چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آیا الکترون‌ها واقعاً وجود دارند؟


آیا الکترون‌ها واقعاً وجود دارند؟
هیلری پاتنم، متولد ،۱۹۲۶ در دانشگاه پنسیلوانیا و هاروارد تحصیل كرد و شاگرد كارناپ و رایشنباخ بود. وی نظریات و استدلال های كلیدی در حوزه های مختلف فلسفه تحلیلی داشته است. علاوه بر برهان «عدم معجزه» در فلسفه علم، پاتنم مفهوم «تحقق چندگانه» را در فلسفه ذهن طرح كرد و در شكل گیری نظریه كاركردگرایی مؤثر بود؛ در معناشناسی به همراه كریپكی «نظریه علی ارجاع» را پیشنهاد كرد و همچنین آزمایش فكری «دوقلوی زمین» را در رد درون گرایی معناشناختی مطرح نمود؛ در معرفت شناسی نیز آزمایش فكری «مغز درون خمره» را مطرح كرد كه نمونه مدرن فرضیه روح خبیث دكارت تلقی می شود. وی تحت تأثیر پدرش به ماركسیسم علاقه مند شد و به طور مداوم در فعالیت های فكری و سیاسی چپ گرا حضور داشته است. كتاب «دوگانگی واقعیت، ارزش» از او به فارسی ترجمه شده است.
برای شرح بیشتر دیدگاه ابزارگرایی و جملات رمسی نگاه كنید به: فلسفه علم، رودلف كارناپ، بخش پنجم (۱۹۶۶). این كتاب توسط آقای یوسف عفیفی به فارسی ترجمه شده است. ریچارد بوید در مقاله «وضعیت فعلی مسأله واقع گرایی علمی» (۱۹۸۳) انواع استدلالهای واقع گرایان و ضدواقع گرایان را دسته بندی كرده است. جَرت لِپلین، مقاله های مورد اشاره از پاتنم، لاودان، ون فراسن و بوید را به همراه هفت مقاله كلیدی دیگر در مورد واقع گرایی علمی در كتابی به همین نام (۱۹۸۴) منتشر كرده است. این مقالات به طور هفتگی در انجمن حكمت و فلسفه مورد بررسی و بحث قرار می گیرند. برای كسب اطلاع از این برنامه مطالعاتی به نشانی زیر مراجعه كنید: http://www.irip.ir/Files/Scientific.pdf
نظریه های علمی ما، امروزه پر است از كلماتی كه به موجودات (هویاتی) اشاره می كنند كه نمی توانیم آنها را ببینیم، بشنویم یا حس كنیم: ویروسها، امواج فراصوتی، تك سلولی ها، كروموزم ها و مولكولهای DNA، اتمها، فوتونها، كوارك ها و . . . . معلمان و استادان دانشگاه، معمولاً این نظریه ها را به نحوی تدریس می كنند كه گویی این هویات «غیرقابل مشاهده» واقعاً وجود دارند. همین طور محققان در آزمایشگاه ها به نحوی رفتار می كنند كه گویی واقعاً با این هویات سروكار دارند. اما از سوی دیگر، تاریخ علم پر است از هویات غیرقابل مشاهده ای كه برای سال ها و نسل ها واقعی تلقی می شدند و بعد دانشمندان به این توافق رسیدند كه آنها وجود ندارند، مانند فلوژیستون در نظریه سوختن، كالریك در نظریه گرما، اثیر (اتر) در كیهانشناسی، انتِلِخی در زیست شناسی و . . . . پرسش كلیدی كه در این زمینه پیش می آید و ذهن فلاسفه علم را درگیر خود كرده، این است: وضعیت وجودشناختی هویات غیرقابل مشاهده چگونه است؟ آیا آنها واقعاً وجود دارند یا خیر؟
● ابزارگرایی
پوزیتیویست های منطقی، بخصوص كارناپ موضعی را در مقابل سؤال مطرح شده اتخاذ كردند كه به دیدگاه ابزارگرایی مشهور شده است. براساس این دیدگاه - آن چنان كه كارناپ شرح می دهد - «نظریه ها چیزی درباره واقعیت نمی گویند، بلكه صرفاً ابزار زبانی هستندكه پدیده های مشاهدتی را همانند یك الگو برای پیش بینی مشاهده شدنی های جدید، سازمان می دهند. واژه های نظری و اصول موضوعه ای كه آنها را در بر می گیرند، به این علت اتخاذ می شوند كه سودمندند، نه به این خاطر كه راست هستند. این واژه ها هیچ معنای اضافی ورای نحوه ای كه در این دستگاه عمل می كنند، ندارند.
بی معنا است كه اگر درباره الكترون واقعی صحبت كنیم. » سودمندی نظریه های علمی در این است كه می توانیم به وسیله آنها پدیدار ها را توضیح دهیم، پدیدارهای آینده را پیش بینی كنیم و وسایل تكنولوژیكی بسازیم. ابزارگرایان روش نگارش منطقی خاصی برای نوشتن نظریه ها معرفی كردند كه در آنها از واژگان غیرمشاهدتی مانند الكترون و غیره استفاده نمی شد. این روش نگارش به نام مبدع آن، «جملات رَمسی» خوانده شد. این كه ما در دروس دانشگاهی یا كتب علمی از جملات رمسی استفاده نمی كنیم، تنها به این دلیل است كه این جملات بسیار طولانی هستند، نه به این خاطر كه الكترون ها و هویات غیرقابل مشاهده واقعاً وجود دارند.
● واقع گرایی
برخی از فلاسفه علم دیدگاه ابزارگرایی را به دلایل مختلف نپذیرفتند. از جمله این دلایل، توجه به فهم متعارف از فعالیت علمی بود: به نظر نمی رسد كه دانشمندانی كه نظریه های علمی را مطرح می كنند، محققانی كه نظریه ها را به كار می گیرند و مردمی كه ظهور نظریه های علمی جدید را پیگیری می كنند، در پی این باشند كه تنها ابزارهایی برای توضیح و پیش بینی و ساختن وسایل تكنولوژیكی فراهم كنند؛ آنها می خواهند بدانند كه «جهان واقعاً از چه چیزهایی تشكیل شده است. » این دیدگاه به عنوان واقع گرایی شناخته شد. البته واقع گرایان تنها به فهم متعارف اكتفا نمی كنند. برای نمونه، گرووِر ماكسول در مقاله «وضعیت وجودشناختی هویات نظری» در ۱۹۶۲ بر مثال میكروب ها تأكید كرد: میكروب ها در قرن نوزدهم غیرقابل مشاهده بودند، بنابراین نسبت به وجود آنها مشكوك بودیم. ابزارگرایان هم - اگر در آن زمان حضور داشتند- می گفتند كه اصلاً مسأله اصلی این نیست كه آیا واقعاً میكروب ها وجود دارند یا خیر؛ مهم این است كه نظریه های پزشكی كه در آنها از واژه میكروب استفاده شده است، بتوانند در درمان بیماری ها مؤثر باشند.
چند سال بعد، با تقویت میكروسكوپ ها، ما میكروب ها را دیدیم، آنها واقعاً وجود داشتند. ماكسول نتیجه می گرفت با تقویت ابزار مشاهده ما خواهیم توانست به طور قطعی مشخص كنیم كه هویات غیرقابل مشاهده ای كه در نظریه های علمی به آنها اشاره می كنیم، واقعاً وجود دارند یا خیر و برخلاف نظر ابزارگریان، این تشخیص یك مسأله واقعی در علم است.
یكی دیگر از استدلالهای واقع گرایان، «برهان عدم معجزه» هیلری پاتنم است. پاتنم در مقاله «رئالیسم علمی چیست؟» (۱۹۷۸) به این نكته اشاره كرد كه اگر هویات غیرقابل مشاهده وجود نداشته باشند، این بیشتر شبیه به یك معجزه است كه نظریه های علمی ای كه به این هویات اشاره می كنند، می توانند پدیدارهای آینده را پیش بینی كنند و ما می توانیم به وسیله آنها ابزارهای تكنولوژیكی بسازیم كه كار می كنند. (چنین وضعیتی شبیه به این است كه در موتوری بنزین نباشد، اما هنگامی كه استارت می زنیم، اتومبیل روشن شود. ) به عبارت دیگر، بهترین پاسخ به این سؤال كه «چرا نظریه های علمی كه به هویات غیرقابل مشاهده اشاره می كنند، دارای توانایی توضیحی و پیش بینی هستند؟» این است كه تصدیق كنیم كه این هویات غیرقابل مشاهده واقعاً وجود دارند.
● ضدواقع گرایی
بس ون فراسن در مقاله «نجات دادن پدیدارها» در ۱۹۷۶ و كتاب «تصویر علمی» در ،۱۹۸۰ موضعی نزدیك به موضع ابزارگرایان اتخاذ كرد. به عقیده وی هدف علم، برخلاف نظر واقع گرایان نزدیك شدن به حقیقت عالَم نیست. همچنین معنای پذیرفتن یك نظریه علمی این نیست كه بپذیریم كه هویاتی كه در نظریه به آنها اشاره شده است، واقعاً وجود دارند. بلكه هدف علم این است كه نظریه های علمی ای مطرح شود كه بتوانند پدیدار ها را نجات دهند، یعنی بتوانند پدیدارهای مشاهده شده را توضیح دهند و پدیدارهای بعدی را پیش بینی كنند. پذیرفتن یك نظریه هم تنها بدین معنا است كه بپذیریم توانایی نجات دادن پدیدار ها به وسیله این نظریه از نظریه های رقیبش بیشتر است.
ون فراسن به دلایل مختلفی دیدگاه خود را از دیدگاه پوزیتیویست ها و ابزارگرایان متفاوت دانست و آن را «تجربه گرایی سازنده» نامید. وی بخصوص برهان عدم معجزه پاتنم را ناكارا تشخیص داد. او توضیح داد كه برهان عدم معجزه نمونه ای از «برهان به اقتضای بهترین تبیین» است كه اگرچه كاربرد فراوانی در علم و فلسفه دارد، اما به لحاظ منطقی یقین آور نیست.
لَری لاودان نیز در مقاله ای كه در سال ۱۹۸۱ منتشر كرد، برهانی با عنوان «استقرای بدبینانه» را مطرح كرد كه به نوعی پاسخی به ماكسول بود. لاودان چنین استدلال كرد كه ما انسانها، در طول تاریخ موارد متعددی از هویات غیرقابل مشاهده را در نظریه های علمی به كار می برده ایم كه بعد ها معلوم شده است كه وجود ندارند، مانند فلوژیستون، اثیر و غیره. بنابراین، با یك استقرای بدبینانه می توانیم نتیجه بگیریم كه دیر یا زود نیز معلوم خواهد شد كه هویات غیرقابل مشاهده ای كه امروزه در نظریه های علمی به آنها اشاره می كنیم، وجود ندارند.
بحث میان واقع گرایان و ضدواقع گرایان یكی از داغترین مباحثات فلسفه علم در دهه های اخیر بوده است. همچنان كه دیدیم، هر دو طرف شواهد قابل توجهی برای خود دارند، ولی نتوانسته اند برهان قاطعی به نفع خود و علیه دیگری معرفی كنند. مناقشات میان این دو دیدگاه هنوز هم ادامه دارد و با شكل گیری نحله «واقع گرایی ساختاری» در انگلستان در دهه ۱۹۹۰ ابعاد تازه ای پیدا كرده است.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید