یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

افغانستان در برزخ « ثبات » و « دموکراسی »


افغانستان در برزخ « ثبات » و « دموکراسی »
هنری کسینجر را کمتر کسی است که در حوزه سیاست بین الملل به دلیل نظریه پردازی های او در اندیشه سیاسی نشناسد وی در فضای غالب ایدئولوژی لیبرالی زاده شده رشد کرده و همواره در مناصبی چون شورای امنیت ملی و وزارت خارجه آمریکا عامل تحقق اندیشه های لیبرال دموکراسی در جهان بوده و از ارزشهای آن دفاع کرده است .
اما در سالهای اخیر و بخصوص پس از حادثه ۱۱ سپتامبر و فرو ریختن برج های دوقلوی نیویورک که بسیاری از کارشناسان مسائل اقتصادی و سیاست بین الملل آن را فروپاشی نماد قدرت و ابهت آمریکا تلقی کردند کسینجر را نیز به تجدید نظر واداشت . وی طی مصاحبه ای با صراحت اعلام کرد که در شرایط کنونی جهان « ثبات » بر « دموکراسی » رجحان دارد و باید به ثبات در جهان نسبت به دموکراسی اهمیت بیشتری داده شود.
یعنی اول » ثبات » بعد « دموکراسی ! » در حقیقت ثبات برای کشورهای بحرانی و جنگ زده ای چون افغانستان عراق کشورهای آفریقایی و خاورمیانه از نان شب هم واجب تر است .
در کشورهای یادشده به تجربه ثابت شده که « ثبات » رهیافت لازم برای کلیه مولفه ها و زیرساخت های اساسی از جمله دموکراسی به حساب می آید.
ناگفته نماند که روسای جمهوری آمریکا در این زمینه بویژه در اواخر قرن ۲۰ روش های آزمون و خطا را در گوشه و کنار جهان تجربه کردند و در شرایط فعلی کشور افغانستان آئینه تمام نمای اعمال سیاست های لیبرال دموکراسی آمریکا در منطقه است .
طی ۷ سال گذشته بسیاری از مولفه های دموکراسی در افغانستان از سوی آمریکا دیکته شده است ولی به دلیل فقدان زیرساخت های لازم و بسترسازی مناسب در این کشور اقبال چندانی نداشته و کارکرد مطلوب را از خود بروز نداده است بدیهی است که تحقق دموکراسی با ابزارهای سخت و سازوکارهای نظامی هرگز میسر نخواهد شد تیم نومحافظه کاران بوش رئیس جمهوری سابق آمریکا با تاثیر از تئوری « پایان تاریخ » فوکویاما که معتقد بود پس از فروپاشی شوروی فرهنگ لیبرال دموکراسی غرب جهانی شده می خواستند دموکراسی را به صورت قهری بر مردم جهان تحمیل کنند.
این رویکرد زورمدارانه بوش نه تنها در هیچ جای دنیا جواب نداد بلکه در کشورهایی چون فلسطین عراق افغانستان و کلا خاورمیانه فرایند عکس را پیمود. سیاست اعلامی بوش کوچک تحقق خاورمیانه بزرگ با رویکرد گسترش دموکراسی ایجاد بازارهای اقتصادی با مشارکت رژیم غاصب صهیونیستی و تغییر نظام آموزشی در کشورهای اسلامی به بهانه خشکاندن ریشه های تروریسم بود اما امروزه شاهد هستیم که علیرغم تلاشهای فراوان بوش و دست اندرکاران کاخ سفید نه تنها از خاورمیانه بزرگ و تحقق راهبرد غلط نومحافظه کاران در منطقه و جهان خبری نیست بلکه باراک اوباما رئیس جمهوری جدید آمریکا درصدد است تا با اتخاذ رویکرد کاملا جدید در سیاست خارجی خود اعتبار از دست رفته این کشور را که در زمان تیم بوش خدشه دار شده است احیا کند. اوباما پس از انجام مراسم تحلیف به عنوان رئیس جمهوری جدید آمریکا و ورود به کاخ سفید بلافاصله دستور بستن زندان مخوف گوانتانامو و خروج نیروهای این کشور را از عراق صادر کرد.
این عزم وی در واقع نفی قاطع دیپلماسی تیم بوش در ۸ سال حاکمیت جمهوریخوان را در برابر افکار عمومی جهان به نمایش گذاشت و از سوی دیگر این حقیقت را به اثبات رساند که اوباما به شعارهای انتخاباتی خود تحت عنوان « تغییر » در میدان عمل نیز توجه دارد. واقعیت این است که رئیس جمهوری جدید آمریکا در کشور جنگ زده و بحرانی افغانستان با سه چالش عمده مواجه است . چنانچه در این رابطه از رهیافت تدبیر و درایت لازم سیاسی بهره گیری کند مسلما استراتژی پر از اشتباه بوش را در افغانستان دنبال نخواهد کرد و راهکارهای به مراتب کم هزینه تر مقرون به صرفه و ناظر بر تحقق اهدافی از پیش تعریف شده را ترحیج خواهد داد.
اولین چالش عمده برای دولت اوباما در افغانستان وجود عوامل ناامنی و کانون های حمایت ساماندهی و گسترش لانه های تروریست ها در داخل و خارج این کشور است که می تواند با مشارکت همه جانبه همسایگان افغانستان حل و فصل شود.
چالش دوم که در واقع میدان دار مسبب و موجد اصلی چالش اول است ساختار قدرت ضعیف قوم مدار فاسد و عاری از هنجارهای شایسته سالاری در حاکمیت افغانستان بوده و هست که مستلزم ایجاد مکانیزم قوی نظارتی و مسئول در ارگان مختلف این کشور برای فائق آمدن بر بحران دیرپای آن است .
چالش سوم اوباما در افغانستان که مهمترین چالشها محسوب می شود کاهش شدید سرمایه اجتماعی است . بر کسی پوشیده نیست که مردم افغانستان طی سه دهه بحران و مشکلات ناشی از آن نسبت به خودی و بیگانه بی اعتماد شده اند.
باید به آنان نیز حق داد چرا که هر قدرتی و هر دولتی چه از طریق سازوکارهای مشروع و چه غیرمشروع که در افغانستان تسلط یافته به مردم وعده های بی حد و حصری در زمینه های گوناگون داد ولی در عمل خلاف آن برای مردم به اثبات رسیده است . مجامع بین المللی و بویژه کشورهای غربی طی ۸ سال گذشته برای مردم افغانستان وعده های بازسازی و بهروزی را زمزمه می کردند اما اکنون این مردم خود شاهدند که نه تنها از وعده های داده شده خبری نیست و هر روز وضعیت اجتماعی اقتصادی سیاسی فرهنگی و امنیتی آنان بدتر از گذشته می شود بلکه کشورهای مذکور تلاش دارند تا فرهنگ خود را بر مردم فقیر این کشور تحمیل کنند.
باید تیم اوباما این واقعیت تلخ و ناگوار را درک کند که آیا می توان ارزشهای یک جامعه مصرفی مانند آمریکا و غرب را در جوامعی که اصلا چیزی برای مصرف کردن ندارند به کار بست ! باید پذیرفت که خطای استراتژیک غرب عدم تشخیص اولویت ها در افغانستان و اتخاذ رویکرد نظامی در این کشور بوده است .
این حقیقت آشکار نیز از سوی اوباما و تیم جدید کاخ سفید باید مدنظر قرار گیرد که حل غیرمنصفانه مسائل و مشکلات مردم افغانستان و تاکید صرف بر قدرت در تعیین سرنوشت آنان بدون درنظر داشتن خواست بحق آنها راه حل پایدار نخواهد بود.
در صورت عدم لحاظ حقوق مردم مسلما اوباما نیز مانند بوش پس از گذشت زمان در افکار عمومی جهان منفور و مطرود خواهد شد.
اکنون به نظر می رسد که اوباما در افغانستان دیگر با عینک بوش به قضایا نگاه نمی کند و به دنبال راهبردی کاملا متفاوت است و با نگاه به توصیه های کسینجر و سایر صاحب نظران سیاست بین الملل از رویکرد تحقق « ثبات » در افغانستان بیشتر حمایت خواهد کرد تا « دموکراسی » تحمیلی !
میر حامد حسین میر
منبع : روزنامه جمهوری اسلامی