شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


هنوز هم دیر نیست!


هنوز هم دیر نیست!
فروش فیلم های روی پرده، اگرچه نسبت به چندسال پیش امیدوار کننده است، اما در مقایسه با جمعیت سینما رو حرفه ای کنونی، تاحدی نگران کننده به نظر می رسد. فیلم های «دعوت» ابراهیم حاتمی کیا، «کنعان» مانی حقیقی، «سه زن» منیژه حکمت و «آواز گنجشک ها»ی مجید مجیدی، به عنوان آثار پرفروش در حال اکران، تنها توانسته اند ٢٥ درصد از مخاطبان را به سالن های سینما بکشانند. باتوجه به شرایط نابه سامان سینما، باید پذیرفت که این رخداد، یک فاجعه فرهنگی است. به نظر شما ٧٥درصد دیگر چرا به سینما نمی روند؟!البته گاهی اوقات بهتر است، برخی مسائل را چندان جدی نگرفت و از کنار همه چیز، به سادگی گذشت! به عنوان نمونه اگر میزان بینندگان پنج شبکه تلویزیون را، محاسبه کرده، شمار استفاده کنندگان از فیلم های موسسه رسانه های تصویری و دیگر نهادهای قانونی کشور را نیز درنظر بگیریم، متوجه می شویم که تنها ١٥درصد از مردم، مصرف کننده تولیدات مجاز فرهنگی هستند. پس ٨٥درصد دیگر چه می کنند؟ بعید به نظر می رسد که هم چون برخی مسئولان، به گونه ای خوش بینانه معتقد باشیم، آن ها منتظرند تا کیفیت آثار داخلی افزایش یابد، یا از تماشای هرگونه فیلم و برنامه های غیرمجاز و امواج گوناگون ماهواره ای پرهیز می کنند. این طور نیست؟!
جابه جایی مداوم و مستمر مدیران فرهنگی، سینمایی و هنری کشور در سال های اخیر، اغلب پیامدهای ناگوار و ناخوشایندی به همراه داشته است. اما به هرحال انتصاب مدیران جدید در عرصه فرهنگ و هنر، همواره در بین دست اندرکاران این حوزه، امید، شور و شوق فراوانی ایجاد کرده است. بی تردید حل بسیاری از مشکلات هنری کشور، بستگی به کفایت، درایت و شایستگی مدیران فرهنگی - هنری کشور دارد. اما متاسفانه اصالت یافتن «سیاست» و «اقتصاد»، در برنامه ریزی های کلان فرهنگی در سال های اخیر، سبب شده تا گاه زمام امور هنری در خطیرترین دوران تاریخی، در دست کسانی باشد که با عینک «سیاست» و «اقتصاد»، به ادبیات، سینما، تئاتر، موسیقی، هنرهای تجسمی و ... می نگرند. از خاطرمان نرود که همین «سیاست زدگی» و «اقتصاد محوری»، بارها پیش از این هم سینمای ایران را، به سراشیبی سقوط کشانده است. ساخت و تولید فیلم های سطحی، نازل و سخیف اما پرفروش، گواه این ادعاست.
سیاستی که جز ساده پسندی و تنزل سطح سلیقه تماشاگران، پیامد دیگری به همراه نداشته است.بی شک سینمای ایران برای دستیابی به هرگونه موفقیت، نخست باید درپی جذب تماشاگران داخلی باشد. سرمایه هایی که سینماگران ما، گاه و بی گاه آن ها را از خاطر می برند.متاسفانه طی سال های اخیر، فیلم سازان وطنی، در عالم ذهنی، خاص و انتزاعی ساخته و پرداخته خود، به سر برده و با آن چه در اطرافشان می گذرد، ارتباط چندانی برقرار نکرده اند. بازگشت احتمالی چند فیلم ساز و بازیگر، به عرصه کارگردانی و بازیگری، جلوگیری از امکان فعالیت چند سینماگر، ایجاد چندین موسسه یا معاونت جدید سینمایی، تصویب چند فیلم نامه خوب، فراهم کردن بستر برای فعالیت برخی کارگردانان که سال هاست از سینما کناره گرفته اند، برگزاری جشنواره های سینمایی متعدد داخلی و خارجی، تقدیر فرنگی ها از چند فیلم خاص و ... همگی اتفاقاتی فرعی و کم اهمیت به شمار می آیند. بی شک این رخدادها، ناجی سینمای ایران نیست. بهتر نیست که با زمانه همراه شویم و واقع نگر باشیم؟ در حقیقت اگر امروز به فکر سینما نباشیم، فردا دیگر دیر است. البته گاهی اوقات نمی توان از این موضوع مهم، به سادگی گذشت. این که فریفته، شیفته و مجذوب چند جایزه رنگارنگ جشنواره هایی چون کن، ونیز، لوکارنو، ملبورن، نانت، برلین، تورنتو و ... نشویم!سینمای آرمانی ما، سینمای سرشار از خشونت و خیال پردازی اروپا و آمریکا نیست.
اگر نتوانیم با رسانه ای به فراگیری و تاثیرگذاری سینما، ایده ها و باورهایمان را در سطح جهان گسترش دهیم، بی هیچ گونه اغراقی باید عطای این هنر را به لقایش بخشید و در این سینما را تخته کرد. زیرا قرار نیست دستاورد همه تلاش ها و مجموعه زحمات مجموعه سینمای ایران، صرفا مایه خشنودی جماعت روشنفکر، اروپا و آمریکا را فراهم کند. این گونه تصور کنیم که تمامی جوایز ریز و درشت بیشتر جشنواره های سینمایی جهان را، به فیلم های سینمای ایران اهدا کنند. در طول سال هم نشریات و منتقدان خارجی، سینمای ما را حلواحلوا کنند. اما مگر به جز گروهی انگشت شمار منتقد و چند صدنفر تماشاگر خاص فرانسوی، آمریکایی، ایتالیایی، سوئیسی و... چه کسانی زبان به تحسین آثار سینمای ایران می گشایند!آیا فیلم های ما در طی سالیان اخیر چنان فراگیر و جهانی شده اند که بر پرده چند صد سالن سینمای خارجی، جا خوش کنند؟ بد نیست گاهی اوقات، در پذیرش حقیقت، دست کم با خودمان کمی روراست باشیم! بی شک سینمای امروز آمریکا، هم توسعه نوعی فرهنگ است و هم تاثیرگذار. هم مهاجم است و هم تماشاگرپسند. دلایل اقتدار سینمای غرب، چندان بی ارتباط با بی توجهی و ساده انگاری برخی دست اندرکاران و سیاست گذاران سینمایی نیست. آن ها که میلیون ها جوان ایرانی را، در برابر انبوه آثار جذاب تصویری غرب بی پناه رها کرده و سرگرم بررسی قانونی یا غیرقانونی بودن، فعالیت غیرمجاز چند شبکه تلویزیونی ماهواره ای، در خصوص پخش فیلم های ایرانی شده اند.
در حالی که روزانه فیلم های خارجی بسیاری آن هم به گونه ای غیرقانونی، از تلویزیون خودمان بارها پخش می شود. یا لوح فشرده فیلم های روی پرده سینماهای آمریکا، به راحتی در گوشه و کنار و پیاده رو شهرها، دست به دست می چرخد. گاه حتی به صورت غیرقانونی در برخی محافل دولتی و غیردولتی، نیز اکران خصوصی می شوند. به راستی با این روند فزاینده، به بیراهه نمی رویم؟ سینمای ایران در سال های اخیر، بر حجم تولیدات خود افزوده است. برخی مسئولان فقط به سقف تولید فکر می کنند، بی آن که کیفیت این آثار تولیدی را هم درنظر داشته باشند. آثاری که پس از آن که بر پرده سینماهای کشور جای می گیرند، جز شکست در گیشه و گریز مخاطبان از سالن های سینما، پیامد دیگری ندارند. تاکنون فکر کرده اید که از جشنواره های فیلم فجر چندین سال گذشته، چه فیلم های ارزشمند و فرهنگی که سبب ارتقای فکری-فرهنگی تماشاگران می شود، در قفسه های وزارت ارشاد خاک می خورند، یا در صف اکران به انتظار نشسته اند. چرا باید شرایط فیلم سازی را برای برخی کارگردانان چنان دشوار ساخت که سال ها برگی زرین به آثار سینمایی این سرزمین اضافه نکنند؟ در مقابل مسیر را برای فیلم سازانی هموار کرد، که می خواهند ره صدساله را یک شبه بپیمایند. چرا «بهرام بیضایی»، «ناصر تقوایی»، «واروژ کریم مسیحی»، «علی ژکان»، «پرویز کیمیاوی»، «پرویز شهبازی» و... هم چون دیگران نمی توانند هر دو سه سال پشت دوربین بروند؟ کارگردانانی که هرکدامشان، حتی با یک اثر، نام خود را در حافظه تاریخ سینمای ایران به ثبت رسانده و در خاطر سینمادوستان ماندگار شده اند.
زنگ خطر مدت هاست که برای سینمای ایران به صدا درآمده است، اما نکته این است که ما، چنان دچار روزمرگی شده ایم که صدای آن را نمی شنویم. در غیاب بزرگان و صاحب نامان سینما، میدان را برای یکه تازی تازه واردانی باز گذاشته ایم، که هدفشان جز نزدیک کردن سینمای ارزشمند ایران، به سراشیبی سقوط، چیز دیگری نیست. در عوض مدام به «ابراهیم حاتمی کیا»، «مجید مجیدی»، «مانی حقیقی»، «کمال تبریزی»، «ناصر تقوایی»، «داریوش مهرجویی»، «مسعود کیمیایی» و... خرده می گیریم. یادش به خیر! زمانی هم که زنده یاد «رسول ملاقلی پور» در میانمان بود، همواره از آثار، سبک و شیوه فیلم سازی و نگرش وی به سینما «خرده» که هیچ، «حمله» می کردیم.اما امروز تاسف می خوریم که دیگر در سینمایمان نیست، تا برایمان «سفر به چزابه»، «مزرعه پدری»، «نسل سوخته» و... بسازد. البته هنوز هم دیر نشده است. می توان به جای پرداختن به حاشیه های کم رنگ و پررنگ سینما، به حیات دیگرباره آن اندیشید. به راستی آیا می شود عصر طلایی سینمای ایران دوباره تکرار شود؟ ما که هم چنان منتظریم!
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید