شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


تکنیکهای پیشینه‌نویسی


تکنیکهای پیشینه‌نویسی
بسیاری از علاقمندان تاریخ، از تعریف دقیق و حد و حدود دوره‌های تاریخی بی‌اطلاعند و همچنین ویژگیهای یك تاریخ‌نگاشته استاندارد را نمی‌دانند. اما در ارتباط با ایرانیان حادترین جنبه این مساله به‌ویژه درخصوص تاریخ معاصر جلوه می‌كند و اغلب معلوم نیست كه تاریخ معاصر ایران معادل چه دوره‌ای است و شروع آن را باید از كجا و از چه زمانی دانست؛ چنانكه این مساله به بحثی مفصل و جدی تبدیل شده كه پای بسیاری از موضوعات دیگر مرتبط با تاریخنگاری معاصر را نیز به میان كشیده است. مقاله حاضر در ارتباط با موضوع تاریخ معاصر ایران و نقد آن شكل گرفته است.
تاریخ، تحت عناوین مختلف نوشته می‌شود: تاریخ سیاسی، تاریخ اجتماعی، تاریخ روابط خارجی، تاریخ تمدن، تاریخ جهان، تاریخ خاورمیانه، تاریخ یك كشور خاص (مثلا آلمان)، تاریخ یك قاره (مثلا اروپا)، تاریخ یك علم (مثلا اقتصاد)، تاریخ یك هنر (مانند سینما)، تاریخ رادیو، تاریخ ادوار مختلف (مثلا دوره باستان)، تاریخ یك سلسله حكومتی (مثلا هخامنشیان). پس معلوم می‌شود كه صدها نوع تاریخ می‌توان نوشت؛ به‌عبارتی وقتی سوابق مربوط به یك امر یا مساله خاصی را بازگو می‌كنیم، عنوان تاریخ پیدا می‌كند.
زمان با سرعت در حال گذر است. آنچه واقع می‌شود، با گذشت زمان به تاریخ تبدیل می‌شود و آنچه هنوز نیامده است، به آینده تعلق دارد و هرچه درباره آن گفته شود، پیشگویی‌ای خواهد بود كه به وقوع یا عدم وقوع آن، اطمینانی نیست.
در طول تاریخ، هرآنچه با یك قوم یا ملت در ارتباط است، تغییر می‌كند، حتی زبان، كلمات و واژه‌ها.[i] حتی هر كلمه‌ای، تاریخ خاص خود را دارد؛ اعم از كلماتی كه در طی زمان به دلایلی كاربرد خود را از دست می‌دهند و به‌عبارتی می‌میرند و یا واژه‌هایی كه در زمانهای خاصی به دلایلی ایجاد می‌شوند.[ii]
تاریخ سابقه ملتها است، شناسنامه واقعی بشریت است، تاریخ برای نسلهای آینده می‌تواند سازنده باشد، استحكام ایجاد كند، امیدبخش باشد و آنها را به یك زندگی پرتحرك و سعادتمند رهنمون سازد. تاریخ تجربیات زندگی مستمر و طولانی بشر را بدون نیاز به تقبل زحمت مجدد، در اختیار آیندگان می‌گذارد. تاریخ، تمدن كشورها را حفظ می‌كند. گزارش سر نویل هندرسن نشان می‌دهد كه آگاهی‌نداشتن از تاریخ، می‌تواند به شكست یك ماموریت بینجامد.[iii] زندگی انسان، همراه تاریخ است. اگر تاریخ را از جریان زندگی حذف كنیم، هیچ‌چیز از آن باقی نخواهد ماند. براساس علوم و تجربیات و دریافتهای گذشته است كه اقدامات روز ملتها شكل می‌گیرد. ما تمامی دلایل و مدارك را از تاریخ می‌گیریم؛ حال این تاریخ، ممكن است به لحاظ زمانی به ما نزدیك و یا بسیار دور باشد.
●بایدها و نبایدهای تاریخنگاری
هركه در حوزه تاریخ نقشی دارد، در هر جمله‌ای كه می‌نویسد، باید توجه داشته باشد كه تاریخ بیان یك فرد نیست، بلكه بیان یك ملت است. نویسنده باید كاملا توجه داشته باشد كه حوادث و جریانات غیرمربوط به زمان تعیین‌شده را وارد اثر نكند. اگر مسائل مربوط به قبل از نقطه شروع را با زمان مورد بحث مخلوط كند و به‌هم آمیزد، دیگر تاریخ نخواهد بود. نویسنده تاریخ ولو به‌كار خود مسلط باشد و با وسواس به نگارش بپردازد، بازهم نمی‌تواند از كار خود راضی باشد. هر تحولی می‌تواند تاریخ‌ساز باشد و فقدان یك تاریخ دقیق و كامل، گاه به زیانهای مادی و معنوی بزرگی منجر می‌شود. در همه انواع نوشته‌هایی كه شكل تاریخ را پیدا می‌كنند نویسنده باید خود را به رعایت پاره‌ای اصول مكلف نماید. این نوشته‌ها ممكن است تحت عنوان سرگذشت، خاطرات، سفرنامه و یا تاریخ تدوین شوند و اگر عنوان تاریخ هم نداشته باشند، درهرحال مورخان از آنها استفاده می‌كنند؛ زیرا خاطرات یا سفرنامه‌ها، هركدام بخشی از تاریخ را تشكیل می‌دهند. هر تاریخی، به‌هرشكلی كه نوشته می‌شود، یك مبدا و یك مقصد دارد؛ یعنی از یك نقطه شروع می‌شود و به نقطه‌ای ختم می‌گردد. خاطره‌نویسها نیز همین وضع را دارند؛ آنها از جایی شروع می‌كنند و روایت آنها و تاثیر آن به‌ویژه زمانی اهمیت بیشتر می‌یابد كه خود از نقشهای اصلی موضوع خاطره و از گردانندگان امور واقع در روایت باشند.[iv] نویسنده چنین نوشته‌هایی باید با احساس مسئولیت، وقایع را همان‌طوركه دیده یا شنیده، بدون كم‌وكاست نقل كند. ممكن است این شخص به گروه، دسته و یا حزب خاصی تمایل داشته باشد اما این تمایلات را نباید دخالت دهد و تاریخ را تحریف نكند، بلكه مسیر اصلی و حقیقی امور را به دقت مورد شناسایی قرار دهد و صرفا براساس مسیر شناخته‌شده، حق و حقیقت و واقعیت را منتقل كند. ملیت‌گرایی، قوم‌گرایی، دوستیها و دشمنی‌ها نباید در نوشته تاریخی حائز اثر شوند، وگرنه حقایق تاریخی را محو خواهند كرد. نوشتن تاریخ یا آنچه در ذیل تاریخ جای می‌گیرد، نباید توام با آب و رنگ بیهوده و یا با شاخ و برگ زائد همراه گردد. وقایع را در زمان خود و بدون فوت وقت باید یادداشت نمود؛ زیرا با مرور زمان، توصیف وقایع شكل دیگری پیدا می‌كند؛ چراكه حافظه همیشه نكته‌هایی را از یاد می‌برد، درحالی‌كه یادداشت، یادآوری را آسان می‌كند. خاطره‌نویس حتما لازم نیست نویسنده‌ای زبردست باشد بلكه گاه افراد بی‌سواد یا كم‌سواد هم در موقعیتهایی قرار می‌گیرند كه به‌عنوان ناظر برخی حوادث می‌توانند مشاهدات جالبی را از آنچه دیده‌اند، بازگو و نقل كنند؛ مثلا می‌توانند ابتدا با استفاده از وسایل مدرن انتقال صوت ــ مثلا ضبط صوت و... ــ رویداد را ضبط كنند و سپس در فرصت مناسب زمینه انتشار آن را فراهم سازند. برخی از این‌گونه خاطرات، می‌توانند بخش مهمی از تاریخ یك كشور را به‌وجود آورند و یا تاریكی‌های آن را روشن سازند؛ كماآنكه نویسندگان تاریخ، بسیاری از جریانات گذشته را از روی یادداشتها، روزنامه‌ها و خاطره‌نویسی‌ها می‌نگارند.
بخش مهمی از آنچه به رویدادهای تاریخی مربوط است، شأن وقوع این رویدادها و وقایع است؛ كماآنكه علیرغم دسترسی به آیات قرآن كریم، اگر تاریخ كامل و دقیق نزول این آیات و مناسبتهای آن در طول بیست‌وسه‌سال نبوت خاتم انبیا در دست بود، می‌توانست در بسیاری از موارد و اختلافات دینی و مذهبی موثر و راهگشا باشد.[v] ازاین‌رو لازم است كه یك مورخ صرفا به نقل رویدادها اكتفا نكند، بلكه سعی كند به‌گونه‌ای همه‌جانبه شرایط و علل وقوع یك حادثه را در ظرف زمانی آن تشریح كند و شأن وقوع آنها را منعكس سازد. نویسنده تاریخ باید تحولات و رویدادها را آن‌طوركه واقع شده‌اند، منعكس نماید تا آیندگان بتوانند حوادث را از طریق تاریخ به‌طوردقیق دنبال نمایند و حقایق را درك كنند. نویسنده تاریخ باید شایعات را از واقعیات تفكیك كند، مسائل بدون تاثیر را از اوضاع موثر مجزا كند و دلایل هر حادثه‌ای را به درستی شناسایی و منعكس نماید. نویسنده تاریخ نباید براساس شرایط روز نگارش اثر، تاریخ را بازگو كند بلكه باید اوضاع و احوالی را كه در زمان وقوع حوادث وجود داشته‌اند، با درنظرگرفتن زوایای مختلف شرح دهد. برای خوشامد افراد، شخصیتها، گروهها و احزاب، به بزرگ‌نمایی و خیال‌بافی نپردازد و چنانچه درخصوص برخی حوادث تاریخی نظرات خاصی دارد و یا احساسات او به‌گونه‌ای است كه لازم می‌داند خواننده تاریخ را در جریان بگذارد و یا نمی‌تواند وقایع و حقایق را آن‌طوركه هستند، منعكس كند، باید در مقدمه تاریخ صادقانه این وضعیتها را شرح دهد.●معضل تاریخهای سه‌گانه (میلادی، شمسی، قمری)
لازم به یادآوری است كه انعكاس حوادث باید با تاریخ دقیق صورت گیرد. مورخان غربی در انعكاس حوادث همواره تاریخ میلادی را به‌كار می‌برند و البته ایرادی هم به آنها نیست. گرچه ابتدای تاریخ میلادی مبدا روشنی ندارد، اما به‌هرحال آنها وقتی كه مبدا تاریخ معاصر خود را سال ۱۷۸۹ (سال انقلاب فرانسه) قرار داده‌اند، هر حادثه دیگری را می‌توانند در همان تاریخ یادآوری نمایند. اما تاریخ‌نویسان ما مجبورند همزمان از سه تاریخ استفاده ‌كنند: تاریخ میلادی، تاریخ هجری‌قمری و تاریخ شمسی. هرگاه حادثه‌ای فقط با یك تاریخ معرفی می‌گردد، بعدا در مقام مقایسه و در ذهن افراد ممكن است اشتباهاتی رخ ‌دهد. در ایران قرنها تاریخ هجری‌قمری مورد اعتبار بود. هشتادوچهارسال پیش، یعنی مطابق سال ۱۳۰۰.ش، امور رسمی كشور براساس تاریخ شمسی قرار گرفت (كه ماههای آن در هر فصلی ثابت است) اما امروزه امور مذهبی همچنان با تاریخ قمری محاسبه می‌گردد. مثلا انقلاب مشروطیت برای‌اینكه با دقت بیان شود، معمولا سه تاریخ ۱۹۰۶.م/ ۱۳۲۴.ق/ ۱۲۸۵.ش یكجا برای آن ذكر می‌شوند. گرچه محاسبه و تبدیل هریك از سه تاریخ به دیگری مشكل نیست[vi] و با پاره‌ای جمع و تفریقهای ساده هریك از سه تاریخ را به‌راحتی می‌توان از یكدیگر به‌دست‌ آورد، اما بازهم مشكل ذهنی افراد در مراجعه به حوادث حل نمی‌شود. بااین‌همه مسلما ملل اسلامی نمی‌‌توانند مبدا تاریخ اسلامی را كه برمبنای هجرت پیامبر اسلام از مكه به مدینه تنظیم شده است، فراموش كنند؛ البته اغلب دولتهای اسلامی در فعالیت سیاسی و اقتصادی و مراودات و ارتباطات از همان تاریخ میلادی استفاده می‌كنند. روشن است از ملل مسیحی هم انتظار نمی‌رود مبدائی را كه پذیرفته‌اند و همه محاسبات آنها با آن شكل گرفته، كنار گذارند. ازاین‌رو به‌نظر می‌رسد مورخان ایرانی باید برای خلاصی از این ابهامات حوادث مربوط به ایران را با تاریخ شمسی نشان دهند؛ زیرا تاریخ میلادی مربوط به جهان مسیحیت است و تاریخ قمری حوادث را با تغییر فصول مختلف نشان می‌دهد و در نتیجه درك لازم از یك حادثه صورت نمی‌بندد؛ ضمن‌آنكه ماههای قمری بعضا موضوعیت دارند و اعمال و عبادات خاصی در این ماهها صورت می‌گیرد؛ مثلا مسلمانان باید در ماه رمضان روزه بگیرند؛ اما ماه رمضان گاه در گرمای تابستان و گاه در شدت سرمای زمستان قرار می‌گیرد و درواقع به‌همین‌جهت علیرغم پذیرش سال شمسی برای امور رسمی كشور، در زمینه امور عبادی، اعیاد و مراسم مذهبی همچنان از سال قمری استفاده می‌شود. اگرچه مبدا هر دو سال شمسی و قمری هجرت پیامبر عظیم‌الشان اسلام از مكه به مدینه است، اما یازده روز اختلاف میان سال قمری و شمسی طی ۱۴۰۰ سال جمع شده و هم‌اكنون به چهل سال بالغ گردیده است و این مساله تطبیق حوادث را با مشكل مواجه نموده است؛ مثلا وقتی گفته می‌شود آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری را در سال ۱۳۲۸ در تهران دار زدند، مخاطب مطلع به سوابق، سوال می‌كند سال شمسی یا قمری؛ زیرا فورا به ذهن او سال ملی‌شدن صنعت نفت كه ۱۳۲۹ شمسی است، متبادر می‌شود و تعجب می‌كند مگر می‌شود ازیك‌طرف رزم‌آرا را به اتهام مخالفت با ملی‌شدن صنعت نفت اعدام كنند و یك‌سال قبل آن آیت‌الله نوری را به دار آویزند، درحالی‌كه این دو واقعه چهل سال با هم فاصله دارند؛ كماآنكه معلمان به هنگام گرفتن امتحان درس تاریخ از دانش‌آموزان، متوجه می‌شوند كه در بسیاری مواقع اشتباه در تشخیص تاریخ قمری از شمسی، آنها را به گمراهی انداخته است.
●هدفمندی در تاریخنگاری
هر نویسنده‌ای اهدافی را دنبال می‌كند. نویسنده تاریخ هم قطعا نمی‌تواند بدون هدف باشد. مثلا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ مسیر تاریخ ایران را عوض كرد. این انقلاب نه‌تنها در ایران تاثیرگذار بود بلكه شعاع تاثیرات آن از تمامی كشورهای منطقه گذشت و بدون اغراق سراسر جهان را به نگرشی جدید در عرصه سیاست وارد كرد. این انقلاب باعث شد قدرتمندان و مستكبران جهان به هم نزدیك شوند تا در مقابل امواج سهمگین و ظلم‌ستیز آن به چاره‌جویی پردازند. اقداماتی كه طی بیست‌وشش سال گذشته به اشكال گوناگون علیه انقلاب صورت گرفت، نشانگر این طرز تلقی آنها است اما وقتی‌كه خود من به‌عنوان نویسنده تاریخ سیاسی معاصر، در مقدمه اثر خود اهمیت انقلاب را بازگو می‌كردم، می‌خواستم دلیل نوشتن تاریخ معاصر را برای آنان كه از سوابق، آگاهی كمی دارند، مجسم سازم و بگویم چرا میلیونها نفر مردم ایران دست به انقلاب زدند؟ چرا آنها توانستند به این هماهنگی دست یابند. اما آن‌همه گروه، حزب و دستجاتی كه در قرن گذشته شكل یافتند، نتوانستند مستقیما تغییری را به‌وجود آورند؟ و چه شد كه یك شخصیت روحانی ‌توانست دهها میلیون زن و مرد ایرانی را كه تا پیش از آن به هیچ حزب و دسته‌ای پیوستگی و یا در آنها عضویت نداشتند، به فعالیت سیاسی وادار سازد و آنها با جان و دل به ایثار و جانبازی و شهادت روی آورند و رژیمی را كه از حمایت همه‌جانبه قدرتهای بزرگ برخوردار بود، سرنگون كند. وقتی می‌گوییم مورخ باید هدفمند باشد، یعنی باید بداند كه با نوشتن اثر تاریخی پیش‌ روی خود، چه خلائی را پر می‌كند و به چه نیازی پاسخ می‌گوید. مسلما هركس در رشته‌ای كه تخصص می‌یابد، با توجه به كاربردها و برآورد نیازهای جامعه است كه به تخصص خود جهت می‌دهد و آن را به بهره می‌رساند. مورخ نیز از این قاعده مستثنی نیست. مثلا یك مورخ وقتی مشاهده می‌كند كه جامعه در قسمتی از رفتار خود پاره‌ای اشتباهات تاریخی را تكرار می‌كند، سعی می‌كند با روشنگری در این زمینه از تكرار مذكور جلوگیری كند و یا اگر در زمینه‌ای از تاریخ برخی عوامل آگاهانه یا ناآگاهانه اقدام به تحریف می‌نمایند، مطمئنا مورخ متعهد با احساس وظیفه سعی می‌كند تاریخ را در صورت درست آن تدوین ‌نماید و این همان هدفمندی در تاریخنگاری است. خود من در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی متوجه شدم پاره‌ای خطرات گریبان‌گیر ما در تحولات اجتماعی دوران معاصر ممكن است در پدیده انقلاب اسلامی نیز تكرار گردند، كماآنكه نشانه‌هایی از این مساله مشاهده می‌گردید، لذا با احساس وظیفه درصدد تدوین كتاب «تاریخ سیاسی معاصر» برآمدم تا با بررسی حوادث دویست‌ساله اخیر ایران به‌نوعی در این راستا اطلاع‌رسانی كرده باشم.
با توضیحاتی كه دادیم اكنون به نقطه شروع نقد تاریخ معاصر می‌رسیم و در اینجا صرفا به ضرورت انجام این نقد و این‌كه در چه حیطه‌ای باید انجام شود، اشاره خواهیم كرد.
●نقد تاریخ معاصر ایران
نقد صرفا جستجو و بیان معایب و یا به‌عبارتی تخریب اثر و اشخاص نیست بلكه یافتن ریزه‌كاریها، محاسن و عیوب ــ به‌طور توامان ــ است. نقد صاحب اثر را متوجه نظر دیگران می‌كند تا با تعمق بیشتری در خود و یا اثر خود تجدیدنظر نماید. نقد همه‌جانبه به نویسنده می‌فهماند كه از كلیت اثر و از سطرسطر نوشته او چه برداشتی به عمل آمده است و اندیشمندان چگونه آن را درك كرده‌اند و نیز افراد عادی چه نظری نسبت به آن دارند. در بسیاری موارد، نقد یك اثر موجب می‌گردد صاحب اثر در مقام دفاع برآید و مكنونات ذهنی خود را به نحو و زبان دیگری ابراز نماید. برخی صاحب‌نظران میزان نقد ممكن از یك اثر را با ارزشمندی و اثربخشی خود اثر برابر می‌دانند و مدعی هستند بسیاری از كتابهایی كه انتشار می‌یابند، قابلیت نقد ندارند، زیرا تاثیر آنها در اجتماع ناچیز است. از دیدگاه آنان، نقد كتاب یا رویداد بلااثر، بی‌نتیجه است و ازاین‌جهت معتقدند برای نقد باید در جستجوی اثری بود كه جامعه از آن تاثیر پذیرفته باشد؛ چراكه بسیاری از كتابها، پس از انتشار، به‌زودی فراموش می‌شوند و در بسیاری موارد در حد همان چاپ اول هم پخش نمی‌شوند و آنها را باید صرفا تضییع كاغذ و چاپ تلقی‌ كرد.[vii]
بسیاری از آثار درجه اول، نیاز به نقد دارند تا ازاین‌طریق دامنه اشتیاق به اثر و خواندن آنها بیشتر شود. درواقع معرفی كتاب با نقد آن آغاز می‌گردد. هرچه شخصیت نقدكننده، شناخته‌شده و معتبر باشد، بهتر خواهد توانست اثر را معرفی كند؛ به‌عبارتی سابقه و شهرت معرف است كه به اثر قدرت می‌دهد تا جامعه نیز آن را بپذیرد. ازهمین‌رو گاه صاحب اثر، پیش از انتشار اثر خود، نظر شخصیتهایی از آن حرفه را به‌عنوان تقریظ، در ابتدای كتاب قرار می‌دهد تا مخاطبان عام را متوجه اثر نماید.[viii]
برای نقد تاریخ معاصر اولا باید حدود این دوره را مشخص كنیم و چنانكه گفته شد، این نگارنده دوره مذكور را از آغاز قاجاریه تعیین می‌كند. اما نقد ما باید چه كتابهایی را در بر گیرد. چنانكه می‌دانیم، علاوه بر ایرانیان، بیگانگانی كه در مورد ایران معاصر تحت عناوین مختلف تاریخ نوشته‌اند كم نیستند؛ نویسندگانی از انگلیس و فرانسه تا روسیه و دیگر كشورها كه سالها در ایران بوده‌اند، با ایرانیان مجالست و همزیستی داشته‌اند، كتب و سوابق را دیده‌اند، خود در بعضی فعالیتها حاضر بوده‌اند و بعد در بازگشت به وطن كتابهایی را با عناوین مختلف انتشار داده‌اند كه اگر عنوان تاریخ هم نداشته باشند، بخشهایی از تحولات ایران را ارائه می‌دهند. پس اگر بخواهیم تاریخ‌نویسی مربوط به دوره معاصر را نقد كنیم و كتب مختلف در این رابطه را مدنظر قرار دهیم، باید همه آنچه را كه بیگانگان در این خصوص نوشته‌اند و نیز كتبی را كه ایرانیان در آنها به ضبط حوادث پرداخته‌اند، مورد بررسی قرار دهیم و بسنجیم كه آنها چگونه در مجموع تاریخ معاصر ایران را شكل داده‌اند.
علاوه بر ایرانیان، جهانگردان، سوداگران و نیز میسیونرهای مذهبی كه به ایران می‌آمدند، وقایع، گفت‌وگوها و دیدنی‌های خود را به‌نام سفرنامه منتشر كرده‌اند. گرچه آنها برحسب مورد، نظرات خاص سیاسی، مذهبی و تجاری را مطرح و بازگو نموده‌اند، بااین‌همه واقعیتهای تاریخی نیز در آنها یافت می‌شوند؛ ازاین‌رو لازم است در نقد تاریخ معاصر ایران، به تاثیر این آثار نیز پرداخته شود.
علاوه بر این در ارتباط با كل آثار تاریخی و به‌ویژه در ارتباط با دوران معاصر ایران، باید توجه كرد كه ارتباط افراد با تاریخ عموما به یك نحو و یك اندازه نیست بلكه می‌توان آنها را در گروههای مختلفی قرار داد كه نظر به اهمیت مساله، ذیلا در چارچوب یك تقسیم‌‌بندی سه‌گانه آن را مورد بررسی قرار می‌دهیم:
۱ــ دسته‌ای كه مورخ‌اند، سوابق تحصیل در تاریخ دارند، مطالعاتشان تاریخی است، ذوق و علاقه دارند كه وقت عمده‌ای را در بررسی تاریخ بپردازند، اساسا سالها در این رشته درس خوانده‌اند، تجربه اندوخته‌اند، ضوابط و معیارهای كار را به‌دست دارند و انواع منابع را می‌شناسند، واقف‌اند كه برای دستیابی به اسناد، كتابها و منابع به كجا مراجعه نمایند و از چه افرادی كمك بگیرند؛ به‌علاوه آنها می‌دانند كه چه تاریخی می‌نویسند، چه حوادثی را ضبط می‌كنند، به خاطرات چه افرادی باید مراجعه نمایند، چه اسنادی را معتبر و چه اسنادی را بی‌اعتبار بدانند، چگونه فیش‌برداری كنند و تسلسل حوادث را به چه نحو قرار دهند. به‌طورخلاصه می‌توان گفت حرفه و كار این گروه در تاریخ‌نویسی، با روشهای علمی صحیح تطابق دارد.
علی‌القاعده این‌گونه افراد حرفه‌ای درصددند واقعیتها را كشف نمایند و با سند و مدرك در جای‌جای تاریخ قرار دهند. آنها برای خودشان جز تاریخ‌نویسی، موقعیت دیگری قایل نیستند. آنان نهایت مسرت خود را در آن می‌دانند كه حقایقی را از لابه‌لای هزاران كتاب و سند و مدرك به‌دست آورند و آنها را در شكل تاریخ برای آیندگان ضبط نمایند. بدیهی است این افراد هم نمی‌توانند همه مسائل از جزء و كل را ضبط كنند و باید راه گزینش، اولویت‌بندی و اهمیت‌دهی را در نظر داشته باشند اما در تمام این مسیر، باید راه درست و اصلی را فراموش نكنند و از آن منحرف نشوند. این دسته از افراد با دراختیارداشتن اسناد می‌توانند وظیفه خود را تاحدزیادی به نحو مطلوب انجام دهند.۲ــ در مقابل دسته اول، گروهی قرار می‌گیرند كه اساسا توجهی به تاریخ و نوشتن تاریخ و ضبط خاطرات ندارند اما تاریخ‌سازند. آنان به طرق مختلف به فعالیت سیاسی و اجتماعی می‌پردازند و شكل جامعه را با این فعالیتهای خود عوض می‌كنند. آنها مبارزاتی را شكل می‌دهند، خواسته‌های ملت را به مرحله تحقق می‌رسانند، در حكومت مشاركت می‌نمایند، قدرت را به‌دست می‌گیرند، در رشته‌ای سرآمد می‌شوند، استعداد كارهای بزرگ را دارند، قدم‌به‌قدم از فرصتهای پیش‌آمده بهترین استفاده را به نفع جامعه می‌برند، گاه در تغییر وضع صنعت پیشقدم می‌شوند، گاه كشاورزی را متحول می‌سازند، گاه سیاست خارجی را فعال می‌كنند و گاه شیوه زندگی افرادی را تغییر می‌دهند اما در هیچ‌یك از این اقدامات نظری به تاریخ و این‌كه تاریخ در مورد آنها چه خواهد گفت و چه خواهد نوشت ندارند. اینان تاریخ‌سازند.
البته در هر زمان و عصری، تاریخ‌سازان هم به دو گروه بااستحقاق و بی‌استحقاق تقسیم می‌شوند. ازآنجاكه مواضع قدرت در اختیار این دسته قرار می‌گیرد، آنها گاه دچار حوادث سهمگین می‌شوند و درحالی‌كه در اوج قدرت و اختیار هستند، به دلیلی یا بنابر حوادث و عواملی سقوط می‌كنند. در برخی از موارد، افرادی كه در مرجع قدرت قرار دارند، موقعیت به‌دست‌آمده نتیجه كار، فعالیت، هوش، استعداد، توان و سوابق خود آنها نیست؛ درواقع شرایطی پیش می‌آید كه از بین هزاران نیروی مستعد، فقط یك نفر جایگاهی را اشغال می‌كند و تاریخ‌ساز می‌شود و اینطور نیست كه مبارزترین، باصلاحیت‌ترین، شایسته‌ترین، باسوادترین و مردمی‌ترین فرد این سمتها را اشغال نماید؛ به‌عبارتی در چنین مواقعی كسی موقعیت پیدا می‌كند كه در آخرین مرحله، عوامل مختلف بر او تطبیق می‌كنند و حتی خود او هم نمی‌تواند آن عوامل را به‌طوركامل بشناسد. منظور این است كه در هر جامعه‌ای شخصیتهایی هستند كه توجهی به تاریخ ندارند ولی تاریخ‌سازند. تاریخ‌سازبودن با تاریخ‌نویس‌بودن بسیار فاصله دارد.
۳ــ دسته سوم افراد در ارتباط با تاریخ، اشخاصی هستند كه هم تاریخ‌سازند و هم تاریخنگار. بسیاری از مواقع این‌گونه افراد هر كاری كه انجام می‌دهند و هر واقعه‌ای را كه عامل تحقق آن بوده‌اند، به‌سادگی رها نمی‌كنند بلكه پیوسته كارهای خود را یادداشت‌برداری می‌كنند. ممكن است این یادداشتها در ابتدا خلاصه و رمزگونه باشد و بعدا در فرصت كافی تكمیل ‌شوند. این دسته افراد هدفشان از كارهایی كه انجام می‌دهند، موجبات ماندگارشدن آن فعالیتها را نیز فراهم می‌سازند. معمولا هنرمندان بزرگ، صاحبان مشاغل كلیدی و تاثیرگذاران در جامعه، از تاریخ مطلع هستند و به سازندگی در تاریخ، بیش از نویسندگی در این حوزه علاقه دارند. همه تاریخ‌سازان را نمی‌توان در یك درجه قرار داد و تاثیر آنها را به یك نحو در تاریخ ملاحظه كرد.[ix]
تاریخ‌نویسان تاریخ‌ساز، معمولا سعی دارند اعمال خود را برای تاریخ توجیه كنند. آنها علاقمند هستند تصمیماتشان در تاریخ بهترین تصمیم شناخته شود. آنان در رفتار و اعمال و تصمیماتشان همواره به تاریخ استناد می‌نمایند و به نویسندگان و اهل تاریخ یادآوری می‌كنند كه دوره، تصمیمات و نتایج مرتبط با فعالیت آنها جنبه تاریخی دارد.
این‌گونه تاریخ‌نویسانی كه خود سهمی در تاریخ داشته‌اند، همیشه نوشته‌های‌شان با تردید و شك مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و چنین نیست كه هرچه آنها نوشتند، ولو به آن عنوان تاریخ هم بدهند، مورد پذیرش واقع شود. به‌هرحال مرور زمان حقایق را از بزرگ‌نماییها مجزا می‌سازد. بسیاری از صاحبان قدرت در زمان حاكمیت سعی كرده‌اند افراد را به نوشتن تاریخ به نفع خود وادار سازند اما با گذشت زمان و پایان قدرت، همه آن نوشته‌ها از اثر افتاده‌اند و تاریخ حقایق را از لابه‌لای نوشته‌ها خارج ساخته است. سرانجام خدمات از خیانتها جدا می‌شوند و تنها حقیقت است كه باقی می‌ماند. همانطوركه افراد نمی‌توانند با جعل تاریخ، صفحات نیكویی برخلاف واقع برای خود ثبت كنند كه همیشه باقی بماند، ضدیتها نیز نمی‌تواند خدمات به‌یادماندنی افراد را از بین ببرد.[x]
گذشته از آنچه در بالا در ارتباط با تاریخ معاصر گفته شد، امروزه از جمله سوالات اساسی در حوزه تاریخنگاری معاصر این است كه چه مسائلی باید در تاریخ ثبت شوند و آیا در عمل نیز آنچه استحقاق ضبط و ثبت دارد، باقی می‌ماند یا حساب و كتابی در این امر نیست؟ لازم به ذكر است كه امروزه این موضوع در مقایسه با گذشته تفاوت پیدا كرده است. در گذشته تاریخ فقط از اسناد و مدارك و خاطرات جمع‌‌آوری می‌شد و حوادث و تحولات صرفا از این طریق انتقال می‌یافت اما امروزه وسایل باقی‌نگهداشتن مسائل فراوان است: از بسیاری از صحنه‌های تاریخی عینا فیلم‌برداری به عمل می‌آید و از یك صحنه واحد صدها فیلم در نقاط مختلف جهان نگهداری می‌شوند. چه‌ بسیار همایشها، اجتماعات، راه‌پیماییها، مصاحبه‌ها، صحنه‌های رای‌گیری، مصوبات و برخوردها، كه عینا از زوایای مختلف ثبت و ضبط می‌شوند و اگر در یك فیلم هم دستكاری صورت پذیرد، فیلمهای موجود دیگر گواه بر بروز تغییر و تبدیل در اصل مساله گواهی می‌دهند. یعنی امروزه تحول بسیاری در امر تاریخنگاری پیدا شده است؛ چنانكه انتشار یك فیلم چند ثانیه‌ای از صحنه شكنجه ماموران انگلیسی در بصره و انعكاس آن در تلویزیون، دنیا را تكان می‌دهد، حال‌آنكه در قرون هیجدهم و نوزدهم و حتی در قرن بیستم چنین وضعی ممكن نبود و روایات افراد و اخبار نوشته‌شده، صرفا پس از مدتها به دست مردم می‌رسید. امروز درواقع جهان كوچك شده و هر حادثه‌ای در ظرف چند دقیقه در تمام جهان انتشار پیدا می‌كند و همه ملتها از آن اطلاع می‌یابند. ازاین‌رو ثبت تاریخ نیز دیگر به وضع سابق نیست و به تناسب این امكانات تمدنی جدید بسیار متفاوت از گذشته شده است. طبعا نقد آثار تاریخی نیز باید با جامع‌‌نگری درخصوص تمامی این شیوه‌های مدرن بازگویی و ثبت وقایع انجام شود؛ به‌ویژه‌آنكه به تناسب این امكانات جدید شیوه‌های متعدد تاریخنگاری در قالب تاریخ شفاهی و... ظهور یافته‌اند و بررسی هركدام با لحاظ كاركردها و كم‌وكیف خاص آنها قابل انجام است.
دكتر سید جلال‌الدین مدنی
پی‌نوشت‌ها
[i]ــ زبان فارسی كه امروزه در ایران، افغانستان و تاجیكستان زبان معمول و رسمی به‌شمار می‌رود، در سراسر منطقه و در هركدام از این سه كشور، تاریخ خاصی دارد. روزگاری تمامی شبه‌قاره هند به این زبان سخن می‌گفتند. اما امروزه زبان فارسی در شبه‌قاره جای خود را به زبان انگلیسی سپرده است و این، خود حكایتی تاریخی است.
[ii]ــ كماآنكه در دوران بیست‌وهفت‌ساله انقلاب اسلامی، بسیاری كلمات به زبان فارسی وارد شدند كه قبل از انقلاب اصلا وجود نداشتند و یا رایج نبودند. مقایسه مقالات مطبوعات قبل از انقلاب با مقالات امروز نشان می‌دهد كه در همین مدت كوتاه، چه میزان تفاوت رخ داده است. در ادبیات انقلاب، برخی كلمات جدید چنان در زبان عادی مردم تكرار شده و به‌گونه‌ای مناسب جای گرفته‌اند كه گویا مردم قرنها با این كلمات تكلم كرده‌اند.
[iii]ــ در سیاست و در جنگها، اطلاع بر تاریخ گاه معجزه كرده است و بالعكس. درواقع آنچه سبب شد سفیر بریتانیا در مذاكرات و فعالیتهای خویش با شكست مواجه شود تاحدی بی‌اطلاعی او از تاریخ و حوادث آلمان بود. این سفیر ساده‌لوح پنداشته بود مطالعه سطحی و عجولانه نبرد من، اثر هیتلر، برای آشنایی او با آنچه قبل از جنگ در آلمان نازی می‌گذشت، كفایت خواهد كرد، درحالی‌كه چنین نبود. در سیاست، بدون آشنایی با تاریخ، واقع‌بینی غیرممكن است. وینستون چرچیل كه خود تاحدی مورخ بود، در طی جنگ جهانی دوم از طریق آشنایی با تاریخ، وسیله‌ای برای تامین كامیابیهای سیاسی پیدا نمود. این آشنایی با تاریخ را حتی فرمانروایان قدیم به چشم ضرورت می‌دیدند.
[iv]ــ یكی از كسانی كه به خاطره‌نویسی پرداخته، عباسقلی گلشائیان است. نام كتاب وی خاطرات من یا مجموعه گذشته‌ها و اندیشه‌ها نام دارد. این كتاب در دو جلد چاپ شده و مجموعا یك‌هزاروصدوهشتادوپنج صفحه را تشكیل می‌دهد. وی در تمام دوران پهلوی اول و دوم، یعنی در طول پنجاه‌وهفت‌سال، در مشاغل نسبتا مهم به كار مشغول بود. نام وی در تاریخ با قرارداد گس ــ گلشائیان (در زمان ساعد، به سال ۱۳۲۸) باقی مانده است. خاطرات وی تاریخ نیست ولی برای مورخین قابل استفاده است. گلشائیان سعی دارد حوادث را بی‌طرفانه و مطابق با واقع وانمود كند اما باید دید وی در این خصوص تا چه حد موفق شده و آیا ممكن است شخصی، با این سوابق، بتواند صادقانه گزارش كند. یك نكته مهم در مورد گلشائیان كه باید به آن توجه كرد، این است كه وی پیش‌ازآنكه مردی سیاسی باشد، مردی اداری و اجرایی بود، فرامین و دستورات حاكمان را اجرا می‌كرد و سعی داشت اعتماد آنها را جلب كند. در خاطرات او تقریبا تمام حوادث مربوط به سالهای ۱۳۰۰ ــ ۱۳۵۷ كم‌وبیش منعكس شده‌اند: كابینه سیدضیاء در ۱۲۹۹، داور و تشكیلات دادگستری، طرح جمهوریت، انقراض سلطنت قاجار، سوءقصد به جان مدرس، انحلال عدلیه، مستشاران مالی امریكا، تاسیس بانك سپه و ملی، قتل امیرطهماسب، نبش قبر كریمخان زند، قانون نظام وظیفه و مخالفتها با آن، پرونده‌های مهم سوء‌استفاده، محاكمات دوره رضاشاه، كاپیتولاسیون و... . وی در مورد قتل تیمورتاش و صورت‌مجلسی كه در مورد فوت او تنظیم شده، حقیقت مساله را افشا می‌كند. (دهها مورد از این نوع خاطره‌نگاری در حوزه تاریخ معاصر وجود دارند كه از همه آنها می‌توان با رعایت احتیاط به‌عنوان منبع استفاده كرد.)
[v]ــ در بین فوایدی كه قدما جهت تاریخ ذكر كرده‌اند، یكی این نكته است كه از تاریخ، هم آشنایی با عقاید و ادیان حاصل می‌شود و هم می‌توان دردها و گرفتاریهایی را كه در زندگی پیش می‌آید، از روی آن و با توجه به تجارب گذشته رفع و درمان كرد. درواقع با ذكر این دو فایده عمده، قدما می‌خواستند تاریخ را، هم مرادف علم ادیان بخوانند و هم در ردیف علم ابدان قرار دهند؛ چراكه پیغمبر فرموده بود علم دوتا است: علم ادیان و علم ابدان؟ شك نیست كه شناخت ادیان و عقاید در نزد قدما اهمیت بسیار داشته است و از مورخان بزرگ دنیای اسلام كسانی چون ابوالحسن مسعودی، ابن‌واضح یعقوبی و ابوریحان بیرونی، به آنچه مربوط به عقاید و ادیان بوده است، توجه خاص داشته‌اند اما در بین فواید تاریخ آنچه هنوز اهمیت خود را از دست نداده است، توجه به جنبه عملی و اخلاقی تجارب تاریخ است كه هرچه بر میزان این گنجینه افزوده می‌شود، فواید حاصله از آن نیز، افزون می‌گردد. عبدالحسین زرین‌كوب، همان، ص۱۰
[vi]ــ سال میلادی با كسر عدد ۶۲۱ و یا ۶۲۲ (از یازدهم دی تا آخر اسفند با كسر ۶۲۲ و از اول فروردین تا دهم دی با كسر۶۲۱) به تاریخ شمسی و تاریخ شمسی به یكی از دو شیوه زیر به تاریخ قمری تبدیل می‌شود:
سال قمری = ۳۵۴ ‍‍‍÷ (۳۶۵ × سال شمسی) یا تاریخ قمری = تاریخ شمسی + ۳۵۴ ÷ (۱۱ × تاریخ شمسی)
در سالهای پایانی سلطنت شاهنشاهی، هنگامی‌كه جشنهای شاهنشاهی در تهران برگزار می‌شد، همراهان و مشاوران سلطنتی به‌یكباره تصمیم گرفتند با یك محاسبه ساختگی، تاریخ كشور را كه مبدا آن براساس هجرت پیامبر اسلام از مكه به مدینه تنظیم ‌شده، بر مبنای تاریخ تاسیس شاهنشاهی در ایران، تغییر دهند بنابراین سال شروع سلطنت محمدرضاشاه (۱۳۲۰.ش) به رقم رند ۲۵۰۰ شاهنشاهی تبدیل گردید و سال پیروزی انقلاب، با ۲۵۳۷ مصادف بود. با اولین جرقه‌های انقلاب، این تعرض به سابقه اسلامی كشور برچیده شد.
[vii]ــ متاسفانه گاه كتب علمی و باارزش و كتابهای تخصصی كه فقط عده خاصی می‌توانند از آن استفاده كنند، برای یك‌بار و در تیراژ بسیار كم انتشار می‌یابند. لازم است حمایت دولت از انتشار این نوع آثار برای توسعه علم، جهت پیدا كند.
[viii]ــ مثلا حسین مكی در بعضی مجلدات تاریخ بیست‌ساله، ابتدا تمام آنچه را كه روزنامه‌ها و مجلات و اشخاص سرشناس در مورد كتاب او نوشته‌اند، نقل نموده و از این طریق سعی كرده است تاثیرگذاری كتاب را در زمان انتشار آن نشان دهد.
[ix]ــ البته در اینجا بیشتر نظر به حوادث سیاسی و تحولات اجتماعی است كه در طول زمان پیش می‌آید و الاّ تاریخ وسعتی بیش از این دارد. مثلا محققانی كه در امر تشخیص بیماریها و راه معالجه آنها كار می‌كنند و پیوسته نتیجه كشفیات خود را یادداشت می‌كنند، همین یادداشتها می‌توانند تاریخ شناسایی بیماریها و علاج و مداوای آنها محسوب شوند و البته كسانی‌كه در این حوزه تحقیق می‌كنند، تجربیات و كشفیات گذشته برای آنها مفید است. البته در تاریخ كلی و عمومی، فقط با تاملی گذرا از این موارد یاد می‌شود. مثلا گفته می‌شود در سال ۱۸۶۰ پاستور میكروب هاری را كشف كرد اما مراحل و تاریخ جزءبه‌جزء این موضوع به تاریخ اختصاصی امراض واگذار می‌شود. در سایر رشته‌های علوم نیز به‌همین‌ترتیب است.
[x]ــ كریم‌خان زند توانست مدتی در بخش مهمی از كشور سلطنت كند. احراز این مقام او را از خدمت غافل نكرد، ضمن‌آنكه آگاهی وی از فرازونشیبهای زمان، او را بر آن داشت كه اساسا عنوان شاهی بر خود ننهد و خود را وكیل‌الرعایا معرفی كند اما بعد از او اشخاصی به قدرت رسیدند و بنا داشتند او را از صحنه تاریخ محو كنند ولی این كار عملی نشد.