پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پیامبر هم ضامن آهو بوده


پیامبر هم ضامن آهو بوده
[اكنون به من گوش كنید تا خاطره‌ای از حبیبم، پیامبر خدا برایتان نقل كنم]
روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از جایی می‌گذشت در بین راه گذارش بر ماده آهویی افتاد كه در خیمه و خرگاهی بسته شده بود.
آن حیوان به قدرت خدا زبان بگشود و با پیامبر گرامی سخن گفت و به آن حضرت عرض كرد:
ای فرستاده خدا! من مادر دو آهو بچه‌ام كه اینك هر دو، گرسنه و تشنه‌اند و پستانهایم از شیر آكنده، از شما تقاضا دارم (هر چند) ساعتی مرا رها سازید تا پس از شیر دادن آنها بازگردم و دوباره در همینجا به بند نشینم .
رسول خدا (كه درود خداوند برو و خاندانش باد ) فرمود: چگونه این كار ممكن است، در حالی كه تو صید و شكار مردم و اسیر و دربند هستی؟
آهو گفت : اگر رهایم كنید (به زودی) باز آیم و شما خود مرا در بند كنید.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پس از آنكه از حیوان تعهد گرفت، رهایش ساخت.
چیزی نگذشت كه آهو بازگشت اما پستانش از شیر تهی گشته بود.
پیامبر اكرم حیوان را در همان مكان بست و سپس پرسید: این آهو شكار كیست؟
گفتند: صیاد و مالك آن ، شخصی از تیره عرب است.
رسول خدا (بی درنگ) رهسپار آن قبیله شد. و به منظور رهایی حیوان، قصد خریدن آهو را كرد و در این خصوص با صیاد سخن گفت ، اما صیاد گفت:
ای فرستاده خدا! پدر و مادرم فدای شما، این حیوان را از همین جا رها ساختم.
آنگاه پیامبر خدا (كه درود خداوند برو و خاندانش باد) به جمع حاضر روی كردند و فرمودند:
اگر چارپایان نیز به میزان شما از مرگ (و سختیهای پس از آن ) خبر داشتند، هرگز از آنها، گوشت فربهی نمی خوردید.
▪ متن روایت :
عَن عَلِی قالَ : مَرَّ رَسولُ اللهِ (ص ) بِظَبِیهٍٔ مَربُوطَهٍٔ بطَنَبِ فُسطَاطٍ، فَلَمَّا رَاَتْ رَسولَ اللهِ (ص) اَطلَقَ اللهُ عَزّ وَ جَلّ لَها مِن لِسانِها فَكَلَّمَتهُ
فَقالَتْ :یَا رَسولَ اللهِ! اِنِّی اُمُّ خَشَفَینِ عَطشانَینِ وَ هَذَا ضَرعی قَد اِمتَلَأَ لَبَناً فَخَلِّنِی حَتَی انطَلِقُ فَارضِعهَا ثُمَّ اَعُودُ فَتَربِطنِی كَما كُنتُ .
فَقالَ لَهَا رَسولُ اللهِ (ص): كَیفَ وَ اَنتَ رَبیطَهُٔ قَومٍ وَ صَیدُهُم؟
قَالَتْ: بَلَی یَا رَسولَ اللهِ! اَنَا اَجِیءُ فَتَربِطنِی اَنتَ بِیَدِكَ كَمَا كُنتُ.
فَاَخَذَ عَلَیهَا مُوثَقاً مِنَ اللهِ لِتَعُودَنَّ وَ خَلَی سَبیلَهَا فَلَمْ تَلبِثُ اِلّا یَسیِراً حَتی رَجَعَت قَد فَرَغَت مَا فِی ضَرعِها. فَرَبَطَها نَبیُّ اللهِ كَما كَانَتْ .
ثُمَ سَاَلَ : لِمَن هَذا الصَیدُ؟
قَالَوا: یَا رَسولَ اللهِ (ص )! هَذِهِ لِبَنِی فُلانٍ.
فَاَتَاهُم النَبِیُ - وَ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ كانَ الذِی اقتَضَهَا مِنهُم مُنافِقاً فَرَجَعَ عَن نِفَاقِهِ وَ حَسُنَ اِسلامُهُ - فَكَلَّمَهُ النَبِیِّ لِیَشتَرِیَهَا مِنهُ.
قَالَ : بَل اُخَلِّی سَبِیلَهَا، فِداكَ اَبِی وَ اُمِی یَا نَبِیَ اللهِ .
فَقَالَ رَسوُلُ اللهِ : لَو اَنَّ البَهائِمُ یَعلَمُونَ مِنَ المَوتِ مَا تَعلَمُونَ اَنتُم، مَا اَكَلتُم مِنهَا سَمِیناً ۱
اثبات الهداه ، ج ۱، ص ۳۰۹؛ اعلام الوری ، ص ۲۶ (به اختصار) ؛ بحار، ج ۱۷، ص ۳۹۸ و ج ۶۴، ص ۲۶.
ر.ك: خاطرات امیر المومنین ؛ شعبان صبوری
منبع : تبیان