پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آیا عزاداری های ما قبول است؟


آیا عزاداری های ما قبول است؟
● مقدمه
محرم آغاز سال نو هجری قمری و آغاز عزاداری شیعیان است. سالهاست که مردم ایران با آزادی کامل و هر آن گونه که خود می خواهند برای امام سوم، حضرت سیدالشهدا (ع) عزاداری می کنند و بعد از آن به هم می گویند «عزاداری قبول».
در این نوشتار برآن شدم بی پرده، فلسفة عزاداری را گوشزد کنم و صریح و صادقانه بگویم که عزاداری‌های بسیاری از ما، مقبول نیست و اگر هم خداوند و به تبع او ائمة اطهار عنایتی می‌کنند، نه به خاطر عزاداری ما که به خاطر بزرگواری خود آنان است.
۱) حضرت امام حسین (ع)
همة ما امام حسین (ع) را در ذهن خود به گونه‌ای که مظهر ایمان، شجاعت، شهامت، ایثار و دیگر سجایای اخلاقی است تصور کرده و می‌کنیم. در اینجا ابتدا لازم است به بازشناسی خود از امام حسین (ع) بپردازیم تا تأمل کنیم چرا آن چنان شخصیتی «مظلومانه شهید» شده است.
امام حسین (ع) فرزند امام علی و حضرت زهرا (سلام الله علیهما) و نوة دختری پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) است. احادیث بسیاری از پیامبر اکرم (ص) در وصف کرامت و بزرگی آن حضرت و برادر بزرگوارش امام حسن (ع) نقل شده است. از جمله احادیث بارز و مشخص در این که این پنج تن، مشمول لطف خداوند متعالند، حدیث شریف کساست. در این حدیث به صراحت آمده است که خداوند فرمود: «به راستی که آسمان برافراشته، زمین گسترانیده، ماه روشنی دهنده، خورشید تابنده، فلک چرخنده، دریای جاری و کشتی رونده را خلق نکردم؛ مگر در دوستی و محبت این پنج تنی که در زیر این عبایند»!
۲) قیام امام حسین (ع)
امام حسین (ع) در زمانی قیام کرد که یزید بن معاویه به شکل موروثی به جای پدر بر تخت خلافت (سلطنت) نشست. حدود ده سال قبل از آن، برادر بزرگترش، حضرت امام حسن مجتبی (ع)، با معاویه، پدر یزید، صلح کرد و از حکومتی که مردم با عنوان خلیفه به او واگذار کرده بودند، دست کشید.
دقیقاً بیست سال پس از آن صلح حکیمانه و ده سال پس از شهادت مظلومانه امام حسن (ع)، امام حسین با حرکتی که در ظاهر ۱۸۰ درجه با اقدام برادرش تفاوت داشت، برای گرفتن حکومت از یزیدی که بر خلاف مواد صریح صلحنامه، به جای پدر نشسته بود، قیام کرد. شاید در ظاهر، صلح امام حسن با قیام امام حسین (علیهما السلام) تناقض داشته باشد؛ اما با تأملی کوتاه، هدف همة اقدامات ائمه اطهار را می‌توان در این حدیث حضرت علی (ع) یافت که «حکومت بر شما، نزد من، مانند آب بینی بز یا کفش چند وصله دار است؛ مگر این که با آن حقی را برپای دارم یا از ظلمی جلوگیری کنم.»
با این وصف، پیامبر اکرم (ص) پس از هجرت، حکومتی در مدینه تشکیل داد؛ زیرا در آن دوره با «حکومت» می‌توانست حقی را به پا دارد و از ظلمی جلوگیری کند؛ حضرت علی (ع) پس از رحلت پیامبر برای این ۲۵ سال خانه‌نشین شد که با «آن حکومت» نمی‌شد حقی را به‌پا داشت و وقتی که شد، آن را به دست گرفت.
امام حسن (ع) هم دنباله‌روی صراط مستقیم پدر شد؛ اما وقتی حکومت (به واسطة به گمراهی رفتن مردم و نامقبول شدن حکومت عدل در نزد آنان) دوباره ماهیت احقاق حق کردن خویش را از دست داد و امام حسن (ع) نیز آن را رها نمود و با دقت در تنظیم صلحنامه، سعی کرد در بیشتر شدن دامنة ظلم آن تقصیری از او نزد خداوند نباشد؛ امام حسین (ع) نیز همان کرد که امامان قبلی او کردند: تا زمانی که مردم می‌خواستند به گمراهی بروند، به دنبال احقاق حق بدون حکومت بود و وقتی که مردم «وسیلة حکومت» را به او پیشنهاد کردند، دور از شخصیت خود در نزد خداوند دید که در سطحی گسترده‌تر به احقاق حق و جلوگیری از ظلم نپردازد؛‌ همان گونه که بلافاصله، وقتی در صحرای نینوا دید که مردم دیگر خواهان حکومت او نیستند، آمادگی خود را برای «بازگشت از هجرت به کوفه» به دشمنانش اعلام کرد.
اما این که چرا سرنوشت امام حسین (ع) و اقدام سیاسی او در برابر حکومت با اقدام و سرنوشت پدر و برادر بزرگوارش متفاوت بود را باید در تفاوت نوع برخورد یزید با معاویه و دیگران جستجو کرد؛ معاویه از امام حسن (ع) مشارکت در ظلم را خواستار نشد. به بیانی آشکارتر، معاویه از امام حسن (ع) برای حکومت ظالمانة خود بیعت نخواست و همین گونه امام علی (ع) حاضر به بیعت مرسوم با دیگران برای خلافت نشد؛ اما یزید از امام حسین (ع) قول همراهی در حکومت ظلم را درخواست کرد. یزید با بیعت، از امام حسین (ع) می‌خواست که به او قول دهد در حکومتش اخلال نکند و بگذارد که او هر ظلم و ستمی که می‌خواهد بکند و امام اعتراضی نکند. این بود که شخصیت امام حسین (ع) حتی برای ذره‌ای مشارکت در ظلم و گناه را نپذیرفت و به سوی شهادت شتافت.
۳) شهادت امام حسین (ع)
در حدیثی از پیامبر اکرم آمده است که «یا حُسَین اِن الله َشاءَ اَن یَراکَ قَتِیلاً»؛ یعنی «ای حسین! خداوند خواست که تو را کشته شده ببیند».
با این حدیث، قطعاً هر آرزو و حسرتی که دایر بر شهید نشدن امام حسین (ع) باشد، بیهوده است؛ به عبارتی بهتر، خدا خواست که امام حسین (ع) با خاندان و یارانش در روز عاشورای سال ۶۱ هجری قمری در کربلا تشنه و تنها و غریب، گرفتار قومی لعین شوند و با او و خاندانش آن جفا کنند که کردند و ما همه ساله برای آن می‌گرییم. آری خدا خواست که امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل(ع)، حضرت علی اکبر(ع) و ... در صحرای داغ کربلا گرفتار قوم بی‌وفا شوند و به شهادت برسند. بنابراین، وقتی خدای امام حسین (ع) ـ کسی که دوستی ما نسبت به امام حسین (ع) در مقابل دوستی او هیچ است ـ برای او این گونه خواست، ما چرا گریه کنیم و بر سر و سینه بزنیم؟ به راستی چرا؟
اینجاست که به فلسفه عزاداری می‌رسیم!
۴) فلسفة عزاداری
سؤال بالا با پاک کردن صورت مسأله حل نمی‌شود. یعنی نمی‌توان گفت که چون خدا خواست که امام حسین و یارانش شهید شوند، پس عزاداری چیز بیهوده‌ای است؛ زیرا همان گونه که احادیث به ما می‌گویند «حوادث کربلا خواست خداوند برای امام حسین (ع) بوده است»، احادیث بسیاری نیز لزوم عزاداری برای امام حسین (ع) را گوشزد می‌کند و احادیث بسیاری یادآوری می‌کند که گریه برای امام حسین (ع) و عزاداری برای آن حضرت، از امور مستحبِ مهمی است که نباید ترک شود. پس باید دوباره درباره شهادت امام حسین (ع) فکر کرد.
امام حسین (ع) خود فرموده است که برای امر به معروف و نهی از منکر و احیا یا اصلاح دین جدش قیام کرده است. با این وصف هدف امام حسین (ع) از قیام و شهادتش برای ما هم مشخص است؛ اما عزاداری برای کسی که به ارادة خود قیام کرده و قضا و قدر الهی بر شهادتش قرار گرفته، چه فایدهای دارد؟
در پاسخ به این سؤال دو جنبة کلی به ذهن می‌رسد:
ـ اول این که عزاداری ما برای امام حسین (ع) مفید است و با زنده نگهداشتن یاد او و خاطرة رشادتها و ایثارش در تاریخ، نفعی به او می‌رسد؛ مثلاً جایگاه او را نزد خداوند متعالی‌تر می‌کند. این گفته، سخنی پوچ و بی‌اساس است؛ زیرا واضح و آشکار است که امام حسین (ع) مقامی شامخ نزد خداوند داشته و اطاعت او از خواستِ خداوند، این جایگاه را برای او فراهم نموده است نه بر سر و سینه زدن‌های ما؛ بنابراین، عزاداری کردن یا نکردن و گریستن و نگریستن ما تأثیری بر آن ندارد.
ـ دوم این که عزاداری امام حسین (ع) برای ما فایده دارد؛ زیرا کاری که ما می‌کنیم باید برای ما مفید باشد و تأکید ائمه اطهار بر ثواب عزاداری برای عزادار امام حسین (ع) تأئیدی بر این نکته است مفید بودن است.
اما این عزاداری‌های مکرر و این گریستن‌ها و بر سر و سینه‌زدن‌های دائمی، چگونه می‌تواند برای ما مفید باشد؟ به نظر می رسد در صورتی مفید است که در عمل نمودی داشته باشد. به راستی نمود عملی عزاداری‌های ما چیست؟
برای دریافتن پاسخ این سؤال، باید فلسفه عزاداری را دوباره بازگشود: یقیناً فلسفة عزاداری، همانا، در راستای فلسفة قیام امام حسین (ع) است: امام حسین (ع) برای احیای دین جدش قیام کرد؛ دین اسلام؛ دینی که ما پیرو آنیم؛ پس فلسفة عزاداری هم ادامة راه امام حسین (ع) است: «اصلاح امت» با «امر به معروف و نهی از منکر» یا به عبارتی بهتر «اصلاح امت و احیای عناصر اسلام ناب محمدی».
● سخن پایانی
حال اگر ما در عزاداری‌های‌مان چیزی از احیای دین یا امر به معروف یا نهی از منکر ببینیم، در راستای هدف سیدالشهدائیم و می‌توانیم به مقبولی عزاداری‌مان امیدوار باشیم؛ اما اگر عزاداری و ایام محرم را همان گونه به پایان ببریم که شروع کرده‌ایم؛ یعنی دروغگو وارد ایام عزاداری شویم و با دروغگویی آن را به پایان ببریم؛ یا با فحش و ناسزا گفتن به این و آن، آغاز و بدون درنگی بر این رفتار گناه، به پایان ببریم؛ و خلاصه اگر بر خلاف مولایمان امام حسین (ع) اهل امر به معروف نباشیم و پس از ده روز عزاداری نیز ندانیم امر به معروف چیست، سال‌ها عزاداری کردن هم فایده‌ای برای ما ندارد.
به جرأت می توان گفت که در چند سال اخیر، تنها اقدامی که با فهم فلسفة قیام امام حسین (ع) در زمینة عزاداری‌ها انجام شده، امر به معروف مقام معظم رهبری برای اقامة نماز در هر جای عزاداری در ظهر عاشورا بوده است.
خلاصه این که: به نظر نگارنده، باید با تفکر و تعقل بیشتر عزاداری کنیم. باید ابتدا از دین محمد (ص) بیشتر بدانیم، بعد دربارة آن بیشتر فکر کنیم، عمل کنیم و سپس با عزاداری اعتقادات و اعمالمان را تقویت کنیم.
حسین رمضانی خردمردی
منبع : سایت تحلیلی خبری عصر ایران