چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


ممیزِِِ روزنامه نگار


ممیزِِِ روزنامه نگار
متنفر بود از تعریف و تمجیدهای بی نشانه و بی توضیح؛ و بدش می آمد از کلی بافی های محترمانه درباره خودش. آقا مرتضی ترجیح می داد شناخته شود؛ تبیین شود و به کار آید و شک نداشت که حتی تمجیدهای خیرخواهانه هم مانع چنین ترجیحی می شود. آقا مرتضی هر وقت مطلبی درباره خودش می شنید یا می خواند که صرفاً تمجید بود، بر می آشفت. ته دل آقا مرتضی این بود که دیگران بدانند؛ او چرا و چه طور مرتضی ممیز شده است. این را مهم می دانست و برخلاف تعریف و تعارف های رایج به دوستانش می گفت سابق بر این خیلی مدعی بودم و حالا فکر می کنم که باید بیشتر اتود کنم، مطالعه کنم و زندگی و حرفه را با هدفمندی دقیق تری دنبال کنم. من بارها در دفتر پاکستان، کاشانک و کرج و جاهای دیگر شاهد حتی دشنام های آقا مرتضی علیه این نوع تمجیدها بوده ام. مواردی که حتماً دوستان نزدیکش هم آنها را شنیده اند. دوست و همکارم مرتضی تفرشی که چند روز پیش گزارش «زندگی و مرگ با ممیزی در میان» را برای مجله صنعت چاپ نوشت، به من گفت: «اگه آقا مرتضی زنده بود، بابت همین گزارش هم اعتراض می کرد.» تفرشی با اندوه اعتراف کرد که کوتاهی کرده که حرف آقا مرتضی بابت ترتیب دادن سلسله گفت وگوهایی درباب شناخت حرفه ای ممیز را پشت گوش انداخته است.مرتضی ممیز از وجوه گوناگون ممیز بود؛ از وجه تکنیک، از جنبه تدریس، خلق و خو، کار، کتاب، نشریه، نمایشگاه، تجربه های بین المللی و...
من به جز دوستی شخصی دیرینه با آقا مرتضی، این افتخار را داشتم که از ممیز روزنامه نگار هم درس ها بگیرم. هیچ وقت یادم نمی رود روزهایی را که با محمد اینانلو مرد طبیعت، تصویر و شکار قرار بود یک نشریه در زمینه توریسم راه اندازی کنیم، از جمعی که در آن هنگام درگیر مشورت و راه اندازی بودند؛ به یاد دارم نام های اسماعیل میرفخرایی را و دو عزیز درگذشته؛ دکتر حمید نطقی و غزاله علیزاده را و در جلساتی هم میزبان دکتر کاظم معتمد نژاد ارجمند بودیم و دیگرانی که چون سال ها از ماجرا گذشته، نام هاشان از خاطرم رفته است. به گمانم برای عکس ها با معصومی و شاید هم کسرائیان صحبت شده بود و قرار بود از اسلاید برای ارژینال کار استفاده کنیم که آ ن موقع ها کار مدرنی به حساب می آمد. با محمد اینانلو و دیگران بالاخره نام «راه ابریشم» را برای مجله انتخاب کردیم و قرار شد من با آقا مرتضی درباره لی اوت و یونیفورم کار صحبت کنم. آقا مرتضای دوست؛ آقای مرتضایی که کتابش را با امضای «برای رفیقم یونس» به من داده بود، رفاقت را کنار گذاشت و مختصر، مفید و حرفه ای گفت: «چند تا اتود می دم انتخاب با تو و محمد، تقدم و تاخر مطالب با تو، حال و هوای صفحه ها با من. در مورد عکس ها هم با هم مشورت می کنیم؛ پاشو الانم بریم لیتوگرافی مگاپس برای اسلایدها صحبت کنیم.» قضاوت کنید در حالی که هنوز رابطه تعریف شده ای بین گرافیست و روزنامه نگار وجود ندارد، برخورد و رفتار آقا مرتضی در ترسیم رابطه منطقی بین یک روزنامه نگار و گرافیست _ آن هم ژنرالی چون آقا مرتضی _ چه قدر درس آموز بوده است؛ درسی که فراگرفتنش بدون آقا مرتضی به سال ها زمان نیاز دارد و واقعاً مقایسه کنید برخورد آقا مرتضی را با برخوردهای برخی از گرافیست هایی که نه حرفه ای اند و نه کهنه کار ، ولی چه بازی هایی که بر سر صفحات تحت عنوان نوآوری در نمی آورند و خودشان را سردبیر هم می دانند. راه ابریشم به دلایلی پیموده نشد، اما بخت دوباره یار ما شد و آقا مرتضی چند سال بعد شد مشاور ما در ماهنامه صنعت چاپ با دریایی از سوژه و پیشنهاد و شد عامل واقعگرا سازِ ما در برخورد با سوژه های تحت پوشش مجله که این هم مقارن بود با دوره جدید انتشار مجله ما در اواخر دهه شصت. آقا مرتضی ضمناً در هر دو ویراش راهنمای مشاغل صنعت چاپ، مدیر هنری بود و طرح روی جلد هر دو راهنما هم (۱۳۷۵ و ۱۳۷۸) کار خودش بود. هنوز نخستین گفت وگویش با ما «به کار عشق بورزیم، مشکلات حل شدنی است» (شماره ۱۰۰ صنعت چاپ - سال ۱۳۶۹) درس آموز همه است. مرتضای روزنامه نگار را می شود در «درنگی کوتاه زیر درخت گرافیک» (شماره ۱۳۹صنعت چاپ - سال ۱۳۷۳) یافت و نگاه عمیق او به ارتباطات را در گفت وگوی خود من با او دید: «توشه ای ایرانی برای مشارکت در ساخت فرهنگ جهانی.» (شماره ۲۱۱ صنعت چاپ _ سال ۱۳۷۹)
ممیز روزنامه نگار؛ دوره سه ساله کتاب هفته را هم زیر نگاه نافذش داشت. گاه زنگ می زد و گاه به کتاب هفته می آمد و ناهاری و صراحتی مفید که برای ناظم رام صفحه آرای کتاب هفته غنیمت بود. آقا مرتضی یک بار به ناظم گفت: تنبل نشو پسر، گول(!) تیترهای یونس را نخور، صفحه باید بدون زور تیتر کار خودش را بکند. باور کنید ناظم باید سال ها کار می کرد تا گول تیترها را نخورد. ممیز روزنامه نگار؛ به همه چیز حرفه ای نگاه می کرد و در نگاه حرفه ای منافع جمعی اصل است. می پرسم کار صنف گرافیک پر رونق بود یا کار آقا مرتضی پر اسم و رسم که به قول خودش هیچ وقت یک میلیون تومان در حسابش نداشت؟ او به رونق دفتر خودش فکر می کرد یا به پر و بال گرفتن انجمن صنفی طراحان گرافیک؟ «جهت اطلاع» را برای خودش راه انداخت یا دیگران؟ «نشان» را به سینه خودش زد یا دیگران ؟ حتی زیر فشار شیمی درمانی مطالب «نشان» را می آوردند در کردان کرج می دید. ممیز روزنامه نگار؛ درک عمیقی از مخاطب داشت و اسیر نگاه های روشنفکری نبود.می گفت یکی از مشکلات جوامع سنتی این است که یاد نگرفته اند چگونه می توان با همان زبان سنت ولی امروزی صحبت کرد. آنها اغلب به مخاطب و جامعه محدود فکر می کنند. درحالی که باید به فکر تکثیر و توسعه ابعاد سنت باشند. سنت مثل یک دانه و بذر است ، می توان آن را به صورت دیم کاشت و یا آن را تقویت کرد و رشد امروزی داد.طراحی های ساده آقا مرتضی برای نشریات مختلف ریشه در همین نگاه داشت. ممیز روزنامه نگار؛ برای تغییر؛ شتاب نداشت و ملاحظه مدیریت هر تغییری را داشت. ظاهراً در بطن گرافیک و بصریات روزنامه نگاری نبود؛ اما در گفت وگوی من و او که چاپ شده است در همین باره گفت که: «حالا دیگر از هر ناموزونی گرافیکی در این جا یا آن جا برآشفته نمی شوم. اگر ببینم کسی کاری نامطلوب کرده، به حساب آن می گذارم که کار به دست کاردان نیست. برای من زیبا است که روزنامه های مونوتون سابق حالا دارند به روزنامه هایی تبدیل می شوند که به صفحه آرایی تمایل پیدا می کنند. آنها به تدریج و حتماً اشکالات را پیدا می کنند. برخی از مدیران روزنامه های جدید در مورد طراحی صفحات و جنبه های زیباشناسی صفحه آرایی روزنامه ها با من مشورت می کردند. توصیه من این بود که کتاب های Newspaper Design را بگیرید و کارهای برگزیده را ببینید و هر کدام را که خواستید حتی کپی کنید.کارهای خوب همیشه یک سرمشق برای فرا گرفتن هستند.روزنامه های دوم خردادی یونیفورم های تازه ای یافتند و بقیه هم دارند شیوه ایشان را دنبال می کنند و این یک نوع توسعه فکری و اندیشگی است، نقایص به تدریج برطرف می شود. عیب و اشکال فراوان است، ولی لزومی ندارد همیشه مته را به خشخاش بگذارم، آنها در مسیر سازندگی افتاده اند و حتماً کژی ها را می یابند.» ممیز روزنامه نگار؛ به قول خودش نگران «فونت های حرامزاده» هم بود: «بسیاری از طراحان حروف و همچنین کاربران آنها می دانند که چرا باید حروف پدر و مادر داشته باشد. به همین خاطر هم روی آنها کار می کنند. برای مثال، قلم های یکان و ترافیک و چندین قلم نسبتاً خوب تولید شده است. نرم افزارهای کامپیوتری باعث شدند که طراحی حروف زودتر به نتیجه برسد. در کنار این قلم های خوب و موزون، ده ها قلم ناموزون هم طراحی شده است... جوانان ما می بینند که در اروپا و آمریکا، چند هزار قلم در اختیار طراحان و ناشران است. آنها هم دوست دارند قلم های متنوعی داشته باشند. در مواردی بدون شناخت دقیق ویژگی های خط فارسی به الگو برداری از قلم های لاتین دست می زنند، بنابراین برخی از این قلم ها حرامزاده و حتی لایقرا (ناخوانا) هستند. با آن که سواد خواندن مفاهیم تصویری آبستره را دارم، نمی توانم برخی از این قلم ها و طراحی ها را بخوانم، ولی امیدوارم طراحان این قلم ها با تجربیات و نظراتی که از جامعه می گیرند و در اثر مواجهه با پرسش ها و انتقادها، راه درست را پیدا کنند.» ممیز روزنامه نگار؛ که خود از معدود طراحان گرافیست دست به قلم بود و نثری روشن و بی تکلف داشت و حرف هایش را برای نشان دادن راه های طی شده و پیش رو می نوشت؛ به محتوا و مضامین از زاویه ضرورت برقراری دیالوگ آن هم در سطح جهانی می نگریست و معتقد بود مونولوگ رسانه ای و گرافیکی دردی از کسی دوا نمی کند: «باید وقتی با انسان دیگری مواجه می شویم، احساس کنیم که به یک انسان نزدیک می شویم، نه به یک آفریقایی یا آسیایی یا آمریکایی. اما در عین حال وقتی به یک آفریقایی می رسیم باید نشانه های او را بدانیم و با آنها، با او صحبت کنیم که پیام ما را دریابد. همه نشانه های دنیا بارهای درست و لازمی دارند و هر چیز به جای خویش نیکوست... ما دیالوگ جهانی را باید گسترش دهیم.» ممیز روزنامه نگار؛ ضد تکرار هم بود: «به دانشجو باید همه چیز را به درستی یاد داد. مثلاً درباره تخت جمشید یا مسجد شیخ لطف الله باید دید چه چیزی آنها را در زمانه خودش اعتلا بخشیده و باشکوه ساخته، ولی نباید آن را تکرار کرد. باید دید چه خاصیتی برای زمانش داشته و چگونه جاودان مانده. البته برای شرکت در ساختمان جهان باید به یک اندوخته توانا مجهز باشید. اگر دستمایه شما عاریه ای باشد، توانا نیستید و نمی توانید وارد این میدان شوید. باید اندوخته ایرانی غنی و کارآمد و امروزین باشد که در کنکور قبول شوید و بتوانید وارد سازندگی دنیا شوید. اما اگر فقط از نشانه های قدیمی ایران استفاده کنیم، توانایی امروزین را نداریم. موقعی می توانیم اثر داشته باشیم که بفهمیم چگونه این فرهنگ قدیمی ما توانسته در زمانش کارایی داشته باشد و حالا با توجه به شرایط جدید ما آن عناصر بالنده را به کار گیریم و همچنان خلاقیت داشته باشیم.» ممیز روزنامه نگار؛ اهل فکر بود: «آن قدر تولید و توسعه و گسترش فن و دانش زیاد شده است که من فرصت نمی کنم نسبت به بعضی هایش حتی توجه کنم و اسمش را یاد بگیرم و انبوه این تولیدات نیازهای امروز دنیا است وگرنه به وجود نمی آمدند. آیا با گرافیک می توان با این همه تحول برخورد کرد؟ آیا من می توانم در برابر اندیشه های جدید، جای گیری صادقانه و درستی داشته باشم؟ اینجاست که من احساس بی سوادی می کنم.باور کنید این اظهار نادانی و کم دانی، یک احساس جدی است که من دارم، نه اظهار فروتنی بی مورد. تنوع تولیدات، تنوع نظریات باعث سردرگمی می شود. اما در جامعه متفکر، ذهن خلاق راه حل پیدا می کند. تکرار می کنم که نگرانی من فقط، نگرانی از فکر نکردن است. فقر ادبیات گرافیک، فقر نقد گرافیک کم دانی های مرا دامن می زند. آسیب های این رشته نیز ناشی از کم فکر کردن است.» ممیز روزنامه نگار؛ ضد تکنولوژی نبود: «روزی یکی از دوستان نیویورکی می گفت با ظهور کامپیوتر و دیجیتالیسم گروه کثیری توانایی فنی و حرفه ای خود را در آن جا از دست داده و بیکار شده اند و زندگی سختی دارند. به او گفتم ولی فکر نمی کنم کامپیوتر و پدیده های دیجیتال ناگهانی و آوارگونه بر جامعه نیویورک حمله کرده و وارد گود شده باشند. حتماً همکاران بیکار و درمانده فعلی ما مدت ها بوده که ذهن و مطالعه شان را تعطیل کرده بودند.» امیدوارم به وصیت آقا مرتضی که خواسته تا آثار، کتاب ها، یادداشت ها، عکس ها و همه کارهایش در یک جا گردآوری شود و برای استفاده دانشجویان و علاقه مندان گرافیک و هنر ساماندهی شود؛ جامه عمل بپوشد تا فرصت بازنمود مرتضی ممیز فراهم آید.

دکتر یونس شکرخواه
منبع : روزنامه شرق