جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

جانشین بن لادن چه کسی است؟


جانشین بن لادن چه کسی است؟
اسامه بن لادن در گوشه ای و بر روی یک قالی نشسته در کنار اسلحه کلاشینکف اش نشسته بود. وقتی من را دید از جایش بلند شد و با یک لبخند گرم که کاملا مشخص بود جلوی خنده اش را گرفته (بخاطر لباس های که پوشیده بودم) است بسوی من آمد.
من با لباسی عجیب و غریب, یک شلوار گشاد, یک پیراهن بلند و یک عمامه که بدور صورتم پیچیده بود در یک سفر مخفیانه به پناهگاه سری بن لادن در جنوب افغانستان رفته بودم. امامه ای که به دور صورتم پیچیده بودم به من احساس اعتماد به نفس می داد در حالیکه تا آن لحظه چنین چیزی را بر تن نکرده بودم.
من سه روز را در منطقه Tora Bora تنها جائی که یک خبرنگار غربی در آنجا قبل یا بعد از من با بن لادن بوده است را با بن لادن گذارندم. در این مدت من با او صحبت کردم, در غاری که در آن زندگی می کرد در کنارش خوابیدم و از غذائی که او می خورد می خوردم.
من با گوش کردن به سخنان او که در آن ملاقات که در ۱۰ سال پیش انجام شد متوجه شدم که او یک آدم غیر عادی است اما این احساس در آن لحظه که این مرد مودب, خوش صبحت که لبخندی بر لب دارد ممکن است روزی خطرناک ترین مرد دنیا بعلت بمب گذاری در مراکز کشورهای غربی و تحمیل میلیون ها دلار خسارت به ایالات متحده و تهدید به خطر انداختن ثابت اقتصادی آمریکا و به جنگ کشاندن این کشور در عراق و افغانستان شناخته شود در من بوجود نیامد.
از آنجائی که تا بدو ورودم به افغانستان غذای بدی نخورده بودم داشتم به اولین غذایی که در جلوی من گذاشته شد نگاه می کردم. تصور من این بود که با کباب کردن گوشت یک آهوی کوهی یا یک بز کوهی لحظات خوشی را خواهیم گذراند اما وقتی دیدم که در "آشیانه عقاب" اسم جایی که بن لادن در آن مخفی شده بود چه غذایی جلوی من گذاشتند خیلی تعجب کردم.
هنوز برای من خیلی عجیب بود که اولین شامی که به من داده شد ترکیبی از چیپس های تهیه شده به سبک عربی که در روغن سرخ شده و یک ظرف نیمرو به همراه پنیری فوق العاده شور و کهنه و نانهای خشکیده ای بود که باید به سختی توسط دندان های من خرد می شدند بود. بعد از اینکه چند لقمه از آن غذا را خوردم اینطور وانمود کردم که بعلت حفظ سلامتی شبها شام نمی خورم.
غذای دیگری که بن لادن به آن علاقه داشت نان با ماست و برنج بود که با سیب زمینی پخته شده در سس گوجه فرنگی درست شده باشد حیوان چاق و چله ای در اطراف ما به چشم می خورد و من به سختی می توانستم جلوی شکمم را بگیرم, بعد از آن من در زیر درخت صنوبری که در خارج از غار بود مریض شدم.
من از اینکه بن لادن چنین مسیری را در زندگی اش انتخاب کرده بود گیج شده بودم.چه انگیزه ای این مرد مشهور, سرشناس و پولدار را تشویق کرده بود که چنین زندگی سخت و دشواری را در مناطقی خطرناک که فاقد بیمارستان بود برای خود انتخاب کند, جائی که او هر لحظه در آن منتظر حمله, دستگیری یا مرگ بود؟
من در مورد میزان سرمایه اش با او صحبت کردم ولی او از گفتن اینکه دقیقا چقدر سرمایه دارد اجتناب کرد ولی با این حال این موضوع را تصدیق کرد که هنوز سرمایه گذاریهای بزرگی را از طریق روابط خود بصورت پنهانی انجام می دهد و گفت که از دارایی های خود برای بهبود وضعیت جامعه جهانی اسلام استفاده می کند.
او گفت وظیفه جامعه جهانی اسلام است که از سرمایه های خود برای جنگ استفاده کند, چرا که تمام اسلام مثل یک جریان الکتریسته به یکدیگر متصل است. من متوجه این موضوع شدم جائی که بن لادن در آن زندگی می کند با کامپیوتر و آخرین امکانات روز پیشرفته دنیا مجهز شده است.
بن لادن در غاری که در آن زندگی می کرد به اینترنت دسترسی داشت چیزی که در آن هنگام ( ۱۰ سال پیش) درهمه جا وجود نداشت. بن لادن گفت این روزها دنیا مثل یک دهکده کوچک شده است. این تجهیزات مدرن کاملا با زندگی ساده منشانه آنها و پیشنهادات سر سختانه رهبران افراطی القاعده در تضاد بود
روز بعد بن لادن من را به گردش برد و طوری رفتار می کرد که به اسلحه کلاشینکف خود خیلی علاقه دارد. او به من گفت که کلاشینکف او برای یک ژنرال اتحاد جماهیر شوروی بوده که در جنگ با افغانستان کشته شده است. ما در کوهستان و در میان درختان قدم زدیم و او برای من شرح داد که او به کوهها علاقه دارد و گفت ترجیح می دهم در این مناطق بمیرم تا اینکه در کشورهای اروپائی زندگی کنم.
او در مورد حملات سابق القاعده منجمله حمله به سربازان آمریکایی در موگادیشو که به اشتباه مقصر آن محمد فرح عیدید فرمانده شورشیان سومالی در سال ۱۹۹۳ معرفی شده بود با من صحبت کرد. او گفت که حملات بیشتری برنامه ریزی شده بود و به این موضوع تاکید کرد که طراحی و اجرای چنین عملیات هائی مدت زمان زیادی وقت برده است.
بن لادن همچنین استراتژی طولانی مدت خود را برای مبارزه با آمریکا تشریح کرد و گفت که او می داند که او هیچوقت قادر نخواهد بود که آمریکا را در خاک خودش با استفاده از سلاح های متعارف شکست دهد. او برنامه دیگری داشت برنامه ای که سالها زمان لازم دارد تا به مرحله نهایی برسد.
او در حال قدم زدن در میان درختان در کوههای منطقه Tora Bora گفت ما می خواهیم که آمریکا را برای جنگ به داخل سرزمین مسلمانان بکشیم, او گفت اگر ما بتوانیم در داخل خاک خودمان با آنها بجنگیم به آنها ضربات سختی وارد می کنیم چون جنگ به سبک خود ما و در سرزمینی که آنها نمی شناسند انجام می شود.
در حال حاضر شاهد بخشی از آن برنامه در عراق جائی که تبدیل به پرورش خطرناک ترین اعضای القاعده شده است هستیم. در جریان بررسی آن متوجه بوجود آمدن شکل جدیدی از القاعده در نبردهای خونین فرقه ای با مسلمان می شویم.
حمله به آمریکا در سپتامبر سال ۲۰۰۱ یکی از برنامه های طولانی مدت بن لادن برای حمله به آمریکا بود. القاعده حمایت مسلمانان میانه رو که با خانواده های مقتولین آن حادثه همدردی می کردند را در جریان این حمله از دست داد. القاعده همچنین بهشت امن خود را در افغانستان جائی که برای تعلیم و آموزش اعضای جدید استفاده می کرد را از دست داد.
بعد از این ماجرا تعدادی از اعضا و حامیان القاعده به این دلیل که Abu Qatada رهبر روحانی القاعده در اروپا آن اقدام را تصمیمی خطرناک و مصیبت بار دانسته بود القاعده را ترک کردند. آنها پیش بینی کرده بودند که آمریکا بصورت غیر قابل باوری پاسخ این حمله را به القاعده می دهد.دو سال بعد از آن ماجرا و با ورود ۱۵۰۰۰۰ سرباز آمریکایی در سال ۲۰۰۳ به عراق اولین نشانه های از اینکه آروزی بن لادن به واقعیت تبدیل شده ظاهر گردید. از بسیاری جهات عراق مکان مناسبتری از افغانستان برای القاعده می باشد چرا که زبان عربی در آن صحبت می شود و بن لادن به زبان عربی صحبت می کند و همچنین عزاق از نظر ژئوپولوتیکی در قلب منطقه کشورهای عربی واقع شده است و در میان مسلمانان از نظر اهمیت مانند عربستان و فلسطین می باشد.
از آن گذشته حامیان القاعده درعراق را اقلیت سنی تشکیل می دهند که بعد از حمله آمریکا به عراق قدرت را از دست داده اند و حاضرند بخاطر دوری از تحقیر و خفت هر کاری انجام دهند که قدرت را باز پس بگیرند.
الزرقاوی با سربریدن های که در کمال خونسردی انجام داد به سرعت تبدیل به یکی از سران شورشیان افراطی تبدیل گردید هر چند که او بعد از کلی جر و بحث با بن لادن رهبر القاعده در عراق شده است.
از آن زمان به بعد جنایت ها و ظلم القاعده در عراق روز به روز در حال افزایش است و الزرقاوی در کمال خونسردی نشان داده است که از برادرکشی باکی ندارد. الزرقاوی مدتهاست که با تحریک اقدامات ضد شیعی نشان داده است که قصد دارد یک جنگ فرقه ای در عراق به راه بیاندازد.
به احتمال زیاد بمب گذاریهای هفته گذشته در سامرا کار القاعده عراق بوده است. اکثریت شیعه در عراق از ثبات شرایط بیشترین نفع را می برد. الزرقاوی در حملات گذشته خود در تحریک مسلمانان برای انتقام شکست خورده بود اما با بمب گذاری در مقدس ترین امکان مسلمانان الزرقاوی خطر بروز یک جنگ داخلی در عراق را بوجود آورده است.
الزرقاوی به سه دلیل قصد دارد خشونت ها را در عراق ادامه بدهد:
۱ - جنگ داخلی مانع از پیوستن اقلیت سنی عراق به جریان سیاسی موجود در این کشور می شود. او دموکراسی را قبیح اعلام کرده و معتقد است دموکراسی باعث می شود انسانها به جای اینکه از خدا اطاعت و پیروی کنند از انسان پیروی کنند.
۲ – جنگ داخلی ثبات سیاسی را بر هم می زند و باعث می شود رهبران شیعه نتوانند قدرت را حفظ کنند و نهایتا آمریکا نیز در عراق شکست می خورد.
۳ – الزرقاوی در اندیشه کسب حمایت از گروههای سنی در کشورهای همسایه عراق و گروههای سنی موجود در عراق است تا بتواند از حمایت آنها بتواند برای تعضعیف گروههای شیعی حامی ایران استفاده کند از طرفی جنگ داخلی در عراق می تواند به سرعت در منطقه پخش شود. تعدادی از رهبران سنی درحال حاضر از رشد روز افزون نفوذ ایران در عراق نگران هستند و جنگ فرقه ای می تواند به کشورهای همسایه عراق مثل بحرین , عربستان صعودی و لبنان کشیده شود.
کلام الزرقاوی نسبت به شیعیان تند و تیز است. وی در یک نامه خطاب به بن لادن در تاریخ ۱۵ ژوئن ۲۰۰۴ مسلمانان را تشبیه به یک مار کمین کرده تشبیه کرده بود و ادعا کرده بود که آنها می توانند می توانند بیشتر از آمریکا به اسلام ضربه وارد کنند.
او در این نامه شرح می دهد که اینها مردمانی هستند که با سیاست سعی کرده اند از اوضاع نابسامان سیاسی در عراق استفاده کرده و قدرت را در کشور بدست بگیرند. آنها قصد دارند از طریق همکاری با متحدان پنهان خود قدرت خود تحیکم کنند.
در ابتدا بن لادن با حمله به اماکن مقدس شیعه مخالف بود و از الزرقاوی خواسته بود که از کشتن غیر نظامیان خودداری کند ولی او در نامه خود خطاب به بن لادن تهدید کرده بود که اگر بن لادن از این اقدام حمایت نکند او به القاعده نخواهد پیوست.
ظاهرا بن لادن ذهنیت خود را عوض کرد. هرگونه شک و تردیدی که او در خصوص درست بودن این اقدام و کشته شدن افراد خودی (سنی ها) در این ماجرا داشت توسط اقدامات بیرحمانه آخرین متحد وی, الزرقاوی از بین رفت.
چطور الزرقاوی تبدیل به یک مرد قدرتمند و محوری گردید؟ او در گذشته یک ولگرد زور گوی خیابانی در محله اقلیت ها در شهر زرقا در ۱۵ مایلی شمال شرقی امان بوده است. اسم مستعار او بخاطر خالکوبی های که داشته "مرد سبز" بوده است. اسم واقعی وی احمد فدیل الخلایله است که به راحتی نشان می دهد او از شهر زرقا است.
به نظر می رسد که تغییر شخصیتی او در اواخر دهه هشتاد و از طریق ارتباطاتی که با پناهندگان فلسطینی که در نزدیک خانه آنها زندگی می کردند و رفتن برای شرکت در جنگ میان شوروی و افغانستان اتفاق افتاده باشد.
آنجا او تحت تاثیر باورهای مذهبی فلسطینی های شناخته شده ای مثل ابو محمد المقدیسی قرار گرفت. او به اردن برگشت و اخبار جنگ را پیگری می کرد ولی هر دوی آنها (الزرقاوی و المقدیسی) توسط پلیس اردن بعلت حمل سلاح به زندان محکوم شدند.
او در زندان رهبری مسلمانان زندان را به دست گرفت و هر کسی را که جرات می کرد از دستورات او نافرمانی کند را به سختی مجازات می کرد. بسیاری شهادت داده اند که او سخت ترین شکنجه های روحی و جسمی را تحمل کرده است. او تمام ناخن های انگشتان پای خود را در زیر شکنجه از دست داد و بمدت هشت ماه و نیم زندان انفرادی را تحمل کرده است.
سرانجام در جریان عفو عمومی سال ۱۹۹۹ از زندان آزاد شد و به افغانستان رفت و در آنجا اقدامات خود را جدا از القاعده پایه گذاری کرد و در سال ۲۰۰۱ از افغانستان رفت تا هدف حملات تلافی جویانه آمریکا در افغانستان قرار نگیرد.
برای اینکه بتوان فهمید چه اتفاقاتی افتاد تا این شخصیت تاریک توانست به چنان قدرتی برسد ما باید به عراق قبل از تهاجم آمریکا نگاه کنیم. در ناحیه ای از کشورعراق جائی دور از صدام , نزدیک به کردها درشمال عراق و نزدیک به ترکیه و ایران چندین گروه سنی مخالف صدام پایگاه و سازمانهایی برای خود درست کرده بودند که همین گروهها جاده را برای ایجاد تشکیلات الزرقاوی هموار کردند.
گروه انصار السلام یکی از مهمترین گروهها در حمله آمریکا به عراق بوده است. بسیاری از اطلاعات جمع آوری شده در خصوص ارتباط احتمالی میان آنها و القاعده منجر به این شد که سازمان های اطلاعاتی آمریکا به این نتیجه برسند که بین صدام و القاعده رابطه ای ممکن است وجود داشته باشد.
من با رهبر این گروه ملا کرکار سال گذشته در اسلو ملاقات کردم و او قویا انکار کرد که القاعده به آنها کمک کرده است. او گفت که او شخصا از بن لادن تقاضای کمک مالی کرده ولی کمکی به او نشده است. (البته باید اضافه شود که بسیاری از گروهها انکار می کنند که این آخرین ملاقات آنها با بن لادن بوده است.
مثل الزرقاوی بسیاری از اعراب ساکن افغانستان از ترس حملات تلافی جویانه آمریکا بعد از حوادث یازدهم سپتامبر از افغانستان بسرعت فرار کردند. بر اساس گفته های دکتر محمد المصاری یک کارشناس سعودی در زمینه ایدئولوژیهای القاعده صدام با عرب های افغانستان در سال ۲۰۰۱ ارتباط برقرار کرد چون بر این باور بود که اگر طالبان شکست بخورد او توسط آمریکائیها سرنگون خواهد شد.نگاه به این ماجرا از این زاویه که بقیه مفسران با درستی آن مخالفت می کنند صدام از القاعده برای انتقال به عراق حمایت مالی کرد به این شرط که آنها حکومت او را زیر سوال نبرند. اعضای نزدیک به رژیم بعث به من گفته اند که صدام افرادی را برای خرید زمین کشاورزان در مناطق سنی فرستاد و در اوسط نیمه شب اسلحه و پول را برای استفاده های بعدی گروههای مقاومت در آن مناطق پنهان می کرد.
بر اساس گفته های المصاری صدام به اسلام به عنوان عنصری کلیدی برای مقابله با آمریکا در زمان تهاجم نگاه کرده بود. به فرماندهان ارتش عراق دستور داده شده بود که به مسلمانان آموزش داده و زبان و روحیه جهاد را قبول کنند.
اعضای القاعده در بدو ورود به عراق با فرماندهان ارتش عراق در تماس بودند که بعد روند توزیع اسلحه و پول به گروههای مبارز را تسهیل کردند.
اکثر صاحبنظران با این نظریه که القاعده قبل از تهاجم آمریکا به عراق در این کشور حضور داشته است موافقند اما سوال این است که چه مدت و در چه مقیاسی دراین کشور فعالیت کرده اند؟
آنچه که مشخص است این است که الزرقاوی نقش کلیدی در نفوذ القاعده در عراق داشته است. در ماه مارس ۲۰۰۳ ( هنوز مشخص نیست که قبل از حمله یا بعد از حمله) الزرقاوی با یکی از استراتژیست های مصری القاعده به نام محمد ابراهیم مک کاوی ملاقات کرد و قبول کرد که به ورود عناصر عملیاتی القاعده به عراق کمک کند.
شخصیت مک کاوی در هاله ای از ابهام قرار داد و اطلاعات زیادی از او در به جز اینکه او یک استراتژیست مسائل نظامی در دانشگاه نظامی مصر بوده است در دسترس نیست. بزرگترین استراتژی او برای القاعده که بر روی سایت های جهاد اسلامی منتشر شده این است که جنگ عراق در منطقه گسترش داده شود تا آمریکا در یک جنگ طولانی مدت در منطقه گرفتار شود.
الزرقاوی در سمت جدید خود بعنوان هماهنگ کننده امور القاعده در عراق به سرعت قدرت و اعتبار زیادی بدست آورد. سربازان تازه کار عرب که وارد منطقه می شدند برای بدست آوردن اطلاعات و اخبار مورد نیاز به الزرقاوی وابسته بودند و همانطور که شورش ها و عملیات های ضد آمریکائی بعد از تهاجم آمریکا به این کشور افزایش یافت او اطلاعات مورد نیاز برای هماهنگ کردن حملات را در اختیار مجاهدان قرار می داد و به این ترتیب خسارات و لطماتی که به ارتش آمریکا وارد می شد را بطور چشمگیری افزایش داد و همین موارد باعث شد که او تبدیل به شخص پرنفوذی در میان مجاهدان خارجی مستقر در عراق تبدیل شود.
من بر این باورم که هدف او کشاندن پای شیعیان به جنگ داخلی در عراق است جرا که اقدامات اخیر او برای تحریک کردن مسلمانان انجام شده است.
الزرقاوی تقریبا یک سال قبل از اینکه بطور رسمی در سال ۲۰۰۴ اعلام شود که قصد پیوستن به القاعده را دارد با رهبر القاعده مذاکره کرده است. در حال حاضر او به عنوان یک رهبر مقتدر و خشن در عراق شناخته شده است.
شاید او از اینکه جای اسامه بن لادن را نیز بزور بگیرد و به عنوان رهبر القاعده شناخته شود بدش نیاید اما او از احساس درک بالایی در این زمینه برخوردار است چرا که او به حمایت بن لادن نیاز دارد چرا که اگر اسم القاعده بر روی گروه او باشد هزاران سرباز از سراسر دنیا به وی می پیوندند و به همین علت او تصمیم گرفته است که مطیع بن لادن باشد.
این در حالی است که القاعده نیز به او نیاز دارد. در زمان آغاز همکاری آنها فرصت های زیادی برای همکاری نداشتند جرا که بعد از حمله آمریکا به افغانستان و افزایش تدابیر امنیتی در اطراف دنیا میزان فعالیت های آنها نیز رفته رفته کاهش پیدا کرده است و از همه مهمتر اینکه حمله القاعده به عربستان سعودی به اعتبار این گروه در عربستان لطمات زیادی وارد کرده است.
حضور جدید آنها در عراق با چنان کارنامه ای از فعالیت های که انجام داده اند نشان می دهد که آنها هرگز ناامید نخواهند شد. برنامه عملیات های که الزرقاوی انجام داده است نشان می دهد که الزرقاوی قصد دارد حرکات رادیکالی بیشتری از اسامه بن لادن رهبر القاعده انجام دهد.
او در ماه می ۲۰۰۵ زیر پرچم القاعده اعلام کرد که برادر کشی بعلت ضرورت های مهمتری توجیه شده است و با این اظهارات خود مرحله جدیدی از ترورهای روانی با استفاده از شهرتی که در ظلم و جنایت بدست آورده بود را به مردم این کشور نشان داد.
اما در آینده چه اتفاقی می افتد؟ بن لادن به عنوان رهبر معنوی القاعده باقی می ماند اما جای خالی او در صحنه فرصتی برای تبدیل شدن الزرقاوی به رهبر نظامی القاعده فراهم کرده است. جالی خالی بن لادن به احتمال زیاد توسط الزرقاوی پر خواهد شد.
اما شخص دیگری نیز وجود که من مایلم او را بعنوان یک رهبر احتمالی دیگر معرفی کنم. اولین باری که من با بن لادن در غاری تاریک قدم می زدیم, مردی آنجا منتظر بود تا با من ملاقات کند. من وقتی او را شناختم خیلی متعجب شدم.
او یک نویسنده ریش قرمز سوری بود که من او را بخوبی از زمانی که در لندن بودم می شناختم. عمر عبدالحکیم که بعنوان ابو مصعب السوری و بعنوان یک متخصص جهاد و اسلام شناخته شده است.
ما برای مدت کوتاهی صحبت کردیم و متوجه شدم که او اسپانیا , جائی که هم تبعیت آنجا را داشته و هم در آنجا همسر دارد را برای پیوستن به القاعده ترک کرده است. بعدا او به طالبان پیوسته بود و بعنوان مشاور ملاعمر در امور رسانه ها مشغول به فعالیت شده است.
او در صحبت خود با من گفت که در سال ۱۹۹۸ ملا عمر با یک هیات عربستانی که از وی خواسته بودند که بن لادن را به این علت که تروریست است تحویل ایالات متحده بدهند بدشت جر و بحث کرده بود.
این هیات با یک جت خصوصی وارد قندهار شده بودند و ملاعمر از درخواست آنها به این علت که یک دولت اسلامی از او تقاضا کرده است که یک مسلمان مجاهد را به یک کشور کافر تحویل بدهد بسیار عصبانی شده بود.
السوری مثل الزرقاوی یکی از مخالفان اصلی حملات یازده سپتامبر بوده است. آنها از آن زمان به بعد با یکدیگر همکاری نزدیکی دارند. الزرقاوی سالهاست که ارتباطات خود را در اروپا با سربازانی که توسط السوری آموزش دیده اند حفظ کرده است و این باور بوجود دارد که الزرقاوی چندین گروه القاعده در غرب را کنترل و فرماندهی می کند.
هر دوی این افراد مظنون به همکاری در حملات مادرید و لندن که توسط شاخه اروپایی القاعده انجام شده می باشند. اما آنچه که مسلم است این است که نسل جدیدی از رهبران القاعده در راه اند که الزرقاوی و السوری در میان آنها به چشم می خورند.
حملات بی رحمانه ای که اخیرا در عراق انجام شد نشان می دهد که آن حملات برای ترساندن دشمنان آنها در عراق انجام شده است.در حال حاضر عراق تبدیل به سکوی پرتابی برای اجرای عملیات های بین المللی تبدیل شده است چرا که القاعده فقط نمی خواهد غرب را بی ثبات کند بلکه قصد دارد بلکه می خواهد تمام خاورمیانه را بی ثبات کند.

مرجع : Timesonline.com
مترجم : محمدصادق امینی
منبع : خبرگزاری آفتاب