جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


یک بیمار برای هر تخت یک راز برای تمام فصول


یک بیمار برای هر تخت یک راز برای تمام فصول
▪ مجموعه داستان از : طلا نژاد حسن
▪ نشر نیک فرجام
اصولا نوشتن امری انتقادی به شمار می رود مخصوصا اگر این انتقاد در سایه مفهومی مثل استثناء در متن مورد توجه قرار گیرد. این استثناء همواره تمامیت و کمال یک کلیت را مورد حمله و اصلاح قرار خواهد داد و از همین نقطه یا حفره است که یک آگاهی هگلی به بار می نشیند :« هیچ انسان شریفی هرگز به اندازه کافی شریف نیست و هیچ تبهکاری هم تمام و کمال تبه کار نیست». بله با همین آگاهی ست که این جمله می رود و می نشیند بر صدر یک مجموعه داستان؛ و یا در قدم های بعد یا قبل از همین آگاهی ست که نام کتاب تولید می شود " شازده ناقص" آری ، حقیقت همواره، نه همه است.
داستان شازده ناقص که دومین داستان مجموعه به شمار می رود و نام مجموعه را نیز معطوف به خود ساخته است هجو نامه ای غم انگیز از مرگ آرمان های انقلابی در پرتو عمل قهرمانانه است که به شکل پارودی پر اضطرابی تجلی می کند . رویداد بین دو کنش در دو فاصله زمانی رخ می دهد . اولی انقلابی ،آرمانگرایانه ، پرشور واجتماعی و دومی غم انگیز ، ضد اخلاقی و کاملا شخصی . دوصفحه از اوایل داستان "شازده احتجاب" در کتاب راوی موجود نیست و همین مسئله او را وادار به دزدیدن کتاب از یک کتاب فروشی لوکس می کند او کتاب را در زیر لباسش پنهان می کند و با همین اقدام به صحنه هایی در ۳۰ سال پیش و کنش مشابه و انقلابی سال های جوانی اش پرتاب می شود . اما چرا کتاب "شازده احتجاب " باید برای ربوده شدن هدف قرار گرفت ؟ این خود مسئله ایست در ارتباط با همان امر استثناء. در داستان "باشد برای بعد" هم ما با یک هسته بیمار گون مشابه رودررو و مواجهیم. دختر متوجه جعبه ای در خانه می شود که مادرش نسبت به آن وضعیت مراقبتی خاصی گرفته است و همین مسئله کنجکاوی او را تحریک می کند و او را وامی دارد تا در صندوقچه را بگشاید و از در جریان مکاتبات مادر و پدرش در سالهای دور قرار بگیرد. این صندوقچه (این صندوقچه نا خودآگاه متن را به سمت پاندورا در اساطیر یونان می کشاند*) و آن کتاب هر دو مثل اتاقی که "شازده "ی احتجاب به دورن آن می رود تا به عکسهای اجدادیش خیره شود بار فردیت و هسته بیمارگون قصه را به دوش می کشند هسته ای به شدت فشرده غیر منطقی و تعریف ناپذیر. این هسته به عنوان نوعی امر منفی در مقابل کلیت یک دست رویداد ها و پس زمینه می ایستد و چیزی را مطالبه می کند که همچون یک لکه ، ترک ، گسست یا حفره است. اصولا هر نوع نوشتن همواره در راستای همین رابطه است که تحقق پذیرفته و می تواند چرایی تجاوز به متن را به عنوان یک کنش ضمیمه توجیه کند. در داستان مثل همیشه با یک انطباق مواجیم . این داستان که به زعم نگارنده زیبا و
غم انگیز ترین داستان مجموعه به شمار می رود نیز با نوعی انطباق زمانی مواجه است . کودکی که شاهد وضعیت های ناگوار است در جریان انتظار خود چیزهایی را از گذشته به یاد می آورد که همواره در جریان سالها برای او حل نشده باقی مانده اند و این رفت و برگشت و درونه ی روایی کار به شکل استادانه و ظریفی در سپتوم یا نقطه حاد قصه جای گرفته است. در" سَرَخور" نیز ما با این لکه مواجهیم که این بار درست سر جایش قرار داده شده.
که همان مادر راوی داستان روی تخت بیمارستان است که این بار هم با نگاهی اندوه بار به یک فاجعه زل زده است و این تم در اغلب داستان ها به تکرار می رسد. درست مثل نگاه شازده به میراث اجدادیش، همان طعم تلخ و گزنده را دارند. گویی الگویی یکسان در کار نگارش رویداد های غیر مشابه است .یک حفره ، لکه و یا سپتوم که حاله ای از روایت را به دور خود پیچیده است و ما همواره با زدودن این هاله با آن مواجه می شویم . شاید الگویی یا به تعبیری شرط بر سازنده این رویدادها از همان قانون ساده تبعیت می کند که می گوید. تحقق خیال همواره منوط به یک شرط است و این شرط سویه ای تراژیک را در کلیت "شازده ناقص " حفظ کرده است .
چیزی شبیه به کوفته تبریزی (هسته گداخته کره زمین) . اول هسته یا مرکز نگهدارنده و بعد پوشاندن توسط مخلفات دیگر. ما به عنوان خواننده همواره به دور این نقطه می گردیم و چرایی کار همواره به بیرون از این روایت اشاره دارد . به جایی که شاید بتوان آن را عرف ، قانون ، اجتماع و در نهایت کلیت نامید . کلیتی که مورد خواست، باز بینی و پرسش واقع شده است.
پی نوشت
*- بعد از دزدی آتش به دست پرومته، زئوس زنی به اسم پاندورا آفرید، با این زن صندوقچه ای بود پر از بدی. پاندورا با باز کردن در صندوقچه بدی های انسانی را یکی یکی به جهان می فرستاد و با این کنش رویداد و قصه می آفرید.
فرهاد اکبرزاده