چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


شمس تبریز تو را عشق شناسد نه خرد


شمس تبریز تو را عشق شناسد نه خرد
هر فسادی كه در عالم افتاد از این افتاد كه یكی، یكی را معتقد شد به تقلید یا منكر شد به تقلید.
شمس تبریزی
محمدبن علی ملك داد تبریزی نام كامل مردی است كه در تاریخ ادب و عرفان پارسی، شمس تبریزی نام گرفته است، هم او كه دیدار شورانگیزش با مولانا مسبب تولد غنی ترین اشعار و حكایت های عرفانی در شعر ادب پارسی و نقطه عطفی درخشان در تاریخ عرفان اسلامی شد.اگرچه تا پیش از ملاقات اسطوره ای شمس و مولانا در روز بیست و ششم جمادی الثانی سال ۶۴۲ در قونیه، هیچ اطلاعی از اصل و نسب و پیشینه شمس نبوده است اما اوج توجه مولانا به او سبب شد تا محققان در قرن های بعد پس از كشف كتاب مقالات شمس به جزییات بیشتری درباره زندگی و پیشینه این مرد افسانه ای پی ببرند و به میزان تاثیرگذاری او در شكل دادن به افكار و اندیشه های مولانا واقف شوند.
دكتر محمدعلی موحد در كتاب شمس تبریزی، درباره نام و نشان شمس چنین می نویسد: از زندگی شمس تبریز و احوال شخصی او تا آن گاه كه مقالات كشف شد خبر مهمی در دست نبود. قدیمی ترین مدارك درباره شمس ابتدا نامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است و پس از آنها، مناقب العارفین افلاكی و این كتاب ها اگرچه درباره خلق و خوی شمس و تفصیل ملاقات او با مولانا اطلاعی به دست می دهند اما درخصوص سابقه احول او به اشاراتی كوتاه بسنده می كنند. سلطان ولد در این باره اصلا چیزی نمی گوید و سپهسالار در واقع در به روی گذشته شمس فرو می بندد و دورباش می زند كه :«تا زمان حضرت خداوندگار مولانا هیچ آفریده را بر حال او شمس اطلاعی نبود و الحاله هذه هیچ كس را بر حقایق اسرار او وقوف نخواهد بود.» از مولد و منشاء شمس سپهسالار همین قدر می گوید كه «مسكن ایشان به تبریز بود.» شمس تبریزی ص ۳۹و اما در كتاب فیه مافیه درباره شمس چنین نوشته ا ند: «دل ربای فرزند سلطان العلما را از «مستوران حرم قدس» دانسته اند كه «تا زمان خداوندگار مولانا هیچ آفریده ای را بر حال او اطلاعی نبوده» چون «شهرت خود را پنهان» می داشت و خویش را در پرده اسرار فرو می پیچید.
«جامه بازرگانان می پوشید و در هر شهری كه وارد می شد مانند بازرگانان در كاروانسراها منزل می كرد و قفل بزرگی بر در حجره می زد.
چنانكه گویی كالای گرانبهایی در اندرون آن است و حال آنكه آنجا حصیرپاره ای بیش نیست.» فیه مافیه ص۶۳درباره اینكه او كه بود و از كجا آمد و به كجا رفت تاكنون افسانه های بی شماری در هنر و ادب پارسی سروده شده است و در زبان و ذهن مردم به یادگار مانده، اما بوده اند كسانی كه به همت و پشتكار توانستند قدری از اخبار سره را از ناسره جدا كند و در قالب اطلاعاتی هر چند كوتاه و ناتمام اما، گرانقدر و پرمعنا آن را برای جویندگان ارائه كنند. كه البته اصلی ترین منبع برای كسب چنین اطلاعاتی خود كتاب مقالات شمس تبریزی است. در كتاب مقالات اگر چه شمس تبریزی به شرح احوال و معرفی پیشینه خود نپرداخته است اما می توان او را از میان توصیفات و خاطرات بازشناخت، توصیفاتی كه او به مناسبت های گوناگون درباره افراد و اقوال مطرح می كند.
درباره پدر و مادر شمس تبریزی آن قدر می دانیم كه او در مقالات آنها را به نازك دلی و مهربانی توصیف می كند و اینكه آنها شمس را نازپرورده كرده بودند: «این عیب از پدر و مادر بود كه مرا چنین به ناز برآوردند.» مقالات ص ۶۲۵گویا شغل پدر او بزازی بوده است و خانواده او از اقشار متوسط جامعه بوده اند. دگرگونی احوال او از همان دوران نوجوانی و جوانی مشهود است چنان كه در مقالات آورده پدر دل نگران رفتارهای غیرعادی فرزند بوده است.
از همه آنچه شمس درباره پدر خود می گوید می توان فهمید كه مابین او و پدر هر روز فاصله و جدایی می افتاده و پدر از درك دنیای فرزند عاجز بوده است. فرزندی كه راه عاشقی پیشه خود كرده بود. شمس در جایی درباره پدر خود می گوید: «نیك مرد بود... الا عاشق نبود، مرد نیكو دیگر است و عاشق دیگر...» مقالات ۱۱۹ «پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او می دمید. پنداشتمی كه بر من خواهد افتاد. به لطف سخن می گفت، پنداشتم كه مرا می زند، از خانه بیرون می كند» مقالات ۷۴۰پدر می خواست كه پسر فقه بخواند و فقیه سرشناس شود و پسر البته كه می بایست شمس می شد و بر قونیه طلوع می كرد.
شمس فقه می خواند اما در روزگاری كه اوج تعصب و جنگ میان پیروان شافعی و حنفی بوده است چنین می گوید: من شافعی ام ولی این دلیل نمی شود كه اگر در مذهب ابوحنیفه چیز خوبی یافتم لجاج ورزم و قبول نكنم. مقالات ۱۸۳ گویا شمس از همان دوران پیش از بلوغ به جمع صوفیان تمایل پیدا می كند و شرح شورانگیزی از تجربه نخستین سماع خود در جمع درویشان بیان می كند.
شمس تبریزی در محضر اساتیدی چون شمس خویی و نیز قاضی شمس الدین خونجی، تحصیل می كرده و به سرعت رابطه خود را با آنان قطع كرده و راه دیگری در پیش گرفته است. در برخی منابع آمده است كه او بر علوم رسمی نیز تسلط داشته است چنان كه در مناقب العارفین آمده است: «نفس مبارك او شمس همدم مسیحا بود و در علم كیمیا نظیر خود نداشت و در كواكب و قسم ریاضیات و الهیات و حكمیات و نجوم و منطق و خلافی او را لیس كمثله نفس فی الآفاق و الانفس می خواندند. اما چون به مردان خدا مصاحبت كرد، همه را در جریده لاثبت فرمود.» مناقب العارفین ج ۲ ص ۶۲۶ او پس از این دوران به سیر و سلوك پرداخت و در نزد پیران بزرگ طریقت به كسب معرفت پرداخت، بزرگانی چون پیر سله باف و پیر سجاسی. او پس از این آشنایی ها از تبریز بیرون شد و در طلب شیخ كامل برآمد. «من خود از شهر خود تا بیرون آمده ام شیخی ندیده ام... شیخ خود ندیدم.
هست الا من به این طلب از شهر خود بیرون آمدم نیافتم، الا عالم خالی نیست از شیخی ... شیخ خود ندیدم. الا این قدر كه كسی باشد كه با او نقلی كنند نرنجد و اگر رنجد از نقال رنجد، این چنین كس نیز ندیدم. از این مقام كه این صفت باشد كسی را، تا شیخی، صدهزار ساله راه است. این نیز نیافتم، الا مولانا را یافتم بدین صفت...» مقالات ص ۷۵۶دكتر محمدعلی موحد درباره این سخن شمس می نویسد :«شمس اگرچه شیخ كامل در آفاق پیدا نكرد سرانجام كمال را در خود جست و آن را به مولانا انتقال داد. او آن وارستگی را كه پله اول كمال می دانست در مولانا سراغ گرفته بود.» شمس از تبریز كه دیگر گنجایش روح بزرگ او را نداشت بیرون می آید و به سیر در شهرهای مختلف می پردازد. از آنجا كه وی می بایست متناسب با شغل و حرفه خود در جایی سكنی گزیند، در هر شهری كه وارد می شد به فراخور كاری كه انجام می داد، در محل ساكن می شد، تنها این اندازه گفته اند كه او در خانقاه صوفیان و خانه فقیهان و قضات اقامت نمی كرد و گویا از راه معلمی به كسب معیشت می پرداخته است چنان كه گفته اند او شیوه ای می دانست كه براساس آن سه ماهه یك كودك را قرآن خواندن می آموخت.
مقالات صص ۳۴۳۳۴۰ سپهسالار می گوید:« شمس گاه گاه شلوار بند بافتی و معیشت از آنجا فرمودی.» سپهسالار ص ۶۳ و البته باز هم درباره شغل او گفته اند كه در برخی شهرها بنایی می كرده است. افلاكی ص ۶۹ شمس همچنان خود ذكر می كند كه در ارزنجان به «فاعلی» یعنی عملگی رفته و چون ضعیف بوده كسی او را به كار نگرفته است. مقالات ص ۲۷۸شمس در حدود ۲۰ سالگی تبریز را ترك می كند و در حدود شصت سالگی به مولانا می رسد و این چهل سال را تماما به سیر و سفر پرداخته است، سیر و سفرهایی كه می توان ردپای آنها را در مقالات یافت، از جمله بزرگانی كه شمس تبریزی طی سفرهای خود با آنان ملاقات می كند می توان به این نام ها اشاره كرد: شهاب هریوه وی مردی بوده است اهل دمشق كه معتقد بود عقل هرگز خطا نمی كند. وی معجزه پیامبران را به واسطه عدم هماهنگی با عقل فلسفی انكار می كرد و تاسف می خورد كه چرا پیامبران كه خود از بزرگان بوده اند، به جای تفكر در حقایق اشیا با جماعت عوام درگیر می شدند.فخررازی، اوحد كرمانی و محی الدین بن عربی از جمله بزرگانی بوده اند كه شمس مدتی با آنها نشست و برخاست داشته است.
تا آنكه در بامداد روز شنبه بیست و ششم جمادی الثانی سال ۶۴۲ به قونیه می آید و آن ملاقات تاریخی با مولانا روی می دهد ملاقاتی كه سخن های بسیاری درباره آن گفته شده است و معانی بسیاری از آن حادثه تاكنون پنهان و پوشیده مانده است و جای آن دارد كه تا قرن ها درباره آن سخن گفته شود، شمس۶۰ ساله مولانای سی و چند ساله را در محله برنج فروشان قونیه ملاقات می كند. محله ای كه بعدها، به شكر فروشان تغییر نام داد و پرسش از مرتبه بایزید بهانه آن آشنایی تاریخی می شود.شمس خود در وصف دیدار تاریخی اش با مولانا چنین می گوید: به حضرت حق تضرع می كردم كه مرا به اولیای خود اختلاط ده و هم صحبت كن. به خواب دیدم كه مرا گفتند كه تو را با یك ولی هم صحبت كنیم. گفتم كجاست آن ولیشب دیگر دیدم گفتند در روم است. چون بعد چندین مدت بدیدم، گفتند كه وقت نیست هنوز. الا مور مرهونه باوقاتها ... مرا فرستاده اند كه آن بنده نازنین ما میان قوم ناهموار گرفتار است دریغ است كه او را به زیان برند. مقالات ص ۶۱۹ و بدین سان شمس آمد تا مولانای نازنین را از میان قوم ناهموار رهایی بخشد و مولانا تا به آن سرمنزل برسد كه شمس در وصف او گوید: والله كه من در شناخت مولانا قاصرم. در این سخن هیچ نفاق و تكلف نیست و تاویل، كه من از شناخت او قاصرم.مرا هر روز از حال و افعال او چیزی معلوم می شود كه دی نبوده است. مقالات ۷۴۰
منابع برای مطالعه بیشتر:
۱ مقالات شمس تبریزی، شمس الدین محمد تبریزی، تصحیح و تعلیق محمدعلی موحد، ناشر خوارزمی
۲ فیه مافیه، مولانا جلال الدین محمد بلخی، انتشارات سنائی
۳ شمس تبریزی، محمدعلی موحد، طرح نو
۴ مثنوی معنوی
مژگان ایلانلو
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید