شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

چرا «چه»؟


چرا «چه»؟
هشت ماه پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ و پیروزی درخشان شعار «جامعه مدنی» سیدمحمد خاتمی به همت «معاونت پژوهشی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه علوم پزشکی شیراز» و با همکاری «اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس» جمعی از استادان در شیراز گرد آمده اند تا ارتباط و نسبت های «جامعه مدنی و اندیشه دینی» را تبیین کنند.
کم و بیش همه سخنرانان و صاحبان مقالات با دقت و به تناسب اندازه مواضع چپ و راست دعوت شده اند. نمونه آن در برابر عماد افروغ حضور هادی خانیکی قابل تامل است و البته اکثریت استادان به لحاظ اعتبار و جایگاه علمی خود در حوزه جامعه شناسی سیاسی و علوم سیاسی و به سبب وزن پژوهشی مقاله شان دعوت شده اند. در فرودگاه تقی آزادارمکی، داوود هرمیداس باوند، حسین بشیریه، محمدمهدی جعفری، صادق زیبا کلام، رحیم پورازغدی، حسین سیف زاده، موسی غنی نژاد، محمدمهدی فرقانی، حاتم قادری غمحمد قراگوزلوف، محمد مجتهد شبستری و... احمد نقیب زاده عزیز را می توان دید، من با مقاله ای تحت عنوان «آسیب شناخت جامعه مدنی از منظر ابن خلدون» به شیراز رفته ام. در میان سخنرانان چند چهره نسبتاً جوان و البته تا حدودی ناآشنا دیده می شوند. جوانانی که اطراف «لوسین ماندویل» (Lucin Mandeville) را یک لحظه خالی نمی گذارند و فرانسه را بهتر از فارسی سخن می گویند. در هتل با آنان نیز آشنا می شویم. دکتر حجت الله ایوبی و دکتر محمدباقر خرمشاد.
هنوز سه چهار ماهی از همایش نگذشته است که یکی از دست اندرکاران شیرازی آن (دبیر همایش) برای احوالپرسی زنگ می زند و به قصد تسریع مصاحبه به منظور عضویت در هیات علمی دانشگاه از من می خواهد با دکتر رضا داوری اردکانی صحبت کنم. می گویم چشم و از کار و بار او می پرسم و می شنوم که در «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» مشغول به کار شده است. کل اطلاعات من از این مرکز در ابتدای سال ۷۷ به رئیس آن خلاصه می شود و از میزبان دیروزمان مطلع می شوم که محمدباقر خرمشاد معاون پژوهشی مرکز شده است. می گویم به او تبریک بگو. و دنبال کار دوستمان را می گیرم...
پنج ـ شش سال فعالیت پژوهشی آن هم در مرکز اسناد انقلاب اسلامی کافی است تا فرد هم رسانه ای شود، هم سیاسی و هم پایش به صدا و سیما باز شود و سرانجام به وزارت علوم و تحقیقات برود. از رسانه ها درمی یابم که همان جوان سال ۷۶ پس از انتخابات سوم تیر ۸۴ و پیروزی اصولگرایان به وزارت علوم رفته است و به سبب نزدیکی مواضع اش با رئیس جمهور نهم و وزیر علوم به سمت معاون فرهنگی وزیر منصوب شده است.
مبارک است چه اشکال دارد؟ مگر معین به سبب قرابت مواضع خانیکی با محمد خاتمی او را به همین پست منصوب نکرده بود؟
از ابتدای سال ۸۶ فضای دانشگاه ها- به ویژه دانشگاه امیرکبیر- ملتهب شده است. ماجرای آن را همه می دانند. پیشتر نیز جو همین دانشگاه به تشنج کشیده شده بود. آن ماجرا را نیز همه می دانند. جنجال چند نشریه دانشجویی تا ۱۸ تیر سال جاری ادامه می یابد و سرانجام به دستگیری تعدادی از اعضای فعال ادوار و دفتر تحکیم می انجامد. در غیاب جنبش دانشجویی یک بار دیگر فعالیت دانشجویان آوانگارد خبرساز می شود. سران اصلاح طلب از محمد خاتمی تا مهدی کروبی به دفاع از فعالان سیاسی دانشگاه وارد صحنه می شوند. (اعتماد، هفت مرداد) در همین روز رسانه ها خبری را پوشش می دهند که سخت شگفت انگیز است؛ خبری که من از آن به عنوان «شگفتا چه گوارا» یاد می کنم. محمدباقر خرمشاد (معاون فرهنگی وزیر علوم) با تاکید بر «افت اعتقادات دینی در دانشگاه های کشور» از حضور «تفکرات چه گوارائیستی» و «چپ جدید» و ضرورت «مقابله نرم» با این جریان فکری یاد می کند. (اعتماد ص ۲۰، همان) به عقیده آقای معاون فرهنگی؛ «شرایط فعلی کشور همانند اوایل انقلاب است. در آن زمان سه گروه اسلامگرا، لیبرال و مارکسیست وجود داشتند که در حال حاضر نیز در فضای دانشجویی ما شاهد تفکرات «چه گوارائیستی» و چپ جدید هستیم و...» (همان) در ارتباط با این مواضع اشاره به چند نکته شایسته است.
۱) سه قطبی کردن فعالیت سیاسی دانشجویان به «اسلامگرا، لیبرال و چپ جدید چه گوارائیستی» - از منظر خرمشاد- موید این نکته است که دانشجویان طیف اصلاح طلب «دفتر تحکیم» در حوزه دوم (لیبرال) قرار گرفته اند و مخالفان این گروه - فقط - «اسلامگرا» هستند. انحصار «اسلام» و قبضه اندیشه های دینی و صددرصدی کردن آن در یک جناح و تفکر خاص البته پدیده جدیدی نیست.
۲) صرف نظر از صحت و سقم منابع اطلاعات راوی این خبر آنچه قابل تذکر است اینکه؛ الف- دانشجویان ما- در حال حاضر - که ۲۸ سال از انقلاب اسلامی سپری شده است جملگی- یا اکثراً- فرزندان همین جریان فکری (سیاسی، فرهنگی) حاکم هستند و اگر ایرادی بر آنان از دریچه «افت اعتقادات دینی» یا «تبدیل شدن دانشگاه به مرکز فساد» - وارد است- که نیست باید آسیب شناسی آن متوجه متولیان دولتی امر آموزش و فرهنگ شود. ب- دوست قدیمی ما- جناب خرمشاد- حتماً می دانند که دوران اندیشه چریکی «جنگ مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک» در ایران معاصر با مسعود احمدزاده و حمید اشرف (اعضای اصلی سازمان چریک های فدایی خلق ایران) سپری شده است.
گو اینکه تفکر خرده بورژوایی چریکی در ایران، زمانی شکست خورده است که جنبش پارتیزانی سیاهکل مغلوب ساواک شده بود؛ بدون حمایت مردم. ج - انترناسیونالیسم چه گوارایی در تقسیم بندی های مارکسیستی نه در حیطه تفکر مارکس- لنین (مارکسیسم- لنینیسم) جای می گیرد و نه اطلاق «چپ جدید» به آن صحیح است. این جریان جدا از مردم- که به صورت قهرمانان آوانگارد - به ستیز علیه حکومت ها برخاسته و در کوبا به موفقیت رسیده بود، سال هاست که بایگانی شده است. د- به نظر من در ایران معاصر آن گروهی که بیش از دانشجویان به اصطلاح «چپ جدید» را تبلیغ و ترویج می کنند، دیگران هستند.
۳) ارنستو چه گوارا در میان جوانان جهان چهره محبوبی است. حتی تصاویر مشهور او را در استادیوم های فوتبال ایتالیا و آلمان نیز - که نئونازی ها اکثریت دارند- مشاهده می کنیم. به فیلم انتخاباتی روابط عمومی وزارت کشور - در خصوص معرفی نامزدان عوام انتخابات رئیس جمهوری نهم- بنگرید و آن جوان روستایی - کلاس سوم راهنمایی- را به خاطر بیاورید با کلاه چه گوارا و تصویر او روی تی شرت و ته ریش ارنستو. او می خواست نامزد شود و البته رئیس جمهور شود چرا که به زعم او میرحسین موسوی به صحنه نیامده بود. او می خواست نامزد شود برای شکستن آرای هاشمی رفسنجانی،، او حتی یک بار هم از کنار دانشگاه عبور نکرده بود اما عاشق چه گوارا بود و کل اطلاعاتش پیرامون «چه» از چند خط عبور نمی کرد. آیا از نظر آقای خرمشاد امثال آن جوان هم در شمار عناصر فعال «چپ جدید» هستند؟
● بعد از تحریر
... و اما حیرت انگیز ترین نکته در همایش مورد نظر تاکید بر «مقابله نرم» و اشاره به «براندازی نرم» از سوی «چپ جدید» هوادار «ارنستو چه گوارا» است. تحلیل را ببینید، اندیشه مسلحانه ای که مروج جنگ چریکی هم در تاکتیک و هم استراتژی بوده به «براندازی نرم» متهم شده است. لابد چه گوارا در شیلی و کوبا و آرژانتین و سرانجام بولیوی هم با کلاشینکف مشغول «براندازی نرم»، بوده است.
محمد قراگوزلو
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید