چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

حقیقت‌ خاص‌ حقیقت‌ واحد


پلورالیسم‌ واژه‌ گسترده‌یی‌ است‌ و می‌تواند به‌ بسیاری‌ از دكترین‌هایی‌ كه‌ مدعی‌ وجود چیزهای‌ متعدد و یا انواع‌ متعددی‌ از چیزها هستند اطلاق‌ شود. در هر دو این‌ حالت‌ها، پلورالیسم‌ در مقابل‌ مونیسم‌ قرار می‌گیرد. پلورالیسم‌ در قرن‌ بیستم‌ بویژه‌ در دكترین‌هایی‌ مطرح‌ شده‌ است‌ كه‌ مدعی‌ وجود دسته‌ های‌ متعددی‌ از اعتقادات‌ متضاد اما در عین‌ حال‌ همگی‌ درست‌ و همچنین‌ معیارهای‌ متعدد داوری‌ هستند و می‌توان‌ از این‌ جهت‌ ارتباط‌ وؤیقی‌ بین‌ پلورالیسم‌ و نسبی‌ گرایی‌ مشاهده‌ كرد. بعضی‌ مواقع‌ هم‌ جوامعی‌ با صفت‌ پلورال‌ مشخص می‌شوند كه‌ منظور از آن‌ این‌ است‌ كه‌ آنها شامل‌ تعداد زیادی‌ از شیوه‌ های‌ زندگی‌، استانداردهای‌ اخلاقی‌ و مذاهب‌ هستند و در عین‌ حال‌ این‌ اجتماع‌ مشخص تمامی‌ آنها را به‌عنوان‌ معتقدات‌ قابل‌ احترام‌ و قابل‌ تحمل‌ در خود جای‌ داده‌ است‌ و نه‌ به‌عنوان‌ عناصری‌ نامطلوب‌.
اصلی‌ كه‌ در فلسفه‌ عموما به‌ تیغ‌ اوكهام‌ مشهور است‌ كاملا در مقابل‌ چیزی‌ قرار می‌گیرد كه‌ از آن‌ به‌عنوان‌ پلورالیسم‌ هستی‌ شناسانه‌ نام‌ می‌بریم‌. اوكهام‌ معتقد بود كه‌ ما باید وجودهای‌ متعدد را در زیر مفاهیم‌ محدودی‌ دسته‌ بندی‌ كنیم‌ تا قابلیت‌ فهم‌ آنها را داشته‌ باشیم‌. كانت‌ معتقد بود كه‌ این‌ تمایل‌ فطری‌ اندیشه‌ بشری‌ است‌ كه‌ به‌صورت‌ طبیعی‌ سعی‌ كند تا حد امكان‌ یگانگی‌ را در دنیای‌ خود فرض‌ قرار دهد و از تكثر بگریزد. نگرش‌ مشابهی‌ نیز در این‌ نظریه‌ لایبنیتز وجود دارد كه‌ او هم‌ معتقد است‌ خداوند خلقت‌ خود را به‌ گونه‌یی‌ سامان‌ داده‌ است‌ تا تعداد زیادی‌ از چیزها تحت‌ قوانین‌ عمومی‌ معدودی‌ قرار بگیرند.
به‌صورت‌ طعنه‌ آمیزی‌، اندیشه‌ كانت‌ علی‌رغم‌ بنیاد ضد پلورالیستی‌ اش‌ خود یكی‌ از عوامل‌ تقویت‌ موضع‌ پلورالیسم‌ شد. اعتقاد كانت‌ مبنی‌ بر اینكه‌ ما دنیای‌ به‌ واقع‌ موجود و یا همان‌ به‌ اصطلاح‌ شی‌ فی‌ نفسه‌ را نمی‌شناسیم‌ و بلكه‌ دنیا را آن‌گونه‌ كه‌ ذهن‌ ما می‌خواهد درك‌ می‌كنیم‌ خود ریشه‌ های‌ پلورالیسم‌ را در خود می‌پروراند. اگر ما معتقد باشیم‌ كه‌ ذهن‌ ما واقعیت‌ را بر اساس‌ شكل‌ خود تعبیر و تفسیر می‌كند، براحتی‌ می‌توانیم‌ تصور كنیم‌ كه‌ ذهن‌ ما در شرایطی‌ متفاوت‌ برای‌ مثل‌ فرهنگ‌های‌ متفاوت‌ دنیا را به‌ گونه‌یی‌ دیگر تعبیر كند. اگر بخواهیم‌ دقیق‌تر باشیم‌، هگل‌ نیز به‌ نوعی‌ پلورالیسم‌ معتقد بود. اما در واقع‌ پلورالیسم‌ او یك‌ پلورالیسم‌ به‌ تمام‌ معنا نبود زیرا هگل‌ اگرچه‌ تعدد قرائت‌ ها و شناخت‌ها را می‌پذیرفت‌ اما معتقد بود كه‌ در نهایت‌ یك‌ واقعیت‌ یگانه‌ موجود است‌ و ما در سیر تاریخی‌ با رد شدن‌ نظریات‌ متعدد مواجه‌ خواهیم‌ بود كه‌ در نهایت‌ به‌ یك‌ واقعیت‌ یگانه‌ ختم‌ خواهد شد. به‌ عبارت‌ دیگر اعتقاد هگل‌ به‌ پلورالیسم‌ موقتی‌ است‌، تا زمانی‌ كه‌ به‌ واقعیت‌ نهایی‌ دست‌ پیدا كنیم‌. موحدین‌ و معتقدین‌ به‌ خدای‌ یگانه‌ آنگونه‌ كه‌ عرف‌ موجود آنها را تعریف‌ می‌كند به‌ وضوح‌ در مقابل‌ پلورالیسم‌ قرار می‌گیرند زیرا آنها به‌ یك‌ دسته‌ یگانه‌ از استانداردهای‌ اخلاقی‌ معتقد هستند و هرچیز غیر آنها را حاصل‌ عدم‌ شایستگی‌ انسان‌ها تعریف‌ می‌كنند. به‌ عبارت‌ دیگر آنها معتقد كه‌ قواعد اخلاقی‌ الهی‌ تنها قواعد صحیح‌ اخلاقی‌ هستند و لذا اگر اختلافی‌ در این‌ مورد وجود دارد از ضعف‌ شناخت‌ انسان‌ها است‌. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ بسیاری‌ معتقدند ریشه‌ های‌ اصلی‌ پلورالیسم‌ امروزی‌ در قرن‌ نوزدهم‌ و اندیشه‌ های‌ كسانی‌ مثل‌ اشتراوس‌ و فویرباخ‌ قرار دارد. از طرف‌ دیگر نظریه‌ نیچه‌ كه‌ عموما از آن‌ با عنوان‌ نظرگاه‌ گرایی‌ یاد می‌شود نیز از
ریشه‌ های‌ مهم‌ پلورالیسم‌ شناختی‌ است‌. نیچه‌ معتقد بود كه‌ هیچ‌ حقیقت‌ واحدی‌ وجود ندارد بلكه‌ از هر نظرگاه‌، نوعی‌ حقیقت‌ خاص‌ وجود دارد. این‌ نظریه‌ ارتباط‌ مستقیمی‌ با این‌ باور نیچه‌ دارد كه‌ یك‌ تعریف‌ خاص‌ از حقیقت‌ در واقع‌ ابزاری‌ است‌ برای‌ تامین‌ خواسته‌ های‌ مدعی‌ آن‌ حقیقت‌. بنابراین‌ اگر من‌ معتقد هستم‌ كه‌ فلان‌ نظریه‌ اخلاقی‌ صحیح‌ است‌، در واقع‌ در حال‌ گفتن‌ این‌ هستم‌ كه‌ عمل‌ به‌ آن‌ قاعده‌ اخلاقی‌ تامین‌ كننده‌ منافع‌ و مقاصد من‌ است‌. بنابراین‌ از آنجایی‌ كه‌ معتقدیم‌ افراد و گروه‌های‌ متعدد در زمان‌ها و مناطق‌ متعدد خواسته‌ها و تمایلات‌ متفاوتی‌ دارند، بنابراین‌ حقایق‌ برای‌ هر كدام‌ از آنها متفاوت‌ است‌. به‌ وضوح‌ می‌بینید كه‌ اعتقاد به‌ پلورالیسم‌ در چنین‌ معتقداتی‌ موج‌ می‌زند. ما در صورت‌ اعتقاد به‌ چنین‌ نگرشی‌، به‌ وضوح‌ با تعدد حقایق‌ مواجه‌ هستیم‌ . بنابراین‌ نگرش‌ اگر گفته‌ شود كه‌ «الف‌» حقیقت‌ است‌ در واقع‌ می‌گوییم‌ «الف‌» برای‌ آقای‌ «ب‌» حقیقت‌ است‌ و لزوما دلیلی‌ ندارد كه‌ معتقد باشیم‌ كه‌ «الف‌» برای‌ آقای‌ «ج‌» هم‌ حقیقت‌ است‌. می‌توان‌ آقای‌ «ب‌» و «ج‌» را متفاوت‌ فرض‌ كرد و در نتیجه‌ معتقد بود كه‌ هركدام‌ از آنها واجد حقایق‌ مختا به‌ خود هستند. آنچه‌ در اینجا اهمیت‌ بنیادین‌ دارد این‌ است‌ كه‌ ما باید بین‌ تساهل‌ و پلورالیسم‌ تفاوت‌ قایل‌ شویم‌. تساهل‌ یعنی‌ تحمل‌ عقاید و اعتقادات‌ اقلیت‌ها و یا افراد دیگری‌ به‌جز خود ما. این‌ تساهل‌ نسبت‌ به‌ عقاید مخالف‌ هیچ‌ تضادی‌ با اعتقاد به‌ وجود حقایق‌ یگانه‌ یا همان‌ چیزی‌ كه‌ ما آن‌ را در مقابل‌ پلورالیسم‌ قرار دادیم‌ ندارد. ما می‌توانیم‌ معتقد باشیم‌ كه‌ حقیقت‌ یگانه‌یی‌ وجود دارد و در عین‌ حال‌ بپذیریم‌ كه‌ باید نسبت‌ به‌ نظریات‌ مخالف‌ خود تساهل‌ به‌خرج‌ دهیم‌. به‌ عبارت‌ دیگر آنچه‌ عموما با عنوان‌ عدم‌ مداخله‌ در امور و زندگی‌ شخصی‌ افراد شناخته‌ می‌شود را می‌توان‌ اینگونه‌ نیز تعبیر كرد: اگر چه‌ حقیقت‌ یگانه‌یی‌ وجود دارد و سایر عقاید موجود در اجتماع‌ اشتباه‌ هستند و افراد معتقد به‌ آنها نیز در گمراهی‌ بسر می‌برند، اما این‌ گمراهی‌ و خطاها ضرر كمتری‌ نسبت‌ به‌ خطر مداخله‌ در امور شخصی‌ دیگران‌ دارد و باید برای‌ رفع‌ خطر سوءاستفاده‌ از این‌ مداخلات‌ با این‌ عقاید اشتباه‌ در اجتماع‌ مدارا و تساهل‌ داشت‌. این‌ خود از نتایج‌ بحثی‌ است‌ كه‌ جان‌ استوارت‌ میل‌ در كتاب‌ رساله‌یی‌ در باب‌ آزادی‌ مطرح‌ كرده‌ است‌. او معتقد بود كه‌ حقیقت‌ در برخورد میان‌ آرای‌ متضاد و رقیب‌ بهتر به‌دست‌ خواهد آمد. به‌ عبارت‌ دیگر باید اجازه‌ دهیم‌ تا نظریات‌ متضاد در صحنه‌ اجتماع‌ حضور فعالی‌ داشته‌ باشند تا با سادگی‌ بیشتری‌ به‌ حقیقت‌ دست‌ پیدا كنیم‌. این‌ نگرش‌ را عموما با نام‌ پلورالیسم‌ روش‌ شناختی‌ می‌شناسند كه‌ به‌ وضوح‌ نوعی‌ مونیسم‌ است‌. در عین‌ حال‌ استوارت‌ میل‌ با تاكید بر اهمیت‌ فردیت‌ و اشاره‌ به‌ اهمیت‌ آن‌ در حفظ‌ هویت‌ بشر می‌پذیرفت‌ كه‌ برای‌ حفظ‌ فضای‌ خصوصی‌ افراد از دخالت‌های‌ قانونی‌ و فشار اجتماعی‌ باید نوعی‌ پلورالیسم‌ محدود را در حیطه‌ شیوه‌ های‌ متفاوت‌ زندگی‌ بپذیریم‌. در واقع‌ یكی‌ از مسائل‌ عمده‌ پیش‌ روی‌ لیبرالیسم‌ سیاسی‌ همواره‌ حفظ‌ این‌ تعدد شیوه‌ های‌ زندگی‌ در عین‌ حفظ‌ ؤبات‌ و امنیت‌ اجتماعی‌ بوده‌ است‌.
امروزه‌ تاؤیرات‌ سیاسی‌ متعددی‌ مثل‌ پدیده‌ مهاجرت‌ و ایجاد شهرها و كشورهای‌ چند ملیتی‌ مساله‌ پلورالیسم‌ را اهمیت‌ بسیاری‌ بخشیده‌اند. زیرا سوال‌ در اینجا این‌ است‌ كه‌ صاحبین‌ اعتقادات‌ و مذاهب‌ گوناگون‌ چگونه‌ می‌توانند در كنار هم‌ زندگی‌ كرده‌ و در عین‌ پذیرفتن‌ به‌ مذاهب‌ خود هم‌ معتقد باقی‌ بمانند. حال‌ كه‌ جایگاه‌ مفهوم‌ پلورالیسم‌ را به‌صورت‌ كلی‌ مشخص كردیم‌ می‌خواهم‌ به‌ مباحث‌ نظری‌ تر مساله‌ پلورالیسم‌ بپردازم‌. دو گرایش‌ عمده‌ در پلورالیسم‌ وجود دارد. این‌ دو گرایش‌ عمده‌ عبارتند از پلورالیسم‌ شناختی‌ و پلورالیسم‌ اخلاقی‌ كه‌ هر كدام‌ از آنها را به‌صورت‌ جداگانه‌ بررسی‌ خواهیم‌ كرد.
پلورالیسم‌ شناختی‌
پلورالیسم‌ شناختی‌ بر سه‌ نوع‌ عمده‌ است‌. این‌ انواع‌ عبارتند از: پلورالیسم‌ توصیفی‌، پلورالیسم‌ هنجاری‌ و پلورالیسم‌ مفهوم‌ سنجش‌.
پلورالیسم‌ توصیفی‌ بیشتر موضوع‌ بحث‌ در انسان‌شناسی‌، روانشناسی‌ و تاریخ‌ علم‌ بوده‌ است‌. این‌ نگرش‌ معتقد است‌ كه‌ افراد متفاوت‌ فرایند شناخت‌ خود را شكل‌ دهی‌ به‌ اعتقادات‌ و تصحیح‌ آنها را به‌ شیوه‌ مخصوص‌ به‌ خود پی‌ می‌گیرند. برای‌ مثال‌ این‌ اعتقاد وجود دارد كه‌ افراد موجود در یك‌ جامعه‌ پیش گفتاری‌ فرایند استدلال‌ و شناخت‌ را متفاوت‌ از افراد تحصیلكرده‌ موجود در یك‌ جامعه‌ مدرن‌ و امروزی‌ پی‌ می‌گیرند. یك‌ مثال‌ واضح‌تر اینكه‌ این‌ اعتقاد وجود دارد كه‌ افراد و گروههای‌ متفاوت‌ در خود جوامع‌ ما نیز مثل‌ زنان‌ در مقابل‌ مردان‌، هنرمندان‌ در مقابل‌ دانشمندان‌، تحصیلكردگان‌ در مقابل‌ بی‌ سوادان عقاید خود را به‌صورت‌ متفاوتی‌ شكل‌ داده‌ و مشكلات‌ شناختی‌ خود را به‌صورتی‌ كاملا متفاوت‌ حل‌ می‌كنند. در مخالفت‌ با این‌ نگرش‌ مونیسم‌ توصیفی‌ قرار دارد. بر اساس‌ این‌ نگرش‌ افراد كم‌ و بیش‌ فرایند شناختی‌ یكسانی‌ را به‌كار می‌برند. البته‌ هیچكدام‌ از این‌ دو نگرش‌ رقیب‌ مدعی‌ نیستند كه‌ تفاوتی‌ بین‌ سرعت‌ و توانایی‌ استدلال‌ افراد وجود ندارد. اما معتقدین‌ به‌ پلورالیسم‌ توصیفی‌ معتقدند كه‌ تفاوت‌ها تنها در مهارت‌ و سرعت‌ در استدلال‌ و شناخت‌ نیست‌ بلكه‌ تفاوت‌های‌ عمده‌ دیگری‌ نیز وجود دارد و افراد منطق‌های‌ متفاوت‌ روانی‌ را برای‌ فرایند استدلال‌ خود به‌كار می‌برند. معتقدین‌ به‌ پلورالیسم‌ توصیفی‌ در دلیل‌ این‌ تفاوت‌ها اتفاق‌ نظر ندارند. بعضی‌ از آنها به‌ تفاوت‌های‌ ژنتیكی‌ اشاره‌ دارند و بعضی‌ دیگر محیط‌ و فرهنگ‌ را موثر می‌دانند. آنها سعی‌ دارند این‌ تفاوت‌های‌ موجود در استدلال‌ را به‌ قواعد گرامری‌ متفاوت‌ در زبان‌های‌ گوناگون‌ تشبیه‌ كنند. این‌ اعتقاد به‌ تاثیر فرهنگ‌ و یا شرایط‌ فیزیكی‌ افراد در فرایند شناخت‌ و استدلال‌ آنها می‌تواند به‌ یكی‌ از مسائل‌ مشهور شناخت‌ شناسی‌ دامن‌ بزند. اگر راهها و روش‌های‌ متفاوتی‌ در فرایند استدلال‌ و شناخت‌ وجود دارند، كدام‌ روش‌ از سایر روش‌ها درست‌تر است‌. در اینجا است‌ كه‌ مقایسه‌ با قواعد گرامری‌ ایجاد مشكل‌ می‌كند.بیشتر ما اعتقاد داریم‌ كه‌ زبان‌های‌ متفاوتی‌ به‌ یكسان‌ خوب‌ و مناسب‌ هستند. ما آن‌ زبانی‌ را به‌كار می‌بریم‌ كه‌ اطرافیان‌ ما بهتر متوجه‌ شوند. اما در عین‌ حال‌ بیشتر ما این‌ اعتقاد را نداریم‌ كه‌ شیوه‌ های‌ متفاوت‌ شناخت‌ با هم‌ هم‌ عرض‌ و یكسان‌ هستند. اگر افراد موجود در یك‌ قبیله‌ اولیه‌ و دانشمندان‌ موجود در یك‌ جامعه‌ مدرن‌ روش‌های‌ متفاوتی‌ را در كشف‌ شناخت‌ به‌كار ببندند تعداد كمی‌ از ما تمایل‌ داریم‌ كه‌ قبول‌ كنیم‌ این‌ روش‌ها به‌ یكسان‌ مناسب‌ هستند. مشخصا ما معتقد هستیم‌ كه‌ بعضی‌شیوه‌ های‌ شناخت‌ از بعضی‌ دیگر مناسبتر هستند اما اینكه‌ معیار ما در این‌ انتخاب‌ چیست‌ یكی‌ از مهمترین‌ سوالاتی‌ است‌ كه‌ شناخت‌شناسی‌ سعی‌ دارد پاسخ‌ دهد.پلورالیسم‌ هنجاری‌ درمورد این‌ نیست‌ كه‌ افراد چه‌ فرآیندها و روشهای‌ شناختی‌ را به‌كار می‌برند بلكه‌ درباره‌ این‌ بحث‌ می‌كنند كه‌ آنها بهتر است‌ چه‌ روشی‌ را به‌كار ببندند. این‌ نگرش‌ می‌گوید كه‌ روش‌ یگانه‌یی‌ درباب‌ كسب‌ شناخت‌ وجود ندارد و همگی‌ آنها می‌توانند به‌ یكسان‌ خوب‌ و مناسب‌ باشند. نسبیت‌ شناخت‌شناسانه‌ خود نوعی‌ از پلورالیسم‌ هنجاری‌ است‌. در مقابل‌ پلورالیسم‌ هنجاری‌، مونیسم‌ هنجاری‌ قرار دارد.از نظر تاریخی‌، توجهی‌ كه‌ امروزه‌ نسبت‌ به‌ پلورالیسم‌ هنجاری‌ صورت‌ می‌پذیرد متاثر از پلورالیسم‌ توصیفی‌ و كشفیاتی‌ در نزد دانشمندان‌ است‌ كه‌ آنها را متقاعد ساخته‌ است‌ كه‌ باید به‌ روشهای‌ موجود برای‌ كسب‌ شناخت‌ در نزد فرهنگهای‌ دیگر را نیز احترام‌ بگذارند. اما بسیاری‌ از افراد نیز پاسخی‌ متفاوت‌ به‌ این‌ كشفیات‌ داده‌اند. آنها متاثر از دیدگاههای‌ مونیسم‌ هنجاری‌ سعی‌ كردند روشهای‌ شناختی‌ فرهنگهای‌ متفاوت‌ را با عناوین‌ متفاوتی‌ مانند پیشا منطقی‌، ابتدایی‌ و غیر متمدن‌ نفی‌ كنند و آنها را مرحله‌ پیشین‌ و پایین‌تر از روندهای‌ موجود به‌حساب‌ آورند و یكسره‌ مردود اعلام‌ كنند. در نزد فلاسفه‌ قدیم‌ و حتی‌ معاصر، دیدگاه‌ پلورالیسم‌ هنجاری‌ در اقلیت‌ قرار داشته‌ است‌. دیدگاه‌ فلسفی‌ عمده‌ این‌ است‌ كه‌ تنها یك‌ روش‌ درست‌ برای‌ كسب‌ شناخت‌ وجود دارد. پلورالیسم‌ مفهوم‌ سنجش‌ یك‌ نظریه‌ توصیفی‌ است‌ و نه‌ هنجاری‌. به‌ عبارت‌ دیگر تنها به‌ شرح‌ اكتفا می‌كند و هیچ‌ چیزی‌ را توصیه‌ نمی‌كند. این‌ نظریه‌ می‌گوید كه‌ مفاهیم‌ شهودی‌ كه‌ در داوری‌ شناختی‌ مورد استفاده‌ قرار می‌گیرند، مانند مفاهیمی‌ مثل‌ اؤبات‌ شده‌ یا عقلانی‌ از یك‌ فرهنگ‌ تا فرهنگ‌ دیگر به‌ وضوح‌ تفاوت‌ می‌كنند. اگر این‌ نگرش‌ درست‌ باشد، مفاهیم‌ مورد استفاده‌ در داوری‌های‌ شناختی‌ سایر فرهنگها یا سنتهای‌ فكری‌ هم‌ در دامنه‌ و هم‌ معنا با مفاهیم‌ مورد استفاده‌ در زبان‌ و اندیشه‌ روزمره‌ كاملا تفاوت‌ دارند. اگرچه‌ این‌ اعتقاد برانگیزاننده‌ بسیاری‌ از مباحث‌ بوده‌ است‌ اما بسیاری‌ از فلاسفه‌ تصور می‌كنند كه‌ پلورالیسم‌ مفهوم‌ سنجش‌ سوالات‌ جدی‌ را در مقابل‌ شناخت‌ شناسی‌ تحلیلی‌ قرار می‌دهد. شناخت‌ شناسی‌ تحلیلی‌ سعی‌ دارد كه‌ سوالات‌ هنجاری‌ ما را با تحلیل‌ یا توصیف‌ مفاهیم‌ عادی‌ داوری‌های‌ معرفت‌ شناسانه‌ ما حل‌ كند. اگر ما بخواهیم‌ بدانیم‌ كه‌ آیا سیستم‌ فرآیند شناختی‌ ما بهتر یا بدتر از سیستم‌ دیگری‌ است‌، معرفت‌ شناسان‌ تحلیلی‌ می‌گویند كه‌ ما می‌توانیم‌ این‌ سوال‌ را با توجه‌ به‌ این‌ پاسخ‌ دهیم‌ كه‌ كدام‌ سیستم‌ در ساختن‌ اعتقاداتی‌ كه‌ با مفهوم‌ توجیه‌، اثبات‌ و یا عقلانیت‌ ما سازگار باشد بهتر عمل‌ می‌كند. اما این‌ نگرش‌ معمولا نمی‌تواند به‌ ما اثبات‌ كند كه‌ فرآیند مورد استفاده‌ در فرهنگ‌ ما لزوما برتری‌ نسبت‌ به‌ سایر روشهای‌ موجود داشته‌ باشد. اگر ما نتوانیم‌ بگوییم‌ كه‌ به‌ چه‌ دلیل‌ روشهای‌ ما بهتر از سایر روش‌های‌ رقیب‌ است‌، مشخص نیست‌ كه‌ به‌ چه‌ دلیل‌ باید بپذیریم‌ كه‌ این‌ روش‌ را باید به‌جای‌ روشهای‌ دیگر استفاده‌ كنیم‌. تصور كنید كه‌ ما خود را در فرهنگی‌ عجیب‌ بیابیم‌ كه‌ فرآیندهای‌ شناختی‌ بسیار متفاوتی‌ نسبت‌ به‌ ما را به‌كار ببرند و مفاهیم‌ موجود در داوری‌های‌ شناختی‌شان‌ نیز بسیار متفاوت‌ از مفاهیم‌ ما باشند. در این‌ صورت‌ مشخص نیست‌ كه‌ ما به‌ چه‌ دلیل‌ نباید داوریهای‌ شناختی‌ خود را با آنها عوض‌ كنیم‌ و در میان‌ آنها به‌ زندگی‌ ادامه‌ دهیم‌. به‌ عبارت‌ دیگر اگر دلیلی‌ برای‌ ترجیح‌ یك‌ چیز بر دیگری‌ وجود نداشته‌ باشد، مشخص نیست‌ چرا باید چیزی‌ را به‌ دیگری‌ ترجی‌ بدهیم‌.
پلورالیسم‌ اخلاقی‌
پلورالیسم‌ اخلاقی‌ دیدگاهی‌ است‌ كه‌ می‌گوید ارزشهای‌ اخلاقی‌، هنجارها، غایات‌، وظایف‌ و فضایل‌ به‌صورت‌ غیر قابل‌ رفعی‌ متعدد هستند. اخلاقیات‌ در خدمت‌ تامین‌ مقاصد متعددی‌ در ارتباط‌ با منافع‌ انسانی‌ هستند و بنابراین‌ ممكن‌ نیست‌ بتوان‌ آنها را با یك‌ نظریه‌ كه‌ ملاحظات‌ اخلاقی‌ خاصی‌ را رعایت‌ می‌كند در یكجا گرد آورد. برخلاف‌ نسبی‌ گرایی‌، پلورالیسم‌ اخلاقی‌ اذعان‌ دارد كه‌ محدودیتهای‌ عقلانی‌ برای‌ چیزهایی‌ وجود دارد كه‌ ما به‌عنوان‌ ارزشهای‌ اخلاقی‌ محسوب‌ می‌كنیم‌. به‌ عبارت‌ دیگر، بر خلاف‌ نسبی‌ گرایی‌ كه‌ ملاكهای‌ ارزشهای‌ اخلاقی‌ را كاملا دلبخواهانه‌ می‌داند، پلورالیسم‌ اخلاقی‌ معتقد است‌ كه‌ هر چیزی‌ را نمی‌توان‌ به‌عنوان‌ ارزشهای‌ اخلاقی‌ محسوب‌ كرد. یكی‌ از استلزامات‌ پلورالیسم‌ اخلاقی‌، اذعان‌ به‌ وجود تضادهای‌ اخلاقی‌ واقعی‌ و غیر قابل‌ حل‌ است‌. یكی‌ دیگر از جلوه‌های‌ پلورالیسم‌ اخلاقی‌ اذعان‌ به‌ وجود اخلاقیات‌ كاملا متفاوت‌ در داخل‌ یك‌ جامعه‌ است‌ كه‌ در عین‌ حال‌ كاملا معقول‌ هستند و نمی‌توان‌ آنها را به‌ نفع‌ یكدیگر حذف‌ كرد. این‌ مساله‌ یكی‌ از چالشهای‌ عمده‌ لیبرال‌ دموكراسی‌ است‌ كه‌ چگونه‌ می‌توان‌ وجود چنین‌ نظریه‌های‌ اخلاقی‌ غریبی‌ در یك‌ جامعه‌ را با مفهوم‌ خاصی‌ از شیوه‌ زندگی‌ تركیب‌ كرد.
پلورالیسم‌ اخلاقی‌ و نظریه‌ اخلاقی‌
پلورالیسم‌ اخلاقی‌ اذعان‌ دارد كه‌ ارزشها، هنجارها و وظایف‌ و فضایل‌ اخلاقی‌ را نمی‌توان‌ به‌ یك‌ داوری‌ یگانه‌ اخلاقی‌ تقلیل‌ داد بلكه‌ آنها دارای‌ تعدد غیر قابل‌ رفعی‌ هستند. از آنجایی‌ كه‌ این‌ نظریه‌ می‌گوید كه‌ ملاحضات‌ اخلاقی‌ بسیاری‌ وجود دارند پلورالیسم‌ اخلاقی‌ یك‌ نظریه‌ متافیزیكی‌ است‌. پلورالیستهای‌ اخلاقی‌ در باب‌ اینكه‌ منبع‌ این‌ ارزشهای‌ اخلاقی‌ چه‌ هستند اختلاف‌ نظر دارند. برای‌ مثال‌ دیوید راس‌ شش‌ منبع‌ را مشخا می‌كند كه‌ عبارتند از وظیفه‌ وفاداری‌، وظیفه‌ قدردانی‌، وظیفه‌ عدالت‌، وظیفه‌ احسان‌، وظیفه‌ تزكیه‌ نفس‌ و وظیفه‌ دوری‌ از تبهكاری‌. توماس‌ نیگل‌ نیز معتقد بود كه‌ تضاد بین‌ داوری‌های‌ ارزشی‌ ناشی‌ از پنج‌ منبع‌ اخلاقیات‌ است‌: تابعیتهای‌ خاص‌، حقوق‌ كلی‌، فایده‌، هدفهای‌ بهبود گرایانه‌ مثل‌ متجلی‌ كردن‌ خود و طرحهای‌ شخصی‌. علی‌رغم‌ تفاوت‌هایی‌ كه‌ مابین‌ این‌ متفكران‌ در باب‌ منابع‌ ارزشهای‌ اخلاقی‌ متعدد وجود دارد، آنها همگی‌ درباب‌ این‌ اتفاق‌ نظر دارند كه‌ اخلاقیات‌ برای‌ حفاظت‌ و حمایت‌ منافع‌ اساسی‌ مرتبط‌ با وجود انسان‌ به‌وجود آمده‌اند اما از آنجایی‌ كه‌ تنها یك‌ روش‌ یگانه‌ برای‌ انسان‌ بودن‌ موجود نیست‌ این‌ ارزشها نمی‌توانند توسط‌ نظریه‌یی‌ بر دور یك‌ ارزش‌ واحد جمع‌ شوند. اما این‌ درست‌ نیست‌ كه‌ بگوییم‌ پلورالیسم‌ اخلاقی‌ هرگونه‌ تلاش‌ برای‌ به‌وجودآوردن‌ یك‌ نظریه‌ اخلاقی‌ را رد می‌كند. در میان‌ بسیاری‌ از ارزشهایی‌ كه‌ اشخاص‌ سعی‌ در دنبال‌ كردن‌ آنها دارند بدون‌ شك‌ تعدادی‌ از آنها وجود دارند كه‌ می‌توانند در یك‌ دسته‌ قرار بگیرند و یا توسط‌ یك‌ ارزش‌ خاص‌ كه‌ تامین‌ كننده‌ منافعی‌ از افراد بشر است‌ كه‌ تمامی‌ آن‌ ارزشها در پی‌ تحقق‌ آن‌ هستند متحد شوند. پلورالیسم‌ اخلاقی‌ تنها می‌گوید كه‌ هیچ‌كدام‌ از این‌ ارزشها نمی‌توانند به‌صورت‌ موجهی‌ چیرگی‌ بر سایر ارزشها پیدا كنند.
بعضی‌ از فلاسفه‌ مثل‌ السدر مك‌ اینتایر معتقد هستند كه‌ تنوع‌ مفاهیم‌ اخلاقی‌ از مشخصات‌ مدرنیته‌ است‌. السدر مك‌ اینتایر معتقد بود كه‌ تنوع‌ ملاحظات‌ متناقض‌ اخلاقی‌ كه‌ امروزه‌ گفت‌وگوهای‌ اخلاقی‌ ما را شكل‌ می‌دهند از نشانه‌ های‌ انحطاط‌ فرهنگی‌ هستند. اخلاقیات‌ مدرن‌ از نظر مك‌ اینتایر توده‌یی‌ از مفاهیم‌ اخلاقی‌ هستند كه‌ به‌ انسان‌ مدرن‌ از گذشته‌ ها به‌ ارث‌ رسیده‌اند در حالی‌ كه‌ از تجربیات‌ و محیط‌ مناسب‌ خود گسسته‌ شده‌اند. بنابراین‌ از نظر او پلورالیسم‌ اخلاقی‌ نشانه‌یی‌ از ناخشنودی‌ اخلاقی‌ ما است‌. پلورالیسم‌ اخلاقی‌ توسط‌ معتقدان‌ به‌ نظریات‌ تك‌ اصلی‌ اخلاقی‌ نیز به‌ چالش‌ كشیده‌ شده‌ است‌. البته‌ روز بروز همكاری‌های‌ نظری‌ زیادی‌ بین‌ این‌ دو دسته‌ بچشم‌ می‌خورد. در حقیقت‌ بسیاری‌ از نتیجه‌ گرایان‌ نگرش‌ ساده‌یی‌ را كه‌ نسبت‌ به‌ انسان‌ توسط‌ فایده‌ گرایان‌ كلاسیك‌ اخذ شده‌ بود به‌ كنار نهاده‌ و به‌ وجود انسانی‌ متكثر تری‌ روی‌ آورده‌اند.
نسبی‌ گرایی‌ و تضادهای‌ اخلاقی‌
اهمیت‌ بسیاری‌ دارد كه‌ سعی‌ كنیم‌ پلورالیسم‌ اخلاقی‌ را از نظریه‌یی‌ كه‌ در بیشتر مواقع‌ با آن‌ اشتباه‌ می‌شود، یعنی‌ نسبی‌ گرایی‌ اخلاقی‌ تفكیك‌ كنیم‌. یك‌ نسبی‌ گرا معتقد است‌ كه‌ حقیقت‌ داوری‌های‌ اخلاقی‌ وابسته‌ به‌ توافقهای‌ گروه‌های‌ اجتماعی‌ و یا حتی‌ هوسهای‌ شخصی‌ است‌ و این‌ هوسها و توافقها به‌ هیچ‌ وجه‌ موضوع‌ بررسی‌ معیارهای‌ عقلانی‌ و كفایت‌ قرار نمی‌گیرند. بنابراین‌ از نظر نسبی‌ گرایان‌ هیچ‌ محدودیت‌ عقلانی‌ درباب‌ آنچه‌ باید ارزشهای‌ اخلاقی‌ محسوب‌ شوند وجود ندارد و بنابراین‌ بی‌ معنا است‌ كه‌ ما از حقیقت‌، نادرستی‌ و یا اؤبات‌ داوریهای‌ اخلاقی‌ سخن‌ بگوییم‌. در مقابل‌ پلورالیسم‌ اخلاقی‌ می‌گوید كه‌ اگر چه‌ تعداد زیادی‌ اصول‌ اخلاقی‌ غیر قابل‌ كاهش‌ در زندگی‌ انسانی‌ نقش‌ دارند اما تعداد آنها نامتناهی‌ نیست‌. علاوه‌ بر این‌ محدودیت‌هایی‌ برای‌ محسوب‌ كردن‌ چیزهای‌ متعدد به‌عنوان‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌ وجود دارد.
پلورالیسم‌ اخلاقی‌ و فلسفه‌ سیاسی‌
تكثر ارزشهای‌ اخلاقی‌ خود را در جلوه‌های‌ گوناگونی‌ نشان‌ می‌دهد. مخصوصا از دیدگاه‌ فلسفه‌ سیاسی‌ خود را در شكل‌ موجودیت‌ ارزش‌های‌ متعدد اخلاقی‌ مساوی‌ نشان‌ می‌دهد. این‌ شكل‌ از پلورالیسم‌ اجتماعی‌ مساله‌ بزرگی‌ برای‌ فلاسفه‌ سیاسی‌ مطرح‌ می‌كند، به‌صورتی‌ كه‌ آنها اذعان‌ دارند كه‌ هیچ‌ راه‌ حل‌ ساده‌یی‌ برای‌ داوری‌ مجادلات‌ بین‌ شیوه‌ های‌ اخلاقی‌ از زندگی‌ كه‌ همزمان‌ قابل‌ احترام‌ و ارزشمند هستند وجود ندارد و همچنین‌ نمی‌توان‌ هیچ‌ نفع‌ بین‌ الاشخاصی‌ را كه‌ لازمه‌ نظریات‌ عدالت‌ توزیعی‌ است‌ به‌دست‌ آورد. پلورالیسم‌ اخلاقی‌ از نظر بسیاری‌ از فلاسفه‌ سیاسی‌ مثل‌ جان‌ راولز و توماس‌ نیگل‌ به‌عنوان‌ بی‌ طرفی‌ دولت‌ تعبیر شده‌ است‌ كه‌ نباید دست‌ به‌ تحمیل‌ هیچ‌گونه‌ خیر اجتماعی‌ درچارچوب‌ سیاستگذاری‌ عمومی‌ بزند.
رسول‌ نمازی‌
منبع : باشگاه اندیشه