شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

پایان بازی نومحافظه کاران در خاورمیانه


پایان بازی نومحافظه کاران در خاورمیانه
حوادث حدود یک هفته اخیر لبنان تنها زمانی معنای واقعی خود را آشکار خواهد کرد که در یک چارچوب منطقه ای ارزیابی شود. نگاه منفرد به حوادث لبنان، و بی توجهی به پیام های بسیار مهمی که از کنار هم قرار دادن تحولات لبنان و دیگر وقایع منطقه خاورمیانه- بویژه آنچه اکنون در فلسطین و عراق در جریان است- می توان استخراج کرد، عمیقاً گمراه کننده خواهد بود. این حوادث نه فقط جدا از هم نیستند بلکه در یک سطح نه چندان پوشیده ربطی وثیق به هم پیدا می کنند و اگر صورت مسئله بازی قدرت در خاورمیانه «در حالت کلی» طرح شود، بلافاصله خواهیم دید اساساً با چیزی جز اپیزودهای یک سناریو مواجه نیستیم.
بازی قدرت در خاورمیانه فعلاً دو طرف بیشتر ندارد: ایران و آمریکا. در طول یکی دو سال گذشته البته خصوصاً از ناحیه آمریکا تلاش هایی برای باز کردن پای دیگران به این بازی و چند جانبه شدن مسائل منطقه- بخوانید تغییر موازنه قوا علیه ایران و به نفع آمریکا با استفاده از برگ های عربی، سنی- صورت گرفته ولی فقط تا حد بسیار اندکی توانسته بر این معادله تأثیر بگذارد و این گزاره هنوز کاملاً درست است که در کنه هر مسئله منطقه ای، این ایران و آمریکا هستند که رویاروی هم ایستاده اند.
حدود یک سال پیش، آخرین ارزیابی آمریکایی ها این شد که قدرت منطقه ای ایران تا آن حد فزونی یافته که عملاً به تعبیر خانم رایس، تهران می تواند وسط منطقه خاورمیانه بایستد و از آمریکا باج بخواهد. تعبیر دیگر متعلق به رابرت گیتس بود که گفته بود ایران اکنون در این منطقه به درجه ای از استغنا رسیده که هیچ چیز از ما نمی خواهد و طبعاً کسی که چیزی از شما نخواهد چیزی هم به شما نخواهد داد. آمریکایی ها برای عبور از این وضعیت و در حالی که می دانستند عمر دولت بوش رو به پایان است و زمان چندانی در اختیار ندارند، اهرم های متعددی را در دو سطح منطقه ای و فرا منطقه ای برای تضعیف قدرت منطقه ای ایران فعال کردند. آنچه آمریکایی ها به آن می اندیشیدند و درباره تحقق آن به متحدان منطقه ای خود قول داده بودند این بود که قبل از اینکه دوره بوش به پایان برسد و قبل از اینکه آمریکا مجبور به ترک منطقه شود ایران را به اندازه کافی ضعیف خواهد کرد.
در سطح فرامنطقه ای همه فشارها در شورای امنیت سازمان ملل و حول پرونده هسته ای ایران متمرکز شد. اکنون مجالی برای بررسی جزئیات روند طی شده در پرونده هسته ای وجود ندارد ولی به طور خلاصه به همین یک جمله نقل شده از برخی منابع امنیتی آمریکا می توان اکتفا کرد که گفته اند: «فشارهای فرا منطقه ای در شورای امنیت برای مختصرسازی برنامه های هسته ای ایران، همچنان به افزایش مشوق ها برای کسب همکاری آن خلاصه می شود»!!
اما در سطح منطقه ای آمریکایی ها ابتدا تلاش کردند با طرح بحث هایی همچون شکل گیری هلال شیعی در منطقه، اعراب سنی را علیه ایران برانگیزند و با متقاعد کردن آنها به مشارکت در پروژه هایی مانند عراق نوعی ائتلاف ضد ایرانی در منطقه به وجود بیاورند و یا لااقل از نقش آن در شکل دهی به فرآیندهای منطقه ای بکاهند. به دلایل بسیار مختلف از جمله عدم تمایل دولت بوش برای وارد آوردن فشارهای واقعی به اسرائیل برای پیوستن به یک فرآیند مشترک با اعراب و همچنین ضعف ذاتی متحدان منطقه ای آمریکا، این اهرم هم چندان کارآمد از آب در نیامد و به همین دلیل در مرحله بعد، اکنون با شتابزدگی اهرم سومی را فعال کرده اند که آن هم البته سرنوشتی بهتر از فشارهای هسته ای یا منطقه ای پیدا نخواهد کرد.
جدیدترین اهرم ضد ایرانی آمریکا در منطقه را می توان «تلاش برای قطع کردن بازوهای منطقه ای ایران از طریق مداخله مستقیم» نامید. تحولات یک ماه گذشته منطقه در عراق، لبنان، فلسطین و حتی سوریه را می توان به خوبی از این زاویه تحلیل کرد. در عراق آمریکایی ها تلاش کردند با به جان هم انداختن دو جناح قدرتمند شیعه اولاً موقعیت دولت مالکی را که هیچ وقت مطلوب آنها نبوده در میان مردم عراق تضعیف کنند، ثانیاً ایران را در مقابل دولت شیعه که همواره روابطی بسیار عالی با آن داشته قرار دهند و ثالثاً با آلوده ساختن دست شیعیان متدین عراقی به خون یکدیگر برای همیشه امکان شکل گیری مجدد یک ائتلاف شیعی قدرتمند در عراق تحت لوای مرجعیت و روحانیت را از بین ببرند. در مقابل ایران نخست با میانجیگری جلو خونریزی های بیشتر در عراق که در آن دو طرف درگیر هر دو شیعه بودند را گرفت و در مرحله بعد امکان گفت وگوی مستقیم دو طرف را فراهم آورد تا به دور از دخالت های آمریکایی ها، روش های تفاهم با یکدیگر را که به عقیده ایران کاملاً در دسترس است بررسی کنند. اکنون این گفت وگوها در شرایط خوبی قرار دارد و رو به پیشرفت است. پس از این مرحله بود که آمریکایی های دوباره ناکام، خود مستقیماً وارد عمل شدند و اکنون بیش از دو هفته است که در شهرک صدر بغداد به شدیدترین وضع ممکن در حال شیعه کشی هستند.
در مورد فلسطین به موازات وارد آوردن فشارهای طاقت فرسا به مردم غزه با هدف ناامید کردن آنها از هواداری حماس، بوش تلاش های خود را برای برقراری یک پیمان صلح میان رژیم جعلی اسرائیل و اعراب تشدید کرده است. با این وجود در اینجا قبل از آنکه نوبت به نقش آفرینی ایران برسد اعراب خود به این نتیجه رسیده اند که اساسا صهیونیست ها به هیچ قول و قراری پایبند نخواهند ماند و هدف دولت آمریکا بیش از آنکه تسهیل دستیابی به یک راه حل باشد تبلیغات برای جمهوریخواهان در فضای داخلی ایالات متحده است.
اما لبنان آخرین صحنه این رویارویی است. اگرچه آمریکایی ها خود بهتر از هر کسی می دانند روابط ایران و حزب الله از همگرایی استراتژیک و ارتباطات سیاسی و معنوی فراتر نمی رود اما همین که مقاومت اسلامی لبنان با ایران احساس قرابت می کند کابوسی غیرقابل تحمل برای آنهاست. پس از شکست فاجعه بار اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه آمریکا و صهیونیست ها همه همت خود را بر این قرار دادند که جلو تبدیل شدن پیروزی نظامی مقاومت در برابر اسرائیل به پیروزی سیاسی در صحنه داخلی لبنان را بگیرند. ضمنا تلاش هایی هم آغاز شد که فرآیند خلع سلاح مقاومت- که با درگیری نظامی ممکن نشده بود- را از طریق فعالیت های سیاسی امنیتی عمدتاً توسط نیروهای داخل لبنان احیا کنند. حزب الله در حدود یک سال گذشته با اعلام اینکه سلاح خود را فقط در مقابل دشمن صهیونیستی به کار خواهد گرفت در برابر انواع و اقسام توطئه های گروه های داخلی لبنان سکوت کرد و یا حداکثر برخی اعتراضات محدود مدنی را سازمان داد. پس از شهادت حاج رضوان متحدان اسرائیل در لبنان که دچار سوءتفاهم شده و زمینه را برای وارد آوردن ضربه های کاری تر به حزب الله مهیا می دیدند قدم فراتر گذاشتند و با طرح برخی مصوبات در کابینه سینیوره جنبه هایی حیاتی از قدرت مقاومت مانند شبکه مخابراتی آن را هدف گرفتند. برخی تحلیلگران عقیده دارند آنچه جناح ضد مقاومت در لبنان را جری تر کرد این بود که بعضی سران آنها پنهانی با اسرائیل توافق کرده بودند حزب الله را به ورطه نوعی نزاع مزمن داخلی بکشانند و با تضعیف آن در زد و خوردهای پراکنده زمینه را برای حمله مجدد اسرائیل به مقاومت در زمانی مانند تابستان و وارد آوردن ضربه نهایی به آن را فراهم آورند. پیش دستی مقاومت اکنون همه این رشته ها را پنبه کرده است. خطای اصلی جناح آمریکایی لبنان در این بود که حزب الله را وادار کردند خویشتنداری را کنار بگذارد و درون خاک لبنان دست به اسلحه ببرد. کشاندن کار به این مرحله آن هم از ناحیه کسانی که خود خوب می دانند هیچ کس در داخل لبنان توان رویارویی نظامی با حزب الله را ندارد، جز اوج بی خردی چیزی نیست. علاوه بر این، حزب الله که فهمیده بود دشمن قصد دارد به زودی جنگی دوجبهه ای را به آن تحمیل نماید، با هوشمندی زودتر وارد عمل شد و عملا یک جبهه از آن دو جبهه را از کار انداخت تا اگر مثلا در تابستان جنگی درگرفت فقط با یک جبهه طرف باشد. اکنون حزب الله بازی آمریکا و اسرائیل را کاملا در هم ریخته و به گفته آهارون زئیفی رئیس سابق دستگاه اطلاعاتی ارتش اسرائیل سه سال تلاش دستگاه های اطلاعاتی عربی و بین المللی در بیروت را ظرف یک شب نابود کرده است.
آنچه نهایتا می توان گفت این است که آخرین تیر در ترکش نو محافظه کاران هم به سنگ خورده و بازوهای منطقه ای ایران در اثر این فشارها نه فقط قطع نشده اند بلکه با ورود به صحنه های جدید آبدیده تر می شوند و از این به بعد برگ های ناچیز آمریکا را آسانتر از آنچه فکرش را بکنند خواهند سوزاند.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان