چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ


کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
صدای پا می آید. نزدیک می شود و به هیئت چشمه، دریا یا برکه مرا هم با خود می برد: بر لب آب، زیر اقاقی ها و سمت کعبه ای که مثل نسیم می رود باغ به باغ، می رود شهر به شهر.
اهل کاشان است. متولد نیمه مهرماه سال ۱۳۰۷ و مرگی که فقط یک تاریخ تشریفاتی دارد: ۳ ادریبهشت ،۱۳۵۹ تهران. مرگ گریبانگیر کسی که پیشه اش نقاشی است، قبله اش یک گل سرخ و جانمازش چشمه نخواهد شد. سهراب نوشداروی خود را پیدا کرد، نگاه کرد، کشف کرد و جاودانه شد و حالا این ماییم که باید برویم به دنبال سایه دانایی و ایوان چراغانی دانش. ماییم که باید راه بیفتیم بلکه کودکی که ماه را بو می کند، ببینیم و قفسی را که بی در، در آن روشنی پرپر می زند. ما باید برویم و زمین و گل و آب و درخت را نیز با خود ببریم بلکه روح مان در جهت تازه اشیا جاری شود و رسم خوشایند زندگی را احساس کنیم.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
«هشت کتاب» سهراب سپهری به خوبی بیانگر تلاش هنرمندانه او و جست وجویی است که طی ۳ سال از «مرگ رنگ» آغاز و در «ما هیچ، ما نگاه» به پایان رسید. «هشت کتاب» شامل شش مجموعه شعر ـ مرگ رنگ، زندگی خواب ها، آوار آفتاب، شرق اندوه، حجم سبز و ما هیچ، ما نگاه ـ و دو شعر بلند ـ صدای پای آب و مسافر ـ است. با بررسی این مجموعه است که می توان سیر صعودی اندیشه سهراب، سلوک باطنی او و مکاشفات این شاعر را شناسایی کرد و دریافت شاعر از کجا به کجا رسیده است.
با نگاهی اجمالی به شعرهای سپهری می توان تفاوت عمده او را با دیگر هم روزگارانش دریافت. در روزگاری که شاعران نوپرداز تحت تأثیر مسائل اجتماعی بودند و شعرشان مورد پسند جامعه با وجود جو حاکم بر آن بود، سهراب نگاه خاص خود را داشت و راه خود را می رفت. نه اعتنایی به جو حاکم در اجتماع می کرد و نه توجهی به سلیقه خوانندگان شعر. او در جست وجوی قلمروی بکر برای تفکر و بیان است. می خواهد به یک نظام کامل فکری دست یابد تا از طریق آن نظام پاسخگوی سؤالاتش پیرامون هستی باشد. شاعری جست وجوگر در اعماق ضمیر خود به دنبال یک تکیه گاه محکم معنوی برای رسیدن به آرامش و نقطه ای که از آنجا به جهان نگاه کند و زیبایی ها را ببیند، می گردد.
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.
شاعر این سطرها علاوه بر این که خود زیبا می بیند، دیگران را هم به زیبا دیدن و دریافتن خوبی و پاکی دعوت می کند. به این که آب را گل نکنیم، شاید در آبادی کوزه ای پرمی گردد و دعوت می کند به برداشتن پرده: «بگذاریم که احساس هوایی بخورد.» «بگذاریم که تنهایی آواز بخواند ‎/ چیز بنویسد ‎/ به خیابان برود.» «ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت.» به دنبال ردپای تاریخ گشتن در شعر سپهری کاری عبث است و مسائلی که در اجتماع می گذرد در شعر او جایی ندارد. سطرهای انگشت شماری مثل: «من قطاری دیدم که سیاست می برد» نمی تواند مؤید توجه او به مسائل اجتماعی ـ سیاسی باشد. شاعر هشت کتاب طراح و سازنده جهان آرمانی ای است که در آن خانه دارد و از پنجره این جهان آرمانی به بیرون نگاه می کند. هر چه از بیرون بخواهد به درون او راه یابد ابتدا باید از در جهان آرمانی ساخته عرفان او وارد شود. اما سهراب چگونه می توانسته صداهای اجتماع پیرامونش را نشنیده بگیرد و خودش را بارور از عرفانی کند که به مذاق هم نسلانش خوش نمی آید؟ جواب این سؤال چیزی جز ایمان او به آن چه رسیده بود نیست و نگاه عمیقی که در احساس و شعر و نقاشی اش رخنه کرده است. سپهری جست وجو کرد، دریافت و به آن چه رسید وفادار ماند. زندگی سهراب و هنر او هیچ گاه عاری از مکاشفه و تأمل در ماوراءالطبیعه نبوده است و هر قدر به جهان ماوراء نزدیک تر شده از جامعه فاصله بیشتری گرفته و عمیق تر در جذبه عرفان و مکاشفه فرو رفته است. این که عده ای از این فاصله و عدم توجه سهراب به اجتماع از او ایراد می گیرند، درست اما قرار نیست تمام هنرمندان یک زاویه برای نگاه کردن و تأثیر پذیرفتن انتخاب کنند. مهم میزان تلاش و ایمان هنرمند در راهی است که برای خود ترسیم کرده است. حال این راه ممکن است با عرفان گره خورده باشد. مهم تسلط و عمق دریافت های هنرمند و میزان تأثیرپذیری مخاطبان و در نتیجه ماندگاری اثر هنری است. تنوع آثار در هر هنری به نفع آن هنر خواهد بود و شعر سپهری در کنار اخوان و نیما می تواند جذب سلیقه ها و مخاطبان بیشتری را به همراه داشته باشد. ما قرار نیست در شعر فقط دنبال آرمان ها یا دردی که داریم بگردیم. گاهی می توانیم بنشینیم، شعر سهراب را بخوانیم و سرشار از عطر گل و چشمه و صفا و زندگی شویم؛ در کنار تمام دغدغه هایی که داریم شعری بخوانیم که در آن به ما گوشزد می کند نرم و آهسته سراغ آدم ها برویم و کاری نکنیم که به قانون زمین بربخورد.
● مرگ رنگ
نخستین مجموعه شعر سهراب سپهری که غزلیات و مثنوی های او را دربرمی گیرد در کنار چمن یا آرامگاه عشق نام دارد. این کتاب در سال ۱۳۲۶ یعنی ۱۹سالگی شاعر به چاپ رسیده است. اما سهراب از نخستین مجموعه شعر نیمایی خود آغاز می شود که «مرگ رنگ» نام دارد و آن را در سال ۱۳۳۰ ، در ۷۲ صفحه منتشر کرده است. در زمان انتشار این کتاب سهراب ۲۳ ساله است. محتوای آثار در «مرگ رنگ» به مسائلی از قبیل انتظار، تنهایی و البته تلاش انسان بازمی گردد. آن چه برفضای شعرهای این کتاب سایه انداخته نوعی غم و افسردگی رومانتیک است. غمی که در سال های جوانی ممکن است گریبانگیر هر کس شود. عنوان شعرهای کتاب بیانگر این حالت است: «در قیر شب»، «سراب» ، «روبه غروب»، «غمی غمناک»، «خراب»، «دلسرد»، «دره خاموش»،«دیوار»، «سرود زهر» و ... نیما دراین دفتر حضوری پررنگ دارد و تأثیرپذیری شاعر از شاعران مطرح آن زمان کاملاً محسوس است. «رومانتیسم سیاه» حاکم بر شعر آن سال ها واندوه جاری بر ذهن و شعر شاعران همنشین سهراب در بسیاری از شعرهای دفتر «مرگ رنگ» است: شاخه ها پژمرده است ‎/ سنگ ها افسرده است‎/ رودمی نالد‎/ جغد می خواند‎/ غم بیامیخته با رنگ غروب ‎/ می تراود زلبم قصه سرد‎/ دلم افسرده دراین تنگ غروب (شعر روبه غروب )
اما سهراب بعد ازمدتی از این حالت فاصله گرفت و به عرفانی نزدیک شد که همه چیز را در برابر او زیبا و خوب نمایاند.
آن چیزی که دراین دفتر قابل اعتناست جست وجوی شاعر و نگاه کنجکاوانه اوست. گرچه کشف او رنجبار و تردیدآمیز است اما مهم راهی است که در ابتدای آن ایستاده و تازه می خواهد سرنخ هایی به دست آورد.
● زندگی خواب ها
دومین مجموعه شعر نو سپهری با نام «زندگی خواب ها» در ۲۵ سالگی او، یعنی سال ۱۳۳۲ منتشر می شود. فاصله این کتاب با نخستین مجموعه شعر نیمایی او ۲ سال بیشتر نیست. اما در همین مدت کوتاه شاعری را به ما معرفی می کند که به سمت استقلال پیش می رود. سپهری در «زندگی خواب ها» تحت تأثیر «هوشنگ ایرانی»است. «شمس لنگرودی» درباره این تأثیرپذیری در تاریخ تحلیلی شعر نو می نویسد: «هوشنگ ایرانی با آشنایی به چند زبان و مطالعه پیگیر و شیفته وار، به طور نبوغ آسایی، ناگهان شاعر شد. او هرگز غزل و قصیده ای نسرود. او اصلاً آشنایی با غزل و قصیده نداشت و حقیقت این است که هنگامی که از اروپا برای شاعر شدن به ایران بازگشت و جیغ بنفش هایش را منتشر کرد، هنوز شاعر بالفعلی نبود. او ناگهان درعرض چندماه، به طور غیرمنتظره ای درخشید. اشعار اولیه ایرانی پر از غلط های فاحش زبانی و دستوری و انشایی است. ولی سپهری ، مراحل تکاملی - تاریخی شعر، از غزل و قصیده تا به شعر سپید را طی کرد. او در ادبیات فارسی ریشه داشت و هنگامی که به عرفان رسید و زبان هوشنگ ایرانی را کشف کرد ، تمام ظرفیت های شعری او را درک کرد و همین امر شاید سبب شد که سپهری بعدها به آن مراحل اعجاب انگیز در شعر دست یافت.»
«زندگی خواب ها» گرچه فضای تلخ پیشین را دارد اما به نسبت مجموعه اول سهراب در مرتبه بالاتری قرار می گیرد و برای شاعرش مرحله گذار ناگزیری است که او را به سمت قله پیش می برد:
از مرز خوابم می گذشتم، سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه ها فرو افتاده بود
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
(شعر نیلوفر)
● آوار آفتاب
سومین مجموعه شعر نیمایی سهراب «آوار آفتاب» نام دارد که در سال ۱۳۴۰ در ۱۱۵ صفحه به چاپ رسیده است. به گفته شاعر این کتاب سال ۱۳۳۷ آماده چاپ بود. اما به دلایلی ۳ سال بعد به چاپ رسیده است. در هرصورت اگر فاصله انتشار این کتاب را با کتاب های پیشین شاعرش مقایسه کنیم، می بینیم که مدت زمان بیشتری با مجموعه های اول و دوم، فاصله دارد. در نتیجه انتظار خواننده برای مواجه شدن با تحول و تکامل شاعر و شعر طبیعی به نظر می رسد. شعرهای این دفتر روبه سوی روشنی و نور دارند. اگر نگاهی به عنوان شعرها بیندازیم این سمت و سو به خوبی نمایان می شود: «طنین»، «گل آینه»، «همراه»، «روزنه ای به رنگ»، «ای نزدیک»، «دیاری دیگر»، «سایبان آرامش ما،ماییم»، «پرچین راز»، «آوای گیاه»، و ... دراین کتاب تیرگی «مرگ رنگ» به «روزنه ای به رنگ» چرخش کرده و تاریکی فضای آن اولی به رنگارنگی مبدل گشته است. این نشان می دهد سپهری پنجره های ذهنش را باز گذاشته، به آفتاب نگاه می کند و بوی طبیعت به مشامش می رسد:
انجیر کهن سرزندگی اش را می گسترد
زمین باران را صدا می زند
گردش ماهی آب را می شیارد
باد می گذرد. چلچله می چرخد و نگاه من گم می شود
(شعر گردش سایه ها)
بعد از کودتای ۲۸ مردادسال ،۳۲ افکار هنرمندان و مردم درگیر مسائل اجتماعی - سیاسی بود و دراین میان شعرهای سهراب که بوی عرفان می داد چندان موردتوجه قرار نگرفت. ذوق مسلط بر شعر نو ایران ۴پاره بود و بیشتر شاعرانی که مرکز توجه بودند ۴پاره می نوشتند. در این میان سپهری هنوز آن گونه که باید کشف نشده است.
● شرق اندوه
چهارمین دفتر شعر نیمایی سهراب همزمان با مجموعه سوم او، در سال ۱۳۴۰ منتشر شده است. این کتاب که «شرق اندوه» نام دارد و نفوذ ذهن و زبان سپهری به خوبی می نمایاند. تنها اشاره به نام شعرها این مدعا را ثابت می کند: «هلا»، «پادهه»، «شکپوی»، «تا»، «باراه»، «تراو»، «وید» و...
مولانا نیز بر سهراب تأثیر گذاشته و وزن شعرهای او به وزن های «دیوان شمس» نزدیک شده است.
حرکت سپهری در این مجموعه حالتی دورانی به خود گرفته و بدون این که سرگیجه آور باشد شورانگیزی شاعر را می نمایاند. در مقایسه با «مرگ رنگ»، «زندگی خواب ها» و «آوار آفتاب» سهراب در «شرق اندوه» به ایجاز در بیان رسیده و کوتاهی شعرها می تواند نشان دهنده نفوذ هایکوهای ژاپنی در او باشد.
به عنوان مثال شعر «گزار» از چهار سطر تجاوز نمی کند. در همین شعر شاعر به تکرار اندیشه مولانا می پردازد. او کوزه تر خیالات خواب آلودش را می شکند و در تنهایی خویش به مشاهده دوست می نشیند:
باز آمدم از چشمه خواب، کوزه تر در دستم.
مرغانی می خواندند، نیلوفر وا می شد، کوزه تر بشکستم.
در بستم.
و در ایوان تماشای تو بنشستم.
● صدای پای آب
آبان ماه سال ۱۳۴۴ منظومه بلند «صدای پای آب» منتشر شد. این مجموعه اوج شکوفایی شاعری را نشان داد که با دید و زبان مستقل خود پابه جاده ای گذاشته که همه چیزش تازه است و هر چه جلوتر می رود به دریافتی ناب تر نائل می آید.
شعر «صدای پای آب» به طور کلی به سه بخش قابل تقسیم است. در بخش اول شاعر به معرفی خود در زمان حال می پردازد. یعنی درست زمانی که سی و شش ساله است. او می گوید که اهل کجاست، مذهبش چیست، چه پیشه ای دارد و...
اهل کاشانم.
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم، خرده هوشی سر سوزن ذوقی.
مادری دارم، بهتر از برگ درخت.
دوستانی، بهتر از آب روان.
شاعر در بخش دوم به زمان گذشته بازمی گردد و خود را در آن زمان معرفی می کند. از نسبش شروع می کند و ادامه می دهد تا به جوانی برسد. به حرکت در سمت دانش، مذهب و عرفان. او هرچه در این راه اعم از خوب و بد، با ارزش یا پوچ دیده، نوشته است. از کاسه داغ محبت تا کتابی با واژه هایی از جنس بلور، سیاست، فقه و...
در بخش سوم این معرفی مجدد به خود و زمان حال می رسد. البته این بار با تجربیاتی که در سیر و سلوک و سفرهای گذشته به دست آورد و حقایقی که به آن ها دست یافته است. از وضعیت روانی خود می گوید، تنهایی و عرفانی که به آن رسیده و در ادامه مردم را هم به چنین نگاه و زیستی دعوت می کند. شاعر از خانه ای می گوید که در طرف دیگر شب ساخته است و بیان می دارد که در این خانه چه ها می بیند و چه اتفاقاتی می افتد:
من در این خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم.
من صدای نفس باغچه را می شنوم.
از تازگی ای که در روحش دمیده شده و همه چیز را تازه می بیند می گوید. از شوق، قطره های باران و حقیقت. از خوشنودی و خوشایند بودن رسم زندگی. زندگی مهمترین مسأله اوست. زندگی از ابتدا تا امروزش. زندگی ای که می توان به آن خوب و زیبا نگاه کرد و نگذاشت غبار عادت از طراوتش بکاهد. زندگی در همین جا و با اشیا پیرامونی نظیر: هواپیما، قطار، موشک، پل و...
سهراب پیشنهاد می کند بدون داوری به پیرامون مان نگاه کنیم و قراردادهایی را که از گذشته در ذهن مان جا خوش کرده اند، کنار بزنیم و بعد ببینیم: چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
در این منظومه شاعر به جای سخن گفتن، نمایش می دهد و تصویر می کند.
خواننده به راحتی می تواند همه چیز را در ذهنش ببیند و متصور شود. خواننده امیدوار می شود که در قرن اتم و فولاد هم می توان عارفانه نگاه کرد و زندگی را از لابه لای چیزهای سخت و سفت به نرمی لمس نمود.
شمس لنگرودی معتقد است: «صدای پای آب، از معدود اشعار نو فلسفی بود که بی فروغلتیدن به ظواهر کلامی فلسفه، به جوهر معنا رسید و به همین سبب - به سبب خلوص و بی واسطگی-، صمیمانه، زنده، آسان نما و اثرگذار شد.
صدای پای آب، تنها شعر عرفان در تاریخ معاصر است که در ردیف بزرگ ترین اشعار عارفانه تاریخ ادبیات فارسی قرار گرفته است.»
● مسافر
یک سال بعد از «صدای پای آب» سهراب سپهری دومین مجموعه بلندش را با نام «مسافر» به چاپ سپرد. «مسافر» در مقایسه با «صدای پای آب» دشوار به نظر می رسد. به همین دلیل کمتر از منظومه اول موردتوجه قرار گرفت. با این حال «مسافر» از جایی میان «صدای پای آب» آغاز می شود. شاعر دراین شعر به جست و جوی حقیقت است. اما درمی یابد که دریافت آن ممکن نیست. اما این آدم مدام در حال گشت و گذار و عبور است. او دچار گشته، تنهاست و کمی احساس حزن می کند.
منظومه «مسافر» با انتظار در غروب آغاز می شود. مسافری در اتوبوس تحت تأثیر مناظری که در جاده وجود دارد، قرار می گیرد و خیال و رؤیا می بافد. وقتی به مقصد می رسد و با میزبانش به گفت وگو می نشیند، از حزنی می گوید که گریبانگیرش گشته و از فاصله او با حقیقت نشأت گرفته است. شعر با گفت وگوی میزبان و مسافر ادامه پیدا می کند. وقتی مسافر به قشنگی سیب های روی میز اشاره می کند، میزبان از او می پرسد:
- قشنگ یعنی چه؟
- قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال.
شب هنگام میزبان از میهمانش می پرسد: «چرا گرفته دلت؟» و ادامه می دهد: «خیال می کنم ‎/ دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی» و وقتی می گوید: «خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند‎/ و دست منبسط نور روی شانه آنهاست» مسافر جواب می دهد:
- نه، وصل ممکن نیست.
همیشه فاصله ای هست.
این اندوهی است که از فاصله و عدم درک حقیقت دچار آن گشته است.
وقت خواب که فرامی رسد مهمان تنها می شود، از سر بی خوابی و جست وجو با خود به سفر می رود و شعر به صورت تک گویی درونی ادامه پیدا می کند. مسافر به هر کجا سرک می کشد: بین النهرین، بابل، تبت و باغ چند سالگی که می تواند نخستین سال های تمدن بشر را اشاره گر باشد. در پایان شعر گرچه سفر به انتها می رسد اما مسافر همچنان اعتقاد دارد باید ادامه داد و در سفر بود.
صدای باد می آید، عبور باید کرد.
و من مسافرم، ای بادهای همواره!
«مسافر» یکی از غنی ترین شعرهای سهراب سپهری است. او در این شعر اندیشه ای عمیق دارد و به راحتی با خود به گفت وگو می نشیند. او با نگاه کنجکاوانه اش به هر کجا سر می زند و با اشیا و پدیده ها به صمیمیتی کودکانه دست می یابد.
● حجم سبز
اوج شاعرانگی سهراب و دریافت های او در دفتر «حجم سبز» هویداست. این دفتر شامل ۲۵ شعر است که در سال ۱۳۴۶ در ۸۵ صفحه به چاپ رسید.
سپهری پس از جست وجوی بسیار و تب و تابی که برای رسیدن به حقیقت طی کرد، به آرامش رسیده و در جوار طبیعت با حالتی ازخرسندی شعرش را می نویسد و حرفش را می زند. او از ایماژهای گنگ دفترهای پیشین فاصله گرفته و در سرزمین آرمانی خویش، روشن و شفاف شعر می گوید. نه تنها خود آرام است، بلکه مخاطبش را نیز در آرامش فرومی برد. از ابتدای شعر و سطرهای نخست چنان آغاز می کند که خواننده مجبور می شود پا به پای او قدم به دنیایی بگذارد که فاصله زیادی با زندگی اش دارد:
«ابری نیست‎/ بادی نیست‎/ می نشینم لب حوض‎/ گردش ماهی ها، روشنی، من، گل، آب‎/ پاکی خوشه زیست یا «آسمان، آبی تر‎/ آب، آبی تر.»
شاعر «حجم سبز» در این دفتر خالق سطرهای درخشان است. سطرهایی که بر زبان مردم جاری است و بر بسیاری از کارت پستال ها و تابلوهای خط نقش بسته اند. سطرهایی مانند «تا شقایق هست، زندگی باید کرد» و «زندگی سیبی است، گاز باید زد.»
در شعرهای این دفتر نوعی پرداخت سوررئالیستی راه یافته است و بدین طریق اشیا از طبیعت واقعی خود فاصله گرفته و از حس شاعر برای بیان معانی مورد نظر می گذرند. به نظر می رسد هرچه به شعرهای پایانی حجم سبز نزدیک تر می شویم، شعرها از قدرت و تأثیرگذاری بیشتری برخوردارند. به این ترتیب کمال شاعر خودنمایی می کند و سپهری صاحب سبک بودن خود را به ثبت می رساند و تفاوت خود را با دیگران نمایش می دهد. دو روزنامه پرفروش «آیندگان» و «کیهان» در برنامه ای مشترک «حجم سبز» را بهترین کتاب شعر سال ۴۶ معرفی کردند. در حالی که نشریاتی دیگر هیچ استقبالی از این کتاب نکردند و حتی برخوردی منفی با آن داشتند و در نتیجه عکس العمل های متفاوتی به وجود آمد. نقدهای زیادی بر روی «حجم سبز» نوشته شد. از جمله کسانی که بر این کتاب نقد نوشتند عبدالعلی دستغیب و شفیعی کدکنی بودند.
● ما هیچ، مانگاه
سپهری در مجموعه شعر آخرش خواننده را راضی نمی کند و انتظارهایی را که به وجود آورده برنمی آورد. به نظر می رسد به بن بست رسیده باشد. دیگر از آن جزءنگری های صمیمانه خبری نیست. کلی گویی انتزاعی جای جزءنگری را گرفته است. شعرهای «ما هیچ، ما نگاه» بیانی شبیه به شعرهای گذشته شاعرشان دارد اما مضامین قوی! انگار شاعر بدون این که حرفی نو برای گفتن داشته باشد، از سر اضطرار، شعر گفته است. تکرار کلماتی مانند سمت و هندسه گواه این نکته است. مواجه شدن با «ما هیچ، ما نگاه» این افسوس را برای خواننده شعر سهراب به همراه دارد که ای کاش ۸ کتاب، ۷ کتاب بود و مجموعه اشعار سپهری با حجمی سبز و سطری این چنین پایان می یافت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.
انسیه کریمیان
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید