شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

دلاور مردی قاسم و عبدالله دو یادگار امام حسن‌(ع)


دلاور مردی قاسم و عبدالله دو یادگار امام حسن‌(ع)
یکایک مردان اهل بیت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه و آله یکی بعد از دیگری روانه میدان گردیدند تا آنکه جماعتی از ایشان به دست آن بدکیشان به درجه رفیع شهادت رسیدند.
پس حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام آواز به صیحه و فریاد بند نمود و فرمود: ای عموزادگان من! و ای اهل بیت من! صبوری و شکیبایی را شعار خود سازید و متحمل بار محنت، باشید؛ به خدا سوگند که پس از این روز هرگز روی خواری به خود نخواهید دید. راوی گوید: در این هنگام جوانی قاسم‌بن‌حسن بیرون خرامید که در حسن صورت و درخشندگی منظر به مثابه پاره ماه بود، با آن گروه بدخواه و بی‌دین، به کار جنگ پرداخت. (ابن‌فضیل ازدی میشوم) ضربتی بر فرق آن مظلوم زد که فرق او را شکافت و آن جوان از مرکب به صورت، روی زمین افتاد و فریاد یا عماه برآورد. پس امام علیه‌السلام مانند باز شکاری، خود را به میدان رسانید و همچون شیر خشمناک بر آن لعین بی‌باک، حمله نمود و با شمشیر، ضربتی بر آن ناپاک، فرود آورد و آن ولد الزنا بازوی خود را سپر شمشیر امام علیه‌السلام نمود و دست نحس‌اش از مرفق قطع گردید و آن لعین فریاد بلندی برآورد که همه لشکر فریاد او را شنیدند.
کوفیان بی‌دین بر امام مبین، حمله آوردند تا آن لعین را از چنگال شیر بیشه هیجا رها نمایند ولی آن ملعون پایمال سم اسبان گردید و روح نحس‌اش به جانب نیران دوید. راوی گوید: چون غبار فرونشست دیدم که حسین علیه‌السلام بر بالای سر آن جوان ایستاده و او پاهای خود را بر زمین می‌مالید و امام می‌فرمود: از رحمت خدا دور باشند آن گروهی که تو را کشتند و آنان که در روز قیامت جد و پدر تو با ایشان دشمنی خواهند نمود. سپس فرمود: به خدا قسم! گران است بر عموی تو که او را بخوانی و او نتواند تو را جواب دهد و هرگاه بخواهد جواب دهد دیگر دیر شده و فایده‌ای نبخشد. به خدا قسم که امروز آن روزی است که خون‌ریزی در آن بسیار و فریادرسی، اندک است. سپس حضرت‌سیدالشهداء‌علیه‌السلام جنازه آن جوان را بر سینه خود گرفت و در میان شهدای بنی‌هاشم بر روی زمین قرار داد.
● شهادت عبدالله‌بن حسن علیه‌السلام
روای گوید: امام علیه‌السلام از اهل حرم دستمالی را طلب فرمود و سر مبارک را با آن محکم بست و کلاهی طلبید که عرب آن را <قلنسوه> می‌نامند و آن را هم بر فرق همایون نهاد و عمامه را بر روی آن پیچید و ملبس به آن گردید و بار دیگر عزم میدان نمود. پس لشکر اندکی درنگ نمود، باز آن بی‌دینان بی‌شرم رجوع کردند و حضرت امام را احاطه نمودند و عبدالله فرزند امام حسن‌علیه‌السلام که طفلی نابالغ بود از نزد زنان و از حرم امام انس و جان، بیرون آمد و می‌دوید تا در کنار عموی بزرگوار خود حسین مظلوم بایستاد.
زینب خود را به او رسانید و خواست که او را به سوی حرم بازگرداند ولی آن طفل امتناع شدید نمود و گفت: به خدا قسم! هرگز از عموی خویش جدایی اختیار نمی‌کنم و او را تنها نمی‌گذارم! در این هنگام، <بحربن‌کعب> یا بنابر قول دیگر <حرمله بن کاهل> همین که خواست شمشیر بر امام علیه‌السلام فرود آورد، عبدالله خطاب به او گفت: وای بر تو! زنازاده بی‌حیا! تو می‌خواهی عمویم را به قتل رسانی. ولی آن ولدالزناء بی‌حیا، از خدا و رسول پروا ننمود و شمشیر را فرود آورد و آن کودک دستش را در پیش شمشیر سپر ساخت و دستش به پوست آویخت و فریاد وا أماه برآورد.
حضرت امام او را گرفت و بر سینه خود چسباند و فرمود: ای فرزند برادر! بر این مصیبت شکیبایی نما و آن را در نزد خدای عز‌وجل به خیر و ثواب احتساب‌دار که خدا تو را به پدر گرامی‌ات ملحق خواهد فرمود. راوی گوید: در این اثناء، حرمله کاهل حرام‌زاده تیری به جانب آن امام‌زاده معصوم انداخت که آن تیر گلوی آن یتیم را که در آغوش عموی بزرگوارش بود، برید و او جان بر جان آفرین تسلیم نمود. پس از آن، شمر پلید به خیمه‌های حرم مطهر حمله نمود ونیزه خود را به خیمه‌ها فرو برد و گفت: آتش بیاورید تا خیمه‌ها را با هر کس که در آن است به شعله آتش بسوزانم. آن معدن غیرت‌الله، حضرت امام فرمود: ای پسر ذی‌الجوشن! آیا تو می‌گویی آتش آورند که خیمه‌ها را بر سر اهل بیت من بسوزانی، خدا تو را به آتش دوزخ بسوزاند.
منبع : روزنامه سیاست‌روز


همچنین مشاهده کنید