پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


پوپر ، وبر و رویکرد عقل گرایی درتبیین اجتماعی


پوپر ، وبر و رویکرد عقل گرایی درتبیین اجتماعی
دكترین اصل روش شناسی كارل پوپر برای علوم اجتماعی به نام منطق موقعیتی آشكارا امری مبهم است . مقاله حاضر با توجه به این دكترین سه وظیفه را دنبال می كند: نخست، ضمن سیری در تاریخ فكری شرحی بر پس زمینه این دكترین و منابعی كه پوپر بر اساس آن به تنظیم دكترین خود می پردازد،می آورد. در اینجا بحث بر این است كه روش عقل گرایانه ماكس وبر خواه به واسطه یا به گونه ای دیگر تأثیر عمده ای بر آن داشته است. وظیفه دوم عبارت است از تصریح دكترین پوپر از طریق تفسیر نقل قول های مهم او در آثارش درباره فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی و در نهایت به كاستی های «منطق موقعیتی» و نظریه سازی های پوپر در این باب توجه می شود.
دكترین اصلی روش شناسی ساختی كارل پوپر درباره علوم اجتماعی- تحت عنوان تحلیل یا منطق موقعیتی- گنگ ترین بخش از نظریات او به شمار می رود. مبحث ذیل از چند لحاظ به توضیح این دكترین، تشریح برخی كاستی های آن و تصریح همسانی نزدیك آن با شیوه تبیین اجتماعی ماكس وبر می پردازد. پوپر در شرح حال نویسی فكری خود مدعی است كه با تعمیم روش نظریه مطلوبیت نهایی به تحلیل موقعیتی دست می یابد. نظریه مطلوبیت نهایی به عنوان بخشی از علم اقتصاد نئوكلاسیك، در ربع آخر سده نوزدهم به طور مستقل توسط كارل منجر در وین، لئون در لوزان و ویلیام استنلی ژیونز در لندن گسترش یافت. این نظریه پیش از هر چیز مطابق با زندگی اقتصادی برای تقاضا و مصرف در برابر تولید و عرضه است و ارزش را در قالب اصطلاحات ذهنی تئوریزه می كند. از این نظر در جایی كه سطوح و ارزشهای قیمت از اولویت های ذهنی عوامل ناشی شوند، اقتصاددانان كلاسیك به طور عینی، ارزش را به عنوان كاركرد حجم كار تشریح می كنند.
نظریه اتریشی مطلوبیت نهایی كه به وسیله منجر تنظیم شد، توانست به وسیله امثال فون وایزر بوهم باورك، فون میزس و هایك گسترش یابد. نظریه اثباتی علوم اجتماعی در نظر پوپر مرهون هایك است، كسی كه پوپر او را در ۱۹۳۵ در مدرسه علوم اقتصادی لندن ملاقات كردو در سمینار خودش در ۱۹۳۶، افكاری را معرفی كرد كه بعدها در كتاب «فقر تاریخیگری» نمایان گشت. آشكارترین این وام گیری عبارت است از فردگرایی روش شناختی كه به وسیله «هایك» در نوشته هایی همچون «ضد انقلاب علم» تشریح شده است. ولی روش اصلی پوپر «منطق موقعیتی»، هیچ نشانه متقاعدكننده ای را نه در كار «هایك»، بلكه در كار هیچ نهایی باور اتریشی دیگری نخواهد یافت.
اگراستدلال شود كه در آثار منجر یا فون وایزر یا نظر هایك درباره «منطق ناب انتخاب» نشانه هایی از این روش وجود دارد، در واقع تنها رگه های ضعیفی بیش نخواهد بود. به اعتقاد من ماكس وبر منشأ اثرات جدی بر دكترین پوپر می باشد و این پیوستگی- با وجودی كه نمی تواند با هیچ مصداقی از پوپر، اثبات شود- در بین امور دیگر، از طریق تشابهات دكترین ها و همگرایی پوپر با كار وبر تأیید می شود. روش عقلانیت وبر مفسران بسیاری گفته اند كه وبر، روش شناسی اش را در بطن «نزاع روش های بین منجر و گوستاو اشمولر» و هوادارانشان مطرح ساخت كه در ۱۸۸۳ با انتقاد منجر از تاریخی گرایی در كتاب «تفحصاتی در روش علوم اجتماعی» تشریح شد...
وبر بر فردگرایی هستی شناختی و روش شناختی صحه نهاده و معتقد بود« اجتماعات باید به عنوان نتایج صرف كنش های خاص افراد قلمداد شوند.» او ارگانیسم گرایی یا تشبیه اندامواره مرتبط با الزاماتی را كه با منجر مشترك (و شایدملهم) بود- با روش تركیبی مفاهیم ساختی جمعی و الگوهای مفاهیم فردگرایانه- مردود شناخت. با وجودی كه وبر وجود قوانین تاریخی را انكار كرد ولی با تمایلات اشمولر در توجه به قوانین همسانی هایی كه دوره ای بودند، موافق بود. اگرچه اثر هاینریش ریكرت تحت عنوان «محدودیت های تشكیل مفاهیم در علوم اجتماعی» عموما به عنوان اثری كه اندیشه وبر درباره گونه ایده آل را شكل داده، شناخته می شود، منجر نیز شاید در شكل گیری آن اندیشه نقش داشته است.
منجر در كتاب «تفحصات» خود دارای دكترینی درباره مفاهیم «واقعی» است كه موضوع «نزدیك به واقعیت» وبر را از پیش طرح می كند ولی هیچ گاه میان گونه های مفهومی فاصله نمی اندازد چرا كه مصادیق جهان واقعی همواره با پدیده های دیگر در هم تنییده می شوند. «بوهم باورك» نیز در این زمینه از «روش تجزیه» مطالبی گفته است. ولی در جایی كه مفاهیم واقعی منجر به گونه هایی اشاره دارند كه همه گیر هستند(یعنی در همه جوامع به وقوع می پیوندند) و با روابط ضروری به یكدیگر می پیوندند، وبر از مكتب تاریخی كه بانمایش پدیده های زودگذر،مفاهیم را به مثابه مفاهیمی كه از لحاظ تاریخی محدود هستند، در نظر می گیرد حمایت و جانبداریمی كند. با وجود توجه بدون تردید وبر به دكترین اقتصادی نهاییون، این تلقی اشتباه خواهد بود كه تبیین اجتماعی او (بسیار كمتر از پوپر) به عنوان تقلیدیكوركورانه از آن دكترین تلقی شود. هر چند وبر برای تشریح منظور خود از اندیشه نهاییون استفاده می كند ولی شواهدی دال بر این وجود ندارد كه او روش خود را از نظریه مطلوبیت نهایی برگرفته باشد.
نهاییون و وبر دو جهت گیری متفاوت را نشان می دهند. تحلیل نهاییون یك بار ذهنی از ارزش های (منابع، دارایی ها، صنایع دستی و غیره) به دست داده و معمولا به منزله رویكردی روانشناختی یا درون نگر مطرح است، ولی وبر- بر خلاف تفسیرهای عمومی از او- از یك روش عینی برای بازیابی معانی عوامل هواداری می كندو چنانكه خواهیم دید این عینی گرایی حتی در رویكرد پوپر بیشتر مطرح می شود.
تصور ما از روش وبر اصولا مبتنی بر «مسئله غیرعقلانیت» خواهد بود(۶-۱۹۰۵) كه یك اثر برجسته است، چرا كه روش غیرعقلانی او اساسا در اثر «اقتصاد جامعه»(۱۹۲۱) مجددا مورد تأكید قرار گرفته و در مقاله «عینیت در علوم اجتماعی» او در سال ۱۹۰۴ پیشاپیش مطرح شده بود. وبر، محور اصلی جامعه شناسی را بر حسب طرز رفتار معناداری تصریح می كند كه به لحاظ ذهنی در جهت رفتارهای دیگر است. معنای ذهنی یك كنش، انگیزه عامل(دلیل، هدف، نیت یا ارزش) است. كنش اجتماعی به ناچار باید از لحاظ عقلانی در پرتو طرحهایی تفسیر شود كه اهداف یا ارزش های عوامل را در ارتباط با كنش هایی تصریح می كند كه وسایل سودمندی هستند. تفسیر عقلانی، شكلی از تبیین علی است، هر چند كه علل در این مورد (انگیزه ها، دلایل یا هر چیز دیگر) در نوع خودمتفاوت از علل در علوم طبیعی اند.
دانشمند علوم اجتماعی به چه طریق معانی ذهنی را باز می یابد؟ به قول اكثر مفسران وبر، از طریق تفهم یا درون فهمی. اصطلاح تفهم برای وبر، نشان دهنده یك برآیند است تا روش. وبر در مقالاتش به كرات و صراحت، روش فرافكنی همدلانه یا بازسازی فرایندهای اندیشه افراد دیگر را مردود شناخته و در افكار، خودمان به آزمایش می پردازد. دانشمند علوم اجتماعی نمی تواند انگیزه ها را از طریق شهود یا تحلیل روانشناختی شخصیت بازیابد. روش مورد نیاز، تفسیر عقلانی است كه به توصیف وضعیت عینی در برابر یك عامل پرداخته و ابعاد كوچك وضعیتی را برجسته می سازد كه او را وامی دارد تا چنانكه عمل كرده، به كنش بپردازد.
وبر، تفسیر عقلانی را به عنوان «فرضیه ای» یا «سازه ای ایده آل گونه» از موقعیت یك عامل وصف می كند. دانشمند علوم اجتماعی در مدل خود، آن ویژگی هایی از موقعیت را به هم می آمیزد كه معتقد است برای فهم یك عامل مهم هستند، بدون اینكه به ابعاد غیرلازم توجه كند. فرض حاضر این است كه عامل گونه وار یا تیپیك به طور عقلانی رفتار كرده و به طور مؤثر اهدافی را كه كاملا بر آنها واقف است دنبال كند و وظیفه دانشمند اجتماعی توصیف مقصود یا انگیزه ای است كه یك كنش را برای گونه عامل در درون گونه وضعیتی اش، عقلانی یا كاملا غیرعقلانی می سازد. در یك معنای قابل توجه، مقصود یا معنای كنش به واسطه موقعیت آن ساخته شده و از آن استنباط می شود. وبر طرح هایش را به قوانین علم اقتصاد و به طور خاص اصل مطلوبیت نهایی تشبیه می كند كه رابطه معكوس بین كمیت یا تعداد واحدهای برخی اجناس و ارزش منسوب به هر واحد خاص راتصدیق می كند. او این اصل را به عنوان یك سازه یا طرح هایی قلمداد می كند كه در گونه خاصی از یك موقعیت عینی- اقتصادی پولی- كنش عقلانی تلقی می شود، موقعیتی كه شیوه های احتمالی كنش را تحمیل می كنند.
قانون مطلوبیت نهایی و طرحهای مشابه دیگر كنش اقتصادی عقلانی از طریق تحلیل روانشناسانه افراد به دست نمی آیند بلكه از طریق: «بازسازی ایده آل گونه مكانیزم نرخ رقابتی یك موقعیت عینی كه توسط این نظریه تصریح شده به دست می آیند. تجلی «ناب» این موقعیت، به فردی كه به درون بازار پرتاب شده، قوه انتخاب بین دوشق جایگزین را اعطا می كند: همسازی فرجامین با بازار یا تباهی اقتصادی.» وبر می گوید ساخت وساز موقعیت اجتماعی برای انجام یك تبیین، امری حیاتی است چرا كه این موقعیت از مقاصد گونه وار(typical ) خبر می دهد. در نگاه اول، حال و هوای راز گونه ای كه اندیشه وبر را احاطه كرده این است كه دسترسی به مقاصد یا انگیزه های یك عامل از طریق موقعیت های اجتماعی صورت می گیرد تا از طریق روانشناسی. ولی این مقاصد باید چگونه درك شوند؟
ما در تأكید بر موقعیت های ماورای روانشناسی، این معنا را مستفاد می كنیم كه كنشگر اجتماعی به دنبال مقاصد خصوصی نیست بلكه در پی ارزش های پایدار و اجتماعی است كه در نهادها، جنبش ها و موارد مشابه دیگر تجلی یافته است. توبی هاف می گوید كنشگران وبر در جهانی جای دارند كه از نظر فرهنگی اشكال هستی را شكل داده و از نظر زبانشناختی و منطقی تفكر درباره جهان یا پاسخگویی و تفسیر آن را شكل می بخشند.» لازم است در این زمینه بین فرایند ساخت وساز اینطرحهای ذهنی یا گونه ها و كاربرد آنها در تفاسیر و تبیین های علی تمایزی داده شود(اگرچه وبر اغلب این تمایز را قائل نیست.) این فرایند كاربرد شامل مقایسهكنش های واقعی با كنش های طرح ذهنی است كه به صورت عقلانی درمی آید. وبرمی گوید: «از طریق این كاربرد، ما یكی از دو نتایج را مستدل می سازیم: اگر كنش و موقعیت یك عامل با طرح ذهنی مرتبط باشد ما می توانیم حدس بزنیم كه عمل او در تعقیب هدف یا ارزش ترسیم شده در مدل، عقلانی است.
انگیزه استنباط شده نمایانگر تبیین علی كنش در موضوع بحث است. به بیان دیگر در موقعیتی كه نزدیك به طرح ذهنی است، عامل ممكن است به روش متفاوتی ازروش های ترسیم شده در طرح عمل كند. آیا طرح های ذهنی در چنین حالتی بیهوده و نامربوط هستند؟ وبر در «اقتصاد و جامعه» توضیح می دهد كه طرحذهنی،دارای شایستگی فهم پذیری روشن و بدون ابهام است. در مقایسه با این، فهم شیوه هایی امكانپذیر است كه در آن عمل واقعی تحت تأثیر عوامل غیر عقلانی كل مجموعه همچون تمایلات و اشتباهات است و در آن عوامل انحراف از مسیر رفتاری را توضیح می دهند كه انتظار می رفت براساس فرضیه این كنش ها به طور محض عقلانی باشند.
در چنین مواردی ما تصور می كنیم وبر مدعی است كه طرح ذهنی نمی تواند به حد كافی به تبیین بپردازد چرا كه موضوع تبیین یا مبین هایش (كنش) كمكی نمی كنند.
آشكار است كه طرح ذهنی خصلت اكتشافی دارد كه نشان می دهد، تبیین در دسته وسیعی از عوامل غیرعقلانی جا می گیرد.در قالب این نقش اكتشافی، طرح های عقلانی وبر به طور مشترك تحت عنوان «مثالی كردن» مطرح می شوند. او خود مفهوم گونه مثالی یا آرمانی را تحت عنوان «یك مفهوم ذاتا محدود مثالی» توصیف می كند. آرمانی كردن یا مثالی كردن، ابزار مشترك علوم طبیعی و اجتماعی است كه در آن پدیده ها تحت شرایط آرمانی یا مثالی مورد توجه واقع می شوند و در واقعیت قابل تولید نیستند (همچون رقابت تام و تمام یا بوروكراسی عقلانی). انتزاع كه برای هر شكل بندی مفهومی و فكری ضروری است، عبارت از مثالی كردن در استخراج ویژگی های معین و طرد جزئیات متنوع هر مفهوم است.
ولی آرمانی سازی كه دقیقا موردنظر است، عبارت از فرآیند انتخاب و بزرگ نمایی است. پدیده آرمانی یا مثالی شده، غیرواقعی بوده و وجود خارجی ندارد.مشهورترین نمونه قانون آرمانی یا مثالی شده در علوم طبیعی، قانون اول حركت نیوتن یعنی قانون اینرسی یا بی حركتی است كه تأیید می كند همه اجسام در یك موقعیت سكون یا حركت یكنواخت و یكراست حفظ می شوند مگر اینكه به وسیله نیرویی به حركت در آیند. ما هیچگاه، اجسام را در حركت اینرسی یكراست بدون اینكه در معرض نیرویی باشند، نمی بینیم .حركت سیارات بهترین نمونه نزدیك است كه در واقع تركیبی از حركت اینرسی ناشی از شتاب سیارات و حركت جاذبه ای بطرف خورشید در گوشه سمت راست تا جای است.
اگرچه وبر طرح های ذهنی كنش عقلانی را با قوانین عام علوم طبیعی كه او آن را با یك نمونه خاص متضاد قابل ابطال می داند، مقابله می كند ولی اذعان دارد كه طرح های ذهنی نیز قابل رد هستند و این تفاوت برای او نیز آشكار است كه ابطال كردن یك طرح ذهنی برای توجیه رد آن كافی نیست. «تشكیل یك موقعیت ملموس و مشخص كه دارای تغییر معتبری نیست، با مسأله ارزش نظری طرح تفسیری بی ارتباط است.»قبل از پرداختن به دكترین منطق موقعیتی پوپر، ما به عنوان یك نكته جالب تأكید داریم كه روش های مشابه عقلانیت وبر و پوپر، هریك مجموعه ای از دیدگاه های گسترده مربوط به عقلانیت در تاریخ محسوب می شوند. عقلانیت و فرآیند هم خانواده عقلانی شدن- با اشاره ضمنی به اولویت تبیین های طبیعی و فوقطبیعی، و ارزشگذاری بر وفاق، سودمندی و نظم- از نظر وبر به عنوان ویژگیهای غالب اقتصاد سرمایه داری، علم، مدیریت بوروكراتیك و غیره شناخته می شوند. پوپر نیز به سهم خود با استفاده از مدل های متضاد اشكال اجتماعی شامل عرفان و عقلانیت به تحلیل تاریخ می پردازد. توسعه اجتماعی از قبیله گرایی آغاز شده و به طور نامنظمی در مصادیق جوامع باز و عقلانی ظاهر می شوند. همانطور كه پوپر اذعان داشت، جامعه بسته: با باور و اعتقاد به محرمات یا تابوهای جادویی شناخته می شود [در حالی كه]... در جامعه باز انسانها فرا گرفته اند «كه تا حدی نسبت به تابوها منتقد بوده و برپایه قدرت هوشمندی خودشان (بعد از بحث و گفت وگو) تصمیمات اساسی بگیرند. فروپاشی شكل ارگانیك در میان مردم موجب «تنش تمدن» شده و آنان را به بازگشت به امنیت ارگانیكی كه زمینه مهمی برای تبیین پوپر از حكومت تك حزبی است، فرا می خواند.
زمانی كه پوپر در منطق اكتشافات علمی به توصیف روش شناسی خود تحت عنوان نوعی از «بازسازی عقلانی» جهت ارائه یك «استخوان بندی منطقی از آزمون یا ارزیابی علمی» می پردازد، اشاره ای نیز به دكترین منطق موقعیتی كرده است، رویكردی كه با كوشش های روانشناختی جهت تشریح فرایندهای فكری دانشمندان در تعارض بود، ولی این رویكرد تا ظهور كتاب «فقر تاریخیگری» كه منطق موقعیتی را مثل روش وبر القاء می كرد مطرح نبود. عینیت گرایی پوپر دارای جذابیت هایی است. همان طوری كه او خاطرنشان می سازد، روانشناسی فردی غالبا بر پایه موقعیتها قابل توضیح است به طوری كه موقعیت ها می توانند عمیق تر از احكام روانشناختی تبیینی باشند.پوپر در فقر تاریخیگری اظهار می دارد همانطوری كه مردم كم و بیش عقلانی رفتار می كنند، دانشمندان علوم اجتماعی می توانند مدلهای ساده كننده رفتار كاملا عقلانی را ساخته و به عنوان نوعی «مختصات صفر» جهت تخمین انحراف رفتار واقعی مردم از رفتار مدل استفاده كنند.
تعیین طرز رفتار عقلانی توسط مدلهای پیچیده ای كه از مدلهای ساده ساخته می شوند، این مدلها لزوما فردگرایانه می گردند. صرفنظر از تشابه آشكار روش پوپر با وبر و ارجاعات بسیار او به آثار وبر، استفاده پوپر از انگاره مشابه با انگاره وبر، به گمان ما نسبت به نفوذ و تأثیر وبر صحه بیشتری می نهد. یك نمونه این روش عبارت از مقایسه میان رفتار واقعی (تحت تأثیر تعصبات سنتی و غیره) و رفتار مدلی است كه انتظار می رود همچنانكه در معادل های علم اقتصاد تشریح می شود، مبتنی بر «منطق ناب انتخاب» باشد.پایدار و روشنگرترین تعبیر پوپر از منطق یا تحلیل موقعیتی در مقاله «اصل عقلانیت» (۱۹۸۳) او مندرج است كه منبع مهم و اصلی برای بحث و تبادل نظر می باشد. تحلیل موقعیتی توسط پوپر برای تبیین وقایع منفرد و همینطور گونه های وقایع اجتماعی در تاریخ و به طور نسبی در علوم اجتماعی نظری مطرح است. این كار شكلی از مدل سازی است كه در علم معمولا تحت عنوان مدلهای حاوی اجزای استعاری شناخته می شوند. همچون زمانی كه نیوتن با جریان زمان روبه رو می شود (مثل یك رودخانه) و زمانی كه نور شبیه «امواج» می گردد و در همین جا علاقه پوپر (همانند وبر) به آن چیزی است كه به مدلهای رسمی- همچون مثالی نمودن یا ساده سازی مفرط شماتیك- موسوم شده است.
یك موقعیت یا گونه موقعیت یك بخش اصلی تبیین های اجتماعی پوپر را شكل می دهد و بخش دوم- به قول خودش بخش روح انگیز هر نظریه یا مدل اجتماعی آزمون پذیر- عبارت از اصل عقلانیتی است كه تصدیق می كند مردم به قدر كافی و متناسب با موقعیت هایی رفتار می كنند كه خودشان را در آن موقعیتها می یابند.زمانی كه ما دارای یك مدل موقعیتی بوده و به دنبال كاربرد آن هستیم، پوپر پیشنهاد می كند كه تبیین موقعیتی باید دارای توضیح زیر باشد:
ـ مردم به طور كافی و شایسته نسبت به موقعیت خودشان رفتار می كنند.
ـ در موقعیت گونه S، A شیوه عقلانی یا متناسب رفتار است.
ـ موقعیت S در این نمونه به دست می آید.
در ساختمان یك مدل، ویژگی های موقعیت گویای اهمیت كفایت یا تناسب یك كنش است. به طور مثال ما متحیریم كه چرا دولت های سوسیالیستی تعرفه ها را كاهش داده و به همین ترتیب موجب افزایش بیكاری شده اند. در ساختن موقعیت های مدل این عوامل، ما می توانیم با عنایت به كنش های آن به عنوان تلاشی برای جلوگیری از تورم از طریق واردات ارزانتر، چنین قضاوت كنیم كه تورم، امری استراتژیك و راهبردی است.به هرحال برخلاف آنچه كههمواره گفته ایم، موضوع جالب این است كه منطق موقعیتی به عنوان روشی برای كمك رسانی به ساختن مدلها یا ابداع فرضیات، از نظر جهت گیری صراحتا متفاوت از فلسفه علم طبیعی پوپر است. برای اینكه آن فلسفه با زمینه ارزیابی یا آزمون نظریه مرتبط است و به طور تلویحی از زمینه هایی كه منطق موقعیتی یاور علم اجتماع است- نظریه (مفهوم یا ابداع) اجتناب می كند.
این واقعیت به همراه منطق موقعیتی كه هیچ همتایی در روش شناسی علم طبیعی پوپر ندارد، توصیف او از فلسفه علوم اجتماعی به عنوان «كاربرد ایده های منطق اكتشاف علمی» را آشكار می سازد. برخلاف تصور همپل همراهانش همچون مگی در اندیشهپوپر كمتر اثری از انسجام و وحدت نظام یافته به چشم می خورد. در سرتاسر آثار پوپر، یك موضع عین گرایانه و ضد روانشناسی گری اتخاذ شده است به طوری كه مثلا در تحلیل او از معرفت در قالب قضایا به جای باورها و در اصل معروف به انتقال او- آنچه كه در منطق حقیقت دارد در روانشناسی نیز حقیقی است- كه منطق شناخت را مقدم بر روانشناسی اش بیان می كند. سوگیری یكسانی نیز در فقر تاریخیگری پوپر به چشم می خورد، جایی كه او به توصیف منطق موقعیتی به عنوان نه یك روش روانشناختی بلكه ترجیحا روش منطقی می پردازد .
در كتاب « جامعه باز » تحلیل موقعیتی در قالب انتقاد از تحویل گرایی روانشناختی (روانشناسی گرایی) تشریح می شود. در اثر معرفت عینی این تحلیل در اولویت دادن به روش بازپروری همدلانه مورد حمایت قرار گرفته و پوپر در این اثر مسأله یا موقعیت های مسایل را به عنوان امری موجود از نظر عینی و فاقد همتاهای ذهنی توصیف می كند. پوپر، برداشت و تبیین پدیده های اجتماعی را از دیدگاه ناظر و نه مشاركت كننده ضروری می شمارد.
پاسخ روشن به این امر عبارت از این است كه روانشناسی در تبیین اجتماعی كنش های افراد گریزناپذیر است چرا كه كنش عقلانی یا اهداف و شناخت برانگیخته شده و اینها عناصر روانشناختی محسوب می شوند. پوپر در طول مباحث خود می خواست پاسخ دهد كه موقعیت عامل شامل تمامی اهداف مربوطه و معرفت در دسترس مرتبط بخصوص تمامی وسایل ممكنه برای تحقق این اهداف است.
جای تأسف است كه پوپر از تبیین و دفاع این ادعا بازمی ماند. شاید او از اصلاحات اهداف و وسایل برای ارجاع به ارزشها و هنجارها یا قواعد تضمین شده اجتماعی كه به وضوح جوانبی از یك موقعیت هستند، استفاده می كند ولی با عنایت به معرفت به عنوان موقعیت، به نظر اجباری و ساختگی خواهد آمد. درواقع پوپر «موقعیت» را صرفا به موقعیتهای اجتماعی محدود نمی كند كه موجبات تقویت این گمان شوند كه موقعیت نیز پوشاننده موقعیت خردمندانه یا به اصطلاح پوپر موقعیت دنیای عینی است. با این معیار، اهداف و وسایل نیز می توانستند در صورتی كه مكتوب بودند، به عنوان موقعیت شناخته شوند.
عینیت گرایی پوپر دارای جذابیت هایی است. همان طوری كه او خاطرنشان می سازد، روانشناسی فردی غالبا بر پایه موقعیتها قابل توضیح است به طوری كهموقعیت ها می توانند عمیق تر از احكام روانشناختی تبیینی باشند (و ظاهرا عموما نیز تبیینی اند). در ثانی به هیچ وجه فرضیات، با مراجع ذهنی یا خصوصی در معرض آزمون تجربی مستقیم نیستند و لذا فرضیات موقعیتی بر پایه مراجع عموما قابل دسترس كه درواقع گویای نوعی برتری روشی است، قابل آزمون هستند.ولی آیا ذهنیت گرایی قابل چشم پوشی است؟ شاید چنین استدلال شود كه تبیین طرز رفتار فردی حداقل دارای مفهوم ضمنی جهت ارجاع به تصورات و باورهای ذهنی یك عامل درخصوص موقعیت، یا اهداف و وسایل تأمل شده از نظر ذهنی است. خصلت عینی تحلیل موقعیتی در این نگرش عبارت از تردستی است چرا كه پوپر با وجود اجبار پنهانی برای درنظر گرفتن عناصر روانشناختی، مانع آنها می گردد وگرنه تببین ها ناشی از تحركات بدنی می شوند نه كنش ها.درواقع باید اشاره كرد كه پوپر در طول زمان تسلیم شده و ملاحظات روانشناختی را در مباحث نظری تبیین اجتماعی می پذیرد چنانكه مثلا اصل عقلانیت را نه به عنوان عوامل مرتبط با رفتار شایسته موقعیتهای موجود بلكه برای موقعیتهایی كه از نظر ذهنی درك شده اند، تنظیم می كند. البته در كتاب «جامعه باز» تعارضی وجود دارد كه در جایی اهداف از نظر پوپر به عنوان عناصر روانشناختی و در جای دیگر به عنوان عناصر موقعیتی قلمداد می شود.
در جامعه باز او بیشتر تمایل به قبول عناصر روانشناختی در تبیین اجتماعی داشت. پوپر در صورتی می توانست از چنین ایهام و تعارضی پرهیز كند كه همانند وبر تأیید نماید كه تبیین اجتماعی نمی تواند در قالب «معنای ذهنی» از روانشناسی صرفنظر كند و لذا روش عقلانی- موقعیتی، درواقع رویكردی جامعه شناختی برای ساختن چنین معنایی است.با فرض تأكید پوپر بر آزمون تجربی حساس به عنوان تجربه علمی، فرد می تواند توقع داشته باشد كه پوپر به دنبال مدلهای آزمون پذیر در علوم اجتماعی است. در نخستین معرفی های پوپر از منطق یا تحلیل موقعیتی، او پیشنهاد كرد كه مدلهای عقلانی، موارد محدودی هستند با درجات متفاوتی در زندگی واقعی كه هیچ گاه دستخوش فوریت نمی شوند. در مباحث بعدی او تغییر موضع خود را شاید به تصور اینكه مدلهای مثالی شده غیرقابل آزمون هستند، اعلام كرد.
امروزه بر پوپر روشن است كه مدلهای موقعیتی عبارت از نظریه های تجربی هستند كه ممكن است از آزمونهای تجربی بازبمانند. به نظر پوپر از آنجا كه تحلیل مدلهای موقعیتی دستخوش ناهنجاری یا ساده سازی مفرط استتصمیم گیری درباره اینكه آیا اختلافات عملا یك مدل را باطل می سازند یا باید به ناهنجاری یك مدل وابسته باشد، دشوار می نماید. یك مدل موقعیتی قالبی است كه در موقعیت S شیوه متناسب رفتار رویه A است. باطل كردن مستلزم این است كه شرط قبلی بدون شرط بعدی تأمین شود. مشكل تصمیم گیری در مورد اینكه آیا اختلافات آشكار بطلان های واقعی اند مربوط به این است كه در یك موقعیت، یك عامل در واقع عبارت از نوع ویژه ای در مدل است.در صورتی این امر قطعی است كه نتایج آزمون بر علیه مدل توأم با اصل عقلانیت منجر شود، حداقل در ابتدا، چشم پوشی از مدل به جای اصل عقلانیت، آموزنده تر است. پوپر اذعان می كند در این شیوه احتمالا ما بیشتر در معرض یادگیری چیزهای جدید هستیم. هیچ چیز معلومی دروابستگی و بطلان سازی به اصل عقلانیت وجود ندارد چرا كه در نظر پوپر، این اصل باطل است. چنین وابستگی نیز بی ثمر است؛ اصل عقلانیت گریزناپذیر است چرا كه بدون آن مدل سازی كاملا ساختگی و غیرواقعی می شود.
اعتبار و دوام اصل عقلانیت چیست؟ از یكسو پوپر این دوام را «غالبا خالی» از محتوای تجربی و به طور مؤثری غیرقابل ابطال و فاقد «تئوری تبیینی تجربی» توصیف می كند. از سوی دیگر در برابر كسانی (شاید لودویك فون مایسز) كه با این اصل به عنوان یك واقعیت پیش از تجربه برخورد می كنند، پوپر این اصل را به استثنای موارد محدودی مبطلات، به عنوان شباهت متناسب با حقیقت تلقی می كند. ممكن است مردم بر حسب محرومیت، عادت به سكون، شناخت ناقص، عاطفه و مسائلی از این قبیل متناسب با موقعیت خود رفتار نكنند. (ادعای دوم مبنی بر اینكه اصل عقلانیت باطل است به سختی در طول بحث جای می گیرد و به نظر می رسد با ادعای نخست مبنی بر اینكه اصل عقلانیت غیرتجربی و غیر قابل ابطال است، در تعارض می باشد.
شاید منظور پوپر این بود كه با وجود ابطال پذیری و مبطلات، این اصل كه تحقیق در آن گریزناپذیر است، در این معنا غیرقابل ابطال می باشد.) پوپر از ابطال اصل عقلانیت به این نظر می رسد كه هیچ تبیین اجتماعی به آن نمی پیوندد و مدل موقعیتی یا «حتی اگر این مدل خاص در طرح مسئله، واقعی باشد» باید باطل شود. ولی مدلها به نوبه خود- به دلیل ساده سازی و تأكید مفرط آنها- همواره باطل می شوند. این نظر واپسین پوپر در پرتو پیشنهادهای بعدی او درباره آزمون مدلها، تعارض در اندیشه او را بیشتر و جدی تر می نماید. اگر مدلها به طرز غیرقابل تغییری به همراه اصل عقلانیت باطل می شوند، چرا زمانی كه هدف آزمون به نظر پوپر عبارت از تلاش دقیق برای بطلان است، جهت آزمون آنها، خود را به زحمت می اندازیم؟ در عین حال این نظر درخصوص اینكه آیا در رد مدلها و در تبعیض و تفاوت بین شقوق جایگزین، دانشمندان علوم اجتماعی می توانند همواره از نظر عقلایی انگیزش یابند، ایجاد شك و شبهه می كند. ملاحظات پوپر به طور مؤثر و ناخواسته ای پیشنهاد می كند كه اتخاذ مدلها در علوم اجتماعی براساس منافع ایدئولوژیك صورت می گیرد. مسئله جدی تر این است كه آیا مدلهای موقعیتی به تبیین وضع موجود می پردازند؟ هر تعداد فرضیه برای ارزیابی مجموعه ای از مشاهدات می تواند طراحی شود و مطلوبیت نظریه قابل قبول جدید در فلسفه علم طبیعی پوپر عبارت از نتایج مشاهدات جدید فرضیه هاست. اما چنین لوازمی در مباحث مدلهای موقعیتی پوپر به چشم نمی خورد و معلوم نیست كه این مدلها بتواند به آن دست یابند.
نویسنده:استروان جاکوبس-مترجم:علی طایفی
Poper & Weber :Rationalism in Social Explanation
Basic methodological doctrine of K.Poper in social science ,as called situation logic, is very ambiguous. This article (in ۲ section) will follow three goals: ۱. review of mental history & backgrounds of this doctrine & resources (specially M.Weber) that have effected Poper ; ۲. expose of his doctrine through interpretation of his citations in his works on philosophy of science & social science ; ۳. Study on defects of "situation logic " & theorization of Poper
منبع : جامعه‌شناسی ایران