یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


صیغه؛ ابزار جدید سلطه مردان نوکیسه


صیغه؛ ابزار جدید سلطه مردان نوکیسه
اخیراً دولت جمهوری اسلامی ایران لایحه‌ای را به مجلس فرستاده است که به موجب آن ازدواج مجدد مردان صرفاً منوط به امکانات و توان مالی مرد و صدور مجوز از دادگاه خواهد بود و دیگر نیازی به کسب اجازه همسر اول نیست. به نظر بسیاری از کارشناسان اجتماعی چنانچه این لایحه به تصویب برسد شاهد رواج بیش از پیش ازدواج مجدد در جامعه ایران خواهیم بود که چنین روندی این نگرانی را قوت می‌بخشد که بحران‌های خانوادگی و طلاق در جامعه ایران رو به افزایش گذارد و در نتیجه شرایط اجتماعی بیش از پیش دچار تلاطم گردد.
رویکرد محافظه کارانه دولت نهم در سیاست‌گزاری مربوط به خانواده بی‌ارتباط با روندی نیست که در حوزه‍های دیگر در جامعه جریان دارد. طی سال‌های اخیر سوء استفاده جنسی از زنان در اشکال شرعی و غیرشرعی آن روندی صعودی داشته که یکی از شاخصه‌های آن رواج بی‍رویه صیغه آنهم میان مردان متاهل و زنان عمدتاً جوان بوده است امری که به وضوح نشان می‌دهد که «رابطه قدرت» بین مردان و زنان به سرعت در حال تشدید است.
در این میان آنچه بیش از همه توجهات را به خود جلب می‌کند و شایسته است که به آن پرداخته شود پذیرفته شدگی پدیده صیغه در میان محافل و نسل‍هایی است که ظاهرا به جامعه و دنیای مدرن امروز تعلق دارند اما اینک متاثر از فضای محافظه‌کارانه موجود، رویکردی مثبت به این مقوله سنتی نشان داده و حتا به آن ارادت پیدا کرده‍اند.
شگفت‌انگیزترین حمایت را نویسنده سرشناس شهرنوش پارسی پور انجام داده است که صیغه را کمک مالی به زنان تهیدست بدون درآمد و پشتوانه و همچنین عاملی برای از بین رفتن تابوی ارتباط بین زن و مرد می‌داند. در این نوشته به علل و انگیزه‌های واقعی طرح مجدد موضوع صیغه، رد استدلال‌های سطحی موجود در میان حامیان این سنت و سرانجام پیامدهای رواج آن بر وضعیت زن ایرانی خواهیم پرداخت.
تردیدی نیست که صیغه به عنوان یک سنت اسلامی، همواره در جامعه ما مطرح بوده و مورد استفاده قرار می‌گرفته است. طی دهه‌های اخیر و در روند مدرنیته، کاربرد صیغه در جامعه ایران عمدتاً جنبه شرعی آن بوده که در جهت رفع برخی مسائل شرعی، برای خانواده‌های سنتی و متدین، مورد استفاده قرار گرفته است.
زیرا در جایی که شرع به عنوان مانعی برای ارتباط آزاد بین زن و مرد عمل می‌نموده صیغه می‌توانسته امکان و بستر مناسبی را جهت آشنایی زنان و مردانی که در آستانه ازدواج قرار داشته‌ و نیاز به شناخت از هم، قبل از برقراری پیوند دائمی زناشویی داشتند، در اختیار آنها بگذارد.
در مواردی دیگر، صیغه می‍توانسته است خانواده‌ای بی‌سرپرست و بدون پشتوانه اقتصادی را با استفاده از همین رویکرد، بدون نیاز به پدر یا شوهر، از سرپرستی افرادی متدین و انسان دوست برخوردار نماید. تا اینجا صیغه در اذهان عمومی امری مثبت و غیرمذموم بوده است.
ولی در دهه‌های اخیر، با رشد و توسعه فرهنگی و گام‍هایی که در جهت پذیرش حقوق و آزادی فردی و برابری جنسی برداشته شد و نیز شکل‌گیری دولت مدرن که حمایت از حقوق شهروندی و تامین نیازهای اولیه افراد آسیب‍پذیر به عنوان یکی از مهمترین وظائف آن شناخته شد، نیاز به راه‍حل‍های سنتی، مانند صیغه، برای دستگیری از زنان و کودکان بی‍سرپرست بتدریج اهمیت خود را از دست داد. به همین علت صیغه، رفته رفته، بار منفی به خود گرفت و در نظر افکار عمومی، بویژه در میان نسل جوان و تحصیلکردگان جامعه ایران، صیغه شونده و صیغه کننده نه تنها دیگر مقبول نیستند بلکه مورد شماتت نیز قرار می‌گیرند و این دقیقا همان جنبه‌ای است که در حال حاضر آقایان سعی در ترمیم آن دارند و برآنند که گفتمان صیغه را از زاویه مثبت و قابل قبول در جامعه مطرح سازند.
تلاش‍ها برای موجه جلوه دادن پدیده‌ای است که اذهان عمومی را برنمی‌تابد و به همین علت طرح و جا انداختن آن به «تبلیغ» و«جسارت» نیاز دارد. اگر قرار است هنجاری شکسته شود مسلماً در جایی است که جامعه آن را برنمی‌تابد.
اما چرا نگرش جدید به صیغه در ماهیت خود مشکل ساز شده است و اعتراض زنان ایرانی را برمی‍انگیزاند؟ نسلی که طی سال‌های اخیر گام‌های موثری را در کسب موقعیت و امکان برابر با مردان برداشته است؟ در نگاه منتقدانه، صیغه در واقع همان استفاده افراد صاحب سرمایه و مکنت از خدمات زنانی است که فرودست و بدون پشتوانه می‌باشند و این «خدمت» در واقع چیزی نیست جز برآورن نیازها ی جنسی مردانی که از زن صیغه‌ای جسمش را طلب می‌کنند.
نسل جدید عنوان «ازدواج موقت» را برای صیغه مناسب نمی‍داند زیرا ازدواج، پیوندی است دائمی بین دو فرد جهت تکمیل، پویایی و ایجاد کانون خانواده و در نهایت پرورش فرزندان با همیاری و همبستگی و همکاری دو طرف. در ازدواج امری که اتفاق می‌افتد همسری و همراهی هست و بسته به اینکه جامعه‌ای که این پیوند در آن رخ می‌دهد تا چه میزان انسانی و مبتنی بر رعایت شان و شرافت و کرامت انسانی باشد قوانین و حق و حقوقی انسانی‌تر و منطبق بر عدالت در این قرارداد جاری می‌گردد.
زمانی که از واژه ازدواج موقت استفاده می‌نمائیم باید این تعریف را در کل واژه تسری دهیم که تمام شرایط ازدواج در آن جاری باشد به جز شرط دائمی بودن آن که به صورت مدت‍دار و یا به عبارتی زمان‍دار اجرا می‌شود. بنابراین پس می‌بایست کلیه حق و حقوق، مسئولیت‍ها و وظائفی که در ازدواج دائم دو طرف قرارداد به آن ملزم می‌گردند به ازدواج موقت نیز منتقل گردد. ولی می‌دانیم که چنین نیست. در واقع ازدواج موقت، خصوصاً در شکلی که اکنون در جامعه ایران رواج یافته است، معامله‌ای است که در آن یک طرف قرارداد که صاحب سرمایه و امکانات می‌باشد (لزوماً مرد) خدمات مشخصی را در زمان معین از طرف دوم (که بالطبع بایستی زن باشد) در ازای پرداخت وجهی خریداری می‌نماید.
بنابراین صیغه دارای دو ویژگی برجسته است؛ نخست آنکه در آن «زن» ارائه کننده خدمات است و دوم آنکه «مرد» پرداخت‍کننده حق‌الزحمه می‍باشد. اگر، چنانچه ادعا می‌شود، که صیغه ازدواجی است موقت پس این چه رابطه‌ای است که در آن یک طرف قرارداد در ازای ارائه عواطف و احساسات، آنهم در زمان از پیش تعیین شده، وجهی را دریافت می‍نماید؟ آیا برخورداری از محبت و عشق انسانی دیگر قابل خریداری است؟
آنچه در این معامله به عنوان خدمت زن شناخته می‌شود تنها و تنها در اختیار گذاشتن جسم به مرد و برآورده کردن نیازهای جنسی او می‍باشد و تنها شرط این قرارداد نیز همان مبادله حق‍الزحمه می‌باشد. آیا بهتر نیست بجای ازدواج موقت از چنین رابطه ناعادلانه‍ای تحت عنوان تن‍فروشی قانونی ناعادلانه نام برد؟ البته در صیغه، آنچنان که در عمل در جامعه پیاده می‌شود (و ملاک هم چیزی جز واقعیت نمی‍تواند باشد چون نیت تعیین‍کننده نیست بلکه واقعیت ملاک قضاوت است)، شرایط برای ارائه‍کننده چنین خدمات «قانونی» بوضوح ناعادلانه‍تر از تن‍فروشی است.
دو دلیل اصلی برای ناعادلانه‌تر بودن صیغه، نسبت به تن‍فروشی، این است که در تن‍فروشی خریدار می‌تواند از هر دو جنس (زن یا مرد) باشد کما اینکه فروشنده نیز از هر دو جنس انتخاب می‌گردد این در حالی است که در صیغه زنان صرفاً فروشنده و مردان خریدار هستند.
دوم آنکه در تن فروشی حق‍الزحمه متناسب با زمان و کیفیت خدمات ارائه می‌گردد ولیکن در صیغه تنها حق‍الزحمه برای زمان مورد قرارداد پرداخت می‌شود و در زمان عدٌه حق‍الزحمه‌ای به فروشنده پرداخت نمی‌شود یعنی فروشنده در زمان عده نمی‍تواند از خدمات خود کسب درآمد کند.
یکی از جنبه‌های مهم دیگر که در بحث صیغه مطرح است اینکه اصولاً طرح این موضوع قبح تن‍فروشی را، که در دوره روشنگری و پیشرفت‍های فکری و فرهنگی بیش از پیش مذموم و مطرود شده است، از بین می‌برد و به استفاده جنسی یکجانبه مردان از زنان مشروعیت می‍بخشد.
می‍دانیم که در اغلب جوامع تن‍فروشی اصولاً پدیده‍ای مذموم دانسته می‍شود و به همین علت همواره به صورت پنهان و یا لااقل به دور از جنجال انجام می‌پذیرد. حال آنکه طرح موضوع صیغه (ازدواج موقت) در ایران خلاف جهتی است که در سایر جوامع بشری جریان دارد.
در موج جدید ترویج و تبلیغ صیغه در ایران، نهادهای مردسالار در جهت رفع فشار از مردان تنوع‍طلب، از طریق حذف هر گونه پیگرد قانونی و اخلاقی و شماتت‌های خانوادگی، گام برداشته‍اند. مروجین صیغه مردان را، صرفنظر از اینکه به چه صنف و طبقه اجتماعی و یا به چه گروه سنی تعلق داشته باشند، متاهل باشند و یا مجرد، از دغدغه‌های گوناگون نجات داده‍اند، این در حالی است که «زن صیغه‌ای» همچنان بی‍ارج و قرب و در حد یک تن‍فروش باقی می‌ماند.
همچنین، عذاب وجدان ناشی از برقراری ارتباطی نامشروع و غیراخلاقی که در تن‍فروشی گریبان‍گیر هر دو طرف معامله می‌شود، در صیغه به طور کامل از گردن مرد باز می‌گردد چرا که مرد از حق قانونی و شرعی خود استفاده می‌نماید و دیگر یک خریدار صرف خدمات جنسی که به خودی خود عملی غیرانسانی و مذموم می‌باشد دانسته نخواهد شد.
حال آنکه این سبکبالی برای زن صیغه شونده مصداق پیدا نمی‌کند چرا که حتا با چسباندن برچسب شرعی و قانونی به این عمل، نمی‌توان احساس حقارت و عذاب وجدان حاصل از آن را از روح و اندیشه زن صیغه‍ای زدود که به خاطر دریافت پول جسم خود را به مردی که هیچ احساسی نسبت به او ندارد واگذار می‌نماید.
یکی دیگر از جنبه‌های ناعادلانه و غیرانسانی که در صیغه، مانند تن‍‍فروشی و مغایر با ازدواج، وجود دارد این است که به جز تبادل حق‍الزحمه هیچ دین، حقوق و شرایط دیگری برای طرفین قرار داد جاری نمی‌باشد یعنی چنانچه در پی این دو نوع ارتباط، فرزندی خودناخواسته بوجود آید، آن فرزند از مواهب داشتن پدر محروم می‌باشد. حال این فرزند می‌خواهد در ارتباط صیغه‌ای و «حلال زاده» بوجود آمده باشد و یا در ارتباط نامشروع حاصل از تن‍فروشی نطفه‌‍اش به طور «حرام» بسته شده باشد.
در اینجا این سئوال در ذهن متبادر می‌شود که چه شرایطی بر جامعه ما حکمفرما شده و چه طیف و طبقه‌ای، استفاده کنندگان این امتیاز می‌باشند که دولتمردان را بر آن داشته‌اند تا نسبت به «گسترش جسورانه» صیغه اقدام عاجل نمایند و این چه گروه‍هایی هستند که حتا حمایت برخی از روشنفکران را نیز برانگیخته اند تا به دفاع و توجیه چنین رابطه و پدیده نامیمونی همت گمارند. (۱)
● نوکیسه گان متجدد مشتریان جدید در بازار صیغه
تردیدی نیست که به علت عدم انجام پژوهش‍های علمی جامعه‌‍شناسی در باره صیغه نمی‍توان آمار و ارقام دقیقی را در باره میزان رشد این پدیده اجتماعی و مشتریان خدمات جنسی زنان نیازمند و درمانده اجتماعی انتشار داد.
البته اگر چنین پژوهشی تا کنون انجام شده باشد این نگارنده به آن دسترسی نداشته است اما برای کسانی که در متن جامعه ایران زندگی می‍کنند و از نزدیک با پدیده‍های اجتماعی سر و کار دارند ادعای این نگارنده مبنی بر رواج صیغه و گروه‍های جدیدی که به آن روی آورده اند چندان عجیب نخواهد بود زیرا در کمتر جمع و محدوده‍ای است که موضوع صیغه مورد بحث قرار نگیرد.
یکی از جنبه‍های برجسته در گفتمان عمومی در جامعه ایران این است که متقاضیان اصلی خدمات صیغه‌‍ای را مردان متاهل صاحب سرمایه تشکیل می‍دهند چرا که در جامعه ایران، به زعم بسیاری از صاحب‌نظران و دست‍اندرکاران امور اجتماعی، بزرگترین عامل تجرد جوانان، مسائل و مشکلات اقتصادی و بالا بودن سطح بیکاری در میان آنهاست. این امر موجب می‍شود که آنها قادر به تامین هزینه صیغه (یا صیغه‌ها) نباشند.
از طرف دیگر، در جامعه‌ای که ارتباط جنسی مرد مجرد با زن غیر شوهردار هیچ شماتتی را به مرد وارد نمی‌سازد دلیلی باقی نمی‌ماند که نسبت به تبلیغ این امر و شکستن تابوی آن در جامعه همت گماشت. مردان مجرد هم اینک نیز می‌توانند بدون هیچ منع قانونی و اخلاقی از مواهب ارتباط جنسی از طریق صیغه برخوردار گردند و پس نیازی نیست که برای این منظور تبلیغات صورت گیرد.
آنچه نیاز به تبلیغ و رفع محدودیت‍های اجتماعی دارد و نهادهای سنتی و عوامل طبقه متمول جدید اجتماعی را وارد صحنه کرده است ایجاد شرائط مساعدتر برای مردان متاهل صاحب سرمایه است. البته این را هم باید اذعان داشت که در حال حاضر نیز چنین مردانی با مانع جدی شرعی و قانونی در عرصه خرید خدمات جنسی زنان نیازمند و فرودست روبرو نیستند .
اما از آنجائیکه از نظر افکار عمومی و ذهنیت خانواده‌ها، صیغه همچنان پدیده‍ای مذموم دانسته می‍شود و آشکار شدن ارتباط مردان متاهل با زنانی که به عقد موقت آنها درمی آیند می‌تواند دردسرساز باشد و موجبات تشویش اذهان، نگرانی و درگیری‌های خانوادگی و گاها اجتماعی را برای آنها فراهم نماید نهادهای سنتی و قانونگزار به کمک آنها شتافته‌اند.
در اینجا باید پرسید این چه طیف و گروهی است که دارای چنان قدرت و نفوذی است که می‌تواند خواست خودخواهانه، قلدرمآبانه و غیرانسانی خود را اینچنین در جامعه به پیش ببرد که حتا مسئولین حکومتی را نیز تحت فشار قرار داده و به این واداشته که برنامه‌ای پی ریزی کنند که در آن اینان بتوانند بدون کوچکترین شماتت و یا مشکلی و یا احیاناً ذره‌ای عذاب وجدان به بهره‌جویی از زنان فرودست و نیازمند بپردازند.
با نگاهی به ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه امروزمان با دو مقوله کاملاً روشن مواجه می‍شویم؛ نخست آنکه بخش اعظم سرمایه‌های اقتصادی و مالی در جامعه ایران و همچنین بخش اعظم درآمدها در ایران در اختیار مردان می‌باشد.
برخی آمار تایید نشده حکایت از آن دارد که میزان مالکیت و میزان درآمد مردان در جامعه ایران، هر دو، بالای ۹۰ درصد است. علاوه بر این، کلیه حق و حقوق قانونی در جامعه ایران به مردان داده شده است تا جائیکه زنان برای راه‍یافتن به عرصه‌های اجتماعی همواره با سختی ها و کارشکنی‌های فراوانی روبرو بوده‌اند و این خود عامل بسیار مهمی در دور ماندن زنان از عرصه رقابت‍های اقتصادی و اجتماعی بوده و فاصله عمیق موقعیتی زنان را با مردان سبب شده است.
دوم آنکه، بسیاری از کسانی که در طیف نوکیسه‌گان قرار می‌گیرند و طی دو دهه اخیر سفر طبقاتی باشتابی را داشته‍ و در این رهگذر موقعیت اجتماعی و اقتدار خود را در سایه کسب مال و مکنت بادآورده تحکیم بخشیده‍اند، هنوز فرصت و یا ضرورتی برای کسب فرهنگ و اندیشه و یا حتا تعالی صفات انسانی خود نداشته‍اند.
این طبقه نوکیسه که بزرگترین خوی و خصلتش همانا گسترش دائره تملک است، در تداوم ثروت اندوزی و کسب امکانات رفاهی بیشتر، دائره تملک خود را از انباشت مادی، به تحت سیطره درآوردن انسان‍ها گسترش داده است زیرا اعمال اقتدار بر انسان ها به این نوکیسه‌گان پراشتها حس تملک، قدرت و غرور می‌دهد.
هر چه وابستگی فرودستان به این صاحبان مکنت بیشتر باشد احساس فرمانروایی و قدرت طلبی و جاه طلبی این افراد بیشتر تامین می‌شود و چه بهتر که این طبقه فرودست از هیچ حق و حقوق و پشتوانه قانونی نیز برخوردار نباشد. در جامعه‌ای که حق و حقوق انسانی تعبیری مردانه دارد و زنان از هر جهت، بویژه در عرصه حقوقی، موقعیتی فرودست دارند بهترین بستر برای تامین و رفع نیاز سیطره طلبانه مردان نوکیسه، اعمال تفوق بر جامعه بزرگ زنان است. به بیان دیگر، طیف مردان نوکیسه، پاداش مطیع بودن خود را در نظم جاری جامعه از طریق اعمال سلطه بر کنیزان مدرن دریافت می‌کنند.
بنابراین، برای خیل عظیم مردان نوکیسه بهترین سوژه استثمار، زنان فرودست می‍باشند که به شدت در حال گسترش هستند. این زنان، علاوه بر ارضای خواسته‌های تنوع طلبانه جنسی مردان نوکیسه، به ارضای حس تملک و قدرت طلبی آنها نیز پاسخ می‍گویند.
روند جاری در جامعه نشان می‍دهد که نوکیسه‌گان توانسته‍اند از طریق سرمایه و قدرتی که به هم زده‍اند دولتمردان را نیز تحت تاثیر قرار دهند این در حالی است که زنان، آنهم اقشار کم‍درآمد آنها، ابزاری برای استیفای حق خود نداشته و نمی‌توانند تاثیری بر تصمیم‌های دولتمردان داشته باشند.
در اینجا باید از دولتمردان پرسید آیا در حکومتی اسلامی که مسئولین آن از روحانیون طراز اول هستند و در مکتبی که پیام آن برابری و برادری انسان‍هاست و در همه جا از پیروان خود با عنوان مومنین و مومنات، در کنار هم، نام می‌برد و والایی و برتری انسان ها را به تقوا و پاکدامنی آنها می‌داند نه تورم اقتصادی و ذکور بودنشان، آیا حفظ حرمت و شان شهروندان این جامعه با حکومت نیست؟
این امر بویژه از این جهت حائز اهمیت است که در همین نظام اسلامی، دولت و حکومت در آن به واسطه دین خدا حق خود می‌دانند که برای اجرای اخلاق اجتماعی به خصوصی‍ترین حریم‌های افراد نیز پا نهند. در جامعه‌ای که می‌توان با فراهم نمودن شرائط و امکانات برای نیمه محروم آن (زنان) و تصویب قوانین و مقررات عادلانه، و نیز تامین امکانات لازم جهت ایجاد اشتغال این گروه‌های محروم، زمینه ورود آنها را به عرصه‌های اجتماعی و بازار کار فراهم آورد تا این گروه‍های اجتماعی نیز بتواند با درآمدی شرافتمندانه، حتا در صورت از دست دادن سرپرست خود، زندگی خود و فرزندانشان را اداره نمایند، چرا دولتمردان سعی در ترغیب این گروه به تن‍فروشی «مشروع» می‌نمایند؟
آیا نیمی از جامعه ما آنچنان دچار فقر ذهنی و معلولیت جسمی هستند که تنها و تنها سرمایه آنها جسم‍اشان می‌باشد که آن را به هرزگان متورم شده واگذار نمایند که کرامتشان را بفروشند و با تن‍فروشی قانونمند فرزندانشان را پرورش دهند؟ و باز باید پرسید در جامعه‌ای که الگو و مقتدای آن مولای متقیانی است که برطبق روایت‍ها شبانه دستار به چهره خویش می‌کشید و نان به در یتیمان و بیوگان می‌برد تا عزت نفس یتیمان و زنان بی‌پناه و بی‍سرپرشت جریحه‍دار نشود آیا خزانه حکومت اسلامی در مملکتی با این همه ثروت از سرپرستی گروهی زن و بچه‌ای که مسلمانند و در زیر سایه حکومت اسلامی زندگی می‌کنند و مسلماً از بیت المال مسلمین بهره خواهند داشت نمی‌تواند حمایت کند و مادران باید با تن‍فروشی شکم فرزندانشان را سیر کنند و حقارت این عمل را به همراه فرزندانشان در همه عمر به دوش کشند؟
همچنین، در حکومتی که سرلوحه برنامه آن توسعه عدالت اجتماعی می‌باشد آیا حکومت نمی‌تواند با گرفتن مالیاتی متناسب از این گروه نوکیسه و صاحبان درآمد بالا و توزیع وجوه دریافتی به صورت کمک هزینه‌های گوناگون بین گروه‌های کم درآمد جلوی متورم شدن بیش از اندازه طیف نوکیسه را گرفته تا در سایه تورم شکم اشان به فکر توسعه قلمرو استثمارشان بر فرودستان نیفتند؟
بجاست لااقل از این آقایان نوکیسه سئوال شود شما که نیاز جنسی خود را به مراتب بیش از زنان می‌دانید و به خاطر همین امر خود را مختار به داشتن روابط متنوع با زنان بی‌شمار می‌دانید چرا این نیاز جنسی فقط در شماری از آقایان ایرانی و عرب دیده می‌شود مگر مردان سایر کشورها از نظر «مردانگی» با شما فرقی دارند؟
باز این چه نیاز جنسی است که برای بیدار شدن آن باید انواع مختلف قرص‍ها و داروهای تقویت جنسی استعمال نمود تا بتوان شاید پاسخگوی تنوع طلبی خود گردید؟ (۲)
در این میان، آنچه بیش از همه تعجب برانگیز است اینکه برخی از زنان که به طیف روشنفکران نیز تعلق دارند نیز مدافع این برده داری مدرن شده‍اند و با توجیهاتی مانند اینکه صیغه این امکان را فراهم می‌آورد تا زنان مطلقه از امکانات مالی مردان استفاده کنند به دفاع از آن می‍پردازند.
در نظر این افراد، زنان مطلقه توان و قابلیت دیگری جز فروش جسم خود برای تامین معاش و برخورداری از امکانات مورد نیاز خود ندارند.
این مدعیان کافی است چشمان خود را اندکی باز کنند تا ببینند که به رغم موانع متعدد و ساختار تبعیض آلود قدرت در ایران زنان توانسته‍اند در عرصه‍های مختلف بازار کار حضوری چشمگیر داشته باشند و بر طبق آمار رسمی میزان اشتغال زنان در بازار کار ایران طی سه دهه اخیر روندی صعودی داشته است. بر طبق این آمار نرخ اشتغال زنان در بازار کار ایران بین سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵ از ۱۲،۱ به ۱۶،۸ درصد افزایش یافته است.(۳)
البته این آمار عمدتاً مشاغل رسمی را در برمی‍گیرد و اشتغال گسترده زنان ایران در عرصه‍هایی چون کشاورزی که غالبا در آمار رسمی نمی‍گنجد را باید به آن اضافه کرد. در عرصه آموزشی، نیز چند سالی است که درصد قبول شدگان زن در دانشگاه ها نسبتا به مردان پیشی گرفته است و میزان فارغ التحصیلان زن، حتا در حوزه‌های مهندسی که سنتا مردانه قلمداد می‌شدند، نیز به شدت رو به افزایش گذاردشته است.
بنابراین، اگر ساختار قدرت سعی در بستن راه‌های امرار معاش زنان از طریق شرافتمندانه را می‌نماید این دلیل بر ضعف زن ایرانی نمی‌باشد بلکه زنان ایران آنجا که مجالی برای بروز توانایی‍های خود یافته‍اند در حال پیشروی و تحکیم موقعیت اجتماعی خود بوده‌اند.
در این میان، شنیدن این که صیغه موجب برخورداری زنان تنگدست از حمایت مالی مردان می‌شود، آنهم از سوی مدعیان روشنفکری، نشان از فقر فرهنگی طرح کنندگان این نظر است که زنان را محکوم می‌نمایند که بین بد و بدتر یکی را انتخاب نمایند و برای آنها مجالی برای فکر کردن و شکستن ناهنجاری‍ها و سنت‌های غلط را نمی‌دهند.
زنان ایرانی بعنوان نیمی از جمعیت جامعه، یک گروه بالقوه نیرومند محسوب می‍شوند که ناگزیرند در جهت احراز حقوق برابر شهروندی خود تلاش کنند و امنیت اجتماعی خود را نه به طور فردی و نه از طریق دست دراز کردن پیش این یا آن مرد، بلکه از نظام اجتماعی مطالبه کنند.
این راهکار حاصل ذهن این نگارنده نیست بلکه روند توسعه حقوق شهروندی در کلیه جوامع توسعه یافته موید این واقعیت است که تامین نیازهای اولیه شهروندان (و از جمله زنان و کودکان «بی سرپرست») به طریق اولی برعهده نظام‍های رفاهی در این کشورهاست. حواله دادن زنان بی‍سرپرست به سخاوتمندی مردان زیاده طلب، آنهم توسط آنهایی که خود را ظاهرا متعلق به طیف و طرز فکر مدرن می‍دانند در بهترین حالت حکایت از سطح پایین آگاهی و شناخت محدود از روند توسعه و تحول در جهان مدرن امروز دارد.
بر نوکیسگانی که از عمق فکری و مبانی پایدار ارزشی در احترام به حقوق برابر انسانی برخوردارنیستند و بر نهادهای سنتی طرفدار صیغه که ادعایی جز سنت‍گرایی ندارند حرجی نیست اما مدعیان روشنفکری که به اصول و مبانی برابری جنسی آگاهی و اشراف دارند.
نباید از سر استیصال به الگوهایی که برای جوامع سنتی کارکرد داشته اما مدت‍هاست که تاریخ مصرف آنها به پایان رسیده است دلخوش کنند. کارکرد صیغه در جامعه امروز ایران تنها بازتحکیم مناسبات مردسالارانه است که توسط نوکیسه‌گان جدید احیا شده است.
در این میان می‌توان به عواملی که موجب لغزش و پسرفت برخی از گروه‌های تحصیلکرده و دارای سابقه روشنفکری به راهکارهای سنتی مانند صیغه شده اشاره کرد که عبارتند از تسلط و تدوام گفتمان سنت گرایی در جامعه ایران، وقوع تحول در شرایط طبقاتی و موقعیت اقتصادی برخی از این گروه‍ها که در جوانی به الگوهای مدرن روی آورده بودند و همچنین فروریزی تتمه‌های آمال و آرمان‌های ذهنی که چنین روشنفکرانی را با خلاء ارزشی مواجه کرده است. خوش آمدن الگوهای سنتی مانند صیغه به مذاق چنین طیف‌هایی، همچنین می‍تواند به این دلیل باشد که رواج و مشروعیت چنین سنتی دست کم اقتدار آنها را در حوزه‌های فردی تامین می‌کند و به نیازهای سلطه طلبانه آنها بهتر پاسخ می‌دهد، نیازی که در سطوح دیگر اجتماعی برای آنها دست‍نیافتنی است.
سخن پایانی اینکه، دنیایی که به شدت و به سرعت در حال تحول است راهکارهای جدید می‍طلبد. زمانی نه چندان دور زنان در جامعه ایران همچون بسیاری جوامع دیگر به عنوان موجوداتی ضعیف و زیردست و خانه‍نشین محسوب می‍شدند که از متعلقات مردان به شمار می‍رفتند. در چنان شرایطی صیغه می‍توانست کارکرد مثبتی داشته باشد چون تملک بر زنان را قانونمند می‍کرد.
اما تحولات شگرف یک قرن اخیر که زمینه حضور گسترده زنان را در جامعه و بازار کار فراهم کرده و سطح دانش، تحصیلات و آگاهی‍های فکری و فرهنگی میان مردان و زنان یکسان شده است الگوهای سنتی دیگر کارکرد خود را از دست داده‌اند. طرح مجدد این الگوها، چنانچه در ایران در حال تجربه آن هستیم، عمدتاً برای تحت کنترل درآوردن و جلوگیری از پیشرفت زنان در عرصه اجتماعی است.
رفتار بخش‍هایی از مردان نوکیسه در سوءاستفاده از سنت صیغه، آنچنان که در این مطلب به آن پرداخته شد، شاهد روشنی است بر این مدعا. به همین علت بر جامعه روشنفکری و بویژه طیف وسیع مردان برابری طلب است که، در کنار زنان، با رواج فرهنگ صیغه، آنچنان که امروز به طور سیستماتیک مورد استفاده قرار می‌گیرد و نه آنجا که در خانواده‌های مذهبی به عنوان راهکاری برای ایجاد امکان گسترش ارتباط بین جوانان بکار گرفته می‍شود، به عنوان یک ضد ارزش مرزبندی و با آن مبارزه کنند.
پی نوشت ها:
۱- در این زمینه مثلا مراجعه شود به مصاحبه خانم شهرنوش پارسی پور رمان نویس ایرانی تحت عنوان «مخالفت با مذهب مد روز است» که در وب سایت «زمانه» منتشر شده است.
http://www.radiozamaneh.org/azadeh/۲۰۰۷/۰۷/post_۴۱.html
۲- برای نشان دادن گسترش استعمال داروهای تقویت جنسی در میان مردان ایرانی کافی است که به میزان گسترده آگهی های پخش شده از شبکه های ماهواره ای خارج از کشور که این داروها را تبلیغ می کنند اشاره کرد.
۳- هایده قره یاضی مدیر پژوهش مرکز امور مشارکت زنان در گفتگو با خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا، ۲۹ خرداد ۱۳۸۴
منبع : ایرانیان انگلستان


همچنین مشاهده کنید