یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


از رویا پردازی اتوپیایی تا واقعیت تلخ اجتماعی


از رویا پردازی اتوپیایی تا واقعیت تلخ اجتماعی
«او دنیایی خاص خود داشت؛ دنیایی که در ذهنش ساخته بود و مصیبت بار این بود که اطرافیان او هم با رفتار بیش از حد محترمانه خود او را از دنیای خود جدا می کردند و هرچه بیش تر تنهایش می گذاشتند.»
آنچه خواندید قسمتی بود از تک نویسی یکی از همکلاسی های «مرضیه احمدی اسکویی» از اعضای سازمان چریک های فدایی خلق درباره او؛ متنی که آن را می توان به نوعی به قاطبه کسانی نسبت داد که در جدال با دیکتاتوری پهلوی به نبرد مسلحانه روی آوردند و با اندیشه مارکسیستی رادیکال خود قصد سرنگونی رژیم را داشتند؛ کسانی که نوشته ها و رفتارشان بیش از عناصر چپگرای کارآمد و حرفه ای به شاعران سرگشته در زلف یار شباهت داشت. مطالعه دقیق در چگونگی شکل گیری و رشد و توقف این جریان به خوبی نشانگر فقر تئوریک و شتابزدگی است که سبب بر باد رفتن پتانسیل ها در بزنگاه های تاریخ معاصر می شود. «چریک های فدایی خلق، از نخستین کنش ها تا بهمن ۱۳۵۷» از «محمود نادری» منتشر شده از موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی با انتشار پاره ای از اسناد ساواک نوری بر تاریخ مبارزه سیاسی علیه رژیم خودکامه پادشاهی افکنده است و مطالعه آن آگاهی خواننده را در این زمینه ارتقا خواهد بخشید.
«چریک های فدایی خلق» کتابی است که در پنج فصل تا سیاهکل، تکوین هسته اولیه، هم استراتژی، هم تاکتیک، غلبه چریکیسم، دگردیسی جنبش و پیامدهای آن و جنبش مسلحانه، خیزش مردمی به بررسی این پدیده مهم تاریخ معاصر ایران پرداخته است.
در نخستین فصل نادری به شرح چگونگی شکل گیری هسته اولیه چریک های فدایی و عناصر مهم آن می پردازد. از نکات جالب توجه در این بخش زندگینامه بیژن جزنی است که در آن می بینیم جزنی نخست با سمپاتی چپ وارد احزاب واقعا موجود زمان شاه شد اما در پروسه برخورد با آن ها و شدت برخوردهای ساواک راه رادیکالیسم را برگزید.
گزارشات ساواک همچنین از تعقیب و مراقبت قدم به قدم از جزنی حکایت دارد که نشان می دهد حریف با تمام توان از هرگونه تحرک افراد اطلاع حاصل کرده و به نسبت آن واکنش نشان می داده است. به گونه ای که با ادامه جریان شکل گیری روند شکل گیری اعضای اولیه، ساواک از جریان خروج افراد برای تعلیم در خارج از کشور به خوبی قرار داشت اما از گستردگی آن و عزیمت آن ها به کوه های شمال بی اطلاع بود.
پس از خلع سلاح پاسگاه سیاهکل که توسط افرادی چون علی صفایی فراهانی، عباس دانش بهزادی، احمد فرهودی، رحیم مساعی و هوشنگ نیری و جلیل انفرادی انجام پذیرفت، شاه که بلافاصله در جریان حمله افراد گروه به سیاهکل قرار گرفته بود سه فروند هلیکوپتر به همراه ۸۰ فرد نیروی ویژه را به رشت اعزام کرد. مقارن ساعت ۱۲ روز ۲۱ بهمن ستون عملیات تعقیب با گستردگی عملیات بی سابقه به جست وجوی افراد پرداخت و سه نفر از مهم ترین عناصر حرکت سیاهکل که برای غذا گرفتن از روستاییان به دهی رفته بودند توسط مردم دستگیر و تحویل داده شدند.
ناآگاهی از رفتار مردمی و شدت عمل دستگاه امنیتی سبب شد که بیش تر اعضای گروه به زودی شناسایی شده و با اتهامات سنگین بی دادگاه شاهنشاهی که هیچ تناسبی با اتهام شان نداشت با جوخه مرگ رویارو شوند. در دومین فصل تشکیل سازمان پیگیری می شود و از سرخوردگی امیر پرویزپویان، مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی از جریانات فکری موجود و هم آوایی آن ها برای مبارزه مسلحانه براساس مبارزات انقلابیون برزیل می گوید. عدم اطلاع از چگونگی استفاده درست از اسلحه و شتابزدگی در نخستین عملیات حمله به بانک سبب توقف در کار گروه شده ولی سرانجام با ملحق شدن عده ای از بازماندگان گروه جنگل تیمسار فرسیو رییس دادگاهی که اعضای گروه جنگل را محاکمه کرده بود، ترور شد.
در ادامه فصل اختلاف دیدگاه بیژن جزنی و مسعود احمدزاده بررسی شده است که در آن می خوانیم در حالی که احمدزاده یگانه شیوه مبارزه را مبارزه مسلحانه می پنداشت، جزنی شیوه های دیگر مبارزه را مبارزه مسلحانه می پنداشت. جزنی روش های دیگر مبارزه را نه تنها از نظر دور نداشت بلکه بر آن ها تاکید می کرد. به ویژه جزنی مبارزات صنفی را مکمل مبارزه نظامی برای تشویق مردم برای پیوستن به جنبش می دانست و از ضرورت ارتباط با مردم بدون مخفی کاری های چریکی و آداب مخصوص سازمان های سری حرف می زند که البته با بی توجهی افراد دیگر مواجه می شود.
اقدام گروه در پخش اعلامیه پس از ترور فرسیو به شیوه ای از عملیات انتحاری بیش تر شبیه است که افراد مطابق آن اعلامیه ها را در مکان های شناسایی شده می ریزند و متواری می شوند آن هم غافل از این که ساواک منتظر است و بسیاری از افراد از همین رهگذر دستگیر می شوند.
از آن پس دوری از تعقیب و گریزها آغاز می شود که در آن بیش تر روحیه ماجراجویی به چشم می خورد تا محاسبات سیاسی واقعی مانند کشتن محمدعلی نشید رییس بانک در جریان حمله به یک بانک یا یک سرباز وظیفه؛ جریانی که بر غلبه چریکیسم بر ایدئولوژی مبارزه انجامید و در فصل سوم کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. در این فصل مشاهده می کنیم که سازمان چگونه تمام نیروی خود را صرف درگیری با ساواک کرده بود تا بقای خود را به دست آورد؛ بقایی که در عمل به نادیده انگاشتن مسایل مهم و واقعی روز تبدیل شده بود.
تکبر و روحیه خودمحوری چنان در این تشکیلات بالا گرفته بود که گروه حتی تئوریسین صاحب اندیشه ای چون مصطفی شعاعیان را طرد می کرد. از دید چریک ها شعاعیان اپورتونیست بود و بیش تر خود را درگیر بحث و نظر می کرد و نه فعالیت واقعی تشکیلاتی که از نگاه سازمان خلاصه می شد در نبرد با ساواک که رهاوردش در بهترین شکل حفظ خود بود؛ تفکری بسیار خطرناک که بنا بر اسناد موجود باب را بر خشونت افراد گشود و ماجراهای تصفیه های درون سازمانی را که مدعای آزادی داشت رقم زد؛ ماجرایی غمبار که از فقدان بلندنظری در برخورد با افراد و روبات پنداشتن آن ها ناشی می شد تا آن جا که به اندک بهانه ای فرد به خرده بورژوا و فردگرا بودن محکوم و از دور مبارزه کنار گذاشته شده و گاه نیز در نهایت خشونت مرگ را پذیرا می شد.
زوج نارفیق افکار متحجرانه محدود در دو، سه کتاب و خشونت حداکثری در عمل سبب تصفیه سازی های خونباری شد که بیش ترین ضربه را به پیکر گروه وارد ساخت.
بایکوت نظریات مخالفان و کوبیدن بر طبل نظام سرسختانه مراقبت و انضباط به همراه گسترش ماشین سرکوب شهربانی و ساواک سبب ساز اختلال در روابط عاطفی و فکری اعضای گروه می شد؛ چیزی که در فصل چهارم نادری به آن پرداخته است.
در این فصل می خوانیم که در جریان یکی از ضربات به سازمان و پس از کشته شدن نزهت السادات روحی، باعث پدید آمدن تردید در درستی مشی مسلحانه در تشکیلات شد به گونه ای که با بالا گرفتن بحث ها حمید مومنی از برجسته ترین نظریه پردازان می گوید: «به این علت مسلح هستیم که خودمان را حفظ کنیم و دوستانمان را لو ندهیم.»
در چنین شرایطی ساواک با تشدید فعالیت های خود حمید مومنی، حمید اشرف، مریم شاهی و رضا یثربی را در جریان کشف خانه های امن سازمان دستگیر کرد.
با تشدید ضربات ساواک و انهدام پی درپی هسته ها و تیم های عملیاتی در سال های ۵۰ تا ۵۴ نظریه انتقادی «نقدسلاح» و انتقاد از رویکردهای متکی بر مبارزه مسلحانه در بیرون اوج گرفت و به درون سازمان هم کشیده شد و انشعاب در سازمان را رقم زد.
انشعابیون که به وضوح شرایط جامعه را می دیدند به خوبی مشاهده کردند که با آن همه تلفاتی که سازمان تقبل کرد و نیروی کیفی که در پروسه مبارزه از میان می رفت نه تنها مبارزه مسلحانه توده ای نشد بلکه ساواک توانست با استفاده از شیوه های نوین تعقیب و مراقبت، شنود تلفن و جلب نزدیک ترین اقوام و آشنایان افراد ضربات دیگری بر گروه وارد کند.
آن ها به درستی فهمیده بودند که اتکا بر اسلحه به دلیل آن بود که عده ای اتکا بر آگاهی مردمی را از یاد برده بودند و هنر شکیبایی و قدرت تماس با مردم و کار با آن ها را به هیچ شکلی دارا نبودند.
منتقدان جریان مسلحانه با استناد به نظر لنین که ترور را منطق نومید شدن از حزب و انقلاب، منطق باور از دست رفته به توانایی توده ها به مبارزه مستقیم انقلابی، منطق حالت غیرعادی و هیستریک مختص روشنفکران، منطق ناتوانی در کار پیگیر و مصرانه است و به هیچ وجه با کار در میان مردم، برای مردم و با مردم پیوندی ندارد و بازخوانی تجربه آمریکای لاتین به درستی به این مطلب اشاره کرد که عمل بی پشتوانه گروه های شورشی حتی در آن کشورها با ارزیابی های شتاب زده با ناکامی دردناکی برای نیروهای انقلاب پایان یافت و نشان داد که پیشاهنگان از جان گذشته بدون وجود شرایط عینی توانایی دگرگون سازی اجتماع را نخواهند داشت.
بنا بر اسناد منتشر شده در کتاب افرادی چون تورج حیدری بیگوند، پرویز هدایی، فاطمه ایزدی و فریبرز صالحی در زمره انشعابیون بودند که با بیانیه ای برآن شدند لوله سلاح را به داخل سنگری که تا دیروز از آن شلیک می کرد، برگردانند.
در فصل پنجم کتاب گستردگی نفوذ ساواک در تشکیلات چریک های فدایی نشان داده شده است. مدارک و مستندات نشان می دهد که ضریب نفوذ ساواک به حدی بالا بود که توانسته بود خانه امن برای آن ها تهیه و بعضی از هزینه های آن ها را هم تامین کند.
عدم ارتباط با مردم محلی و غوطه وری صرفا در عوالم فکری هم از نمونه های شایسته تامل است تا آن جا که یک پیرمرد موتورسوار روستایی در یک سوال و جواب ساده در کوه خلج مشهد موجب لو رفتن یک خانه امن و دستگیری افراد می شود یا یک دوچرخه سوار رهگذر با گرای حضور آدم های مشکوک سرگردان در خیابان موجب دستگیری افراد می شود. یکی دیگر از نکات شایسته بررسی وجود دید توطئه گرایانه در افراد بوده است به حدی که از هیچ انتقادی استقبال نمی شد بنابراین هیچ گونه اجازه تماس با توده هایی که قرار بود تکیه گاه جریان باشند به افراد داده نمی شد تا حتی طبق اظهارات ادنا ثابت از اعضای سازمان افراد را به اتاق هایی تبعید کرده و به آن ها کتاب می دادند تا آن را بخوانند و حرف شان را پس بگیرند.
بدبینی نسبت به هر گرایش و اندیشه دیگری به جز همان دیدگاه فرقه ای و انزواجویانه محفلی سبب شد که در عمل سازمان درک ناقصی از خدمت و خیانت افراد هم داشته باشد و در پروسه مبارزه هرکس که کوچک ترین دگراندیشی داشت بلافاصله خائن خطاب می شد و کار ساواک را در ایزوله کردن افراد راحت تر می کرد؛ طرز فکر بسته و بسیار بیماری که سبب شد مبارزه واقعی و متکی برآگاهی مردمی و حرکت بالنده اجتماعی به حاضر و غایب در محافل بینجامد؛ محافلی بی ارتباط با متن مردم و ناآگاه از اندیشه و کنش آن ها که نه تنها گامی در جهت درک شرایط واقعی جامعه برنمی داشتند بلکه با نگاهی طلبکار از مردم اطاعت هم می خواستند.
حکایت تلخ بی اعتنایی به توده ها سبب ساز هرز رفتن پتانسیل های شایسته در جریانات بهمن ۵۷ شد به طوری که ناتوانی از درک شرایط واقعی اجتماع و توهم داشتن نیرو و تئوری بسیاری از افراد با گرایش های چپ رادیکال را راهی بیابان سرگردانی و بطالت کرد.
خوانش «چریک های فدایی خلق از نخستین کنش ها تا بهمن ۵۷» با نگاهی به برخی اسناد برجای مانده از ساواک نمونه ای به دست می دهد به آن کسانی که به تغییرات اجتماعی می اندیشند؛ تغییراتی که نه با نگاهی یأس آلود و عصبی به واقعیت های اجتماعی و از راه مسلسل های تاشو و ارزیابی های شتابزده بلکه با دیدگاهی امیدوار و مهربان و از راه فعالیت مسالمت آمیز و پویا و تحلیل های واقعی و علمی به دست می آیند.
جواد لگزیان
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید