت حرکت خود را تغییر داده و رویکردی دینی تازه‌ای شکل گرفت که دیگر با ارزش‌های غیردینی سازگاری نداشت بلکه به دنبال ترمیم شالوده مقدس دین برای سازمان جامعه بود و برای تحقق این هدف در صورت لزوم خود جامعه را هم تغییر می‌داد.
این رویکرد به اشکال مختلفی مدافع فاصله گرفتن از مدرنیسمی بود که شکست خورده بود و ادعا می‌شد که ناکامی و بن‌بست موجود در آن ناشی از جدایی مدرنیسم از خدا بوده است.
دیگر کسی از سازگار کردن دین با مقتضیات جدید سخن نمی‌گفت، صحبت از مسیحی کردن اروپا بود، هدف این نبود که اسلام را مدرنیزه کرد؛ بلکه سخن از اسلامی شدن مدرنیته بود.”(۷) وی مشکل اصلی غرب را نه بنیادگرایی اسلامی بلکه خود اسلام می‌داند، و می‌نویسد: “تمدن متفاوت که وابستگان به آن، به برتری فرهنگی خود اطمینان دارند... مشکل هم سازمان‌ سیا یا وزارت دفاع آمریکا نیست بلکه خود غرب است.
تمدنی متفاوت که ملت‌های وابسته به آن در مورد جهانی بودن فرهنگ خود به یقین رسیده‌اند و معتقدند که قدرت برتر آنها،‌هرچند در حال افول است این تعهد را برای ایشان ایجاد کرده که فرهنگ غربی را در سراسر جهان پیدا کنند.”(۸)
پی‌نوشتها:
۱- میشل فوکو، ایرانی‌ها چه رویایی در سر دارند، ص ۳۶-۳۷
۲- همان ص ۳۰
۳- همان ص ۲۹
۴- همان ص ۲۹ و ۶۰-۶۵
۵- مایکل لوین و ویلیام لوئیس، کارتر و سقوط شاه، روایت دست اول ص ۶۳ و ۷۵
۶- همان ص ۵۲
۷- هانتینگتون، برخورد تمدن‌ها، ص ۱۵۰-۱۵۱
۸- همان، ص ۳۴۷
عباس خسروانی
منبع : روزنامه رسالت