یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


یاد شرف الدین خراسانی


یاد شرف الدین خراسانی
از روزی که دکتر شرف از دانشگاه ملّی وقت رانده شد تا سالی که به دایرهٔالمعارف بزرگ اسلامی پا گذاشت،دوره‏ای را در تنهایی و شاید یأس گذرانده بود. امّا چون با ورود به این مرکز، جائی تازه و مهمتر از آن امید زندگی در او از نو دمیده شد.زندگی او با دایرهٔالمعارف یکی شد و تقریباً همه روز هفته را در آنجا می‏گذراند و چون طبعی جوشنده و گیرا داشت به زودی دوستان‏بسیاری از همه اقشار سنی برای خود یافت، کسانی که بار فنی از مرکز همواره دوستی خلل ناپذیرشان و ارادت به شرف را فراموش‏نکردند. دکتر شرف ضمیری پاک، قلبی روشن و صاف همچون کودکان داشت، گاه برمی‏خروشید و تندی می‏کرد اما هرگز کینه‏ای از هیچ‏کس بر دل نگرفت و بر دل نداشت. قطعاً روزی و ساعتی که درگذشت، کین کس را با خود به دل خاک نبرد.
اطاق و دفتر کار شرف در دایرهٔالمعارف، مرکز تجمع دوستان و علاقمندان به مباحث فلسفی، مسائل اجتماعی و سیاسی بود، هرکس با هر تمایلات سیاسی که داشت در محفل او مکان خود را می‏یافت و به بحث می‏پرداخت، از این رو او بیش از هر کس دیگر، موردتوجه جوانان و پیروان قرار داشت با حرارت از نقطه نظرات خود دفاع می‏کرد امّا به دیگران‏
مجال صحبت و پاسخگویی می‏داد، و اگر به ندرت با کسی مجادله و مباحثه تند می‏کرد، اندکی‏بعد با لحنی خوش به استمالت از او می‏پرداخت. به همین سبب‏هاست که جای خالی او اکنون‏به شدت احساس می‏شود، کسانی از جوانان دایرهٔالمعارف هنوز هم که چندین هفته از مرگ‏ناگهانی او می‏گذرد از گذشتن در کنار اطاق و دفتر او به سبب تألم خودداری می‏کنند، این‏هانشانگر آن است که دکتر شرف در زندگی و در مرگ همواره جای خاص خود را در دل‏های‏مشتاقان داشته و حفظ کرده است.
پیکر شرف را بی‏آنکه خود وصیتی کرده باشد، دو روز پس از مرگ یعنی روز یکشنبه۱۸/۸/۸۲ به سرسرای دایرهٔالمعارف بزرگ اسلامی منتقل کردند در این روز جمعیت فراوانی که‏خبر یافته بودند علی‏رغم دوری راه خود را به دارآباد رساندند، کسانی هم بعداً گله‏مند شدند که به‏موقع خبر نیافته و نتوانستند در مراسم شرکت کنند. در مدت دو ساعتی که جنازه در سرسرای‏مرکز قرار داشت افراد و سازمان‏های متعدد آنرا گلباران کردند، اما از سازمانی که شرف روحی درآن دمیده و گروه فلسفه آنجا را بنیاد کرده بود، خبری نشد، زمزمه‏هایی شد که مگر کین‏ورزی‏مسئوولان وقت دانشگاه مذکور به دایر مداران فعلی به ارث رسیده است که این چنین بی‏توجهی‏نشان می‏دهند؟ امّا دم گرم سخنوران و اساتیدی که در اینجا سخنرانی کردند رونق بخش محفل‏تشییع شد، دکتر احسان نراقی، دکتر مهاجرانی، آقای انواری، دکتر متین و بالاخره کاظم موسوی‏
بجنوردی رئیس دایرهٔالمعارف که همواره منزلت و جایگاه شایسته شرف را مراعات کرده باسخنان دلپذیر خود برخی حضار را که به خوبی با شرف آشنا نبودند، از موقعیت علمی واجتماعی و شخصیتی شرف آشنا کردند.
از آن پس کاروان تشییع‏کنندگان به سوی قطعه هنرمندان بهشت‏زهرا به راه افتاد، در آنجا هم‏سخنانی ایراد و پس از خاتمه کار حاضران بازگشتند، اما یاد شرف، خدمات علمی، مقالات وکتاب‏های او به یادماندنی و تا سال‏ها مورد استفاده اهل فن قرار خواهد گرفت.
ویژگی دیگر شرف ذوق بذله‏گویی و طبع لطیفی است که داشت، اشعار او را برخی‏نمی‏پسندیدند، امّا همه بر آمده از دل عاشق پیشه و قلب زودرنج اوست، و اگر بخارا که درسال‏های اخیر اشعار ناب او را همراه با عکس وی به چاپ می‏رساند از چاپ عکس او همانندمجله یغما که در سال‏های قبل از انقلاب سروده‏های شرف را چاپ می‏کرد صرف نظر می‏نمودقطعاً کسی تصور نمی‏کرد سراینده این اشعار پیری در سنین افزون از هفتاد باشد. شعر شرف‏همچون آوایش از دور گرم و گیرا و پرالتهاب است و اگر همه آنها صاحب ذوقی گرد آورده ویکجا به چاپ رساند قضاوت در باب مقام ادبی او آسان‏تر خواهد بود.
حمیدرضا ابک گزارشی از مراسم بزرگداشت چهلمین روز درگذشت دکتر شرف‏الدین‏خراسانی در دایرهٔالمعارف بزرگ منتشر کرد که بخش‏هایی از آن گزارش را می‏خوانید:
دکتر دادبه مراسم را آغاز کرد که اداره کننده جلسه هم بود. پس از او سرپرست دایرهٔالمعارف‏سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی سخنرانی کرد. او گفت: شرف اگر چه فیلسوف بود اما تنهافیلسوف نبود. او در عرفان نظری، ادب پارسی و ادبیات عرب هم اهل ذوق و نظر بود. اوهمچون چراغی روشن فرا راه ما قرار گرفت و بسیاری از مشکلات ما به خدمت ید همت اوگشایش یافت. در یک کلام بگویم که عمر شرف صرف خدمت به علم و دانش و فرهنگ شد. ازآنجا که در این دو دهه پایانی عمرش، همیشه با او در ارتباط بودم، می‏توانم ادعا کنم که تاحدودی به زوایای پنهان روح او دست یافته‏ام. آنچه من در او یافتم، بی‏نیازی مطلق بود. هیچگاه‏در هفتاد و شش سال زندگی‏اش در پی حطام دنیا نبود. او یک پارچه معنویت بود و روحانیت.نام او تبدیل به یکی از مدخل‏های دانشنامه ایران خواهد شد، سایتی را به نام او در کتابخانه‏دایرهٔالمعارف نامگذاری خواهیم کرد. اتاق او در دپارتمانی که در آن قلم می‏زد، برای همیشه با نام‏و تصویر او عجین خواهد ماند، تا جامعه علمی و فرهنگی ما هیچگاه سیدشرف‏الدین خراسانی‏را از یاد نبرد.
پس از سخنرانی سرپرست دایرهٔالمعارف دکتر دینانی سخنانی درباره شخصیت دکتر شرف‏ایراد کرد و گفت: شرف همیشه با نشاط بود. حتی یک بار هم او را افسرده ندیدم. زیبا لباس‏می‏پوشید، زیبا راه می‏رفت، زیبا سخن می‏گفت. او نه کاری به کار مال‏اندوزی داشت، نه باجفاهای اطرافیان کار داشت و نه آینده‏نگری و گذشته‏اندیشی، از حال غافلش می‏کرد...
پس از سخنرانی دکتر دینانی رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران دکتر اعوانی از آشنایی‏اش‏با شرف سخن گفت. سپس دکتر عزت‏الله فولادوند با یادی از دکتر شرف سخنرانی خود را درباره‏موضوع کار دکتر شرف یعنی فلسفه قرائت کرد. محمدجواد انواری از اعضای دایرهٔالمعارف پس‏از دکتر فولادوند درباره مقام علمی دکتر شرف مطالبی را بیان کرد. قرار بود دکتر عطاالله‏مهاجرانی در این مراسم سخنرانی کند. اما گویا پس از ورود دکتر سروش به مجلس، مهاجرانی‏وقت خود را به سروش داد. دکتر سروش چنین گفت:
بنده میهمان خوانده‏ام برای این مجلس، اما ناخوانده‏ام برای سخنرانی. در انگلستان بودم که‏خبر درگذشت دکتر شرف را شنیدم. مرا بسیار غمگین کرد ولی هر وقت به یاد چهره شاد اومی‏افتادم، این یادآوری، مانع از ریختن اشکم می‏شد. مصداق این شعر نادرپور بودم که:
دلم پر است ولی دیده‏ام زاشک تهی است‏
چه آفتی است غمین بودن و نگرییدن‏
قبل از دریافت خبر به مؤسسه اسماعیلیه لندن رفته بودم، سخن از قرارداد منعقد شده میان‏مؤسسه و بنیاد دایرهٔالمعارف بزرگ اسلامی به میان آمد.
دیدم که محققان مؤسسه در کمال اعجاب، از نوشته‏های شرف یاد می‏کنند. کسی در آن میان‏به من گفت مقاله ابن‏عربی و ابن‏سینای شرف، در حکم رساله‏ای مفرده است و برای انتشارمستقل این آثار هم ابراز و اظهار علاقه کرد.
سابقه آشنایی من با شرف چندان زیاد نیست. نام ایشان را شنیده بودم و کتاب "فیلسوفان‏پیشاسقراط" وی را نیز خوانده بودم. در مراسم ازدواج یکی از اساتید حاضر در این جلسه، ایشان‏را برای اول بار دیدم. استاد دیگری که در کنارم نشسته بود به من گفت که راه رفتن شرف [با آن‏هیبت و عظمت‏]، او را شبیه اساتید سوربن کرده است.
در دایرهٔالمعارف، اتاق کارمان کنار هم بود و این باعث آشنایی و دوستی بیشتر ما شد. امالازم می‏دانم ورای مراتب علمی و فلسفی و زباندانی ایشان به نکته‏ای اشاره کنم که به مسئولیت‏من در سال‏های پیش مربوط است. من پس از مرگ دکتر شرف بود که دانستم ایشان از دانشگاه‏اخراج شده‏اند. می‏دانستم با ایشان جفاهایی رفته است، اما نمی‏دانستم قصه تا بدین جاست،نکته‏ای که ذکرش را در اینجا لازم می‏دانم این است که در تمام این سال‏ها که ما حداقل هفته‏ای‏یکبار یکدیگر را می‏دیدیم، او مطلقاً اشاره‏ای به این موضوع نکرد. شاید شرف، در دل، مرا ازمسئولان و مقصران آن داستان می‏دانست، اما نهایت کرامت و متانت و رندی و جوانمردی اواین بود که مطلقاً آن را با من در میان ننهاد. کمیته‏های بازسازی هیچ ربطی به ستاد انقلاب‏فرهنگی نداشتند. قبل از آن ستاد، تشکیل شدند و بعد از آن هم به کارشان ادامه دادند و کسی هم‏آنها را نمی‏شناخت.
مولا امیر مؤمنان، در باب کسی از برادران ایمانی‏اش (که شاید ابوذر باشد) جمله‏ای دارد که‏می‏گوید: آنچه او را در چشم من بزرگ می‏کرد این بود که دنیا در چشمش کوچک بود. مولا ادامه‏می‏دهد تا آنجا که می‏گوید: از هیچ دردی شکایت نمی‏کرد مگر وقتی که زخم بهبود یافته بود. من‏نمی‏دانم زخم شرف هیچگاه بهبود یافت یا نه. یا اگر یافت شاید مردانگی‏اش مانع از شکایت‏می‏شد. هر چه بود فضیلت بود. وقتی خبر مرگ او را شنیدم و تصویرش را به خاطر آوردم،نمی‏دانم چرا به یاد قو افتادم و ابیات دکتر حمیدی شیرازی را زیر لب زمزمه کردم که:
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
دم مرگ تنها نشیند به موجی‏
رود گوشه‏ای دور و تنها بمیرد
از دریای غیب آمد و به دریای غیب رفت. خدایش رحمت کند.
در پایان مراسم هم آرتا از پدر یاد کرد و دادبه با شعر دیگری از شرف به مراسم خاتمه داد.

علی آل‏داود
منبع : ماهنامه بخارا


همچنین مشاهده کنید