پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


دشمن کجاست؟


نگاهی به فیلمهای «دفاع مقدس» بیست و سومین جشنواره فیلم فجر
هشت سال دفاع مقدس، موقعیتی بود كه مجموعه تاریخ، فرهنگ و روحی‍ّات ملت ما را به عیان به رخ جهان و جهانیان كشید. ملت ایران در غربتی بی‌نظیر و مظلومیتی مثال‌زدنی، «مردانه» ایستاد و گرچه هزاران لاله تقدیم باغ اسلام كرد اما «ابهت شرق و غرب را شكست» و «پرده از تزویر جهانیان پایین كشید». پس این كلام پیر جماران را باید با طلا قاب گرفت و بر تارك تاریخ نگاشت كه «جنگ برای ملت ما یك نعمت بود» و …
«جنگ» ما كه برای «صلح» بود، عظمت داشت، «ایثار» داشت، «تدبیر و تدبر» داشت، «لاله» داشت، «غم» داشت، «شور و شیدایی و شیرینی» داشت… هزینه تكرار چهره یكی مثل هم‍ّت و جهان‌آرا و زین‌الدین و … چقدر است؟…
آنچه در جشنواره بیست و سوم فجر به عنوان فیلمهای جنگی (دفاع مقدس) به نمایش درآمد تا چه میزان بازگوكننده «مجموعه تاریخ، فرهنگ و روحیات ملت ما» در هشت سال دفاع مقدس بود؟ سازندگان این آثار به چه میزان دارای نگاه فرامتنی و همه جانبه نسبت به این واقعه بودند و حاصل كارشان كدام ابعاد فرومانده و ناگفته جنگ را بازپرداخت؟ می‌گویند این آثار غالباً «ضد جنگ» بوده است. اصلاً فیلم جنگی ما كدام است و چه تعریفی دارد كه برسیم به فیلم «ضد جنگ»؟ سازندگان محترم و هنرمندان گرامی این آثار با چه عقبه تحقیقاتی و سابقه مطالعاتی و با پردازش مكانی و زمانی متناسب با فرزندان زمانه خویش به سراغ «دفاع مقدس» رفته بودند؟ این آثار كدام یك از گروههای ابهام‌آلود تاریخ جنگ ما را گشودـ به زغم كسانی كه چنین عقیده‌ای دارندـ و یا كدام خاطره و تصویر مغفول‌مانده اما ارزشمند «جبهه»‌ها را برای ما دوباره به خاطر آورد و به تصویر كشاند؟ و مهم‌تر از همه این آثار چقدر موفق بود تا به تعمیق و باروری «فرهنگ بسیجی» روی آورد و برای نسلهای كنونی و حتی بعدی ـ و شاید هم قبلی ـ در این راستا كمك كار بود؟ در این آثار، چقدر به «قلب حادثه» زده شد و به عبارت دیگر چقدر به «دل» مخاطبِ با‌شعورش نشست؟ این سؤالها را باید از كه بپرسم؟!
«جنگ» هشت ساله، اتفاقی بود كه با تمام خوبیها و بدیهایش، با تمام تصاویر زیبا و زشتش، با تمام فتحها و شكستهایش، متعلق به تمام مردم ایران بود. گرچه بر اساس سرنوشت محتوم بشر، تمام كسانی كه آن روزها لباس عافبت و كنج مراقبت گزیدند، سر فرصت متوجه خسران بزرگی كه نصیبشان شده، خواهند شد اما من معتقدم حتی كسانی كه منتقدند و ایراد می‌گیرند كه چرا جنگیدیم و … از هر نسلی حق دارند اظهارنظر كنند، فیلم هم بسازند. اما یك نكته را فراموش نكنند «ما همدیگر را می‌شناسیم. خودمان را هم می‌شناسیم» پس به هم آدرس غلط ندهیم و فضا را برای هزار و یك غرض ـ مربوط یا نامربوط ـ دیگر مه‌آلود و گرگ و میش نكنیم. چیزی كه ابرقدرتهای آن روز و امروز جهان از فهمش عاجز بودند و هستند و عده‌ای هم كه امروز در میان ما جا خوش كرده‌اند و ـ احتمالاً ناشیانه و غافلانه ـ خودشان را به «نفهمی» و «كج‌فهمی» زده‌اند از درك آن ناتوانند، تفاوتی است كه میان «دفاع مقدس» ما با جنگهای دیگر بود و این تفاوت از «نداشتن سیم خاردار» گرفته تا «نارنجك به خود بستن و زیر تانك رفتن كودك ۱۳ ساله» و هزار و یك صحنه بدیع و بی‌نظیر از «رشادت» ـ شرمنده اگراین كلمه برای خیلیها بی‌معنا و نارساست! ـ را شامل می‌شود. این خلاصه گذرآلود را هم در تنگنای فشرده و فقیر این كلمه‌های عاجز گفتم تا به اینجا برسم كه «ملت ما به خاطر چیزهای خاصی جنگید.» لطفاً تاریخ را منحرف نكنیم!
«ننه گیلانه» در جایی برای زندگی، «مرزی برای زندگی»، «طبل بزرگ، زیر پای چپ» و «پیك نیك در میدان جنگ» از جمله فیلمهای جشنواره امسال و درباره دفاع مقدس بودند. به لحاظ ساختار و فرم، قالب روایی و تكنیك هنری البته در طبقات و درجات بالا و پایین و با ارزشهای متفاوت بودند. مجموعاً «ننه گیلانه» ـ تا حدی ـ قابل قبول بود و نسبت به سایرین خوش‌ساخت. روایت رخشان بنی اعتماد هم ازآدمهای جنگ به واقع نزدیك‌تر و نگاهش جدی‌تر بود. هر چند احساس می‌كنم تبدیل شدن فیلم كوتاه «ننه گیلانه» به «بلند» به كلیت كار لطمه زده بود و كندی و بی‌رمقی و حضور خسته‌كننده صحنه‌های زائد و نچسب ـ برخلاف بعضی صحنه‌های خوب فیلم ـ برای تماشاگر گران تمام شد. «جایی برای زندگی» بیش از آنكه فیلمی درباره جنگ باشد، كلكسیونی از بازیگران حرفه‌ای و به قول دیگر جمع ستاره‌ها در فیلمهای جشنواره بود. پایان‌بندی خیلی مبهم و بعضاً نارسا و دارای اشكال جدی روایی در فیلمنامه بود و متأسفانه حاتم‌بخشی سازنده در چند جلوه ویژه دردسرساز هم نتوانسته بود تصنعی بودن «روایت» فیلم را بپوشاند. گو اینكه انگار كارگردان محترم هم اصلاً به گره‌گشایی در فیلمش اعتقادی نداشت. ـ كه خوب البته این نقص مهمی نیست!ـ اگر آن گونه كه می‌گویند، باشد اگر من هم جای هانیه توسلی بودم، حتماً نسبت به حذف شدن سكانسهای مهم بازیگری‌ام معترض می‌شدم و شاید نسبت به پراكنده و بی سر و ته شدن فیلم، معترض‌تر!
«مرزی برای زندگی» را فقط به اجبار می‌توان به چشمهای تماشاگر تحویل داد. فیلم آن قدر كند و مطول است و رابطه آن دو سرباز از دو لشگر متقابل، آن‌قدر بی‌دلیل و نامفهوم و باری به هر جهت به هم وصل و دارای عمق! می‌شود كه انسان می‌تواند خیلی منصفانه كلیت فیلم را زیر سؤال ببرد و در اصل اینكه چرا روی چنین فیلمنامه‌ای سرمایه‌گذاری شده شك كند و دچار سؤال شود. احتمالاً فیلم آقای معصومی یعنی «طبل بزرگ، زیر پای چپ» از آن دسته است كه شدیداً لایق صفت «ضد جنگ» هستند. سه نفر رزمنده ایرانی پشت خاكریز گیر كرده‌اند و یكی از آنها سر دیگران داد می‌زند. به همدیگر فحش و بد و بیراه می‌گویند، بریده‌اند، از همدیگر ناراحتند و حتی به روی هم اسلحه می‌كشند و … من امیدوارم آقای معصومی اگر هم خواست از فیلم‌ كم‌نظیر و ارزشمند «سرزمین هیچ‌كس» فیلم بسازد و تحویل تماشاگر دهد، سعی كند در تمام جوانب و فاكتورهای آن فیلم دقت كافی به خرج دهد و ضمناً مخاطب خودش را نیز «بشناسد» ـ حالا اگر مختصات جنگ هشت‌ساله‌مان را هم نشناخت عیبی ندارد!ـ دیالوگهای فیلم آن‌قدر شعاری و بیانیه‌های مطول‍ّش آن‌قدر به هم ریخته و نامربوط از آب درآمده‌اند كه آدم مطمئن می‌شود‌ـ و به خاطر این اطمینان خدا را هم شكر می‌كندـ كه این فیلم هیچ ربطی به ذات جنگ ما ندارد و مال اینجا نیست. اطلاق واژه فیلم سینمایی به «پیك نیك در میدان جنگ» برای من قدری مشكل است و اگر از عنوان فیلم و در این جایگاه به عنوان اثری كه در جشنواره به نمایش درآمده ـ مجبورم!ـ از آن یاد می‌كنم همراه با تسامح فوق‌العاده‌ای است. مجموعه‌ای از تصاویر كه در آنها، افرادی تماماً بر سر همدیگر فریاد می‌كشند، گوسفند‌چرانی می‌كنند، چهره‌هایی كه هرگز نمی‌توانسته‌اند در «جبهه» حضور داشته باشند ـ حتی برای لودگی و دلقك‌بازی!ـ حركتهایی حساب‌نشده، پراكنده و تا حد تعجب‌برانگیزی نامربوط و البته چند اقدام ـ با تأسف!ـ غریب و نچسب مثل صحنه‌ای كه به تمسخر و ـ شاید به زور بشود گفت هجو!ـ انسان را یاد یكی از سكانسهای از «كرخه تا راین» می اندازد و … اینها به همراه فیلمنامه‌ای ضعیف، دیالوگهایی دم دستی و تقلبی و دیگر از این‌جور چیزهای «عبرت»، می‌شود فیلم «پیك نیك، در میدان جنگ». خوشحالم از اینكه اگر كمال تبریزی، با فیلم عزیز و ارزشمند «لیلی با من است» نگاه طنزآمیز و شوخی را وارد عرصه «دفاع مقدس» كرد، شعورش را هم داشت كه فكر همه چیز را بكند و همه قواعد یك فیلم سالم و هنرمندانه را رعایت كند تا همانها كه می‌خواستند فیلمش را توقیف كنند، بعداً به آن جایزه دادند. «پیك نیك در میدان جنگ» آن‌قدر بد و خسته كننده بود كه اصلاً رغبتی ندارم درباره‌اش چیزی بنویسم. همینها كه نوشتم نیز باشد به حساب عنوانی كه با انتخاب كاملاً اشتباه و در نوع خود مثال‌زدنی هیئت محترم انتخاب جشنواره فجر، به خود الصاق كرده بود. نهایتاً اینكه برای سازندگان این «نافیلم» به خاطر هدر دادن پول و سرمایه و ـ به ویژه ـ وقت تمام تماشاگران فیلمهای جشنواره ـ البته آنهایی كه فریب خوردند و این نافیلم را دیدند!ـ از خداوند رحمان رحیم طلب استغفار می‌كنم. امیدوارم خدا آنها را ببخشد!

محمدرضا محقق
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر