یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


شاعری که داستان تعریف می کند


شاعری که داستان تعریف می کند
● درباره جایزه پرنس آستوریاس و پل استر
جایزه پرنس آستوریاس به نوعی نماد پایان دیکتاتوری فرانکو در اسپانیا است و به همین خاطر تداعی آزادی و جمهوری در این کشور است. این مسابقه کارش را حدود بیست و پنج سال پیش با یک دفتر کوچک و سه کارمند در اوبیه دوی پرنس نشین آستوریاس اسپانیا شروع کرد. از آن به بعد، هر سال ارزش جایزه بالا رفته است و اکنون در کنار جایزه سروانتس و پلانتا از جوایز مهم ادبیات و هنر محسوب می شود.
امسال بیست و شش کاندیدا از هجده کشور در این رقابت حضور داشتند که میان آنها نام های آشنای مارگارت اتوود، اموس اث، اورهان پاموک، آدونیس و آرونداتی روی به چشم می خورد. اما جایزه امسال به پل استر تعلق گرفت. هیات داوران «به خاطر کنکاش در محدوده های نویی از حقیقت» استر را که «موفق شده به خوانندگان جوان، شاهدی از مشکلات شخصی و جمعی روزگار ما ارائه دهد که از نظر زیبایی شناسی هم ارزشمند باشد» لایق دریافت جایزه دانست. پل استر متاثر و شگفت زده خبر دریافت جایزه را شنید.
او که در شمال لیسبون در پرتغال در حال ساختن فیلمی براساس یکی از داستان هایش به نام زندگی درونی مارتین فراست بود، برای دریافت جایزه از دستان شاهزاده اسپانیا به اوبیه دو آمد. هیات داوران همچنین «به خاطر نوآوری ادبی استر در الحاق بهترین بخش از سنن اروپا و امریکا، نو کردن داستان سینمایی و تجسد بخشیدن قسمتی از دستاوردهای سینما در ادبیات» او را شایسته تجلیل دانسته. بدین ترتیب، استر پس از دوریس لسینگ، آرتور میلر و سوزان سونتاگ چهارمین نویسنده انگلوساکسون است که این جایزه را دریافت کرده است.
● نگاهی به اثر
بر این رمان، بیش از نام «دیوانگی های بروکلین» نام دیوانگی های استر برازنده است؛ چون بیش از بروکلین یا هر چیز دیگری، این اراده استر در کنار هم قرار دادن عناصری است که منجر به شکل گیری مجموعه یی درخشان از وقایع شده است. ناتان گلاس، کارمند بازنشسته بیمه، «در جست وجوی مکان آرامی برای مردن» به بروکلین برمی گردد؛ جایی که او کودکی اش را در آن گذرانده، حالا پناهگاهی است تا او، ناامید از زندگی، در آ ن به انتظار مرگ بنشیند. با مستقر شدن در محل ناتان شروع به نوشتن چیزهایی می کند که آنها را «کتاب هذیان های آدمی» می نامد و مجموعه یی است درباره آدم ها و داستان هایی که به یاد می آورد یا در خیابان به آنها برمی خورد. شناخت این آدم های آمده از گذشته یا حال باعث تغییری جدی در زندگی اش می شود، جنازه آینده نزدیک ناگهان تبدیل به کسی می شود که یک عالم کار برای انجام دادن و شوق بسیاری به زندگی دارد.
استر درباره شکل گیری این رمان چنان جالب صحبت می کند که حرف نزدن از آن ناممکن است؛ «یک بار جمله یی از بیلی وایلدر سینماگر خواندم که عمیقاً مرا تحت تاثیر قرار داد؛ اگر واقعاً احساس خوشحالی می کنی باید تراژدی بنویسی و اگر عمیقاً احساس بدبختی می کنی کمدی. این به تو کمک می کند تا از دور به مسائلت نگاه کنی.
جهان از یک تراژدی به تراژدی دیگر، از یک هراس به هراسی دیگر می رود، اما ما آدم ها همچنان وجود داریم، عاشق می شویم و شادی را کشف می کنیم.» جمله وایلدر شاید یک قانون طلایی نباشد، اما حداقل برای ما شیوه نگرش نویسنده را روشن می کند. رمان استر به معنای واقعی کلمه یک کمدی فانتزی است. رویای کودکانه کسی است که خسته از ناکامی های پیاپی زندگی که او را خرد کرده اند، تصمیم می گیرد به کنام قدیمی خود بازگردد. ناتان گلاس ماجراجویی است که برای سفر میان داستان هایی که جای خود را به داستانی دیگر می دهند یا با داستانی تقاطع پیدا می کنند بادبان برافراشته است. همین ماجراجویی او است که در نیمه پایانی کتاب او را در میان گروهی از دست رفته قرار می دهد که به رغم دنیای مدرنی که احاطه شان کرده است حاضرند به دیگران عشق، گرما و حمایت خود را عرضه کنند.
و گرچه برای زمانه ما عجیب به نظر می رسد، رمان مجموعه یی مستمر از داستان هایی پیچیده با پایان هایی شاد را روایت می کند و تعداد این پایان های خوب آنقدر زیاد است که در آخر خواننده درست نمی داند باید چه عقیده یی در مورد کتاب داشته باشد و فکر می کند که آیا استر او را به بازی گرفته یا مغز خودش ایرادی دارد؟
چون پایان ها نه فقط خوب، که از اول هم قابل پیش بینی هستند. کتابی که علاوه بر این، پر از توضیح، تجزیه، تحلیل، قضاوت های کلی و تعالیم معنوی برای زندگی، آن هم از نوعی است که «اگر هر کدام از ما حتی خیلی کم هم تلاش بکند، همه چیز می تواند خیلی بهتر باشد.» و مایه اصلی اثر همین است. البته اگر بخواهیم آن را به عنوان تصویر عینی از جهان پیرامون و به عنوان اثری ببینیم که با یک بی طرفی مطلق نسبت به مفاهیم خوب و بد نوشته شده است. اثر احمقانه ترین کتاب ممکن به نظر می رسد. این ریسکی بوده که استر مرتکب شده است و ارزشمندی اثر هم دقیقاً در همین است.
مساله اینجا است که باید به این اثر کلاً طور دیگری نگاه کرد. باید در نظر داشت که تمام وقایع، روابط و شخصیت ها بنابر کنش آگاهانه استر خلق شده اند و در واقع، تلاش او بر آفریدن چنین اثری بوده است. پس این رمان را باید همان طور که واقعاً هست خواند؛ «قصه پریان» آن هم از نوع دیوید لینچی آن در فیلم «دیوانه از ته دل». گلاس و قبیله اش تبدیل به گروهی می شوند با این توانایی که وجه مثبت مسائل را ببینند، گروهی که توسط دنیایی که آنها را نادیده می گیرد دگرگون شده اند، اما جهان در نابود کردن آنها ناتوان است. گروهی که می خواهند ناتوانی هایشان را کنار هم جمع کنند تا مقابل بدی ها و بی تفاوتی ها بایستند و همین نگاه است که خواننده را به دنیای پریان می برد. همه شخصیت ها ابهامی دارند که ناشی از غیرقابل قبول بودن آنها است. در واقع، یک فانتزی مدرن در رمان وجود دارد. چیزی که ورای ظاهر ساده رمان به خواننده نشان می دهد که نویسنده در کارش تبحر دارد.
استر شخصیت های آثارش را استادانه خلق می کند. او، در اوج ناکامی بشر، درست مثل کسی که می داند کلید نجات در دستانش گذاشته شده است از راه می رسد، با ادبیاتی که خودش آن را ابزاری می بیند تا کمی نور در راه انسان ها ایجاد کند. استر، بیش از یک نویسنده، یک انجیل نویس مدرن محسوب می شود. او روایتگر داستان هایی خیالی است که نقش آفرینان آنها معمولی ترین افراد جامعه اند. استر عقیده دارد که این نوع داستان بسیار تاثیرگذارتر از شیوه مرتجعانه داستان گوهای کهنه پرستی است که سعی می کنند با صحبت کردن از شیطان و تروریسم خواننده را بترسانند. ناتان گلاس، قهرمان اثر آخر او، خودش شیطان کوچک بیچاره یی است که در چنبره حوادث اسیر شده و مثل گاوی در میدان گاوبازی پناهگاهی هراسان جست وجو می کند. استر تمام کتاب را برای خلق همین پناهگاه می نویسد. او می نویسد تا قهرمانان اثرش را نجات دهد و به آنها امید ببخشد. گرچه خود او اذعان دارد که این کار را عامدانه نمی کند؛ «خودم متوجه نیستم.» گفت وگویی با پل استر را با هم می‌خوانیم:
● رمان های شما عموماً به عنوان رمان هایی با پایان مبهم و باز شناخته می شوند، اما دیوانگی های بروکلین یک پایان خوب دارد. آیا پل استر یک کمدی رمانتیک نوشته است؟
▪ خوب این یک کمدی است، گرچه نمی دانم رمانتیک هم هست یا نه. اتفاقات ناراحت کننده هم در کتاب می افتد. قطعات سیاه هم وجود دارد. اما عاقبت بیشتر شخصیت ها خوش است. در عین حال گروه های سیاسی هم هست که از طریق یکی از شخصیت ها - تام- بیان می شود که موضع شدیداً انتقادی به بوش دارد.
باید توجه کنیم که رمان در دوران انتخابات سال ۲۰۰۰ اتفاق می افتد. تام کاملاً جمهوری خواه نیست و عقایدش به وضوح تمام در کتاب آمده است. این درست است که نسبت به همه کتاب هایی که تا به حال نوشته ام، این یکی پایان بسته تری دارد، اما طور دیگری هم نمی تواند باشد؛ چون کمدی است و نیاز به پایان قانع کننده دارد و گرچه به عنوان پایان شاد از آن یاد کردید، باید توجه کرد که پایان اثر ممکن است احساسات متضادی را در خواننده بر بیانگیزد.
● وقایع ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، بی رحمانه به رمان هجوم می آورند. نوشتن دراین باره برایتان سخت نبود؟
▪ سایه آن اتفاق به نوعی بر تمام رمان افتاده است اما به صورت مستقیم تا آخر اثر از آن حرفی زده نمی شود. این پاراگراف ها کتاب را کلاً دچار ریزش می کند و خواننده ناگهان احساس می کند تمام آن چیزهایی که جلوی چشمش بوده اند ماهیتی غیرمعمول دارند. به این ترتیب، دیوانگی های بروکلین تبدیل به یک مرثیه می شود، به سرودی برای از دست رفتن لحظه یی زندگی. خواننده می فهمد که آنچه مقابلش است، شعری در رثای جهان از دست رفته است، در رثای زیبایی و سادگی نوعی از زندگی روزمره که بعد از آن اتفاق، ناممکن شده است. یازده سپتامبر ۲۰۰۱، چرخه تاریخ را تغییر داد و همه ما را وارد دورانی از احساسات چندگانه کرد.
● بروکلین همیشه برای نویسنده ها جذابیتی غیرعادی داشته است. آیا کسی یادتان می آید؟
▪ اول باید از والت ویتمن شروع کنم که شاید از همه آنهای دیگر برتر است. از جدیدترها هم میلرها، آرتور و هنری. توماس ولف هم مدتی در بروکلین زندگی کرده... و بعد هم جالب ترین تجربه بروکلین که چند تا نویسنده در دهه چهل یا پنجاه خانه یی را در بروکلین شریک شده بودند، درست یادم نیست.
دبلیو اچ. اودن، لنگستون هیوز، کارسن مک کالرز، یک نویسنده فوق العاده به نام بسی اسمیت که امروز فراموش شده و یک عالم آدم دیگر، نورمن میلر، ترومن کاپوتی... از معاصرها هم که دیگر نمی توان صحبت کرد، تعداد زیادی نویسنده و شاعر اینجا زندگی می کنند که غیرقابل شمارشند.
● فکر می کنید دلیلش چیست؟
▪ بروکلین فضای خیلی خاصی دارد. چیز رازآمیزی در جو محله هست که زیر پوست تو نفوذ می کند و همانجا می ماند. این ویژگی را دارد که در همان زمانی که در سایر جاها اختلافات نژادی و مذهبی سرچشمه درگیری هستند، اینجا همزیستی مسالمت آمیز جریان دارد. من به دلایل عملی آمدم تا اینجا زندگی کنم، اجاره خانه اینجا ارزان تر است و من ۱۹ سال است اینجا زندگی می کنم. وقتی با سیری ازدواج کردم، او منهتن را رها کرد و آمد تا در بروکلین زندگی کند و بعد وقتی می خواستیم خانه بخریم به او گفتم که لازم نیست حتماً در بروکلین باشد. اما سیری که اول با اکراه به این محله آمده بود گفت که نمی خواهد از بروکلین برود.
● دیوانگی های بروکلین چطور نوشته شد؟
▪ فکر اولیه اثر در سال ۱۹۹۳ به ذهنم رسید. این شیوه معمول من است. رمان های من در طول زمان های بسیار طولانی شکل می گیرند، پنج، ده و بعضی وقت ها پانزده سال طول می کشد تا رمان را بنویسم. وقتی شروع کردم، در ذهنم ساختاری بسیار متفاوت با این چیزی که هست داشتم. ناتان، شخصیت اصلی اثر، اصلاً در ذهنم نبود، اما بقیه شخصیت ها چرا. به خصوص دو شخصیت خیلی خاص، ویلی کریسمس گدای شاعر و مستر بونز، سگش.
این دو شخصیت موتوری بودند که رمان را راه انداخت اما وقتی فصل او را تمام کردم متوجه شدم که داستانشان خیلی غریب است و تصمیم گرفتم یک رمان را فقط به آن دو تا اختصاص بدهم، نتیجه اش «تمبوکتو» بود، یک رمان کوتاه با ماهیتی شاعرانه. بعد از این رمان دوباره توجهم را به دیوانگی های بروکلین معطوف کردم، اما دیگر ویلی کریسمس و مستر بونز را نداشتم. ساختاری که در ذهن داشتم به هم خورده بود و من دیگر نمی توانستم آن را سرهم کنم. چند سال فکر کردم که چطور مشکل را حل کنم. در این میان، رمان های دیگری نوشتم، اما نمی توانستم دیوانگی های بروکلین را کنار بگذارم تا وقتی که ناگهان شخصیت ناتان به ذهنم رسید.● داستان هایتان از کجا می آید؟
▪ از اعماق نیمه خودآگاهم؛ جایی که به آن دسترسی ندارم. درون من پنهان می مانند تا روزی که ظاهر می شوند و آنها را می بینم؛ افکار، شخصیت ها، کلمات. اول آنها را نمی فهمم، اما اگر چیزی باشد که مرا جذب کند، حتی اگر آن را نفهمم، سعی می کنم در آن تفحص کنم و به آن شکل بدهم.
● شما به عنوان شاعر شروع کردید. چطور شد که به نویسنده تبدیل شدید؟
▪ گسست بین اینها آنقدرها هم قاطع نیست. حتی تا امروز من هنوز خودم را شاعر می دانم؛ شاعری که داستان تعریف می کند. شیوه یی که با آن زبان را به کار می گیرم شیوه یک شاعر است و هیچ فرقی با زمانی که شعر به معنای مطلق آن، می نوشتم ندارد. به علاوه، من همیشه داستان نوشته ام، فقط وقتی جوان بودم نمی خواستم چاپشان کنم چون به اندازه کافی خوب نبودند.
زمانی رسید که داستان نوشتن را رها کردم، گرچه علاوه بر شعر مقاله هم می نوشتم. اواخر دهه هفتاد دچار بحران بدی شدم و نوشتن را کلاً کنار گذاشتم. در طول یک سال حتی یک خط هم ننوشتم و وقتی دوباره احساس کردم قدرت نوشتن دارم، کاملاً وقتم را به نثرنویسی اختصاص دادم. احساس نوعی آزادی کردم، اما این دقیق نیست که بگویم شعر را رها کردم، بلکه بیشتر رمان نوشتم. هنوز هم شعر می گویم، فقط شعرهایم الان ماهیت خصوصی دارند، برای جشن گرفتن موقعیت های خانوادگی مثل تولدها یا عروسی ها. شعرهای قافیه داری که گفتنشان سرگرمم می کند.
● چرا دیالوگ در کتاب های شما این قدر کم است؟
▪ به نظر من تاثیر سینما بر ادبیات زیاد بودن دیالوگ بوده است. نویسنده های زیادی هستند که تخیل شان به خاطر تاثیر سینما شرطی شده است. آنها رمان را با کنار هم چیدن صحنه ها خلق می کنند، بعد در هر کدام از صحنه ها یک عالم آدم می آورند که جمله هایی با هم ردوبدل می کنند. من، با وجود اینکه فیلم می سازم، جزء نویسنده هایی هستم که حداقل تصاویر سینمایی را در ادبیاتم دارم. آنچه مرا جذب می کند خود ساختار روایی است و طبعاً دیالوگ هایی که وجود دارد کم است.
● سینما برای شما چه دارد که در ادبیات نمی یابید؟
▪ سینما و ادبیات دو شیوه کاملاً متفاوت داستان تعریف کردن هستند و در این چالشی است که به عنوان آفریننده برای من جذابیت دارد. من یک سینمادوست حرفه یی هستم، گرچه این بازتابی در ادبیاتم ندارد. تصادفاً وارد دنیای فیلمسازی شدم. یک دلیل ورای هنر هم وجود دارد و آن این است که نوشتن یک کار فردی است. من سال ها، بدون اینکه با کسی حرف بزنم، در اتاقم زندانی بودم. برعکس، سینما یک هنرجمعی است، به تو اجازه می دهد با آدم های زیادی کار کنی.
● چه اتفاقی در زمان میان پایان یک رمان و آغاز یک رمان دیگر می افتد؟
▪ وقتی یک رمان را تمام می کنم، سعی می کنم آن را فراموش کنم، گرچه شخصیت ها درون من تا مدتی به زندگی ادامه می دهند. مثل وقتی است که مدتی با چند تا دوست زندگی کرده باشی و ناگهان آنها بروند. تو به طرز وحشتناکی دلت برایشان تنگ می شود. بعضی وقت ها از خودم می پرسم؛ فلانی الان دارد چه کار می کند؟
بعد از هر رمان خلایی از راه می رسد که در آن شدیداً احساس افسردگی می کنم و قادر به انجام هیچ کاری نیستم. اما در همین حال در پس ذهنم، رمان بعدی سعی می کند راه خودش را باز کند و بعد از چند ماه، من دوباره خودم را زندانی می کنم و می نویسم. حالا رمان دیگری را تمام کرده ام، آخر دسامبر... بله... یک رمان خیلی کوتاه است و خیلی عجیب، اسمش «سفرهایی از میز تحریرم» است.
با رمان های دیگرم فرق دارد. معمولاً رمان ها چند سال قبل از نوشتن در ذهنم هستند. اما این یکی فرق داشت. از هیچ زاده شد و ناگهان. یک روز پیرمردی را دیدم که پیژامه پوشیده بود، با دمپایی های راحتی چرمی، نشسته بود گوشه تخت، دست هایش را به زانوها تکیه داده بود و با سر فرو افتاده به زمین نگاه می کرد. تصویر هیپنوتیزم کننده یی بود که نمی توانستم آن را از سرم بیرون کنم. ناگهان فهمیدم؛ آن پیرمرد خودم بودم، بیست سال دیگر. این تصویر اساس رمان بود، اما از من نپرسید راجع به چیست؛ چون نمی دانم چطور باید توضیح بدهم. می توانید سال آینده بخوانیدش، البته اگر بخواهید.
● آثار شما به نوعی بر میراث بزرگترین نویسندگان رمان بنا می شود. در تریلوژی نیویورک تجلیل مستقیمی نسبت به سروانتس و هاثورن وجود دارد که در همه آثارتان به گونه یی به چشم می خورد از جمله در دیوانگی های بروکلین...
▪ سروانتس بزرگترین کتاب کتاب های جهان را به ما داد. دن کیشوت کتابی است که در آن تمام مسائل مرتبط با هنر داستان نویسی مطرح می شود. این کتاب به سادگی یک کتاب تمام نشدنی است. در واقع، دو کتاب تمام نشدنی؛ چون جلد دوم اثر خود رمان دیگری است، رمانی مدرن تر که حتی از اولی هم بهتر است. دن کیشوت کتابی است که تو را به مکان هایی باورنکردنی می برد. نمی دانم چند بار آن را خوانده ام. همین طور در مورد هاثورن، تمام ادبیات امریکای شمالی به او مدیون است.
«داغ ننگ» اثر اصلی او است، اما در عین حال، آثار جالب توجه دیگری هم دارد. چند وقت پیش یکی از کتاب های کوچک او را ویرایش کردم و برایش مقدمه یی نوشتم. اثر عجیبی بود. دفتر خاطراتم که او برای پسرش جولیان نوشته بود. کتابی که بیست روز از زندگی او را دربرمی گرفت. علاوه بر این، داستانهایش هم هستند. او یک راوی فوق العاده است. بورخس وقتی هاثورن را پیش درآمد کافکا می نامد کاملاً حق دارد، به خصوص دفتر یادداشت های او همان حساسیت قابل توجه یادداشت های کافکا را دارد.
دفتر یادداشت های او پر از طرح های کلی داستان و خلاصه ایده هایی است که انگار کسی آن را نوشته که در قرن بیستم زندگی می کرده است. من خودم را به او خیلی نزدیک احساس می کنم، همان علاقه او به تنهایی در من هم هست. وقتی تصمیم گرفته نویسنده شود، دوازده سال در یک اتاق خودش را حبس کرد و فقط نوشت. فقط تابستان ها برای مسافرت در «انگلستان جدید» بیرون می رفت. به نظرم خیلی جالب است. هاثورن در کنار ادگار آلن پو نخستین نویسنده بزرگ ما است.
گردآوری و ترجمه: جیران مقدم
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید