دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

به زودی پکن به جای واشینگتن


به زودی پکن به جای واشینگتن
مولانا در مثنوی حكایتی دارد از مرد طماع بغدادی كه اژدهایی كرخت شده از سرما در كوه های دور را به بغداد می برد و در معرض آفتاب سوزان قرار می دهد تا از رشادت ها و دلاوری های خود در شكار این اژدها برای مردم داستان ها بگوید و در خلال آن نیز دیناری چند كاسب شود. اما به تدریج كه آفتاب داغ بغداد بر تن اژدها می تابد، از كرختی بیرون می آید و به اصطلاح بیدار می شود، بقیه حكایت نیز ناگفته پیدا است. شاید بتوان گفت گویاترین مثلی كه به روشنی بیانگر روابط چین و آمریكا باشد، همین حكایت مولاناست. حدوداً در دهه ۱۹۷۰ ریچارد نیكسون رئیس جمهور وقت و هنری كیسینجر وزیر امور خارجه آمریكا طرحی را ارائه كردند كه به زبان مولانا اژدها را در مقابل آفتاب قرار دادند. به اعتقاد آنان هدف نیز روشن بود. با درگیری فرسایشی اژدها در مقابل خرس (اتحاد جماهیر شوروی) از اژدها استفاده ابزاری كردند. اما شاید نیكسون آن زمان این حكایت مولانا را نخوانده یا نشنیده بود كه زمانی این اژدها از خواب بیدار می شود و تن به استفاده ابزاری نخواهد داد. همان طور كه مرد بغدادی نیز می خواست از اژدها استفاده ابزاری كند، شاید بتوان گفت بعد از آن زمان تاكنون به زمان بیداری كامل اژدها زمان زیادی باقی نمانده است و استراتژی سران پكن تا فرا رسیدن این زمان این است كه با مشاركت همراه با چاشنی احتیاط با دنیای غرب طی طریق كنند. از نگاه غرب نقش پكن در این بازه زمانی توازن دهنده و موازنه قدرت جهانی است، ولی مشخص نیست بعد از بیداری كامل، پكن به همین نقش اكتفا می كند یا نه؟ با این حال پیش بینی می شود كه در سال های آتی كه مركز ثقل اقتصاد جهانی از حوزه آتلانتیك به حوزه اقیانوس آرام انتقال یابد جدال بر سر تصاحب قدرت آسیا مناقشه اصلی میان كشورها خواهد بود. روشن است كه منظور از قدرت صرفاً قدرت و سیطره نظامی نیست بلكه شاخص های متنوع تری را دربرمی گیرد. چین را از همین زاویه در ارتباط با سایر منابع تاثیرگذار قدرت باید در نظر گرفت. به ویژه آنكه پكن شاخص های كلاسیك قدرت نظیر جمعیت بالا، گستره وسیع جغرافیایی، موقعیت ژئوپولتیك و ژئواكونومیك و نظایر آن را نیز دارد مضاف بر اینكه از ظرفیت های كافی برای دستیابی به كاراكترهای مدرن قدرت نظیر تكنولوژی پیشرفته، توان بالای جذب سرمایه و توسعه فناوری بهینه نیز برخوردار است. بنابراین می توان گفت كه در میان بازیگران مدعی چین از ویژگی های منحصر به فردی برخوردار است كه سایر بازیگران از آنها برخوردار نیستند. درست به همین دلیل است كه هر كدام از بازیگران به سهم خود تلاش دارند كه نه در تقابل بلكه با همزیستی مسالمت آمیز با چین مناسبات گسترده تری برقرار سازند.واقعیت آن است كه در عرصه نوین تحولات بین المللی، اقتصاد و قدرت به عنوان تاثیرگذارترین پارامترها مطرح هستند. پكن از امتیازاتی در این زمینه برخوردار است كه كم وبیش می توان گفت سایر بازیگران به دلایل كاملاً آشكاری نمی توانند از چنین امكاناتی در تولید انبوه كالا با قیمت تمام شده مناسب برخوردار شوند. استراتژی اقتصادی چین كه به وسیله «دنگ شیائوپنگ» رهبر دهه هفتاد چین طراحی شد، بر كارگاه های كوچك صنعتی خانگی در بخش صنعت و مزارع خانوادگی در بخش كشاورزی و تعاونی ها تاكید داشت. استراتژی ای كه تنها در چین با جمعیت یك میلیارد و چهارصد میلیون نفری می توان آن را پیاده كرد و تحرك اقتصادی به وجود آورد. این استراتژی اكنون به ثمر نشسته است. نگاهی گذرا به حجم تجارت خارجی و میزان مبادلات اقتصادی چین كه اكنون به صورت یك مشكل جدی در عدم توازن تجاری بین چین و شركای تجاری اش كفه ترازو را به سود چین سنگین كرده است، به خوبی نشان می دهد كه «دنگ» راهبردی اصولی در بازسازی اقتصادی چین داشته است. اقتصاد سوسیالیستی ورشكسته میراث افراطی گری های «مائو» هر چند كه ظاهر سوسیالیستی را حفظ كرد و تحت عنوان «اقتصاد سوسیالیستی مبتنی بر بازار آزاد» خود را بازسازی كرد، ولی تجربه ای متفاوت در توسعه اقتصادی و متناسب با شرایط خاص كشور چین است، احتمالاً در سایر كشورها در همین قالب پاسخ مناسب را نخواهد داد. اما بدون شك این استراتژی اقتصادی چین را در مسیر توسعه و پویایی اقتصادی قرار داده است. به طوری كه امروز می تواند مدعی مشاركت جدی در بازار تجارت جهانی شود. هر چند كه غرب و به ویژه ایالات متحده درباره منصف بودن چین شك و تردید داشته باشند و بیشتر آن را در قالب رقیب ناخواسته ای احساس می كنند كه با زیركی و مرموزی خاصی جلو آمده است، ولی قصدی جز به زانو درآوردن حریف را ندارد. چین هم اكنون به عنوان یك امپراتوری منطقه ای با یك قدرت موثر با سایر قدرت های جهانی تجارت نابرابری دارد. كسری موازنه تجارت چین با ایالات متحده در سال ۲۰۰۴ بالغ بر ۱۰۰ میلیارد دلار بوده كه این حجم كسری موازنه تجاری چین و آمریكا خیلی وقت است زنگ خطر را برای واشینگتن به صدا درآورده است. اگر حجم تجاری ۱۵۰ میلیارد دلاری چین و ژاپن و ۸۰ میلیارد دلاری چین و آسه آن و ۹۰ میلیارد دلاری اتحادیه اروپا و چین را به آن اضافه كنیم، به خوبی می توان فهمید كه پكن در برنامه ریزی اقتصادی- تجاری به اهداف استراتژیكی نیز می اندیشد. این رویكرد قوی در دنیای غرب وجود دارد كه چین در حال دست كشیدن از اقتصاد سوسیالیستی ناشی از انقلاب كمونیستی ۱۹۴۹ «مائو» است كه این امر در درازمدت به درصد بالای چسبندگی چین در بازارهای جهانی منجر خواهد شد بنابراین می توان گفت كه چین بعد از حوزه اقتصاد تجاری كه به سرعت در حال رشد است و بازارهای جهانی خود را تحت فشار كالاهایی با قیمت متفاوت قرار داده به تدریج خود را آماده تاثیر گذاری جدی بر آسیا و جهان می كند. تاثیر گذاری و پذیری پكن از مراكز قدرت جهانی ناشی از الگوهای خاصی برای حركت در این روند رو به رشد است.
• پكن و بروكسل، كاهش تضادها
تحولات ژئوپولتیك پس از جنگ سرد بیانگر ارتقای نقش چین در سیاست بین المللی است. یكی از شاخص های ارتقا در روابط كشورها را می توان ایجاد پیوندهای گسترده با سایر كشورهای جهان دانست. چین در قالب «اوراسیای بزرگ» (Larger Eurasian Cantext) یكی از اضلاع مثلث استراتژیك شرق آسیا محسوب می شود. اگرچه در نگاه راهبردی سران نسل سوم چین محور اصلی روابط اقتصادی با آمریكا قرار داده شده بود اما شواهد موجود حاكی از آن است كه نظم منطقه ای بدون همكاری های چندجانبه با كشورهای صنعتی حاصل نمی شود از این رو رهبران نسل چهارم چین تلاش دارند تا سهم بیشتری در اقتصاد جهانی به دست آورند. به همین دلیل است كه رابطه با كشورهای عضو یورو را به عنوان اولویت اصلی خود می دانند. این روابط طی سال های گذشته دچار «دگرگون پذیری» شده است.روابط اقتصادی و استراتژیك چین از قالب روابط متقابل با آمریكا خارج شده و تبدیل به الگوهای جدیدی از رفتار اقتصادی گردیده است كه اتحادیه اروپا را نیز شامل می شود. از آنجایی كه جهت گیری سیاست خارجی و امنیتی كشورهای اتحادیه اروپا و چین اهمیت اقتصادی دارد بنابراین طبیعی است كه موج اول در روابط این كشورها براساس قالب و مطلوبیت های اقتصادی شكل گرفته است. آمار منتشره در ماه سپتامبر گذشته نشریه Country Report حكایت از افزایش قابل توجه سطح روابط چین با كشورهای منطقه یورو دارد. براین اساس پیش بینی می شود در پایان سال ۲۰۰۵ میزان واردات یورو از چین به بیش از ۹۲ میلیارد دلار برسد كه این رقم نسبت به سال قبل پنج درصد رشد خواهد داشت در حالی كه میزان صادرات یورو حدود ۶۲ میلیارد دلار خواهد بود كه از این لحاظ در مبادلات تجاری- بازرگانی موازنه مثبت تجاری ۳۰ میلیارد دلاری به نفع چین برقرار خواهد بود. البته در میان كشورهای یورو به ترتیب آلمان، هلند، انگلیس و فرانسه بیشترین سهم را در روابط اقتصادی دارند. وجود چنین آمارهایی نشان می دهد كه كشورهای صنعتی یورو و آنانی كه تولید ناخالص داخلی بیشتری دارند همكاری های موثرتری با پكن دارند. در بین كالاهای چین منسوجات، پوشاك، اسباب بازی ، اتومبیل، قطعات سخت افزار و نرم افزار كامپیوتر و بخش قابل توجهی از كالاهای خدماتی وجود دارند كه برای شهروندان اروپایی جذابیت های خاص خود را دارند. چین تنها در سال ۲۰۰۴ توانست بیش از یك میلیارد دلار پوشاك به كشورهای یورو صادر كند.همكاری های اقتصادی چین و اتحادیه اروپا نتایج قابل توجهی را در سایر حوزه های همكاری های دو و چندجانبه سبب شده است. كشورهای یورو ارتقای سطح همكاری های اقتصادی را به عنوان اولین قدم برای حداكثر سازی روابط سیاسی، اجتماعی و امنیتی با چین می دانند. به همین دلیل است كه میزان همكاری های گردشگری در روابط چین و یورو ارتقا یافته است. چین چهارمین حوزه گردشگری و توریستی شهروندان اروپایی است. به موازات افزایش همكاری های اقتصادی چین با كشورهای اتحادیه اروپا میزان فشارهای سیاسی آنان روی چین نیز كاهش محسوسی یافته است. شاخصی كه می توان آن را به عنوان نمادی از تاثیرپذیری موضوعات سیاسی از همكاری های اقتصادی دانست. در شرایط كنونی رسانه ها، بنگاه های خبری _ اطلاعاتی و محافل حقوق بشر اتحادیه اروپا از حادثه «تیان آن من» نامی به میان نمی آورند. آنان همچنین هیچ گونه محدودیت سیاسی یا حقوقی علیه منافع چین اعمال نكرده اند. اگر چه اختلاف نظر بین بروكسل و پكن وجود دارد، اما این روند به گونه ای تدریجی كاهش یافته است، موضوع مناقشه تایوان نیز حساسیت های خاص خود را از دست داده است. سران پكن حداقل در افكار جامعه جهانی چنین وانمود می كنند كه نسبت به تایوان حساسیت زیادی ندارند، چون به این امر واقف هستند كه منافع اقتصادی بیش از غرور ملی اهمیت پیدا كرده است. به موازات این فرآیند موضوع ناراضیان چینی، عدم رعایت حقوق بشر در چین و همچنین نشانه هایی از محدودیت های اجتماعی موجود در این كشور دیگر چندان با واكنش نهادهای اروپایی روبه رو نمی شود. همكاری های اقتصادی چین و یورو خصوصاً بعد از مه ۲۰۰۴ و افزایش كشورهای حوزه یورو به ۲۵ كشور منافع مشتركی را پدید آورده است كه باعث كاهش تضادهای سیاسی _ حقوقی شده است.• پكن و مسكو رقیب یا همكار
رقابت و همكاری های استراتژی چین و روسیه به عنوان دو قدرت بزرگ آسیایی و اوراسیایی در طول نیمه دوم و خصوصاً اواخر قرن بیستم بر شكل گیری روابط بین الملل تاثیر های جدی بر جای گذاشت. روسیه پس از انقلاب كمونیستی سال ۱۹۱۷ و چین نیز پس از انقلاب كمونیستی سال ۱۹۴۹ به عنوان دو قدرت بزرگ جهان درگیری پرفراز و نشیبی را با نظام سرمایه داری به ویژه ایالات متحده شكل بخشیدند. هر چند دو قدرت ماهیتاً به اردوگاه كمونیسم تعلق داشتند ولی همزیستی مسالمت آمیز «خروشچف» با جملات شدید «مائو» و رهبران چین مواجه شد و مناقشات شدید ایدئولوژیك و تئوریك دو كشور با داعیه های ارضی و مرزی در آسیای میانه همراه شد. در نخستین سال های پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد سران كاخ كرملین در سیاست گردش به غرب خود اولویت اول در روابط خارجی را به ایالات متحده دادند و تا حدودی به كشورهای «خارج نزدیك» (كشورهای تازه استقلال یافته) بی توجه بودند. افزایش بار فشارهای اقتصادی بر طبقات پیش دستی به جای مانده از سیستم اقتصادی «انترناسیونالیسم» نظام سابق و نیاز مبرم به سرمایه و تكنولوژی روزآمد برای حضور جدی در بازار های جهانی به نوعی به توسعه روابط همه جانبه با اروپا و آمریكا انجامید. در راهبری سیاسی سران روس اهمیت ژئوپولتیك و ژئواستراتژیك كشورهای آسیای میانه با میزان تاثیر گذاری اندك برآورد شده بود ولی پس از مناقشات و درگیری های جدی در این منطقه و گسترش و نفوذ واشینگتن رهبران روسیه كه متوجه خطای استراتژیك خود شده بودند سعی در ایفای نقش موثرتر و ایجاد پیوندهای محكم تر پیرامون این جمهوری ها كردند. در پی تحولات سیاسی داخلی پس از به قدرت رسیدن «یلتسین» و منطقه ای گسترش ناتو به شرق و از سوی دیگر افزایش قدرت منطقه ای چین دیدگاه روسیه نسبت به چین دچار تغییرات اساسی شد و به زودی نگرش «اوراتلانتیكی» حاكم بر سیاست خارجی مسكو جای خود را به نگرش «اوراسیایی» داد. پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و حضور جدی ایالات متحده در افغانستان كه فقط به نیت ماندن آمده بود خلاء ژئوپولتیك ابتدایی ناشی از عقب نشینی روسیه به زودی جای خود را به تقابل جدی با آمریكا در عرصه بازی بزرگ جدید در آسیای مركزی داد. این تقابل كه با شك و تردید فزاینده ای نسبت به سیاست های واشینگتن در جهت ایجاد جهان تك قطبی همراه بود به طور عمیقی باعث همگرایی سیاست های راهبردی پكن و مسكو برای مقابله با روند رو به رشد حضور و نفوذ ایالات متحده در جمهوری ها منطقه شد. گرچه مقاومت و ممانعت روسیه از گسترش ناتو به شرق و كاركرد آن در خارج از اروپا تا حدودی ایده یك همكاری منطقه ای كه می توانست چین و روسیه را بهتر در تامین امنیت كه با درگیری های داخلی جمهوری های منطقه شكل بحرانی تری به خود گرفته است و كاهش تهدیدات امنیتی یاری دهد را كمرنگ ساخت، اما همكاری مشترك دو كشور در مقابله با تروریسم و تامین امنیت منطقه ای با ثبات نسبی آسیای مركزی و عضویت در مجمع همكاری شانگهای فرصت بیشتری را برای مقابله با چالش های امنیتی فراهم ساخت. شاید بتوان گفت وضعیت طراحی شده، توسط آمریكا در منطقه سرشار از انرژی آسیای مركزی، برای چین ایفای نقش هژمونیك در جهت كنترل كامل منابع انرژی آسیای مركزی و مسیرهای انتقال آن را فراهم ساخت. در وضعیت دشواری از سقوط نظام كمونیستی خصوصاً در آسیای مركزی به طور محسوسی دغدغه های امنیتی چین و روسیه را به شكل فزاینده ای به هم گره زده است كه البته حضور بازیگر توانمند سومی به نام ایالات متحده منجر به ایفای نقش پررنگ تری شده است. نگرانی از انتقال بی ثباتی و ناآرامی های امنیتی ناشی از موج اسلام گرایی، مبارزه با تروریسم طالبانی، مقابله با رویكرد یك جانبه و هژمونی آمریكا و ممانعت از تحقق آن حداقل در كوتاه مدت و سیطره بر منطقه سرشار از انرژی آسیای مركزی و ایجاد ائتلاف مستحكم پكن _ مسكو در مقابل محور واشینگتن _ بروكسل تا حدودی باعث نزدیكی دو قدرت شده است.
• پكن و واشینگتن همزیستی مسالمت آمیز
در شرایط بحران های نوظهور بین المللی خصوصاً پس از پایان جنگ سرد شكل بندی روابط كشورها به ویژه در سطح كلان بازیگران قدرتمند در هاله ای از ابهام قرار گرفته است. چنین نگرشی را می توان به روابط كنونی چین و ایالات متحده نیز تعمیم داد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تبدیل جهان به جهان عملاً تك قطبی تا حدودی می توان گفت روسیه به عنوان ابرقدرت دارای فاكتورهای تاثیرگذار نبوده. این در حالی بود كه چین با عبور از پوسته و رسیدن به دوران مدرنیسم نگاه های تئوریسین های كاخ سفید را به خود معطوف كرده بود. متقابلاً رهبران چین نیز با درك شرایط نوین بین المللی به عنوان متحد استراتژیك آمریكا محسوب می شدند، علت آن را نیز باید ناشی از شرایطی دانست كه در روابط سیاسی _ اقتصادی آنان ایجاد شده است. آمریكا به عنوان اصلی ترین سرمایه گذار در اقتصاد چین محسوب می شود. از سوی دیگر بازارهای آمریكا نیز از انواع و اقسام كالاهای چینی انباشته شده است، مازاد تجاری چین و آمریكا در سال ۲۰۰۴ به مرز ۸۵ میلیارد دلار رسیده است. براساس این نگرش در چنین برهه ای رهبران پكن رویكردی پراگماتیستی و عملگرا دارند، اگر چه باید توجه داشت كه این نوع عملگرایی در ذات چینی ها نهادینه شده است اما در بسیاری از مواقع قالب های ناسیونالیسم چینی آنان را وادار می سازد تا احیای قدرت سیاسی، اقتصادی و امنیتی چین را در دستور كار قرار دهند و از چنین عملگرایی برای حداكثرسازی قدرت امنیتی- لجستیكی خود استفاده كنند. هر چند عملاً روابط چین با آمریكا هیچ گاه نمی تواند براساس نشانه های همكاری استراتژیك سازماندهی شود و بیشتر براساس استراتژی منفعت و مصلحت قابل ارزیابی است. ظهور روابط پكن و واشینگتن به دوره اول ریاست جمهوری كلینتون و در مقطع زمانی آغاز همكاری های اقتصادی مشترك در سازمان اپك برمی گردد. در این برهه زمانی بود كه آمریكا با عضویت چین در سازمان تجارت جهانی (WTO) موافقت كرد. در نقطه مقابل اختلاف آمریكا و چین در فهرستی طولانی می گنجد: از اصلاحات سازمان ملل و حضور آمریكا در عراق و افغانستان گرفته تا برنامه هسته ای ایران، اوضاع ازبكستان، نسل كشی در سودان، برنامه هسته ای كره شمالی، ائتلاف آمریكا، ژاپن و تایوان و نظامی شدن فضا. البته تعارض روابط دیپلماتیك با اصابت موشك های ائتلاف به رهبری آمریكا به سفارت چین در بلگراد در طول جنگ كوزو، تضادهای گسترده ای را برای پكن و واشینگتن به ارمغان آورد. اما چینی ها صرف نظر از این نكته تمام توجه و تمایل خود را به بهبود روابط در آینده معطوف كردند و عملگرایی چینی منجر به ترمیم سریع روابط دو كشور شد. رهبران چینی نیك آگاه هستند كه ماندن در صفحه شطرنج تحولات دیپلماتیك بین المللی نیازمند بهینه سازی و حداكثرسازی سطح روابط با آمریكا است، اگرچه به مقاصد اهداف استراتژیك ایالات متحده نیز واقف هستند. پكن نسبت به موضوعاتی همانند تایوان و رهبر بودایی چین حساسیت های خاص خود را دارد اما در مقابل ابزارهای تهاجمی واشینگتن و اعمال سیاست های مداخله گرایانه با انعطاف خاصی برخورد می كند. نسل چهارم رهبران چین با تمامی محیط همجوار خود دارای تضادهای گسترده ژئوپولتیك هستند كه این امر طبعاً باعث آسیب پذیری متحدان آمریكا مثل روسیه، ژاپن، تایوان، اندونزی، فیلیپین و ویتنام می شود. از این رو آمریكا در آینده روابط اقتصادی خود را به این دلیل با چین تداوم می بخشد. آمریكا تلاش می كند تا این موضوع را از طریق الگوهای مدیریت بحران، در فضایی مصالحه جویانه و همچنین از طریق مكانیسم های دموكراتیك بازسازی و تعدیل كند. بنابراین چین تنها كشوری است كه با دارابودن همه مولفه های تاثیرگذار سنتی مدرن، قدرتی رو به رشد و تاثیرگذار در تحولات منطقه ای و جهانی و وزنه تعادل دهنده قدرت در تمامی ابعاد آن است. این موقعیت خاص چین را در مذاكرات شش جانبه پكن درباره پرونده هسته ای كره شمالی به خوبی شاهد هستم كه به اعتقاد آگاهان سیاسی اگر آمریكا تاكنون موفق نشده سناریوی طرح دفاع مشروع عراق را در كره شمالی اجرا كند و اكنون حتی به اهرم برنده مذاكرات قانع شده است بدون شك این راهبرد نه از سر خیرخواهی بوش بوده و نه حسن نیتی وجود داشته است. این چین بوده است كه طرفین را در موقعیتی قرار داده كه راه حل مورد توافق را صرفاً از طریق مذاكرات شش جانبه پیگیری كنند.در هر حال چین چه در كوتاه مدت و چه در میان مدت به خوبی قادر است موازنه قدرت را چه در آسیا و چه در سطح بین المللی با ائتلاف به سود خود برقرار كند. موقعیتی كه همه بازیگران توانمند بین المللی از داشتن آن محرومند اما رویكرد یك جانبه گرایی قدرت در صحنه منافع متعارض بین المللی خصوصاً بعد از حوادث ۱۱سپتامبر به گونه ای است كه چین یا هر قدرت مدعی دیگر را در نهایت مجبور خواهد كرد كه در مقابل زیاده خواهی آمریكا بالاخره ایستادگی كند.

ارسلان مرشدی
منبع : روزنامه شرق