یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

کارکردگرائی عرفان و معنویت در هزاره سوم


کارکردگرائی عرفان و معنویت در هزاره سوم
عرفان نگاه به رویه و لایه‏ی ملكوتی و باطنی عالم و آدم است كه هم «حقیقت‏» را به انسان می‏شناساند و هم راه رسیدن به حقیقت را به آدمی می‏نمایاند; یعنی «شناختن‏» شهودی و كشفی و «شدن‏» سلوكی و باطنی كه به شناخت توحید ناب و شدن «موحد كامل‏» می‏انجامد; چه این‏كه اس و اساس عرفان دو مقوله است:
۱) یكی توحید
۲) دیگری موحد (انسان كامل) در مقدمه‏ی قیصری بر شرح «فصوص الحكم‏» نیز آمده است كه: «اعلم ایدك الله ان الوصول الی الله سبحانه قسمان; علمی و عملی و اما العملی مشروط بالعلمی‏» و در نتیجه، عارف نیز كسی است كه به آن سوی عالم وجود راه یافته و بین «این‏جا» و «آن‏جا» ; یعنی جهان شهادت و غیب پیوند زده است و «ملكوت‏» نظام هستی را دیده و به مقام و منزلت «یقین‏» بار یافته است; آن‏چنان كه آیه‏ی ۷۵ سوره‏ی انعام بیان‏گر این مقام بلند عرفان علمی و عملی است . پس خروج از عالم كثرت و دخول به عالم وحدت، عرفان است و عارف همه‏ی لایه‏ها و سطوح هستی را پس از شناخت درمی‏نوردد تا به «درگاه‏» و سپس «بارگاه‏» قدس ربوبی برسد . شیخ‏الرئیس ابوعلی‏سینا در اشارات و تنبیهاتش به ترتیب در نمط نهم و نمط هشتم دو نكته‏ی بسیار وزین و عمیقی را مطرح نموده است; نكته‏ی اول: «والمتصرف بفكره الی قدس الجبروت شروق نور الحق فی سره یخص باسم العارف‏» ; یعنی انصراف مالك از جهان ماده و كشاندن عقل و اندیشه‏اش به سوی عالم قدس جبروت، با هدف قرار گرفتن در پرتو اشراق و نور الهی و تجلیات ربوبی در باطن وجودش .
پس تحول و تصرف از یك جهت و انصراف و انقطاع از جهت دیگر، منشا سیر روحانی و عروج ملكوتی انسان به سوی حقیقت‏حقائق می‏شود تا آدمی انوار قدس ربوبی را در جان و درونش متبلور سازد .
نكته‏ی دوم: «العارفون المنزهون، اذا وضع عنهم درن مقارنهٔ البدن وانفكوا عن الشواغل; خلصوا الی عالم القدس والسعادهٔ، وانقشوا بالكمال الاعلی و حصلت لهم اللذهٔ العلیا و قد عرفتها» ; یعنی عرفان در حقیقت، نزاهت از عالم ناسوت و طهارت ظاهر و باطنی و تزكیه‏ی نفس و درون و جدایی از شواغل مادی و سیر به سوی عالم قدس و سعادت است تا این‏كه با رسیدن به باطن، مراحل و درك مدارج كمال، به‏تدریج «لذت حقیقی‏» كه همانا قرب الهی و مقام وصال معبود و لقای محبوب است، حاصل گردد كه عارف جز راه حق اراده نمی‏كند و جز به دیدار دلبر و دلدار نمی‏اندیشد: «العارف یرید الحق الاول‏» تا چنین عارفی آئینه‏ی تمام‏نمای صورت حق گردد كه «صار سره مرآهٔ بحلوه محاذیا بها شطر الحق و درت علیه اللذات‏» .
پس در این صورت، عرفان همان خداشناسی حضوری و مشهودی و خداپرستی باطنی و حقیقی می‏باشد و در نهایت «فناء فی‏الله و بقاء باالله‏» است; یعنی از خود رهیدن و به خدا رسیدن; از خاك تا فوق افلاك سیر كردن; از من سفلی به سوی من علوی و از «انا» تا «عنده‏» سیر نمودن; و این عرفان مبتنی بر سه اصل اصیل و مهم است كه عبارتند از:
۱) خودآگاهی، خودشناسی یا معرفت نفس;
۲) خود نقدی، نظارت بر خویشتن یا محاسبت نفس;
۳) خودنگهداری، مدیریت‏بر خود یا مراقبت نفس .
و چه زیبا از مولی‏الموحدین، امام‏العارفین علی ( علیه‏السلام) در میزان‏الحكمه آمده كه: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن كل ما یبعدها و یوبقها» و به تعبیر استاد شهید مطهری در كتاب آشنایی با علوم اسلامی: «از نظر عرفا، معرفهٔ‏الله، معرفت همه‏چیز است، همه چیز در پرتو معرفهٔ‏الله و از وجهه‏ی توحیدی باید شناخته شود و این‏گونه شناسایی فرع بر معرفهٔ‏الله است ... كمال فطری و ترقب انسان از نظر حكیم در «فهمیدن‏» است و كمال و فطرت و ترقب انسان از نظر عارف در «رسیدن‏» است .» پس نگاه عالم و عمل عارف «خدایی‏» است و در همه چیز و با همه چیز خدا را می‏بیند كه اول و آخر و ظاهر و باطن، اوست و به بیان دیگر، «رنگ خدایی‏» و «بوی خدایی‏» دارد .
● خاستگاه عرفان اسلامی
می‏توان مثل همه‏ی مورخین و سطحی‏نگران، تنها با رویكردی تاریخی و نقلی به خاستگاه و ریشه‏های عرفان بنگریم و در نتیجه، عرفان اسلامی را عرفانی وارداتی و بیگانه از مسیحیت و یهودیت و زرتشت و هندویی و ... بدانیم و یا حداكثر تلفیقی و تركیبی از آموزه‏های اسلامی; مانند زهد، صبر، توكل، محبت، عبادت و ... با عرفان‏های بشری: الحدوث، چون بودایی و فلوطینی و الهی‏الحدوث، چون یهودی و مسیحی و زرتشتی، آن‏هم دین‏هایی كه در سیر تحولی و تطوری خویش دستخوش تحریف لفظی و معنوی قرار گرفتند، قلمداد كنیم . و یا در یك نگاه افراطی و متحجرانه، اسلام را با عرفان، كاملا بیگانه و نامحرم دانسته و هیچ نسبتی بین اسلام و عرفان قائل نباشیم .
می‏توان با نگاهی درون دینی و پویا و نیم‏نگاهی به تاریخ تحول و تكامل عرفان در گستره‏ی زمان، سرچشمه‏های اصلی و زمینه‏های واقعی عرفان را آموزه‏های دینی و اسلامی بدانیم و در عین حال بهره‏وری عرفان اسلامی از عرفان‏های دیگر را در بستر تكاملی‏اش نادیده نیانگاریم . سپس از اصالت، استقلال و هویت واقعی عرفان اسلامی دفاع كنیم و عرفان را درونی و محرم با تعالیم اسلامی بدانیم، نه بیرونی و نامحرم و در نتیجه، نگاه خویش را نقد و دید خود را تاویل نماییم; چه این‏كه اسلام بنا بر آیات كریمه‏ی سوره لقمان «تبیانا لكل شی‏ء» و سوره‏ی حج «من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لا هدی و لا كتاب منیر» دین جامع و فراگیری است كه در تفاسیر مختلف به علوم تجربی و عقلی و باطنی و وحیانی تفسیر شده است كه «بغیر علم‏» علوم حسی و عقلی، و «لاهدی‏» علوم انفسی و باطنی و «ولا كتاب منیر» معرفت‏خاص وحیانی را شامل می‏شود .
سرچشمه‏های اصلی عرفان در فرهنگ اسلام و زمینه‏های پیدایش و گسترش و تولد و تكامل آن در مفاهیم و مقوله‏هایی; چون توحید، خودشناسی، زهدورزی، تقوای الهی با همه‏ی مراتبش، ایمان و عمل صالح، یقین، توكل، تفویض، تبتل و ... باید جست‏وجو شود تا اصالت و استقلال و غنای عرفان اسلامی، خود را نشان داده و حفظ و صیانت گردد و پویابخش و تعهدآور و نورانیت‏دهنده و سازنده‏ی اسلام ناب جلوه‏گر شود . اگرچه تاثیرپذیری «تصوف اسلامی‏» به معنای تاریخی و مصطلح آن در اصول و امهات و حتی سیر و سلوك عملی‏اش از تعالیم ادیان یهودی بخصوص مسیحی و مكاتب نوافلاطونیان، هندیان، ایران و یونان باستان را نیز نباید انكار كرد; اما در عین حال «تاثیرگذاری‏» تعالیم اسلامی بر عرفان و تصوف غربی و شرقی را نیز نباید از نظر دور داشت ... .
به هر تقدیر علل رشد و گسترش عرفان اسلامی را می‏توان در مقوله‏های تعالیم قرآنی، تعالیم نبوی و سنت و سیره‏ی نبوی و علوی، آمیختگی دین و دینداری و اسلام با ذوق و محبت و عشق و شوق به عنوان عامل سیر انسان به سوی عرفان، تعالیم خاص علی (ع) در نهج‏البلاغه و احادیث و روایات منقول از آن امام همام و سیره‏ی عملی آن حضرت در عبودیت، زهد، محبت‏ورزی و هم‏چنین دنیاگریزی مسلمانان بخصوص انزجار آن‏ها از دنیا پس از دیدن دنیاطلبی و تجمل‏گرایی‏های امویان و عباسیان، بیان حقائق معنوی و عرفانی توسط جمعی كه تربیت‏یافته‏ی مكتب اهل‏بیت‏بودند و تغییر و تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در جوامع اسلامی بخصوص در دوران حاكمیت اموی و عباسی و در ایران در جریان حمله‏ی مغول و تاتار و ... تنظیم و تبیین كرد .
● عرفان در بستر مذهبی شیعی و اهل سنت
در بحث روند تاریخی عرفان و تصوف در جهان اسلام به دو نكته از مرحوم استاد علامه طباطبایی (رض) كه در جلد اول و یازدهم تفسیر المیزان آمده، اشاره كنم:
الف) اول این‏كه «سلسله‏های طریقت از میان اهل تسنن شروع شد و پس از آشنایی با تعالیم اهل‏بیت ( علیهم‏السلام) معارف اعتقادی و عملی ایشان، تركیبی از حقائق راستین و امور غیرحق را تشكیل داد . روح تشیع در مطالب عرفانی این گروه‏ها دمیده شده بود; لیكن مانند روحی كه در پیكر آفت دیده‏ای جای گزیند و نتواند برخی از كمالات درونی خود را به طوری كه شاید و باید، از آن ظهور بدهد . از این رو سران طریقت دست‏به بیان دستورات گوناگونی زدند كه سابقه‏ای در دین نداشت و به دنبال این مساله، جدایی طریقت از شریعت طرح گردید . مشی و طریق عرفانی و معنوی حتی اقلیت‏شیعه نیز به سبب تاثیر چنین اكثریتی در اجتماع، تحت الشعاع مشی و روش اهل سنت قرار گرفت و عرفان شیعی نیز به رنگ طریقت اهل تسنن در آمد .»
ب) دومین نكته آن است كه در قرون اخیر، یعنی از قرن دهم هجری به این طرف، عرفان شیعه به تدریج‏به سرچشمه‏های اصیل خود بازگشت و در مشی عرفانی، خود را تابع محض اهل بیت ( علیهم السلام) قرار داد .
ناگفته نماند كه پس از تفكیك عرفان شیعی از عرفان اهل تسنن، هم در تفسیر اصول و امهات و هم در التزام به شریعت و طریق سیر و سلوك عملی، باید گفت كه اینك آسیب‏ها و آفات نظری و عملی، عرفان ناب اسلامی را تهدید می‏كند و طرح اسلام عرفانی با نظر گوهر و صدف دین، مقوله «حیرت‏» ، معنویت گرایی بدون معرفت و عقاید و اخلاق عملی، معنویت گرایی بدون التزام به شریعت و ... از جمله آفات و خطراتی است كه به سوی عرفان اصیل اسلامی خیزش برداشته و عرفان سكولار، اخلاق سكولار و معنویت‏بدون شریعت را تبلیغ و ترویج می‏نماید كه باید خبرگان و اهل طریقت واقعی و دین شناسان و عرفان شناسان با منطق قوی و برهان قویم به نقد و پاسخ‏گویی بپردازند كه البته این نقد صورت گرفته است; لكن باید بیش‏تر شده و توسعه یابد تا نسل جوان جامعه دچار انحراف و خبط و خطا نشود .● شاخص‏های عرفان اسلامی
معرفت اسلامی، گرایش عالمانه و آگاهانه و متعهدانه به آموزه‏های اسلامی در حوزه‏های نظری و عملی و نیز عرفان را در نظام در هم تنیده‏ی عقاید و اخلاق و احكام دینی دیدن; از جمله شاخص‏های عرفان اسلامی است; لكن در یك تقسیم و ترتیب واقعی و حقیقی مولفه‏ها و شاخص‏هایی را می‏توان برای آن برشمرد كه عبارتند از:
۱) قرآن محوری و وحی‏گرایی;
۲) سنت و سیره محوری; یعنی اقتدا به پیامبر اكرم (ص) و ائمه‏ی معصومین ( علیهم السلام) با شناخت آموزه‏های نبوی و علوی و صادقی و رضوی و مهدوی و عرفان را در ساحت‏های علمی و عینی با آن‏ها و در آن‏ها دیدن و پایبندی عملی و التزام رفتاری;
۳) التزام به شریعت كه از انجام واجبات و ترك محرمات آغاز می‏شود تا درك كردن اطوار و انوار و اسرار شریعت و طریقت و حقیقت كه در یك خط طولی به هم پوسته قرار گرفته‏اند;
۴) طهارت ظاهری و باطنی از طریق «خودشناسی و خودسازی‏» و عمل به دستور العمل‏های قرآنی و اهل بیت (ع) كه كامل‏ترین و بهترین و ناب‏ترین دستورالعمل‏ها هستند;
۵) مراقبت دائمی از نفس و انسان‏های وارسته و اهل مراقبه را الگوی خویش قرار دادن;
۶) مسؤولیت گرایی و تعهد پیشه‏گی در برابر فرد و جامعه و گریز از رهبانیت و انزوا و فردگرایی محض;
۷) «ولایت گرایی ناب‏» در عرفان كه از ارتباط روحی و توسل به اهل بیت ( علیهم السلام) آغاز می‏شود تا به مقام فنای در خدا بیانجامد;
۸) و بالاخره این كه، ادب مع الله داشتن; یعنی حد نگه داشتن در همه‏ی احوال و اطوار وجودی و كارها را برای «خدا» و به «یاری خدا» انجام دادن و رنگ و بوی خدایی پیدا كردن .
● نسبت عرفان و ریاضت
در نسبت این دو باید مفرداتی، چون «عرفان‏» و «ریاضت‏» معنا شود تا نسبت و تعامل آن‏ها را بهتر بشناسیم . لذا عرفان به معنای رسیدن به مقام خلافت الهی و قرار گرفتن در مرتبه‏ی تجلیات اسمایی و صفاتی و ذاتی حق تعالی است كه البته به نسبت مقام و منزلت عرفا، مراتب و درجاتی پیدا می‏كند . عرفان به معنای انقطاع از غیر خدا و اتصال به خدا و «خداگونگی‏» است . این جاست كه سوال می‏شود راه رسیدن به این مرتبه‏ی الهی و رحمانی چیست و چگونه است؟ و در همین جاست كه پای «ریاضت‏» به میان كشیده می‏شود; چه این كه ریاضت در خودشناسی و خودسازی مطرح است . به تعبیر شیخ‏الرئیس ابوعلی سینا در اشارات و تنبیهات، «ریاضت‏» به سه هدف دور ساختن غیر حق (چه موانع و آفات درونی و چه موانع و آفات بیرونی)، تابع سازی نفس اماره به نفس مطمئنه تا از توهمات رهایی یابد و به آزادسازی خویشتن خویش بپردازد و نیز لطیف سازی درون خویش یا «خاشع‏» و نرم كردن ذات فرد نیازمند و متوجه است تا قابلیت تنبه و آگاهی‏یابی و استعداد پذیرش حالات و بارقه‏های الهی را پیدا كند . «اول درجات حركات العارفین ما یسمونه هم الاراده و هو یعتر المستبصر بالیقین البرهانی او الساكن النفس الی العقد الایمان ...» ; یعنی عارف با اراده‏ای قوی به یقین برهانی مستبصر گردد و با ایمان قلبی به مقام «طمانینه‏» و «سكینه‏» برسد .
پس كسب مقام تخلیه، تجلیه و تحلیه تا محو و لس و محق یا لطائف سبعه‏ی عرفانی طبع، نفس، عقل، قلب، سرخفی و اخفی و ... را پشت‏سرنهادن نیاز به «ریاضت‏» دارد و عرفان، بخصوص عرفان عملی، ارتباط وثیق و نسبت تام و تمام با ریاضت دارد، لكن كدام ریاضت؟ ریاضت‏های غیر شرعی یا ریاضت‏های شرعی؟ اگر به آموزه‏های دینی و اسلامی بنگریم، «تقوی‏» كه خداشناسی و خداترسی و خداپرستی در آن متجلی است، «ریاضت نفس‏» نامیده شده است، سحر و سهر و زهد و صمت و صوم و ... ریاضت نامیده شده‏اند و از همه مهم‏تر انجام واجبات الهی و ترك محرمات ریاضت واقعی است . بنابراین از آن‏جا كه معرفت‏شهودی محصول عمل است و «سلوك‏» مقدمه‏ی شهود و مكتب عرفان، مكتب عملی و سیر و سلوك و مجاهده با نفس - كه «جهاد اكبر» نامیده شده با ریاضت در هم تنیده است . پس اجرای برنامه‏های دقیق و طی طریقت و مراحل و مقامات، اراده و ریاضت قوی می‏طلبد و «عزم‏» راستین و «جزم‏» حقیقی مایه‏ی «ظفر» و فتوحات غیبی خواهد شد كه فرازهایی از خطبه‏ی ۲۱۰ نهج‏البلاغه علی (ع): «قد احیا عقله و امات نفسه، حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع كثیر البرق فابان له الطریق و سلك به السبیل ...» دلالت تام و كامل بر نسبت‏حقیقی و پیوند واقعی بین عرفان و ریاضت دارد .
نتیجه آن كه در عرفان اسلامی، انزوا گرایی و رهبانیت محض و ریاضت‏های غیر عقلانی و غیر شرعی وجود ندارد; بلكه یاضت‏حقیقی مجاهده با خواهش‏های نفسانی، ترك گناه و التزام به بایدها و نبایدها و دستورالعمل‏های سلوكی و تحصیل مقام «یقین‏» در علم و عمل و از «خود طبیعی‏» هجرت كردن و به «خود خدایی‏» رسیدن می‏باشد كه در احكام نورانی اسلام و فقه و شریعت جامع گنجانده شده تا شریعت‏با ظاهر و باطن و لایه‏ها و ساحت‏های خود، انسان سالك را به سرمنزل مقصود برساند .
این نكته را هم باید اضافه كنم كه «ریاضت‏» در عرفان از «ریاضت‏» در اخلاق عبور می‏كند; یعنی تمرین نفس، مهار نفس و سلطه و مدیریت‏بر نفس، تا فرد از هواها و امیال نفسانی، دنیایی، بخل، حسادت، دروغ، تهمت، زخم زبان و عیب‏جویی و هرزه‏زبانی، هرزه‏خوری، هرزه‏نظری و ... تهی و پاك شود و سپس در وادی عرفان و سیر و سلوك قدم نهد و ریاضت‏های سلوكی و عرفانی را با توجه به منازل و مراحل و مقامات متحمل شود كه در واقع همانا «مراقبت‏» روح، ریاضت است . به تعبیر مرحوم میرزا علی‏آقا قاضی‏طباطبایی از «مراقبه‏ی صغری‏» كه انجام واجبات، التزام به مستحبات، ترك مكروهات و مشتبهات‏و ... است تا «مراقبه‏ی كبری‏» كه توجه تام به خدا و حضور كامل نزد خدای سبحان است .
نكته‏ای دیگر هم از استاد بزرگوار علامه حسن زاده آملی متذكر شویم كه بسیار مفید، ثمر بخش و هشدارآمیز و انذارانگیز است . ایشان در جلد اول هزار و یك كلمه می‏فرماید: «دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش و عیوب دیگران را ساتر باش . با همه مهربان باش و از همه گریزان باش; یعنی با همه باش و بی‏همه باش . خداشناس باش در هر لباس باش .»
● تمایزات عرفان اسلامی و معنویت گرایی شرقی
پرداختن به تمایزات دشوار است و در یك مقاله كوتاه نمی‏توان حق مطلب را ادا كرد; چرا كه باید ابتدا از «مكتب بودا» ، علل و زمینه‏های تكوین و تكامل و پیدایش و گسترش آن، اصول و دستورات آن سخن گفت و «عرفان بودایی‏» را در چرایی و چگونگی‏اش به تحلیل كشاند و یا اساسا عرفان هندویی از «برهمائیسم و ودانتیسم‏» باز شناخت و سپس به بودائیسم پرداخت و فرقه‏های بودایی را كه به بازسازی و نقد و تكمیل آیین بودایی برآمده‏اند، بخصوص «هنیایانا» و «مهایانا» را به اجمال معرفی كرد و پس از آن به بررسی ریشه‏های گسترش عرفان بودایی اهتمام ورزید . اما به اجمال می‏توان گفت «بودا» دراثر یك تحول درونی و روحی، با دیدن چهار صحنه‏ی «پیرمرد» ، «بیمار» ، «مرده‏» و «درویش‏» از زندگی آرام و تجملی و مقام و سلطنت آینده‏اش دست‏شست و در دو مرحله (اول هفت‏سال، دوم سه سال) به ریاضت پرداخت تا به مقام «بودهی‏» و كشف رسید و با نائل شدن به «نیروانا» ضمن این كه زهدورزی، خلوت نشینی و درویشی به دست آورد، به حقایقی هم دست پیدا كرد كه از جمله آن‏هامی توان به موارد ذیل اشاره كرد:
۱) نیكی از نیكی و بدی از بدی زائیده می‏شود (اصل سنخیت) ;
۲) جهان را آغاز و انجامی است (اصل فاعلیت و غائیت) ;
۳) همه چیز در جهان در حال تغییر و حدوث است (اصل تغییر و دگرگونی) ;
۴) جهان را كردگاری است كه وحدت عمومی و جهانی را در جهان حكمفرما نمود (اصل وحدت در جهان) ;
۵) آرامش و سكونت و سعادت آدمی زمانی است كه از «من‏» بگذرد (اصل عدم خودخواهی و من‏گریزی) ;
۶) خروج از رنج (رنج‏گریزی) ; كه این اصل خود عبارت است از شناخت ناپایداری جهان (فناپذیری عالم)، دروغین بودن تن و عبور از آن و این كه زندگی رنج است و باید با توجه به چهار حقیقت‏شناخت رنج‏ها یا رنج‏شناسی (تولد، پیری، بیماری و مرگ)، ریشه‏شناسی رنج، رنج‏گریزی و دست آخرشناخت اسباب و وسایلی كه انسان را از رنج می‏رهاند; مثل نظر، نیت، سخن، كردار راست، معاش از راه راست، سعی و عمل در راه راست، اندیشه و تفكر درست، تمركز ذهن در معنای درستی و ... از آن رهایی یافت .
ایدئولوژی «بودا» بر «لا» امور سلبی و منفی قرار گرفته است، مثل این كه جانوران را نیازارید، دزدی نكنید، دروغ نگویید، زنا نكنید، غیبت و عیب‏جویی نكنید، خودخواهی نكنید، كینه توزی نكنید و جاهل نباشید و البته بودا به بازسازی و اصلاح در آیین‏ها و مكاتب گذشته‏ی برهمائیسم و ودانتیسم نیز پرداخت; یعنی اصلاح‏گرا بود; مثل نفی نذر و قربانی در برابر خدایان وهمی، نفی واسطه‏ها (برهماییان) در انجام دادن اعمال، رجعت دادن آدمیان از تعدد به وحدت در پرستش، بازگشت‏به خویشتن دادن انسان‏ها، نفی طبقات (كاست‏ها) اجتماعی و ... لذا با توجه به رویكرد اجمالی به «مكتب بودا» ، در گسترش این مكتب می‏توان به این علل و ریشه‏ها اشاره كرد كه:
▪ مكتب بودا بسیار ساده و از نظر عملی آسان است (نبایدهای بسیار كم و مشخص دارد) ;
▪ مكتب «منفی‏» است; یعنی دستور به «پرهیز» دارد، نه «ستیز» و انجام اعمال و افعال;
▪ این مكتب اصلاحاتی در بازسازی مكتب‏های هندویی انجام داده است;
▪ زهدگرایی و ریاضت‏پیشگی فردی و شخصی (زهد منفی و سلبی) در آن وجود داشته است;
▪ با ظالمان و مستبدان حاكم بر جهان درگیری نداشته است (مسؤولیت‏گریزی اجتماعی و سیاسی) ;
▪ در اصلاح جان، مدل اجتماعی و مدیریتی خاص ارائه نداده و در نتیجه برای سیاست‏های حاكم جهانی خطری نداشته است .
در این جا به مطلبی از استاد علامه طباطبایی (رض) كه در مجموعه‏ی رسائل در خصوص عرفان‏های هندی، مسیحی و مجوسی آمده است و در تحلیل ریشه‏های توسعه و گسترش آیین بودا به كار می‏آید، اشاره می‏كنم . ایشان می‏فرماید:
«دستوراتی كه عرفان‏های هندی، مسیحی، مجوسی برای سالكان و پیروان خود بیان می‏كنند، حالت‏سلبی و منفی دارند . به بیان دیگر، دستورات و فرامین آن‏ها، دستور به پرهیز و دوری از اوصاف و افعالی خاص است . انسان برای اوج گرفتن و تعالی یافتن باید خود را با تكیه بر فرامین این آیین‏ها از امور متعدد و بسیاری، محروم سازد، بدون آن كه امكان جایگزینی اعمال مشروعی كه با تعالی او تعارضی ندارند، مورد توجه و امر قرار گرفته باشد; در حالی كه در عرفان اسلامی هم جنبه‏های سلبی و منفی وجود دارد و نیز دستوراتی در محروم ساختن نفس از اعمال و اوصاف خاصی صادر شده است و هم جنبه‏ی ایجابی و مثبت موجود است كه با تكیه بر امور معنوی و مادی به اشباع نیازها و تامین خواسته‏های مشروع و جبران خلاهای وجودی می‏پردازد .
عرفان اسلام، هم پیرایش است و هم آرایش; برای مثال در عین حال كه دستور به پرهیز از روابط نامشروع می‏دهد; لیكن از طرف دیگر، راه مشروع تامین نیاز جسمانی را روشن می‏كند» .از دلایل و ریشه‏های گسترش مكتب بودایی این است كه عرفان بودایی دارای ریاضت‏های شاقه‏ی شرعی در دو بعد بایدها و نبایدها یا گرایش و گریز و یا اثبات و سلب توامان نیست و لذا برای كسانی كه به دنبال عرفانی آسان و سلبی و حتی عرفان‏های منهای خدا و شریعت می‏گردند، دارای جذابیست مخصوص به خود است و با اعمال و رفتارهای متناقض آن‏ها سازگاری دارد .
اما ریشه‏ای كه می‏شود برای گسترش آیین بودایی در ایران ذكر كرد این است كه با توجه به شریعت محوری عرفان اسلامی در ایران و ریاضت‏های شرعی در بعد واجبات و محرمات می‏باشد و عرفان بودایی با لاابالی‏گری و سوء استفاده‏های اخلاقی سازگاری داشته و این كه عرفان بودایی منهای سیاست است و با تز جدایی دین از سیاست همخوانی دارد، این آیین در ایران گسترش یافته و ترویج می‏شود .
● دورنمای عرفان در عصر حاضر
تحلیل فلسفی جهان و تحصیل و تبیین مولفه‏های بنیادین فرهنگ و معرفت جهانی بخصوص چالش‏های جدی بین واقعیت‏های روبنایی و حقائق زیربنایی در غرب كه با یك رویكرد غرب شناسانه در ساحت‏های مختلف تاریخی، علمی، فلسفی و اجتماعی ممكن خواهد بود، نشان می‏دهد كه جایگاه «دین‏» ، اخلاق و معنویت در دنیای كنونی چگونه است و غرب با تجارب فرهنگی و فلسفی و اجتماعی‏اش در طول چهار قرن چگونه برخورد خواهد كرد؟ كه البته نه تنها این پرسش و پاسخ‏ها بسیار جدی خواهند بود; بلكه چند مولفه مهم وجود دارد كه دورنمای معنویت‏خواهی و عرفان‏گرایی را در قرن ۲۱ بخصوص جهان غرب بهتر و بیش‏تر نشان خواهد داد:
۱) اول این كه دین‏گرایی فطری انسان‏هاست و نمی‏توان با آن مبارزه كرد و مبارزاتی كه در گذشته با دین و در قالب‏های ماتریالیستی و امانیستی صورت گرفته، مبارزه‏ای بیهوده بوده است .
۲) دوم این كه معنویت‏خواهی، نیاز وجودی و عرفان، گرایش درونی انسان است كه می‏توان آن‏را مهجور كرد; لكن نابود شدنی و محوپذیر نیست .
۳) دیگر این كه جهان جدید با توجه به تجربه‏ی ایسم‏ها و مكتب‏های الحادی، مادی و بشری و حتی بهره‏وری از هر آنچه در دنیا و طبیعت وجود دارد، یعنی اشباع افراطی غرایز شهوانی و نفسانی انسان‏ها، به تدریج‏به این نكته پی برد كه تنها برخورداری از طبیعت و تجمل و عافیت و مادیت‏های نفسانی كافی نیست; بلكه ویران‏گر نیز خواهد بود . لذا باید به خویشتن از دست رفته‏اش برگردد و این «با خودبیگانگی‏» خود را به «با خودیگانگی‏» و رجوع به اصل خویش تبدیل نماید و این معنا البته در پرتو دین و عرفان ممكن است .
۴) سرانجام این كه گرایش‏های معنوی در جهان غرب بخصوص جوانان آن جوامع، وجود رشته‏های روان‏شناسی عرفانی، عرفان درمانی و معناگرایی، به دنبال زیستن و خوشبختی حقیقی رفتن، اخلاق‏گرایی و فضیلت مداری و نیز بحث از «بحران هویت‏» و «بحران اعتماد» و آخرالزمان بودن و در نهایت، متافیزیك محوری و تاسیس كارگاه‏های علم و دین و گسترش نیایش و پرستش در میان ملل و اقوام مختلف، حاكی از یك واقعیت انكارناپذیر به نام «معنویت‏خواهی‏» است كه حتی دانشمندان آن دیار به تئوریزه كردن آن، التیام بین علم و دین و نیز هماهنگ‏سازی فیزیك و متافیزیك و ایدئولوژی‏گرایی و سنت‏گرایی پرداختند ... لذا «دین‏» به معنای غیب‏گروی و گرایش به خدا و معنویت و در نهایت عرفان، از یك منزلت ویژه‏ای در غرب برخوردار خواهد شد و غرب با همه‏ی تجارب علمی و صنعتی و ایدئولوژیك خود به دین و متافیزیك بازگشت می‏كند كه طلیعه‏ی آن قابل شهود است . بشر خسته از مادیت و صنعت و تكنولوژی، تنها به سوی معنویت و سنت و ایدئولوژی در حال حركت است و در این صورت باید عصر جدید را عصر ایمان و علم، عصر سنت و صنعت، عصر ایدئولوژی و تكنولوژی، عصر دین و اخلاق و ارزش‏های الهی - انسانی، عصر تكامل وجودی انسان‏ها و نیز عصر بازگشت‏به اصل از دست رفته و «روزگار وصل به اصل‏» نامید .
قرن بیست و یكم، قرن حاكمیت دین و مذهب و پیشرفت‏بشر در همه‏ی عرصه‏های مادی و معنوی است; چرا كه غرب به افراطگرایی‏اش در برابر تفریط محوری‏اش پی‏برده و خواهان «اعتدال‏» در پرتو دین و معنویت است . این معنا را در یك مطالعه‏ی بین جوانان غربی و گرایش‏های آن‏ها و نیز در میان كتاب‏ها، مقالات و نظریات دانشمندان و اندیشمندان غرب می‏توان جست‏وجو كرد .
● عرفان و فعالیت‏های اجتماعی
ماهیت عرفان و جامعه‏گرایی و پیشینه‏ی عرفان را به طور همه جانبه بررسی و تبیین كرد كه بالاخره انتظار ما از عرفان چیست و ما به دنبال كدام عرفان و كدام سیاست و تعامل اجتماعی هستیم؟
اگر به تعاریف عرفان توجه شود كه ما عرفان را به معنای خدامحوری و خداباوری در همه‏ی امور و به مقام خلافت الهی رسیدن و جامع اسماء جمال و جلال الهی شدن و عرفان قرآنی را عرفان ولایی و عرفان مثبت و برین دانستیم; در این صورت در عرفان ناب و جامع اسلامی، عقل و خرد، سیاست و مدیریت، جهاد و امر به معروف و نهی از منكر، درد خدا و درد خلق و بینش‏های الهی و گرایش‏های توحیدی و ارزش‏های دینی و انسانی با هم جای دارند و هیچ كدام جانشین دیگری نیستند; نه خدا جای خلق خدا را تنگ می‏كند و نه خلق جای خالق را می‏گیرد . وقتی انگیزه‏ها الهی و رحمانی شد و كار برای خدا و با نگرش توحیدی انجام گرفت، نماز باشد یا دعا و حج و جهاد و حكومت و سیاست‏ورزی و ... فرقی نخواهند داشت . این جامعیت و هم‏خوانی، در آیات و احادیث و آموزه‏های اسلامی و در كاركردهای دینی و سیره و رفتار پیشوایان اسلامی متجلی است .
خداخواهی و مسؤولیت‏اندیشی در برابر جامعه نه «مفهوما» و نه «مصداقا» مانعهٔ الاجتماع نیستند و آیات ۳۷ سوره‏ی نور، ۱۱۸ توبه، ۲۹ فتح، ۲۴ انفال و نیز عملكرد پیامبر اكرم (ص) و علی (ع) و امامان معصوم ( علیهم السلام) و بزرگان اهل عرفان حقیقی در گستره‏ی فرهنگ اسلامی، بهترین ادله و شواهد بر اثبات این معنا هستند; چه این كه نسبت‏بین شریعت و طریقت و حقیقت نسبت «واحد» با مراتب و درجاتش یا وحدت در عین كثرت و كثرت در عین وحدت است و «نماز» كه عالی‏ترین مظهر عرفان عملی اسلام ناب است، «خدا و خلق‏» را با هم و «فرد و جامعه‏» را در هم تنیده دارد . پس عرفان و سیاست، عرفان و جهاد، عرفان و جامعه و . .. با هم هستند و در عرفان متعالی و مترقی اسلام ناب روابط چهارگانه‏ی انسان با خدا، انسان با خود، انسان با جهان و انسان با جامعه، درست، منطقی و نظام‏وار ترسیم و تصور شده است كه علی (ع) و امام حسین (ع) از الگوهای برتر عرفان ولایی هستند، لذا برای این كه بتوان قضاوتی درست و همه جانبه داشت، باید عرفان ناب شیعی را از غیر آن جدا و تفكیك كرد، آفات و آسیب‏های عرفان اسلامی را شناخت و از آن زدود; بین معنویت و سیاست و ایمان و عمل واقعی جمع كرد; الگوهای كامل عرفانی را از معصومین ( علیهم السلام) تا اصحاب و یاران ویژه‏ی آن‏ها و عالمان و عارفان حقیقی به نسل جوان امروز معرفی كرد; اصل ولایت در عرفان را با همه‏ی مراتب و تجلیات و مصادیقش با اصول و پیش‏فرض‏ها و نگرش‏های بزرگان اهل معرفت، درست تبیین كرد، عرفان ناب اسلام را با حضرت امام (رض) و اندیشه‏های عرفانی، حكومتی، سیاسی و اجتماعی‏اش از نظر تئوریك و نظری و سیره‏ی اخلاقی - عرفانی امام از جهت عملی و عینی‏اش به تفسیر و تصویر كشاند تا با نشان دادن و متجلی ساختن شالوده و عصاره‏ی عرفان ناب اهل بیتی و ولایی، دوران جدید در سیمای نورانی و سیره‏ی علوی او، عرفان و حماسه و حماسه‏های عرفانی امام و فرزندان معنوی مكتب امام به درستی تبیین و تبلیغ شوند و مدعیان عرفان و درویش و صوفی‏گری یا دكان‏داران عرفان رسوا شوند كه هم خداگریز و هم خلق‏ستیزند . به قول خود حضرت امام (ره):
«با هستی و هستی‏طلبان پشت‏ به پشتیم
با نیستی از روز ازل گام به گامیم‏»
در این صورت است كه نگاه عرفانی به سیاست، سیاست را از سكولار شدن و تعاملات اجتماعی را از منهای خدا گشتن نجات می‏دهد و ظاهر و باطن و ماده و معنا و دنیا و آخرت و شهادت و غیب و شریعت و طریقت و حقیقت و فقه و اخلاق و عرفان و كثرت و وحدت با هم جمع می‏شوند كه در عملكرد عارفان مسلمان و حكیمان و فقیهان عارف‏مشرب نیز می‏توان این تعامل عرفان و جامعه و كار برای خدا كردن را مشاهده كرد .
پس عرفان حقیقی نه تنها مانعی برای فعالیت‏ها و تعاملات اجتماعی نیست; بلكه مشوق و جهت دهنده‏ی آن فعالیت‏ها و تعاملات نیز هست.
نویسنده: محمد رضا رودگر
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید