جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


پول نفت؛ درسی از اسپانیا


پول نفت؛ درسی از اسپانیا
شاهان کاتولیک نظام اداری برقرار ساخته، نیروی پلیس تشکیل داده، شهرها را با یک سری انتصابات شاهانه مقهور ساخته، روحانیون را با خود مانوس كرده و حتی اشراف را مهار نمودند.
موفقیت بعدی فردیناند در پیمان اتحاد با آلمان، ایتالیا، انگلستان و هلند، خطر فرانسه را دور ساخت و نهایتا توانست عنوان امپراتور مقدس روم را بدست آورد. این فعالیت‌ها از طریق جنگ و درگیری انجام می‌شد، در اواسط قرن شانزدهم، هشتاد‌درصد درآمد دولت اسپانیا صرف امور نظامی می‌شد. بعدا چارلز پنجم، نقشه می‌کشید تا سلطنت هابسبورگ را در حوزه بین‌الملل گسترش دهد. از بیرون چنان به نظر می‌رسید كه دولت اسپانیا و رژیم سلطنتی ادغام شده‌اند.
اما این تاثیرپذیری از قدرت دولت، گول زننده بود و درآمدها از دنیای جدید عملا با دولت‌سازی مصادف گشت. اگر چه کاستیل، آراگول، کاتالونیا و والنسیا با ازدواج سلسله‌ای به هم جوش خوردند، خود دولت موجودی شکننده و ضعیف بود. او هرگز به شکل هویت واحد در سطح ملی و بین‌المللی در نیامد. هر قلمرویی جدا جدا شده و ساختار اداری مجزایی داشت. در فرایند دولت‌سازی، نهادهای قدیمی بر چیده نشد تا نهادهای جدید جایگزین شوند، درعوض پرسنل انتصابی شاه صرفا بر بوروکراسی‌های پیشین تحمیل شدند. دولت اسپانیا هرگز یک ارز مشترک، نظام مالیاتی واحد یا نظام حقوقی توسعه یافته نداشت و فاقد مبانی مستحکم وحدت بخشی بود كه سایر دولت‌های مطلقه در اروپا با آن شناخته می‌شدند.
به این دلیل كه قدرت متمرکز بود، رژیم اسپانیا مثل بسیاری از كشورهای صادرکننده نفت ابزارهای نظارتی اندکی بر قدرت و نفوذ خویش داشت. سلطنت بر تمام قلمروهای اسپانیا به ویژه بر کاستیل سلطه داشت و بنابر این تصمیمات دولت از نفوذ کلیسا، اشراف محلی، شهرنشینان و روستاییان آزاد بود. سلطنت، سلطه و نفوذ خویش را از طریق ترتیبات پیچیده بده بستان‌ها، کنترل ایدئولوژیکی و سرکوب به كار می‌برد. او وفاداری اشراف رده پایین را از طریق ترتیبات تبعیض سیاسی، به ویژه فروش القاب نجیب‌زادگی و انتصابات کلیسایی تضمین می‌كرد. این عمل باعث شد اندازه طبقه نجیب‌زادگان انگلی رشد فوق‌العاده‌ای یابد- كه باعث وحشت و دلهره اشراف قدیمی‌تر شد - در حالی‌كه همزمان مولدترین استعدادها را از تولید و تجارت به فعالیت‌های رانت‌جویی منحرف ساخت. فشار اجتماعی علیه سرمایه‌داری تولیدی و به سمت نجبا را سروانتس با قدرت به تصویر کشیده است: «برازنده یک نجیب‌زاده نیست كه زندگی خود را از راهی به جز رانت (اجاره) زمین بگذراند.»
این گونه كردار به سایر طبقات اجتماعی نیز سرایت كرد. دولت از طریق اعطای پست و مقام اداری، استعدادهای کسانی كه می‌توانستند کارآفرینان کوچکی بشوند را می‌خرید و الگویی از اشتیاق به پست و مقام دولتی به وجود آورد كه بخش عمومی را متورم می‌ساخت. نابرابری شدید یکی از ویژگی‌های چنین شیوه دولت رانتیری بود، فقط ۲ تا ۳‌درصد جمعیت، مالک ۹۷‌درصد خاک بودند.
جای تعجب نیست كه اقتصاد نیز توسعه نیافته بود. صنعت در سده۱۵۰۰ میلادی وجود خارجی نداشت و بخش‌های تولیدی منسوجات و کشتی‌سازی بودند. درآن زمان گرچه فعالیت‌های روستایی بسیار مهم‌تر بود، نظام کشاورزی بی‌نظم و منحرف شده بود و اسپانیا قادر به تولید غذای مردمش نبود. در زمان رونق شمش طلا، اسپانیا نه قادر به تغذیه مردمانش و نه تولید بسیاری از اقلام ضروری بود. کشور به تجارت جهانی وابسته بود كه این تمایل بعدها بسیار تشدید شد.
هنگامی‌كه فلزات گرانبها به درون این ساختارهای اجتماعی-اقتصادی توسعه نیافته و نهادهای دولتی ضعیف سرازیر گشت چه اتفاقی افتاد ؟ چون مکتب سوداگری، پارادایم مسلط توسعه‌ای آن دوران بود، سلطنت هابسبورگ هر تلاشی را می‌كرد تا جریان شمش طلا را حفظ و تحت نظم درآورد. او می‌خواست با افزایش صدور کالا و ممنوعیت صادرات شمش طلا، قدرت دولت را افزایش دهد با این فرض نادرست كه مقدار ثروت جهان ثابت است. در عین حال باور محکم به این اصول فکری، به معنای این نبود كه خزاین از آمریکا عملا در داخل اسپانیا باقی می‌ماند.
چون ‌درصد زیادی از گنجینه آمریکا در همان ابتدا به دولت تعلق می‌گرفت، سلطنت الگوی رفتاری به كار برد كه بعدا صادرکنندگان نفت اقتباس نمودند: اهدافشان بزرگ و پرطمطراق شده و افق‌های زمانی‌شان کوتاه‌تر می‌شد. چارلز پنجم، فیلیپ دوم و جانشینانشان بخش‌هایی از فلزات گرانبها را استفاده می‌كردند تا امپراتوری را توسعه داده و از آن دفاع نمایند. در عرض بیست سال، ارتش اسپانیا به پانزده برابر اندازه اولیه رسید، درآمدهای بی‌شماری بهره‌برداری شد و نیاز دایمی به بودجه بیشتر شد. تعجبی ندارد كه مخارج دولت چنان بالا رفت تا به سطح درآمدها رسید و سپس از آن پیشی گرفت.
همانند رونق نفتی، پولی كه در اسپانیا باقی ماند باعث شتاب برق‌آسای اقتصاد، رشد خیره‌کننده تجارت وگسترش تماشایی صنعتی شد. برای دوره‌ای، اشبلیه به مرکز کسب و کار جهان تبدیل شد مکانی كه می‌شد گفت «تمام زندگی اروپایی و زندگی کل جهان به آن وابسته بود.» ثروت به شهرهای والادولید، کادیز و مادرید سرازیر شد و گروه‌های خاص ثروتمند مریی به وجود آورد. اگر چه توزیع ثروت تماما متمرکز باقیماند، ورود سیل‌آسای فلزات گرانبها، تحرک اجتماعی جدیدی درون اسپانیا و یک حس عام رفاه و بهزیستی بوجودآورد.
اما ظاهر و جلوه ثروت، گول‌زننده بود. این رونق و رفاه ظاهری، فرسودگی آهسته کشور از طریق مخارج عمومی افراط‌گونه را می‌پوشاند. گسترش امپراتوری و سلسله جنگ‌های سرنوشت‌ساز اروپایی كه پس از آن آمد از نظر مالی فلج‌کننده بود و ثروت عظیم امریکا را به سمت خود می‌کشید چون کاملا روشن است نبود پول به معنای شکست نظامی بود. با توجه به توسعه بیش از حد امپراتوری، مدت زیادی طول نکشید تا روند بودجه‌های نامطلوب، روند به سمت شکنندگی بلندمدت اسپانیا را برملا سازد. برای مثال در ۱۵۷۴ فیلیپ دوم ۲۰‌میلیون فلورین را خرج كرد اگر چه بودجه دولت فقط ۱۲ میلیون فلورین بود، بیش از نصف مخارج نظامی، صرف حمایت از ناوگان دریایی مدیترانه و ارتش فلاندرها شد.
نویسنده: تری کارل
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد