شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا
کوری تکرار تکرار تاریکی است
اینجا حقیقتاً چیزی برای دیدن وجود ندارد و این دختر، دختر کور، دنیاش تاریک است. «احصایی» با نمایش «واقعیت اینه که خورشید دور ما میگرده» ما را مهمان محیطی تاریک و ایستا میکند. مسکن دختری کور. خانة سکون، بیتنوع، نه «پویا» با میزانسنهایی از روشنایی تاریک و تاریکی روشن.
پسری ریشقرمز به هر بهانه و علتی مثلاً به علتی عاطفی یا حسی نوستالژیک، یا حتی در مقام تجدید خاطره یا وداع به سکونتگاه قبلی خود باز میگردد و در کمال حیرت با فضایی کدر و تیره روبهرو میشود. در این خانه کسی تلویزیون تماشا نمیکند؛ پس نیست. در سینة دیوار هم هیچ قابی نیست و فقط آفتابِ پنجره است که در نبض قابً مریض میزند. خانه اما، گرم است و نشان از اشتیاق و تلاش دارد. رنگهای جیغ و تند ملحفه و بالشتک، از بن تیرگیِ تمام خانه، حرارت و میل را بر میتاباند ...
اینجا آپارتمان تاریک دختر کور است و در آن چشمی برای دیدن نیست. کوری تکرار تاریکی، کوری بسیط سیاهی است. کوری دنیای سکون است و یکدستی. دنیای تتهپته فهم اشیاء است. دنیای درک و لمس مطلق و کاربردی است. دنیای بیسمت و سویی است. فصلِ لکنت قدمها و تردید است. دنیای انعقاد تحرکهاست. تاریکی بسیط است و وهم سایهها و بر صحنه «قشقایی» همة اینها، در حس این دختر هست و در تئاتر «احصایی» به تجلی. شاید هم از این روست که زمان در نمایش کند و نفسگیر میگذرد و صحنه ساکن است و کلافه میکند. زد و خورد و جنجالی هم نیست. چون کوری دنیای رضاست. دنیای تسلیم و شکست در برابر فهم بصری کائنات است. دنیایی که در آن، چشم به دیدار هیچ جمالی روشن نمیشود. دنیای بیجمالی!
در این میان تلاش دختر، بیشتر، فرار از زیر بار تنهایی و سکوتی است که بر زندگیاش سایه انداخته است. حرف میزند؛ پس هست. گوش به دیوار همسایه میسپارد و از حضور و نفس کسی یا کسانی، در آن سوی دیوار، مطمئن و آرام میشود. او با استراق سمع از تنهایی خودش به جمع پشت دیوار پناه میبرد. اما .. بغض ... بعد ... باز هم ... چون همیشه خزیدن به کنجِ سکوتِ کاناپه است و خیره شدن به تاریکیِ روبهرو تا ...
دختر با تمرین شمارش قدمها تا اشیاء حداقلِ آپارتمان، بر جغرافیای همیشگی مسکنش محیط است. پسر نیز همچنان هست و ناظر است. تصمیم به رفتن میگیرد، اما، نمیرود؛ میماند. بعد جای میز را تغییر میدهد تا دختر به میز بخورد و بفهمد غیر از این اشیاء و تاریکی و او، کس دیگری هم اینجاست. حضوری غریبه، مهمانینخوانده. دختر به روی خود نمیآورد، او هم. نمایش قالبی مفهومی دارد و بهرهمند از نظام ارگانیک نشانهها، که این متن حاصل تأویل بخشی از این نشانههاست. بنابراین زبان، بیشتر، زبان اشارههای تصویری است و گفتارهای نمایش در حداقلاند.
یعنی فقط آوازخوانیهای دختر و مکالمه تلفنی او با پسری آن سوی سیم. تلفنی که هیچ شمارهای نمیگیرد. زنگی هم دریافت نمیکند. اصلاً حتی وصل هم نیست، نباشد. بازی عجیب و دلتنگکنندهای است این مکالمه، که دختر برای شکستن سکوت و غلبه بر ترسِ تنهایی آن را انجام میدهد. غیر از این دختر تنها از همین طریقِ بازیِ تلفن، با پسر غریبهـ که دیگر غریبه نیست و به آشنایی رسیدهـ باب دوستی و مفاهمه را میگشاید.
دختر، پسر آن سوی خط را به شام دعوت و میز را با دو بشقاب تزئین میکند. حال آنکه روبهروی میز شام پسرِ ریشقرمز نشسته است. دو خط موازی قصه (دختر و پسر)، که هر کدام روایتی مجزا و خاص دارند، در پردة ضیافت به اتصال میرسند تا روایتی مشترک آغاز شود و نمایش پایان یابد.
طرح نمایش یعنی پرداختن به وضعیت دختری نابینا که در شمایل رفتاری خود دچار استحاله حرکتی و نظام حرکت مکانیکی قدمشمار و کورمال کورمال شده است، مورد مشابه دارد و در گونههای مختلف هنریـ ادبی، (حتی فیلم هندی)، از منظرهای متعدد و با «چگونه گفتنهای» متفاوت طبعآزمایی شده است. در نمایش «واقعیت اینه ... » سه ترفند یا فکر در مقام مکمل بر تم «دختر کور» افزوده شده تا موقعیت دراماتیک ویژه و مختص اثر پدید آید.
ترفند اول خلق و اضافه شخصیت پسر به موقعیت دختر نابیناست که بر تم لباس قصه میپوشاند و از تندیس کلی کار پردهبرداری میکند. ترفند دوم تعبیه حس تنهایی و کابوس ترس و تاریکی و بیفروغی در روانِ دختر نابیناست و سوم ترکیب این دو. ملاط عشق.
اما نباید نادیده گرفت که جدال سنگین و آتشینی که در روان دختر به پا میشود و پسر که او نیز اهل بازی میشود و به گود وارد؛ به طرزی کش داده میشود که نمایش به جای نفسگیری مخاطب [که میتوانست این گونه باشد] میل او را به سمت خستگی و خمیازه مایل میکند و پسر نمایش که اصلاً حضورش در خیلی از صحنهها محو است و به راحتی وجودش فراموش میشود و طبعاً تنها «دختر کور» است که چشم را میرباید و نقطه ثقل و نگهداشت صحنه میشود. این دختر کور با نفوذ در نقش، احساس و همدلی ما را نثار خود میکند. تا آنجا که من، با وجود تفاوتها، بین خود و او فصلی مشترک برای یگانگی یافتم. من کور نیستم و دنیای برابرم تاریک ... او کور است و دنیای برابرش ...
علی جمشیدی
منبع : سورۀ مهر
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس شورای اسلامی مجلس حجاب دولت دولت سیزدهم رئیسی رئیس جمهور سیدابراهیم رئیسی گشت ارشاد توماج صالحی جمهوری اسلامی ایران
تهران قتل شهرداری تهران سیل هواشناسی پلیس کنکور وزارت بهداشت بیمارستان سلامت زنان سازمان سنجش
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی قیمت طلا سایپا مسکن ارز ایران خودرو تورم
سینمای ایران سینما سریال تلویزیون سریال پایتخت قرآن کریم موسیقی رهبر انقلاب فیلم ترانه علیدوستی مهران مدیری کتاب
کنکور ۱۴۰۳ اینترنت عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین غزه جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال جام حذفی آلومینیوم اراک فوتسال بازی تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس بارسلونا سپاهان
هوش مصنوعی نخبگان سامسونگ مدیران خودرو اپل فناوری آیفون ناسا بنیاد ملی نخبگان ربات رونمایی
سازمان غذا و دارو کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا افسردگی آلزایمر