پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


کتیبه مرمرین در سایه بلوط


کتیبه مرمرین در سایه بلوط
محمود درویش شاعر بزرگ فلسطین به سال ۱۹۴۲ در «بروه» روستایی در فلسطین به دنیا آمد. پس از درگیری های ،۱۹۴۸ محمود شش ساله به همراه خانواده اش به «حیفا» مهاجرت کردند. «حیفا» پایتخت فرهنگی فلسطین بود و درویش به محض ورود به آن شهر، مادرش را از دست داد و چه تلاقی غم انگیزی است در سوگ مادر و وطن نشستن در یک زمان. درویش در «حیفا» به مدرسه رفت و مشاهده تبعیض فراوان میان کودکان مسلمان عرب و یهودی، بارقه های خشم را در وجود او افکند. او در شعری که در روزنامه دیواری مدرسه منتشر کرده بود «اشغالگران» را «گوشتخواران بی صفت» خواند و از مدرسه اخراج شد. او در شانزده سالگی در کافه ای در «حیفا» مشغول به کار شد و در آنجا به عمق تبعیض نژادی و مذهبی که سوغات اشغالگران بود پی برد. زجر روان او در کودکی و جوانی بود که از او شاعری سترگ ساخت. درویش در یکی از یادداشت هایش می نویسد: «بوته های کاکتوس که انگلیسیان پدرم را با آن شکنجه می دادند و بدنش را مجروح می ساختند، اکنون درختی تناور گردیده اند. به یاد دارم پزشک دهکده، صدها نیش خار از لابه لای پوست پدرم بیرون کشید و اینها غیر از خارهایی بود که در گوشت او گم شده بود.
پدر! چه کسی سرنوشت بهتری دارد آن کس که نیش خار را تحمل کرد و به کوشش در زمین خود ادامه داد یا آنکه به سرزمین خود بازگشت و چیزی بر خار نیافت »(۱)
درویش نخستین مجموعه شعرش را در هجده سالگی منتشر کرد. این کتاب که توسط «اتحاد تعاونی » حزب کمونیست اسرائیل در حیفا به چاپ رسید، باعث تعطیلی چاپخانه حزب شد و «برگ های زیتون» درویش جوان نیز توقیف شد. اما ده ها هزار نسخه از آن در مصر و دیگر ممالک عربی به چاپ رسید ودست به دست گشت تا ادبیات عرب شاهد ظهور شاعری جسور، مبارز و آزادیخواه باشد. درویش در ۱۹۶۳ به زندان افتاد و مجموعه شعر «عاشق از فلسطین» را در زندان نوشت و آن را به «امین عبدالقادر» سپرد و پس از مدتی این کتاب در قاهره، بیروت و دمشق به چاپ رسید و حدود صد هزار نسخه از آن در همان ابتدا فروش رفت. «نزار قبانی» دیگر شاعر بزرگ عرب درباره او گفته است: «محمود درویش با استعداد سرشار خود توانسته است دیوار اسطوره را بشکافد و انقلاب فلسطین را از خلیج فارس تا اقیانوس اطلس به تمام خانه ها ببرد.»(۲) درویش بیش از بیست عنوان کتاب منتشر کرده است که از آنها می توان به «نهایت شب»، «دلدار من از خواب خود برمی خیزد»، «چرا اسب را تنها گذاشتی» و «در محاصره» اشاره کرد. درویش در مصاحبه ای گفته است: «این است آنچه من در شعر دنبال می کنم. سعی من در این است که فلسطین را با تمام ضعف بشری اش و با تمام لجاجت تاریخی اش تصویر کنم. یعنی اینکه او انسانی است که سردش می شود، عاشق می شود، دیوانه می شود، می خوابد و می پرسد و تنها شعاری روی دیوار نیست.(۳) و به راستی شعر او این چنین است. شعر او تصویری است زنده از انسان فلسطین و از غربت اودر سرزمین خود و سرزمین های دیگران. در جایی می نویسد: «کدام دردناک تر است: آوارگی در سرزمین دیگران یا آوارگی در سرزمین خویش ! این پرسشی است که اندوه روحی ناشی از واقعیت اسرائیل، پیوسته آن را برای هر فلسطینی مطرح می سازد، آنگاه که مشاهده می کند که اشغالگران کشتزارهای او را شخم می زنند و در حقیقت خاک و بدنش را با هم می شکافند، تا گندم و انگور برای سیاحتگرانی که از تمام نقاط جهان به فلسطین می آیند فراهم کنند که او را از زیارت سرزمین خود منع می کنند و بیگانگان را به زیارت می خوانند.»(۴) «فلسطین» درویش در نگاهی وسیع تر سرتاسر کره خاکی است. کره ای که در آن ارزش های انسانی و حتی حیات صرف انسانی بازیچه دست عده ای قلیل است.
درویش در یکی از شعرهایش می نویسد:
«هی تو!
تو که ایستاده ای در راهرو
بیا تو
بیا و با ما قهوه عربی بنوش
و بعد احساس خواهی کرد
که تو هم آدمی هستی مثل ما
با شما هستم
شما که در تالار خانه ها ایستاده اید»(۵)
درویش در شعرش، تمام انسان های کره خاکی را خطاب می کند. آنها که از فاصله ای امن و از تصاویر شفاف تلویزیون به فلسطین می نگرند و جنگ و خشونت در فلسطین همانقدر برایشان سرگرم کننده است که «گیم »های کامپیوتری. درویش آنها را دعوت می کند که بیایند و «قهوه عربی» بنوشند؛ قهوه رنج و اسارت و خشونت و آوارگی.
درویش، تیغ تیز شعرش را در برابر چشمان برادران عرب و همزبان خویش نیز می گیرد. آنها که تنها از فلسطین حرف می زنند و نسبت به سرنوشت آن بی اعتنایند.
«در فراسوی این پهنه برادرانی داریم
برادرانی تمام
برادرانی که به تماشا می نشینند ما را به عشق و اشک
و سپس یواشکی توی گوش هم می گویند:
آه اگر تنها این محاصره را می شناختند.‎/‎/
آنها جمله شان را تمام نمی کنند
از ما روی برمی گردانید، رهایمان نکنید»(۶)
شعر درویش آینه تمام نمای فلسطین و انسان فلسطین است. تصاویری که او از فلسطین به دست می دهد، عینی، ملموس، تیزبینانه و تکان دهنده است.
«تلفات ما: بین دو تا هشت در هر روز
تلفات ما: بیست خانه، ده مجروح
تلفات ما: پنجاه درخت زیتون
که می افزایند بر این آشوب ساختگی
که راهی این شعر می شود
این بازی، این کلاف سردرگم»(۷)
«رشاد ابوشاور» نویسنده فلسطینی،زمانی گفته بود: «اگر درخیابان مردی را دیدی که راه می رود و با خود حرف می زند از دو حالت خارج نیست، یا دیوانه است یا یک فلسطینی است.»(۸)
و همین انسان دیوانه فلسطینی است که هواپیماهای بمب افکن اسرائیل را چونان «قمریانی سفید» می بیند.
«هنگام که ناپدید شوند هواپیماها
سفیدها
قمریان سفید
پرمی گیرند و گونه های بهشت
می شویند به بال های بیکران خویش
می ربایند روشنایی را و دارایی اثیر را
بالاتر
باز هم بالاتر
سفیدها
- قمریان سفید -
بالا و بالاتر پرواز می کنند
آه اگر تنها این آسمان حقیقت داشت!
(چنین گفت با من مردی که در میان بمب ها قدم می زد)(۹)
و در جایی درویش چهره تکان دهنده مادر فلسطین را ترسیم می کند:
«اگر باران نیستی عشق من
درخت باش
شادمان برکتت باش درخت!
اگر درخت نیستی عشق من
سنگ باش
وفور رطوبت، سنگ باش!
و گر سنگ نیستی عشق من
ماه باش
دیوانه زنی محبوب باش ماه!
(این چنین سخن می گوید زنی با پسرش در مراسم تدفین او)(۱۰)
و در جایی دیگر چهره همسر شهیدی را:
«بپوشان چهره عشقم را ابر
بپوشان چهره عشقم
(زن به ابر می گوید)
که به خونش تر است پیراهنم ابر
بپوشان چهره عشقم را (۱۱)
درویش در یکی از شعرهایش با طنزی گزنده از شهادت دوستانش سخن می گوید و اینکه آنها همیشه در مرگ پیشدستی کرده اند و درویش همیشه در مراسم تدفین.
«دوستان همیشه شام آخری ترتیب می دهند برای من
و مقبره ای آرام در سایه درختان بلوط
و کتیبه ای مرمرین از زمان بر گورم
و همیشه این منم که در مراسم تدفین پیشدستی می کنم
و سپس او کیست که مرده است.‎/‎/ چه کسی است (۱۲)
و امروز سرانجام «محمود درویش» بزرگ است که در مرگ پیشدستی کرده است. شاعری بزرگ که نه تنها فلسطینیان که تمام انسان های آزادیخواه این کره خاکی در سوگ او نشسته اند.
فرید قدمی
پانوشت ها:
۱- یادداشت های غم انگیز روزانه - محمود درویش - انتشارات امیرکبیر - ترجمه: امیر ضمیری - چاپ اول: ۱۳۶۳ - صفحه:۲۶
۲- بلقیس و عاشقانه های دیگر - محمود درویش - ترجمه: موسی بیدج - نشر ثالث - چاپ دوم: ۱۳۸۰ - صفحه: ۳۲
۳- گنجشکان در الجلیل می میرند - محمود درویش - ترجمه: موسی بیدج - صفحه: ۲۹
۴- یادداشت های غم انگیز روزانه - همان - صفحه: ۲۴
۵- ترجمه فرید قدمی
۶- ترجمه فرید قدمی
۷- ترجمه فرید قدمی
۸- باد خانه من است گنجشک بماند - ترجمه: موسی بیدج - قصیده سرا - چاپ اول: ۱۳۷۱ - صفحه: ۹
۱۱ و ۱۰ و ۹ - ترجمه فرید قدمی (نویسنده)
منبع : روزنامه ایران