سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


ژان رنو


ژان رنو
ژان رنو یك زبان شناس با استعداد است، البته به معنای عام آن. او خیلی سلیس به زبان های فرانسه، اسپانیایی، ایتالیایی و انگلیسی حرف می زند و علاوه بر همه این ها زبان مخصوص خودش را هم دارد. لابد می پرسید این زبان چیست و چه نامی دارد؟
این زبان «رنویز» یعنی تركیبی از «رنو» + «نویز» (صدا) است. رنویز مخلوطی از حركات چشمی، ژست و اداهای بدنی و آواهای حلقی است. سرش را با دو دست می گیرد و می گوید: «اووه»، سینه اش را پف می دهد و می گوید: «هی ی ی». با دستش تظاهر می كند كه ماشه تفنگی را كشیده است و می گوید: «پوه ه ه» و جمله آخرش را در این مصاحبه با ژست بالا رفتن از یك دیوار و تظاهر به افتادن در حالی كه تفنگی را بر شانه هایش دارد، به زبان می راند.
همه این كارهای او منطقی به نظر می رسد چون ژان رنو در وهله اول و پیش از هر چیزی یك بازیگر است.با این حال، این قدرت بیان با خونسردی و آرامش قبل از طوفان آدمكشی كه او در فیلم «لئون» بازی می كند فرسنگ ها فاصله دارد. لئون فیلمی بود كه ۱۳ سال پیش «رنو» را در بیرون از مرزهای فرانسه مشهور كرد و از آن زمان تاكنون این بازیگر ۵۸ ساله به محبوب ترین فرانسوی هالیوود تبدیل شده است.
او با حضور در فیلم های پرفروشی همچون مأموریت غیرممكن تا گودزیلا و رمز داوینچی سفیر سینمای هنری اروپا در هالیوود تجارت محور بوده است. تازه ترین حضور سینمایی اش در یك فیلم آمریكایی سراسر اكشن و پرهزینه دیگر به نام «Flyboys» است كه در آن نقش فرمانده فرانسوی عصا قورت داده ای را بازی می كند كه ناوگان هوایی اش متشكل از خلبانان آمریكایی داوطلب جنگیدن با آلمانی ها در جریان جنگ جهانی اول است.
رنو در حالی كه در دفتر كارش در یكی از خیابان های مد بالای پاریس نشسته است، این بار نه به عالم فیلمسازی بلكه به سرنوشت كشورش می اندیشد. او هر از گاهی چشمانش را به صفحه بزرگ تلویزیونی می دوزد كه تازه ترین اخبار مربوط به انتخابات ریاست جمهوری فرانسه را اعلام می كند.
برای این بازیگر، این دوره از انتخابات با علاقه شخصی مضاعف تری به سرنوشت سیاسی كشورش همراه است چون نیكولای ساركوزی كه پیروز شده است سال گذشته ساقدوش «رنو» در مراسم عروسی او با همسر سومش «زوفیا بوروكا» بوده است. این دو مرد از ۱۰ سال پیش كه دوستی آنها با همسایگی شان آغاز شد، رفقای «خیلی خوب» همدیگر مانده اند. «رنو» با نوستالژی گذشته روزهای خوشی را به یاد می آورد كه اوقات فراغت شان را با هم سپری می كردند و سگ هایشان را برای گردش و پیاده روی های شبانه به خیابان می بردند و بدین ترتیب دوستی آنها روزبه روز محكم تر شد. گپ های خودمانی آنها درباره ازدواج ناموفق «رنو» و تلاش ها و آرمان های سیاسی ساركوزی بود.
«من در آستانه جدایی از همسرم بودم و او درگیر مشكلات سیاست. همسر سابقم یك سگ داشت و ما هر شب با سگ ها برای پیاده روی بیرون می رفتیم. چه حال، چه احوال و در همین حد و بس. خیلی از سیاست حرف نمی زدیم چون من سیاستمدار نیستم. فقط یك سلام و احوالپرسی ساده و این بهترین راه برای صمیمی شدن با یكدیگر است. بعد نوبت به صحبت درباره دیگر دغدغه های زندگی، طلاق، همسر، بچه ها، روزمرگی و... می رسد و باز پرهیز از سیاست چون یك سیاستمدار یك جانور خونسرد است.
از او می پرسم واقعاً اینگونه فكر می كند و او با خنده می گوید: «آره و خیلی متفاوت از یك بازیگر». رنو و ساركوزی هر دو علایق مشتركی به بیشتر چیزهای آنگلوساكسون دارند (همسر فعلی رنو متولد لندن است) و رنو امیدوار است دوستش بتواند تحولات اساسی در فرانسه ایجاد كند.
ـ «او یك جورهایی مثل تونی بلر است. او راه دشواری را پیموده است و با شیراك مبارزه كرده است وای... پوف... پوف».
و با گفتن این حرف صحنه قتلی را تداعی می كند و گویی كه تیری به او شلیك شده است، تظاهر به مردن می كند. از او می پرسم به نظرش ساركوزی چگونه فرانسه را تغییر خواهد داد و او در جواب می گوید: «سوسیالیسم كمتر. او برای اقتصاد مفید خواهد بود چون باید كمی بیشتر كار كنیم. فكر می كنم ما تنها كشور دنیا هستیم كه یك هفته كاری ۳۵ ساعته داریم و همین طور آن قانون معروف را كه كار كردن بیشتر را ممنوع می كند». رنو خنده ای سر می دهد و در ادامه می گوید: «واقعاً غیرقابل باور است. در نتیجه او قانون مالیات ها را عوض خواهد كرد و ما بیشتر در اروپا دخیل خواهیم بود و باید اینگونه باشد».
رنو اگرچه برای تماشاگران بریتانیایی و آمریكایی یك بازیگر فرانسوی تمام عیار محسوب می شود، اما شجره خانوادگی پیچیده تری دارد. او از والدینی اسپانیایی در مراكش به دنیا آمد و در شهر كازابلانكا و در دل كثرت فرهنگی آن بزرگ شد. او در سال ۱۹۶۸ این شهر را ترك گفت تا در ارتش فرانسه اسم نویسی كند چون در آن زمان برای كسب شهروندی فرانسه افراد می بایست این دوره خدمت ملی را سپری كنند.
رنو در پاریس به تحصیل در رشته نمایش پرداخت و به مدت یك دهه در عرصه تئاتر كار كرد تا آن كه برای نخستین بار در ۱۹۸۱ و در همكاری با كارگردان معروف فرانسوی لوك بسون در فیلم هایی از او همچون «Subway»، «آبی بیكران»، «نیكیتا» و «لئون» بازی كرد و به شهرت دست یافت. در ،۱۹۹۳ رنو با ایفای یك نقش كمدی در فیلم پرفروش «Les visiteurs» از ژان ماری پویر جایگاه خود را به عنوان یك بازیگر طراز اول در فرانسه تثبیت كرد.
روحیه جهانگردی رنو (او به طور متناوب در فیلم های هالیوودی و فرانسوی بازی می كند و بزودی نیز در یك اثر كمدی در فرانسه ظاهر خواهد شد) باعث شده خیلی ها به عرق ملی او شك كنند كه او در توجیه خود می گوید: «چون در كازابلانكا به دنیا آمدم و پدر و مادرم از جنوب اسپانیا بودند، خیلی در فرانسه ریشه ندارم.
یك جورهایی خودم را یك فرانسوی می دانم اما نه كاملاً». رنو از یادگیری زبان های مختلف و یا زندگی كردن در كشورهای مختلف لذت می برد. «من فكر نمی كنم با زندگی كردن در فرهنگ های مختلف فرهنگ ملی خود را از دست بدهم و باز حس نمی كنم كه باید به خاطر ترس از دست دادن چیزی یك فرانسوی دو آتشه باشم. هرگز. در ضمن فكر نمی كنم كه ما بهترین هستیم». البته رنو خیلی از فرانسوی ها را به خاطر این عرق ملی و افتخار به كشورشان تحسین می كند اما این حركت را وطن پرستی نمی داند. او در حالی كه لیوان محتوی آب معدنی اش را بالا می گیرد می گوید: «آنها به خاطر این آب گوارا احساس غرور می كنند و به خاطر كیفیت خوب بسیاری از چیزهای فرانسوی دیگر. احساس غرور كردن و وطن پرست بودن برای من كاملاً دو چیز متفاوت است».
همچنین رنو نظر مشابهی در مورد آن دسته از فیلم بازان فرانسوی دارد كه فیلم های هالیوود یا هیچ كشور دیگری را بجز كشور خودشان قبول ندارند. او از این كه نامش در تیتراژ فیلم و تولیدات درخشانی همچون «رمز داوینچی» ران هاوارد یا «Flyboys» آمده خوشحال است و به خود می بالد چرا كه به انگیزه، توانایی و جایگاه بسیاری از هم قطاران هالیوودی خود احترام می گذارد و برای آن ارزش بسیاری قائل است.
آن ها تفاوت هایی با ما دارند. واقعاً فیلم ساختن در آنجا دشوار است. برای مثال، به ران هاوارد نگاه كنید. سپس دستش را پنجاه سانتی متری از كف زمین بالاتر می گیرد و می گوید: «وقتی كارش را شروع كرد در همین حد بود او شهری نبود و پدرش هم شهرنشین نبود. یك روز پدرش خانه او را در هالیوود دید».
رنو با گفتن این جمله تظاهر می كند كه چشم هایش از حدقه بیرون زده اند و ادامه می دهد: «به پسرش گفت: چه خانه و زندگی ای برای خودت ساختی و چه پولی به هم زدی. به نظر من این آدم ها یك جورهایی خیلی واقعی اند. آنها از هالیوودند اما واقعی اند. تام هنكس هم همین طور بود. او یك بازیگر فوق العاده است و همین طور یك آدم خیلی دوست داشتنی».
در مورد جدیدترین فیلم «رنو» با نام «Flyboys» به نظر می آید كه او مناسب ترین گزینه بازیگری برای ایفای نقش یك فرمانده فرانسوی است كه به آمریكایی های جوان آموزش می دهد چگونه هواپیماهای نه چندان ایمن خود را در این فیلم هدایت كنند. این فیلم اقتباسی از یك داستان واقعی است و یكی از معدود آثاری است كه نشان می دهد آمریكایی ها و فرانسوی ها در فضایی از یك احترام متقابل با یكدیگر در حال كار كردن هستند. رنو ترجیح می دهد فیلم را از منظر روابط فرانسوی ـ آمریكایی نبیند، بلكه در داستان خود فیلم كه یك جورهایی درباره جوانی های سوخته و بی تجربگی های این دوران است، غرق شود.
«فكر می كنم آن آمریكایی هایی كه برای جنگیدن آمدند نمی دانستند در اروپا چه خبر است. آنها می خواستند از بحران های خانوادگی خود و یا چیزهای دیگر فرار كنند در نتیجه فكر نمی كنم رابطه ای با انگلیس، آلمان یا فرانسه داشتند. آلمان، كمونیسم و... این چیزها اصلاً در فكرشان نبود. البته بعد متوجه شدند كه همه این تجربیات خام را پشت سر گذاشته اند و در تاریخ سهیم بوده اند».
البته رنو معتقد است موضوع این فیلم با توجه به سردی روابط جاری بر سر جنگ عراق تا حدی نامتعارف است، او می گوید پس از ۱۱ سپتامبر تا حدامكان از حرف زدن درباره سیاست های جهانی به خصوص سیاست های دولت فرانسه با دوستان آمریكایی اش خودداری كرده است. وی می افزاید: «خیلی سخت بود. آنچه را كه می خواهید ببینید روزانه در اخبار می بینید دیروز به اخبار گوش می دادم و آیا شما خبر داشتید كه فرانسوی ها از زمان آغاز جنگ در افغانستان در آنجا جنگیده اند؟
مطمئناً این حرف را به آمریكایی ها نمی زنید چون فضا برای گفتن این حقایق مساعد نیست. فضای حاكم این است كه «آن قورباغه های نكبت با جنگ عراق موافق نیستند». این عقیده شیراك بود و او می گفت حمله به عراق ایده خوبی نیست همین و بس».
رنو اعتراف می كند كه تجربیات نظامی خودش در ارتش فرانسه به هیچ وجه قابل مقایسه با تجربیات شخصیتی كه در فیلم «Flyboys» بازی می كند، نیست. تصویری كه او از این فرمانده به نام «Thenault» ارائه می دهد تا حدی رمانتیك است.
اونیفورم آبی و با سبیل های مرتب. این ها متعلق به دنیای گذشته بودند. بیشتر خلبانان در انگلیس و فرانسه آدم های شریفی بودند و در نتیجه از این روحیه شهسواری و دلاوری برخوردار بودند. دوره خدمت رنو در ارتش كه در آن موقع تحت فرمان فرمانده های سابق جنگی در ویتنام و الجزیره بودند، به هیچ وجه راحت نبود.
«آنها خیلی خشك و رسمی بودند. در گروه ما كه همه جوان بودیم، دو مورد خودكشی رخ داد. آنها از پنجره خودشان را به بیرون پرت كردند. یادم می آید مردی تمام استخوان هایش شكست چون یكی از تمرین های ما بالا رفتن از یك دیوار بود».
رنو با حركت دست وانمود می كند در حال بالا رفتن از یك دیوار است و توضیح می دهد كه تفنگ هایی نیز بر دوش داشتند و در مورد آن مرد همین تفنگ باعث شده بود به هنگام سقوط تمام استخوان هایش بشكند. «همین است كه به هیچ وجه آدم های نظامی را دوست ندارم. اونیفورم را دوست ندارم. همه اونیفورم ها را». او اگرچه نقش نظامیان را بازی می كند، اما توضیح می دهد: «این نظامیان من نیستم. این كارم است و سعی می كنم كارم را خوب انجام دهم».
منبع: گاردین
مترجم: شیلا ساسانی نیا
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید