یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

هابرماس فیلسوف گفت وگو


هابرماس فیلسوف گفت وگو
یورگن هابرماس با وجود تعلق های مارکسیستی اش و بستگی اش با اندیشمندان دبستان فرانکفورت، از جدیت و جذابیت خاصی برخوردار است. اگر برای دانش به مجموعه آرا و افکاری که آن را «مدرنیته» می خوانیم، کمتر اعتنایی به متفکران انتقادی لازم می آید، اما داستان یورگن هابرماس داستان دیگری است و هموست که از پروژه ناتمام مدرنیته سخن گفته است. اهتمام این مقاله به بررسی عقل ارتباطی و چگونگی قوام یافتگی آن است و پرواضح است که سپهر اندیشگی هابرماس از گستره یی مفهومی و تئوریکی برخوردار است که همزمان و با پیوستگی فیلسوفانه یی به اموری همانند «حوزه عمومی»، «عقلانیت ابزاری»، «عقلانیت مفاهمه یی»، «گفت وگو»، «زیست جهان»، «علوم هرمنوتیکی» و امور مطروحه در علوم اجتماعی مدرن می پردازد و ما نیز به ضرورت دریچه نگرش مقاله به این امور خواهیم پرداخت اما جهد اصلی نگارنده به «خرد ارتباطی» نزد هابرماس محدود شده است.
یورگن هابرماس در مقام نظریه پرداز اصلی تفکر انتقادی نو، نقطه عزیمت فکر خود را متوجه دو امر یا به عبارت بهتر، نقد دو امر می کند؛ نقد پوزیتیویسم و نقد مارکسیسم جزم گرایانه. در مورد نقد هابرماس به نگاه پوزیتیو و اثبات گرایانه باید متوجه نوع پرداخت وی به علوم اجتماعی شد؛ همان چیزی که باعث فاصله وی از آدورنو و هورکهایمر نیز شده است. اگر بپذیریم که پوزیتیویسم و تحصل گرایی داعیه شناخت را دارد و آن هم شناخت صرفاً واقعیت، به طوری که از هرگونه ارزشی تهی باشد، هابرماس مقابل این داعیه قد علم می کند. «به گفته هابرماس علوم تجربی حاوی اطلاعاتی درباره واقعیت از زاویه دید کنترل تکنیکی ممکن هستند. یعنی علاقه ما به جهان طبیعی اساساً این است که می خواهیم از آن در جهت مقاصد انسانی خود استفاده کنیم و علوم طبیعی پاسخگوی این علاقه ما هستند.»۱
نزد هابرماس ساده لوحی پوزیتیویسم در آن است که رابطه میان شناخت واقعیت و علاقه کسانی که کمر به شناخت واقعیت بسته اند را نادیده می گیرد. این نقد هابرماس در کتاب «شناخت و علایق انسانی» به خوبی توضیح داده شده است. قصد دیگر هابرماس از هدف گیری پوزیتیویسم نشان دادن این نکته اساسی است که نوع رابطه یی که در جهان اجتماعی و میان انسان ها برقرار می شود، تفارق و تفاوت جدی با جهان طبیعی و نوع رابطه یی که انسان با طبیعت و دنیای اطراف خویش برقرار می کند، دارد. چه اینکه در ارتباط میان انسان ها و اصولاً یک انسان با انسان دیگر «تعامل» مطرح می شود و ابزار این تعامل نیز «زبان» است که مورد منفک کننده میان انسان و حیوان است. نقش زبان در شکل گیری ارتباط نزد هابرماس از اهمیت خاصی برخوردار است که بعداً به آن خواهیم رسید، اکنون باید ببینیم نقد هابرماس بر پوزیتیویسم چه نتایجی را به بار آورد. «در پیگیری انتقاد از اثبات گرایی، هابرماس به مقوله بندی جدیدی از شناخت همت می گمارد. او سه نوع شناخت براساس موضوعات سه گانه تشکیل دهنده آنها را از هم بازشناخت؛
۱) موضوع «فنی» مبتنی بر نیازهای مادی و کار که گستره عینی «علوم تجربی» را به وجود می آورد.
۲) موضوع «عملی» در فهم ارتباط بین افراد که گستره علوم «تفسیری» را به وجود می آورد.
۳) موضوع «رهایی بخشی» مبتنی بر شناخت اعمال تعریف شده و تعریف کننده که گستره علوم «انتقادی» را به وجود می آورد.»۲
موضوع نخست مورد شناخت هابرماس، یعنی موضوع «فنی» از علاقه انسان به تصرف در اطراف خویش یا همان خردابزاری حکایت می کند. خردابزاری برای کنش غایت گرایانه دلالت می آورد. کنش غایت گرایانه از طریق انتخاب وسایل مناسب قصد رسیدن و وصول به یک هدف مشخص را دارد. «در این نوع عمل کافی است که یک عامل دخیل باشد و رو به سوی جهان طبیعی کند تا از آن به عنوان منبع و وسایل لازم برای رسیدن به اهداف یا مقاصدش استفاده کند.»۳ یورگن هابرماس نقد وزین تری از عقلانیت ابزاری نسبت به نقد دیگر اعضای دبستان فرانکفورت به عمل می آورد. درست است که همگی اعضای دبستان فرانکفورت کمر به طرد پوزیتیویسم بسته اند، اما به هیچ وجه نمی توان نقدهای آلوده مارکوزه را با نقدهای ایجابی و اصلاح کننده هابرماس یکی دانست. آنچه هابرماس را در بحث نقادی اثبات گرایی و عقلانیت ابزاری متمایز می کند، تاکیدش بر «عامل» است. به بیان دیگر در به کارگیری خرد ابزاری یک «عامل» بسنده می کند تا به هدف خویش برسد. اما آنجا که هابرماس در برابر «عقلانیت ابزاری» از «عقلانیت ارتباطی» سخن می گوید، به چندین عامل توجه دارد. پرواضح است که خرد ارتباطی که برای کنش ارتباطی معطوف به مفاهیم دلالت می آورد، ناظر به مفروض کردن چندین عامل است. چه اینکه تنها در صورت وجود بیش از یک عامل است که عمل تعامل صورت می گیرد. «عمل ارتباطی به تعامل دست کم دو عامل اشاره دارد که قادر به سخن گفتن هستند و روابط شخصی برقرار می کنند. عاملان در پی رسیدن به درکی درباره وضعیت عمل و نقشه های عمل خودشان هستند تا اعمال شان را براساس توافق هماهنگ کنند.»۴ موضوع دوم مورد شناخت هابرماس، موضوع «عملی» بود که گستره علوم تفسیری را فراهم می آورد. نیازی به ذکر نگارنده نیست که کنش ارتباطی ناظر بر این مورد شناخت است. پرپیداست که وقتی هابرماس از تعامل دست کم دو عامل که قادر به «سخن» گفتن با هم باشند، صحبت می کند، بحث «زبان» برجسته می شود و همین جاست که گستره علوم تفسیری فربه می شود.
پس تاکنون متوجه گذار نظریه هابرماس از خرد ابزاری به خرد ارتباطی و نقدهایش بر پوزیتیویسم و نیز بازنمایی نقش «زبان» در عمل ارتباطی شدیم. اما اینجا از ذکر یک نکته نباید غفلت کرد؛ خرد ابزاری و عقلانیت ابزاری که هابرماس از آن به نفع ( به سمت) خرد ارتباطی و عقلانیت ارتباطی گذار می کند، برخاسته از تحلیل های جامعه شناختی ماکس وبر از تمدن غربی است. وبر تمدن غرب را براساس عقلانی شدن عمل و اندیشه به طور همزمان تحلیل می کرد و از افسون زدایی خبر می داد. البته رفع شأن آدمیت و پرمایگی بوروکراسی و برساختگی قفس آهنین از جمله زاویه های تلخ نگاه وبر به تمدن و عالم مغرب زمین است. اندیشمندان تشویش (اعضای دبستان فرانکفورت) با برگیری این ایده وبر، به گسترانیدن این قفس آهنین به همه اعصار غرب و عقب بردن تا عصر روشنگری (قرن ۱۸) اهتمام کردند تا پوچی مدرنیته را تاکیدی دوباره زنند، اما یورگن هابرماس با هوشیاری خویش هم وبر را به سبب نادیده گرفتن روند عقلانی شدن در «جهان نگری ها» سرزنش می کند و هم با تخطئه فکر خیال انگیز فرانکفورتی ها از نئومارکسیسم آنها گذار می کند.۵ چه اینکه هابرماس نه تنها عصر روشنگری را آغاز آنچه فرانکفورتی ها تصلب عقل و گرفتاری آدمی می نامند، نمی داند بلکه آرزوی بازگشت به عصر روشنگری را می کند. «او حسرت دوران اولیه سرمایه داری را می خورد که مردم می توانستند شاهد شکل گیری شایسته افکار عمومی باشند. چه معدودی از مردم در مکان های عمومی، کافه ها و در مقام مقایسه تعداد زیادی از آنان در مجلات و روزنامه ها می توانستند با آزادی، موضوعات همگانی را در مواردی که اطلاعات مشترک داشتند، به بحث بگذارند. در بریتانیا این دوره تقریباً با خاتمه سده هجدهم مقارن بوده و می توان گفت «وضعیت آرمانی گفتار در آن زمان وجود داشته است».۶
پیداست که هابرماس «وضعیت آرمانی گفتار» خود را که در آن کنش های ارتباطی به قصد مفاهمه صورت می گیرد و عقلانیت هم معنا با توافق و اجماع می شود به ظهور مدرنیته بازمی گرداند و از این نظر تفاوت فاحشی و فاصله فاخری را با فرانکفورتی ها و متفکران هیجان و تشویش که نظریات خیال انگیزی را در باب سرمایه داری و جهان عقل داده اند، حفظ می کند.۷
اما در تریلوژی شناخت هابرماس اشاره شد که پس از موضوعات «فنی» که ناظر به علوم تجربی می شود و موضوعات «علمی» که علوم تفسیری را برمی سازد ما به موضوعات «رهایی بخشی» که علوم انتقادی را مدنظر قرار داده است، می رسیم. اما این علوم انتقادی چیست؟ اصولاً «رهایی بخشی» که یورگن هابرماس مطرح می کند چیست؟ دلیل اینکه هابرماس به علوم تجربی و تفسیری بسنده نمی کند، چیست؟ «دلیلش این است که این علوم انتقادی نیستند. آنها خودشان را به سنت های موجود محدود می کنند و به یک معنا آنها را می پذیرند. آنها به مسائل قدرت اجتماعی و قیدهای اجتماعی و به سوالات مربوط به مشروعیت که از این مسائل ناشی می شوند، نمی پردازند. به بیان دیگر علوم هرمنوتیکی نمی توانند پاسخگوی سومین علاقه از «علایق انسانی شناخت بنیاد» باشند، یعنی علاقه رهاننده.»۸
هوشیاری هابرماس و دقت و توجه وی در زمینه یی که بحث خویش را به پیش می برد، باعث آن است که به کنش ارتباطی و نقش زبان و همچنین مفاهمه و اجماع عاملان متعدد بسنده نکند و به قدرت های تاثیرگذار بر این کنش های ارتباطی انگشت نهد. با انتقال ارتباطات از سپهر عقل ابزاری به عقل ارتباطی نمی توان اطمینان داشت که اجماع و توافق در یک محیط سالم ناظر به گفت وگوی میان عاملان صورت می پذیرد. چه اینکه در این صورت نقش «قدرت های مشروعیت بخش» نادیده گرفته شده است. هابرماس نه تنها به عمل تفسیری معتقد است که یک پله بالاتر می رود و بر پالایش این عمل تفسیری از هرگونه تعریف و کج روی صحه می گذارد.
این نقطه از سیر فکری پروژه هابرماس، وی درگیری تئوریکی با گادامر نیز پیدا می کند.۹ چه اینکه گادامر به عنوان یکی از سردمداران هرمنوتیک در فکر معاصر از عوامل تحریف کننده فرآیند تفسیر و گفت وگو غفلت می کند و هابرماس این غفلت وی را مورد تذکر قرار می دهد؛ تذکری که بحث های درازدامنی را میان این دو اندیشمند فراهم می آورد. اما نکته هابرماس و تذکر وی به گادامر در صورت فهم این نوع تفکر تفهیم می شود که درست است که موضوعات عملی به واسطه کنش ارتباطی توسعه می یابند و عمل اجماع سریع تر به ذهن متبادر می شود اما آنچه برای هابرماس مهم است، موضوعات رهاننده و رهایی بخش است. به عبارت دیگر شیوه هایی که کنش متقابل ارتباطی و فرآیند مفاهمه بین عاملین توسط ساختارهای اجتماعی موجود و قدرت های موجود به تعریف کشیده می شود و مبهم و نارسا می شود، نزد هابرماس از اهمیت خاصی برخوردار است چرا که وی به دنبال غنی سازی فضای زیست جهانی است که در افق آن عمل ارتباطی و کنش های منبعث از خرد ارتباطی روان و جریانمند می شوند. در فرآیند این غنی سازی هابرماس با مشکلاتی روبه روست «چنان که می گوید؛ مردم می توانند در فهمیدن همدیگر در اشتباه باشند، چون به طور منظم تعریف، دستکاری، کور و کر می شوند. بنا به ادعای هابرماس در کار گادامر چنین تعریف مداومی نمی تواند مورد درک واقع شود.»۱۰
یورگن هابرماس در بحث های خود به خوبی نشان می دهد اگر این موضوعات فنی و علوم تجربی هستند که نگاه ما را به موضوعات عملی و علوم تفسیری رهنمون می سازند، به همین طریق موضوعات عملی، موضوعات نوع سوم را که رهایی بخش خوانده می شوند، به وجود می آورند. «این نوع از شناخت که علوم انتقادی را پدید می آورد، موجب ایجاد کنش های متقابل و پیدایی ارتباطی می شود که با آگاهانیدن و اصلاح عناصر تعریف شده، توسعه و بهروزی را به ارمغان می آورد.»۱۱ آنچه هابرماس را ستودنی می کند، بحث در مرزهای درون مدرنیته و عدم خروج بر مدرنیسم است،
به عبارت دیگر وی به همان سان که با چپ های نو و هرمنوتیسین ها مرزبندی عقیدتی محکمی دارد، به همان اعتبار با پست مدرن ها نیز نمی تواند یک کاسه شود، چه اینکه اگرچه نگاهی تازه به ذات دارد اما همانند پست مدرنیست ها ناذات انگار نیست و در چارچوب مفهومی مدرنیته بحث می کند. از همین روست که وی نه تنها مدرنیته را رد و ابطال نمی کند، بلکه سخن از پروژه ناتمام مدرنیته به میان می آورد. هابرماس با اذعان به صحت مدرنیته، سخنی اصلاحی از باب اتمام پروژه نا تمام آن مطرح می کند.
عقل ارتباطی و گفت وگوی میان عاملان حاضر در زیست جهان نه تنها به مثابه راهکار و نتیجه پروژه فکری هابرماس محسوب است، که پیش فرض وی نیز به حساب می آید. آرزوی برگشت به دوران اولیه سرمایه داری از فهم همین ایده قابل دریافت است. به عبارت دیگر در گفت وگوی عقلانی یک جایگاه مرکزی در اندیشه هابرماس دارد، تا جایی که وی بر آن است که «اگر درستی و حقیقت احکام از اساس مورد تردید و معارضه قرار بگیرد، تنها از طریق کلام استدلالی که به وفاق نشأت گرفته از عقلانیت منتهی می شود، می توان به بازسازی آن پرداخت.»۱۲
در یک جمع بندی کلی باید گفت یورگن هابرماس با توجه نقادی پوزیتیویسم که به ایجابی ترین نگاه های هابرماس در فلسفه سیاسی و علوم اجتماعی می انجامد (برعکس اعضای دبستان فرانکفورت که تنها سلبی می اندیشند) و همچنین فاصله گیری از مارکسیسم کلاسیک (با برجسته کردن مفهوم زبان به جای مفهوم پراکسیس) و گذار از مارکسیسم نو (با بی اعتنایی به صنعت فرهنگ) بیشترین خدمت را به تحکیم نظری مدرنیته از یک رستنگاه چپگرا و همزمان یک نگرش پساکانتی کرده است. در عصری که هایدگری ها، پساساختارگراها، نئومارکسیست ها، نسبی گراها و طرفداران نیچه بیشترین هجمه ها و حمله ها را به سوژه خردورزشناسا وارد کرده اند، هابرماس با بین الاذهانی کردن سوژه، مدرنیته را سرپا نگه داشته است. «در واقع، هابرماس می خواهد نقد عقل را از مجرای ایمان به هدف آغازین و اصلی مدرنیته، یعنی روشنگری، دنبال کند.»۱۳ اینگونه است که عقل ارتباطی هابرماس را باید در مدرنیته فهمید.
حامد زارع
پی نوشت ها؛
۱- فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، مایکل ایچ لسناف، ترجمه خشایار دیهیمی، نشر ماهی، چاپ اول ۱۳۸۵، ص ۳۸۸
۲- خرد، عدالت، نوگرایی، استیون وایت، ترجمه محمد حریری اکبری، نشر قطره، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص ۱۵
۳- فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، مایکل ایچ لسناف، ترجمه خشایار دیهیمی، نشر ماهی، چاپ اول ۱۳۸۵، ص ۳۹۶
۴- همان
۵- ر.ک. مایکل ایچ لسناف، ترجمه خشایار دیهیمی، فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، نشر ماهی، چاپ اول ۱۳۸۵
۶- خرد، عدالت، نوگرایی، استیون وایت، ترجمه محمد حریری اکبری، نشر قطره، چاپ اول ۱۳۸۰، ص ۱۵.
۷- ر.ک. کارل پوپر و هربرت مارکوزه، انقلاب یا اصلاح، انتشارات خوارزمی، چاپ اول ۱۳۵۴
۸- فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، مایکل ایچ لسناف، ترجمه خشایار دیهیمی، نشر ماهی، چاپ اول ۱۳۸۵، ص ۳۹
۹- ر.ک. رابرت مولاب، ترجمه حسین بشیریه، هابرماس نقد در حوزه عمومی، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۶
۱۰- خرد، عدالت، نوگرایی، استیون وایت، ترجمه محمد حریری اکبری، نشر قطره، چاپ اول ۱۳۸۰، ص ۱۹.
۱۱- همان، ص ۲۰
۱۲- مکتب فرانکفورت، تام باتامور، ترجمه محمود کتابی، نشر پرسش، چاپ اول ۱۳۷۳، ص ۸۱
۱۳- یورگن هابرماس، ال ای هاو، ترجمه جمال محمدی، انتشارات گام نو، چاپ اول ۱۳۸۶، ص ۱۰۷
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید