شنبه, ۲۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 18 May, 2024
مجله ویستا

بررسی افسانه‏ی جزیره‏ی خضراء


از جمله داستان‏هایی كه تحت تاثیر حوادث زمان خود شكل گرفته و پس از مقداری تحریف، تطبیقی بی‏جا در مورد آن صورت گرفته، و در برخی مجامع روایی شیعه نفوذ كرده است، داستانی است‏به نام «جزیره‏ی خضراء».این مقاله به كنكاش در مورد این داستان می‌پردازد. تاریخ جهان اسلام و عقاید و افكاری كه در بستر آن ظهور و بروز كرده، اقیانوسی متلاطم و بی‏كران و عرصه‏ای بسیار گسترده است . حركت در امواج متلاطم و بعضا ظلمانی این اقیانوس، نیازمند وسیله‏ای مطمئن و راهنمایی دریادیده است . در غیر این صورت، در شب تاریك دریا و امواج سهمگین آن، نمی‏توان راهی به ساحل نجات یافت . عقاید، اخبار و احادیثی كه در بستر این فرهنگ نیازمند بررسی و نقد هستند، كم نیستند . فقهای اسلام از عصر غیبت تاكنون سعی بر حراست اخبار و احادیث از نفوذ خطاها، تحریف‏ها و انحرافات داشته‏اند . اگر زحمات آن بزرگواران نبود، سرنوشت اسلام و تشیع دستخوش مخاطرات عظیم فكری می‏گشت و راه كشف حقیقت‏بر همگان مسدود می‏شد . از جمله داستان‏هایی كه تحت تاثیر حوادث زمان خود شكل گرفته و پس از مقداری تحریف، تطبیقی بی‏جا در مورد آن صورت گرفته، و در برخی مجامع روایی شیعه نفوذ كرده است، داستانی است‏به نام «جزیره‏ی خضراء» . از آن جا كه در دو دهه‏ی گذشته با قلم فرسایی برخی افراد بی‏اطلاع از تاریخ، این داستان منتشر شده و به علاوه، در تكلفی ناشیانه، آن را بر مثلث‏برمودا تطبیق كرده‏اند، لازم شد در اطراف این واقعه، كنكاش بیشتری صورت گیرد تا اذهان ارادتمندان به حضرت ولی عصر (عج) از این گونه خطاها پیراسته شود . (۱)
مباحثی كه در این بررسی بدان پرداخته خواهد شد، عبارتند از:
خلاصه‏ی داستان جزیره‏ی خضرا
داستان اول
بررسی داستان اول از نظر سند
بررسی داستان اول از نظر متن
بررسی داستان اول از نظر تاریخی
خلاصه‏ی مباحث
داستان دوم
بررسی داستان از نظر سند
بررسی داستان از نظر متن
بررسی داستان از نظر تاریخی
ارتباط دو داستان
نتیجه و خلاصه‏ی مباحث
خلاصه‏ی داستان
مرحوم علامه مجلسی‏قدس سره در بحارالانوار (ج ۵۲، ص ۱۵۹) می‏نویسند:
رساله‏ای یافتم مشهور به داستان جزیره‏ی خضراء . . . و چون آن را در كتاب‏های روایی ندیدم، عین آن را در فصل جداگانه‏ای آوردم .
یابنده‏ی آن متن می‏گوید: در آن متن چنین آمده است:
من (فضل بن یحیی كوفی) در سال ۶۹۹ ه . ق . در كربلا از دو نفر، داستانی شنیدم . آن ها داستان را، از زین الدین علی بن فاضل مازندرانی، نقل می‏كردند . داستان مربوط به جزیره‏ی خضرا در دریای سفید بود . مشتاق شدم داستان را از خود علی بن فاضل بشنوم . به همین دلیل به حله رفتم و در خانه‏ی سید فخرالدین، با علی بن فاضل ملاقات كردم و اصل داستان را جویا شدم . او، داستان را در حضور عده‏ای از دانشمندان حله و نواحی آن چنین بازگو كرد: سال‏ها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی تحصیل می‏كردم . روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر كرد . من و عده‏ای از شاگردان با او همراه شدیم . به قاهره رسیدیم . استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا این‏كه نامه‏ای از اندلس آمد كه خبر از بیماری پدر استاد می‏داد . استاد عزم اندلس كرد . من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم . به اولین قریه اندلس كه رسیدیم، من بیمار شدم . به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد . سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم می‏زدم كه كاروانی از طرف كوه‏های ساحل دریای غربی وارد شدند و با خود پشم و روغن و كالاهای دیگر داشتند . پرسیدم: از كجا می‏آیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها می‏آیند كه نزدیك جزایر رافضیان است . هنگامی كه نام رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم . تا محل آنان، ۲۵ روز راه بود كه دو روز بی‏آب و آبادی و بقیه آباد بودند، حركت كردم و به سرزمین آباد رسیدم . به جزیره‏ای رسیدم با دیوارهای بلند و برج‏های مستحكم كه بر ساحل دریا قرار داشت . مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آن‏ها بر هیات شیعیان بود . آنان از من پذیرایی كردند . پرسیدم: غذای شما از كجا تامین می‏شود؟ گفتند: از جزیره‏ی خضراء در دریای سفید كه جزایر فرزندان امام زمان (عج) است كه سالی دو مرتبه، برای ما غذا می‏آورند . منتظر شدم تا كاروان كشتی‏ها از جزیره‏ی خضراء رسید . فرمانده‏ی آن، پیرمردی بود كه مرا می‏شناخت و اسم من و پدرم را نیز می‏دانست . او مرا با خود به جزیره‏ی خضراء برد . شانزده روز كه گذشت، آب سفیدی در اطراف كشتی دیدم و علت آن را پرسیدم . شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیره‏ی خضراء . این آب‏های سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه كشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق می‏گردد . وارد جزیره شدیم . شهر دارای قلعه‏ها و برج‏های زیاد و هفت‏حصار بود . خانه‏های آن از سنگ مرمر روشن بود . . . . در مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد كه عالم آن جزیره بود، ملاقات كردم . او مرا در مسجد جای داد . آنان نماز جمعه می‏خواندند (واجب می‏دانستند .) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاص او هستم . به او گفتم: امام را دیده‏ای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدم، او را دیده است . سید مرا به اطراف برد . در آن‏جا كوهی مرتفع بود كه قبه‏ای در آن وجود داشت و دو خادم در آن‏جا بودند . سید گفت: من هر صبح جمعه آن‏جا می‏روم و امام زمان را زیارت می‏كنم و در آن‏جا ورقه‏ای می‏یابم كه مسایل مورد نیاز درآن نوشته شده است . من نیز به آن كوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایی كردند . . . در مورد دیدن امام زمان (عج) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممكن است . درباره‏ی سید شمس الدین از شیخ محمد (كه با او به خضراء آمدم) پرسیدم . گفت: او از فرزندان فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است . با سید شمس الدین، گفت وگوی بسیار كردم و قرآن را نزد او خواندم . از او درباره‏ی ارتباط آیات و این‏كه برخی آیات، با قبل بی ارتباط هستند، پرسیدم . پاسخ داد: . . . . مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمع‏آوری كردند . از همین رو، آیاتی كه در قدح و مذمت‏خلفا بود، از آن ساقط كردند . از همین جهت، آیات را نامربوط می‏بینی، ولی قرآن علی علیه السلام كه نزد صاحب الامر (عج) است، از هر نقصی مبراست و همه چیز در آن آمده است . در جمعه‏ی دومی كه در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای بسیار زیادی از بیرون مسجد شنیده شد . پرسیدم: این صداها چیست؟ سید پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعه‏ی میانی ماه سوار می‏شوند و منتظر فرج هستند . پس از این‏كه آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش كردی؟ گفتم: نه . گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی مانده‏اند . از سید پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل می‏كنند كه هر كس پس از غیبت ادعا كند مرا دیده است، دروغ می‏گوید . حال چگونه است كه برخی از شما، او را می‏بینید؟ سید گفت: درست می‏گویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است كه دشمنان آن حضرت و فرعون‏های بنی العباس فراوان بودند، اما اكنون كه این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممكن است . سید شمس الدین ادعا كرد كه: تو نیز امام زمان (عج) را دو مرتبه دیده‏ای، ولی نشناخته‏ای . هم‏چنین گفت كه آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود مباح كرده است و آن حضرت هر سال حج می‏گذارد و پدرانش را در مدینه، عراق و طوس زیارت می‏كند .
این خلاصه‏ای از داستان بود . البته كسانی كه خواهان اطلاع دقیق‏تری هستند، می‏توانند داستان را در بحارالانوار یا منابع دیگر مطالعه كنند .
بررسی داستان از نظر سند از مهم‏ترین موضوعات در بررسی سند یك خبر، منابعی است كه آن خبر را ذكر كرده‏اند . بدیهی است هر قدر، منابع یك خبر به عصر صدور و حدوث آن نزدیك‏تر باشد، آن خبر اعتبار بیشتری خواهد داشت . در مورد داستان جزیره‏ی خضراء چنان‏كه در اصل داستان آمده، راوی خبر آن را در سال ۶۹۹ ه . ق . از علی بن فاضل در شهر حله شنیده است . در آن زمان، «حله‏» شهری آباد بین بغداد و كوفه بوده و چون كوفه و نجف در آن زمان، مركز حوزه‏ی علمی شیعه بوده، طبیعتا خبرها، به ویژه خبرهای مهمی كه به مسایل عقیدتی و كلامی و فقهی شیعه مربوط می‏شده است، بااهمیت تلقی می‏شده و در آثار و نوشته‏های آنان منعكس می‏گشته است . ولی علی رغم اشتمال این داستان بر مطالب مهم و مطرح شدن آن در سامرا و حله و طبیعتا نجف، در هیچ یك از آثار مكتوب آن زمان (یعنی از سال ۶۹۹ تا ۱۰۱۹ ه . ق) . كه به دست ما رسیده است، این خبر انعكاس نیافته است . اشتهار این داستان از آغاز هزاره‏ی دوم به ویژه در زمان علامه مجلسی‏قدس سره و ذكر آن در كتاب بحارالانوار است . قبل از علامه، قاضی نور الله شوشتری (م ۱۰۱۹) این حكایت را در كتاب مجالس المؤمنین آورده است . البته قاضی نورالله در مجالس المؤمنین ادعا كرده كه شهید ثانی در برخی از امالی خود، این داستان را ذكر كرده است، ولی ایشان هیچ مدركی در این باره به دست نمی‏دهد . علاوه بر این‏كه علامه مجلسی قدس سره همه‏ی آثار شهید را در اختیار داشته است . (۲) در عین حال، در آغاز نقل داستان جزیره‏ی خضراء می‏گوید: «این داستان را در كتاب‏های معتبر ندیدم‏» . بدیهی است اگر علامه مجلسی قدس سره این خبر را در كتب شهید دیده بود، آن را در بخش نوادر كتاب ذكر نمی‏كرد و به جای انتساب آن به شخص مجهول، آن را به شهید مستند می‏كرد . مجهول بودن راوی و استنساخ كننده‏ی نسخه‏ی مكتوب داستان علما و فقهای اسلام در پذیرش یك كتاب یا نوشته و انتساب آن به نویسنده، صرفا به ادعاها توجه نمی‏كنند، بلكه وقتی یك كتاب را از نظر انتساب به نویسنده زمانی معتبر می‏دانند كه آن كتاب از طریق سلسله‏ی اجازات برای آنان نقل شده باشد . از همین رو، شاگردان یك مؤلف یا راوی با اجازه از شیخ و استاد خود، مطالب را نقل كرده و آنان نیز این اجازه‏ها را به طبقه‏ی بعد از خود منتقل می‏كردند . در زمان‏های گذشته و قبل از عصر رواج چاپ، آن چه موجب اعتماد به نسخه‏های مكتوب خطی می‏شد، اجازه‏ای بود كه مؤلف با واسطه یا بدون آن، به افراد شناخته شده می‏داد . برای نمونه، مرحوم مجلسی قدس سره در مجلدات آخر كتاب بحارالانوار به ذكر اجازه‏های خود برای نقل از كتاب‏ها می‏پردازد و بدین ترتیب، نقل خود از كتاب‏های آنان را مستند می‏سازد .
ولی نوشته‏ی جزیره‏ی خضراء اولا; هیچ ارتباط مستندی با نویسنده‏ی آن ندارد . و هیچ مدركی كه صحت انتساب نوشته را به علی طیبی نشان دهد، وجود ندارد . ثانیا; یابنده‏ی نسخه و (كسی كه می‏گوید من جزوه را به خط فضل بن علی طیبی كوفی یافتم و آن را استنساخ كردم)، معلوم نیست چه كسی است تا بتوان نسبت‏به وثاقت‏یا عدم وثاقت او ابراز نظر كرد . ثالثا; یابنده‏ی مجهول نوشته‏ی فضل بن علی طیبی، معلوم نیست از كجا تشخیص داده است كه نوشته‏ی مزبور خط فضل بن علی است . ناچار باید گفت: چون در خود نوشته، توسط نویسنده به این مطلب اقرار شده است، یابنده، نسخه آن را به همان اسم نسبت داده است . ولی باید توجه داشت چنین انتساب‏هایی، ارزش علمی ندارد و چنان‏كه قبلا نیز گفته شد، نوشته‏ای را می‏توان مستند قرار داد و بدان استدلال كرد كه دارای سلسله سند موثق به نویسنده‏ی كتاب باشد، وگرنه هر كس نوشته‏ای می‏نوشت (چنان‏كه برخی نوشتند و وارد اخبار كردند) و آن را به شخص مورد وثوقی نسبت می‏داد، مثلا می‏گفت این نوشته‏ی زرارة بن اعین یا محمد بن ابی عمیر و . . . می‏باشد .بررسی شخصیت‏های داستان
نام چند نفر در آغاز داستان آمده است كه به جز یك نفر كه همان فضل بن علی باشد، هیچ‏كدام شناخته شده نیستند و به گفته‏های آنان نمی‏توان استناد كرد . علی بن فاضل كه شاهد اصلی ماجرا و مدعی رفتن به جزیره‏ی خضرا و . . . است، جز به همین خبر شناخته شده نیست و رجالیون هیچ ذكری از او به میان نیاورده‏اند، با آن كه شخصیت‏هایی چون علامه حلی و ابن داود (صاحب كتاب رجال ابن داود كه تالیف كتابش در سال ۷۰۷ ه . ق به پایان رسیده است) كه معاصر و یا نزدیك به زمان نقل داستان بوده‏اند، هیچ نامی از علی بن فاضل به میان نیاورده‏اند، حال آن كه خبر جنجالی او كه علاوه بر جنبه‏های حساس كلامی، دارای ابعاد فقهی نیز هست، طبیعتا می‏بایستی انعكاس گسترده‏ای در محافل علمی و دینی آن زمان داشته باشد . خلاصه‏ی سخن این‏كه، این خبر از نظر سند نه تنها ضعیف است، بلكه باید گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در كتب متاخرین به ویژه پس از علامه مجلسی قدس سره هیچ مستند دیگری ندارد . بدیهی است كه چنین نقل‏هایی موجب ارزش و اعتبار خبر نمی‏شود .
شخصیت فضل بن یحیی علی طیبی كوفی
مجدالدین فضل بن یحیی بن علی بن المظفر بن الطیبی به واسطه‏ی اجازه‏ی صاحب كشف الغمة (عیسی بن ابی الفتح اربلی) از رجال موثق شمرده می‏شود، (۳) ولی نكته‏ی مهم در این مقام، آن است كه از كجا معلوم است فضل بن یحیی كه در داستان جزیره‏ی خضراء به او منسوب است، همان فضل بن یحیی بن المظفر باشد؟ علاوه بر این‏كه، راوی كتاب (كسی كه كتاب را برای ما نقل كرده) نیز شخصی مجهول و ناشناخته است . هم‏چنین شخصی كه فضل بن یحیی از او نقل می‏كنند (علی بن فاضل) نیز ناشناخته است . گرچه بررسی این خبر از نظر سند، ابعاد دیگری نیز دارد، ولی به جهت رعایت اختصار به همین مقدار، بسنده می‏كنیم .
بررسی داستان از نظر متن و محتوا
۱- دلالت قصه بر تحریف قرآن: از جمله مطالبی كه در ضمن گفت‏وگوی علی بن فاضل (مجهول) با شمس الدین (مجهول) آمده است، تصریح به تحریف قرآن است . یعنی كسی كه این داستان را بپذیرد، بایستی با یك خبر كه مجهول الراوی و نهایتا خبر واحد است، قایل به تحریف قرآن باشد، حال آن كه نقل قرآن، متواتر است و نص قرآن نیز به حفظ آن از هرگونه تحریف، تصریح دارد . (۴) مگر آن كه كسی مسلك اخباریون را داشته باشد، كه با یك سری اخبار ضعیف و بی‏اعتبار هم‏چون حدیث مذكور، مهم‏ترین سند اسلام و متقن‏ترین آن را تحریف شده بداند كه این نهایت‏بی‏فكری و كم خردی و دوری از عقل و منطق است . آری، شمس الدین مذكور در قصه، به صراحت می‏گوید كه قرآن جمع‏آوری شده در زمان خلفا، تحریف شده است .
و جمعوا هذا القرآن و اسقطوا ما كان فیه من المثالب التی صدر منهم بعد وفاة سید المرسلین صلی الله علیه و آله فلهذا تری الآیات غیر مرتبطة . (۵) چگونه می‏توان قرآن متواتر و تضمین شده را كه همه‏ی ائمه علیهم السلام به آن استناد می‏كردند، با چنین اخباری زیر سؤال برد؟ ! و آیا كسانی كه چنین مجعولاتی را رواج می‏دهند، به توابع آن توجه دارند؟ !
۲- راوی مجهول این خبر (علی بن فاضل) كه با نسبت مازندرانی از او یاد می‏شو، د در ضمن داستان، خود را عراقی الاصل معرفی می‏كند . گرچه محتمل است كه اشتهار یك نفر در انتساب به شهر یا منطقه‏ای با اصالت او متفاوت باشد، ولی به نظر می‏رسد سازنده‏ی این داستان، دچار اندكی كم حافظه‏گی شده است كه یك بار، او را به نام مازندرانی و بار دیگر، عراقی الاصل معرفی می‏كنند .
۳- در متن داستان آمده است:
هذا هو البحر الابیض و تلك الجزیرة الخضراء و هذا الماء مستدیر حولها مثل السور من ای الجهات اتیته وجدته و بحكمة الله ان مراكب اعدائنا اذا دخلته غرقت . . . . ولی علی بن فاضل به هنگام گزارش از جزیره، آن را دارای هفت‏حصار می‏داند و از برج‏های محكم دفاعی آن یاد می‏كند . حال اگر این جزیره به وسیله‏ی آب‏های سفید و نیروی غیبی، محافظت می‏شده، به حصارهای محكم چه نیازی داشته است؟
این مطلب وقتی بیشتر اهمیت پیدا می‏كند كه توجه داشته باشیم سید شمس الدین و چندین نسل از اجداد او در آن سرزمین زندگی می‏كرده‏اند؟ ! !
۴- در ضمن داستان، به نقل از خادمان قبه می‏نویسد: «رؤیت امام غیرممكن است‏» ، ولی در گفت وگوی با سید شمس الدین، او سخن دیگری بر زبان می‏راند و می‏گوید: «ای برادرم! هر مؤمن با اخلاصی می‏تواند امام را ببیند، ولی او را نمی‏شناسد» . حال چگونه بین غیرممكن بودن رؤیت و دیدن مشروط می‏توان جمع كرد؟
۵- در یكی از روزهای جمعه، وقتی علی بن فاضل، سر و صدای زیادی از بیرون مسجد می‏شنود و علت را از سید شمس الدین جویا می‏گردد، وی اظهار می‏دارد كه سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر ۱۳ نفر دیگرند .
بر این اساس، بایستی این سیصد نفر كه از خواص حضرت هستند، نیز دارای عمرهای طولانی باشند و تا اكنون نیز در قید حیات بوده و پس از حال نیز به زندگی ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد .
آیا ما بر چنین سخن گزافی، دلیلی داریم؟ دلایل تنها در مورد امام زمان و برخی دیگر از انبیای الهی است، ولی در مورد سیصد نفر كه آنان نیز چنین عمرهایی داشته باشند، دلیلی در دست نداریم .
۶- به مقتضای این خبر، خمس بر شیعیان حضرت، حلال است و ادای آن واجب نیست . این مطلب، خلاف نظر فقهای اسلام از آغاز غیبت تاكنون است .
۷- علی بن فاضل از سید شمس الدین می‏پرسد: آیا تو امام علیه السلام را دیده‏ای؟ گفت: نه، ولی پدرم به من گفت كه سخن امام را شنیده، ولی شخص او را ندیده و جدم سخنانش را شنیده و شخص او را دیده است . ولی سید شمس الدین در جای دیگر همین داستان می‏گوید:
«هر مؤمن با اخلاصی می‏تواند امام را ببیند، ولی او را نشناسد . گفتم: من از جمله‏ی مخلصان هستم، ولی او را ندیده‏ام: گفت: دو بار او را دیده‏ای; یك با در راه سامرا و یك بار در سفر مصر . . . .
حال سؤال این است: چگونه كسی كه ادعای نیابت‏خاص دارد و از ملاقات‏های امام علیه السلام مطلع است، خود، آن حضرت را ندیده است و اظهار می‏دارد كه پدرش، سخن آن حضرت را شنیده است؟
در جای دیگر داستان، ادعا می‏كند كه او (امام زمان عج) پدرانش را در مدینه، عراق و طوس، زیارت می‏كند و به سرزمین ما برمی‏گردد .
معنای این سخن آن است كه سید شمس الدین از سفرهای امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نیز مطلع بوده و آن حضرت خود در جزیره‏ی خضراء ساكن است . حال چگونه است كسی كه چنین اطلاعات دقیقی از امام علیه السلام دارد، آن حضرت را ندیده است .
پی‏نوشت‏ها:
*۱. نگارنده در اوایل دهه‏ی ۱۳۶۰ ه ق در جزوه‏ای كه جهت پاسخ به سؤالات در برخی مراكز علمی تهیه شده بود، به نقد داستان پرداختم . در سال‏های بعد، نویسندگان متعددی بحمد الله دست‏به قلم برده و حقایق را آشكار كردند . ر . ك: جزیره‏ی خضراء در ترازوی نقد، علامه جعفر مرتضی عاملی; جزیره‏ی خضراء تحریفی در تاریخ شیعه، غلام‏رضا نظری . از آن جا كه دیدگاه نگارنده در بررسی این موضوعات قدری با نظر نویسندگان این كتاب‏ها متفاوت بود، پرداختن دوباره به این موضوع را مناسب دانستم .
۲. بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۰ .
۳. كشف الغمة، ج ۱، ص ۴۴۵ .
۴. «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون‏» . حجر، ۹ .
۵. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۰ .

نویسنده:مجتبی كلباسی
منبع : خبرگزاری فارس