شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تجارب راهنمایی و مشاوره خجالتی بودن و تبعات رفتاری آن


تجارب راهنمایی و مشاوره خجالتی بودن و تبعات رفتاری آن
یکی از دانش آموزان در برخوردهای اجتماعی اکثر اوقات با اطرافیان دچار لکنت زبان مقطعی می شد و تناسب اندام او به هم می خورد و رنگش می پرید و هر از گاهی هم با تیک های عصبی او مواجه می شدیم و معمولا حین صحبت کردن سرش را پایین انداخته و به چهره های مخاطبین نگاه نمی کرد و با آستین پیراهنش تند و تند عرقهای صورت و پیشانیش را پاک می کرد و... ارتباط با ایشان توسط خودم و همکاران در مدرسه صمیمی تر شد.
بدون آن که متوجه شود منظورمان از این ارتباط چیست، سعی می شد با بهانه های مختلف، در دفتر مدرسه با او مشاوره انجام شود، از جمله پیرامون امور جاری مدرسه، مسائل اجتماعی، اقتصادی و حتی بعضی اوقات سیاسی که بعضاً با تبسم و خنده های خاص او مواجه می شدیم. درعین حال سعی کردم با خانواده او هم ارتباط نزدیکتر ا یجاد نمایم و از نحوه برخورد خانواده با او در دوران کودکی و حال، مطلع شوم.
پدر مشارالیه به مدرسه دعوت شد و پس از بحث و تبادل نظر متوجه شدم که در خانواده، مورد تمسخر واقع می شده و می شود.
اعضای خانواده نسبت به او بی اهمیت هستند، در هیچ امری حتی امور شخصی او از وی نظرخواهی نمی کنند، حتی خرید لباس و لوازم التحریر و... که طی چند جلسه پدرش به مدرسه دعوت می شد و از وی درخواست می کردم که ضمن توجه به موارد فوق الذکر با فرزندش در امور مختلف مشورت شود، به نظرات او اهمیت بدهند، اعضای خانواده هم با او با نگاه آمرانه محض برخورد نکنند، کارها و رفتار او مسخره نکنند و... که هر بار پدرش دعوت می شد، از نتایج صحبت ها و عملکردهای جلسات گذشته سؤال می کردم و با پاسخ های پرت و بی ربط مواجه می شدم. تعجب می کردم و مجبور می شدم مجدداً بعضی از صحبت های گذشته را تکرار کنم. این موضوع دوسال به طول انجامید. ضمن این که در مدرسه مسئولیت هایی به دانش آموز داده می شد. چندین مورد به اشکال مختلف در جمع دانش آموزان با هماهنگی قبلی از وی نظرخواهی می شد و هدیه دریافت می کرد و... که خوشبختانه رفتار دانش آموز در مدرسه تا حدودی مطلوب به نظر می رسید.
درعین حال، پس از گذشت دوسال که به زعم خودم با حواس پرتی پدر مواجه بودم، یک روز پدرش را به مدرسه دعوت کردم و این مرتبه خیلی جدی تر با او وارد بحث شدم. تغییر رفتارهای فرزندش را در مدرسه برای او تشریح کردم و از وی می خواستم که چرا شما با ما همگرا نمی شوید؟
با خنده های پدر مواجه می شدم! اول فکر کردم شاید قصد مسخره ما را هم دارد و کمی جدی تر شدم، دیدم او همچنان می خندد، درعین حال با احترام، من هم شروع کردم به خندیدن و پرسیدم چرا تربیت فرزندت را شوخی گرفته ای و... خلاصه پدر دانش آموز با خنده های خاص خود گفت: آقای محمدزاده، حقیقت این است که من و برادرم از دوقلوهای همسان هستیم و تاکنون چند مرتبه، من خدمت شما رسیده ام و چند مرتبه هم برادرم! و نه تنها شما تشخیص نداده اید که کدامیک از ما پدر دانش آموز هستیم؟ بلکه حتی اعضای خانواده مان نیز اکثر اوقات با این مشکل مواجه هستند!
و جالب تر این که ما با دو خواهر دوقلو ازدواج کرده ایم و همه با هم زندگی می کنیم و...خلاصه پس از چند جلسه مشاوره با برادران دوقلو و خواهران دوقلو و سایر اعضای خانواده جهت رعایت تعامل با فرزندان و مدرسه موفق شدیم در دانش آموز موردنظر و حتی سایر فرزندان آنها تغییر رفتار مطلوب عارض نموده و لطف معاشرت ایجاد نماییم، و پس از دو سال چون چند مورد در جمع کلیه دانش آموزان سخنرانی کرده بود، یکی از داوطلبان همیشگی سخنرانی در مدرسه شد.
طاهر محمدزاده
منبع : روزنامه کیهان