پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


مردی برای تمام فصول


مردی برای تمام فصول
شیپور سینمای روشنفکری دهه ۴۰ که زده شد، در آغاز دوره نوجوانی بودم و در زمره فرزندان آن گروه خانواده های سنتی که به فراخور محدودیت ها و حساسیت های اخلاقی آن دوران، نه با فوتبال بازی کردن پسرشان سر سازگاری داشتند و از آن بدتر نه با سینما رفتنش، تلویزیون داشتن هم که دیگر به تبع همین سفت و سختگیری های از سر دلسوزی، یک رویای دست نیافتنی بود، لاعلاج و لاجرم باقی می ماند کتاب و مجلات هفتگی، که مشروط به اینکه چه باشد و چگونه ، امکان استفاده از آنها گاه به گاه میسر می شد.
اما اینها ظاهر ماجرا بود، هر نسلی راه خود را می رود، همچنان که فرزندان ما هم امروز راهی متفاوت با ما فرزندان دیروزی را. در پس پرده افعال نوجوان های آن روزگار خواهی نخواهی فوتبال و سینما و تلویزیون دیگر جای خود را باز کرده بود. دیگر بسته به شانس و اقبال مان بود که اگر لو می رفتیم تنبیه و کتک مفصلی نوش جان می کردیم و اگر پنهان می ماندیم، لحظاتی نصیب مان می شد سرشار از لطف، نشاط و حیرت، خصوصاً هنگامی که در برابر پرده بزرگ سینما قرار می گرفتیم. دنیایی که ما را به قلمروی رویاها و افسانه ها و قصه های مصور و متحرک می برد و به تدریج به ما نوجوانان می آموخت که بر پرده بزرگ سینما هیچ دروغی قابل پنهان کردن نیست و به ما می آموخت که سینما از چه خصلت افشاگرانه عجیبی برخوردار است.
صدالبته برای این پنهان کاری های شیرین پولی در بساط مان نبود، الا به اینکه بعدازظهر هر روز پی تعطیلی مدرسه فی الفور بساط فوتبال گل کوچک فراهم کنیم تا از قبل پولی که پی برد نصیب مان می شد، یا پسکی به قهوه خانه محله برویم برای دیدن کارتون های والت دیسنی، سریال سرزمین عجایب، مسابقات فوتبال جام دوستی یا از آن جسورانه تر راه کج کنیم برای دیدن فیلمی در نزدیک ترین سینمای محله که وای چه کار خطرناکی بود.
اگر خانواده می فهمید، هر چلزه گوشت مان را جلوی یک خورشید کباب می کرد،در این برزخ شادی امر خلاف و هراس پیامدهای آن، هرچه دم دست مان می آمد می دیدیم، ایرانی، هندی، غربی، کمدی، عشقی، اکشن و جنایی، اما از اواسط دهه ۴۰ بود که با سبک و سیاق کارگردان ها و بازیگرانی در سینما آشنا شدیم که رفته رفته به ما آموختند رسالت سینما، تولید فله یی آثار قضاقورتکی نیست. در این سال ها در فیلمنامه و کارگردانی و بازی بازیگران، طور و اطواری از جنس اندیشه را می دیدیم که حتی روزهای متمادی بعد از دیدن فیلم در ذهن و روح مان چرخش و گردش داشت.
حالا دیگر فیلم هایی می دیدیم که به رغم زندگی در محیط سنتی و حساسیت های آن نسبت به سینما از بازگو کردن آن فیلم ها برای دور و اطرافیان اهل خانواده خود، نه تنها نمی ترسیدیم و خجالت نمی کشیدیم بلکه تماشای آن فیلم ها را به جان آنها هم می ریختیم؛ خشت و آیینه ابراهیم گلستان، آرامش در حضور دیگران ناصر تقوایی، قیصر مسعود کیمیایی، تا برسیم به آقای هالو داریوش مهرجویی که با دیدن این فیلم، من نوجوان آن سال ها با بازیگری آشنا شدم به اسم علی نصیریان، بی خبر از اینکه حدود سه دهه بعد افتخار همکاری با او در مقام کارگردان نصیبم خواهد شد.
اگر در آن روزهای نوجوانی کسی می آمد و وقوع چنین اتفاقی را زمزمه می کرد، شک نمی کردم به مضحکه ام گرفته و مسخره ام می کند، اما بعدها بود که فهمیدم «زندگی دیدار ناممکن است که هر لحظه ممکن می شود.»
در این فاصله، هفته ها، ماه ها و سال های بسیاری سپری شدند، چهره ایران و جهان دچار دگرگونی های بسیار شد و بسیاری از معانی و مفاهیم آن سال ها شاید برای نوجوان های دیروزی و میانسال های امروزی، حسب حضور روزگار، یا از معنا و معنی تهی شده یا معانی دیگر و حتی عمیق تری به خود گرفته اند. در این میان اما نسبت احساسی من با علی نصیریان همچنان ثابت و پایدار باقی مانده. هنوز هم که هر بار او را می بینم، دچار همان شور و شعفی می شوم که با دیدن فیلم های او در عهد نوجوانی، چه توفیق که آنچه زمان من تماشاگر بودم و او بازیگر و حالا به ظاهر من فیلمنامه نویس و کارگردانم و ایشان باز هم بازیگر، اگر می گویم «به ظاهر» به خاطر این است که حتی در این نسبت جدید هنوز خود را در روزگار نوجوانی تماشاگر می بینم و او را بازیگری که از هنر نمایش اش لذت می بریم، توفیر تنها در این است که حالا امروز با دیدن پشت صحنه این بازیگر بزرگ احساس خضوع، احترام و علاقه بیشتری نسبت به او می کنم.
نه تنها شیوه کار او در برابر دوربین، بلکه نحوه رفتار و افعالش در پشت صحنه برای هر جوان علاقه مند به حرفه بازیگری می تواند مساله آموز صدها درس و نکته احساسی باشد و شاید به این پرسش سی چهل ساله در خصوص علی نصیریان پاسخ دهد که چه رازی در کار بازیگری او را به یک هنرمند مانا و بزرگوار مبدل کرده است.
علی نصیریان از آن دسته قلیل آدم هایی است که هرچه تعدادشان به ویژه در میان جوانان بیشتر شود، آیین و فرهنگ و بازیگری در سینما و تلویزیون ما سر و سامان شایسته تری به خود می گیرد، هنگام کار او بیش از هر کسی به خودش سخت می گیرد، بیش از هر کسی از خود توقع دارد، نظم و انضباط و اخلاق کاری اش بی نظیر و مثال زدنی است، هر بار که در صحنه حضور می یابد آرام و متبسم و سرشار از انرژی است، نه تنها کلمه به کلمه دیالوگ های خود را که سطر به سطر دیالوگ های بازیگر مقابل خودش را هم حفظ می کند؛ برای نصیریان سابقه و جایگاه هنری گروهی که با او همکاری می کنند، خیلی مهم نیست، بلکه کیفیت و نحوه کارشان اهمیت دارد. اگر به فراخور تجربه گرانسنگ و دیرینه اش احساس کند کارگردان و گروه او کارشان را بلد هستند، خود را به تمامه و در کمال فروتنی در معرض هدایت و راهنمایی آنها می گذارد. نکته جالب توجه اینکه او در ساعات پیش از فیلمبرداری، برخلاف آن گروه بازیگران همه جور سن و سال دار که به کرکر و چرچر غیبت این و آن مشغول می شدند و هیچ تمرکزی روی کار خود ندارند، برای خودش گوشه و خلوتی می جوید تا با تمرکز بیشتری روی نقش مطالعه کند و با زیر و بم های نقش خود کلنجار بیشتری برود، گاه در نهایت احترام و ادب سراغ کارگردان می آید و در خصوص برخی از دیالوگ ها و میزانسن ها و رفتارهای مربوط به بازی نکاتی را پیشنهاد می کند، کارگردان بپذیرد طبعاً خوشحال می شود، نپذیرد شاید خوشحال نشود، اما روی سلیقه و نظر خود پافشاری نمی کند زیرا تجربه سال های بازیگری به او آموخته یا سوار ماشینی نشود، یا وقتی سوار شد این نکته را بپذیرد که فرمان ماشین باید دست یکی باشد و آن یک نفر هم کارگردان است،
علی نصیریان در زمره آن گروه هنرمندانی است که شما حتی اگر نخواهید، نمی توانید به او احترام نگذارید. می گویم هنرمند و نه بازیگر، زیرا بازیگر موفقی بودن الزاماً به معنای هنرمند بزرگی بودن نیست. ما هنرپیشه زیاد داریم، اما متاسفانه آرتیست کم داریم، آنکه آرتیست و هنرمند است، در همه شئون زندگی خود هنرمندانه رفتار می کند، چه در برابر دوربین سینما و تلویزیون و عکاسان و چه در پشت صحنه زندگی خود در خانه و کوچه و خیابان و در مواجهه با بی عدالتی های زندگی.استاد علی نصیریان عزیز اگر حوصله خواندن این سطور را داشته باشید، دلم می خواهد بدانی راقم این سطور در این آخرین روزهای سال ۸۶ برایت آرزوی سلامتی و آرامش و موفقیت بیشتر دارد.
علی آقا به لوطی می گند آب بده، دریا می ده، می گند گل بده، گلستون می ده، می گند صفا و صمیمیت بده، نشونی خونه شما را می ده.علی آقا این سال تحویل را به یاد نظایر شما بزرگواران می نشینم سر سفره هفت سین و از خداوند می خواهم به همه آحاد جامعه ما از صدر تا ذیل صداقت عاشقان، شیدایی دیوانگان و معصومیت کودکان را اعطا کند.
حسن فتحی
منبع : روزنامه اعتماد