شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


یافتن قاتل زیاد مهم نیست!


یافتن قاتل زیاد مهم نیست!
▪ مسافری که با ستاره شمال آمد /ژرژ سیمنون
▪ ترجمه: کاوه میرعباسی
▪ نشر: نیلوفر/چاپ اول/ بهار ۱۳۸۶/ شمارگان: ۲۲۰۰ نسخه
«مسافری که با ستاره شمال آمد» جدیدترین کتابی است که از « ژرژ سیمنون» وارد بازار نشر ایران شده است، آن هم در مجموعه ای هفت جلدی به نام «دایره هفتم» زیر نظر و با ویرایش و انتخاب «کاوه میرعباسی».
این اثر «سیمنون» که وقایع داستان آن در اواخر دهه ۱۹۲۰ می گذرد، کتاب دوم از این مجموعه هفت جلدی است که البته جلد اول آن هنوز وارد بازار نشده و اگر حوصله ای بود برای نوشتن، امید است که به تک تک این آثار بپردازم، چون معتقدم که با وجود بعضی تلاشهای ارزشمند، این ژانر از ادبیات (ادبیات پلیسی) در کشور ما سخت ناشناخته باقی مانده و به خاطر بسیاری از پیشداوریهای نادرست و کج فهمی ها، ژانری سطح پائین تلقی شده و با دیده تحقیر به تمام کسانی که به این ژانر می پردازند نگریسته می شود و حتی در میان اصحاب قلم و ادب نیز، تعداد بی شماری هستند که آثار جنایی/معمایی را صرفا تفننی تلقی می کنند. «کاوه میرعباسی» خود در این باره می گوید: «از آنجایی که تصور نمی کنیم جذابیت روایی با ارزش ادبی ناسازگار باشد، با چاپ مجموعه حاضر قصد داریم قدمی کوچک در راه معرفی آثار ارزنده ادبیات پلیسی برداریم، به امید آنکه گامهایی استوار را در پی داشته باشد.»
وقتی سخن از ادبیات پلیسی به میان می آید نام شخصیت های مشهوری چون «شرلوک هولمز» ،«آرسن لوپن»، «هرکول پوآرو»، «مادام مارپل» واگرسن وسالی از شما گذشته باشد حتما نام «مایک هایمر» «هرچند که بیشتر آثارش تریلر است» در ذهنتان جرقه می زند، اما در این میان نمی توان از نام «کمیسر مگره» که توسط « ژرژ سیمنون» خلق شده براحتی چشم پوشید. «مگره» شخصیتی است که درباره زندگی خصوصی او بیشترین اطلاعات در دست است: در دهی به نام «آلیه» به دنیا آمده و در ابتدا می خواست پزشک شود، ولی پس از دو سال تحصیل در این رشته آن را رها کرد و به عضویت پلیس درآمد. خالق «مگره» تمام آنچه را که خواننده می خواهد درباره او بداند، در اختیارش قرار داده، از نوع توتون پیپ او گرفته تاتیک های عصبی و حتی شماره کفشی که می پوشد را نیز به خواننده گفته است.
در اینجا لازم می دانم که نگاهی بسیار کوتاه به سابقه تاریخی این ژانر بیندازم.
اگر چه تعریفهای مختلف و گوناگونی درباره ژانر پلیسی وجود دارد، اما همگی این تعاریف بر این مساله تأکید می کنند که: «اساساً این نوع رمان کاوش و تحقیقاتی است که سرانجام، راز جرم یا جنایتی را برای خواننده آشکار می سازد».
بسیاری از منتقدان ، داستان «قتلهای کوچه مورگ» نوشته «ادگار آلن پو» در ۱۸۴۱ را نخستین اثر در این ژانر می شناسند، اما رمان «سرگذشت سیزده تن» نوشته «اونوره دوبالزاک» (۱۸۳۳-۱۸۳۵) نمونه ای کامل از داستان پلیسی است که تمام خصوصیات این ژانر در آن وجود دارد. رمانهای پلیسی چند باری دچار تحول شده است، یک بار در زمان اوج «رمانتیسم» که ترویج دهنده تصویر ابر مردی بود که می توانست یا نماینده قانون باشد یا تباهکار! پس از رمانتیسم، عقل و علم به عنوان قهرمانان اصلی بر صحنه کشف جنایت ظاهر می شوند که نمونه بارز این نوع تفکر شخصیت «شرلوک هولمز» است، و پس از جنگ جهانی اول « به سبب سرخوردگی نسبت به علم و کاهش یافتن ایمان نسبت به عقل و منطق که از نظریات فروید در مورد ضمیر ناخودآگاه نشات می گرفت» روش دیگر مبتنی بر غریزه، بینش درونی و ادراک عاطفی جایگزین استنتاج عقلانی شد که این تفکر در شخصیت «کمیسر مگره» به وضوح دیده می شود. روش «مگره» ، برای به دام انداختن گناهکار، با دیگران بسیار متفاوت است. او به انتظار نمی نشیند تا قاتل اشتباه کند و با این روش او را گیر بیندازد، زیرا می داند هر انسانی که مرتکب جنایت می شود، در حقیقت دست به نوعی قمار می زند و برای مدتی شخصیت انسانی خود را در پشت این نقاب پنهان می کند؛ اما این پوسته به عاریت گرفته شده، دیر یا زود ترک بر می دارد و از آن پس «انسان» چهره خواهد نمود و «مگره» این لحظه را انتظار می کشد و تلاشش دقیقا برای یافتن انسانی است که در پشت نقاب قمارباز قانون شکن پناه گرفته است.
در رمانهای «سیمنون» موضوع اصلی یافتن قاتل نیست، بلکه ماجرا بر رابطه بین کمیسر و شخص قاتل استوار است. به همین دلیل در بسیاری از اوقات جنایتکار در همان صفحات اول کتاب به خواننده شناسانده می شود و جذابیت بقیه داستان تنها بر تحلیل روانی قاتل و عواملی که منجر به قتل شده، استوار است.
«سیمنون» بر این باور است که قاتل قبل از هر چیز، موجودی است تیره روز و قابل ترحم و هر انسانی در صورت داشتن انگیزه های کافی می تواند مرتکب جنایت شود. این دیدگاه در کارآگاهی که خود او خلق کرده نیز وجود دارد، که «هیچ چیز دردناکتر و تحقیرآمیزتر از این نیست که فرد احساس کند از جمع سایر انسانها طرد شده است».
«مسافری که با ستاره شمال آمد» نیز همانند تمامی داستانهای پلیسی، ماجرای یک کارآگاه است با یک پرونده که باید آن را حل کند و در این کتاب نیز مثل تمامی کتابهای «سیمنون» ، متهم اصلی در همان چند صفحه اول به خواننده معرفی می شود، با این تفاوت اصلی که در همان چند صفحه ، یک مرد و یک جسد با مشخصات متهم معرفی می گردند و هرچه در داستان پیش می رویم تعداد این افراد بیشتر می شود.
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید