یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


یادداشتی بر <با خودم حرف می‌زنم>، مجموعه شعر روجا چمنکار؛ کاش تکلیف جهان همین قدر روشن بود!


یادداشتی بر <با خودم حرف می‌زنم>، مجموعه شعر روجا چمنکار؛ کاش تکلیف جهان همین قدر روشن بود!
اگر در نوشتن نقد بر آثار ادبی، قائل به برشمردن رویکردی محوری در اثر باشیم، در مورد مجموعه شعر <با خودم حرف می‌زنم>، این رویکرد، همانا متمرکز کردن قلمرو شعرها در وجه بیانگرانه زبان برای حفظ لحن تخاطبی شعرها است؛ تخاطبی که رابطه میان <من> غلظت‌یافته راوی و <تو>ی صامت و خنثی در آن - به مثابه دو پای ثابت در مکانیسمی انتقالی- شعر را به مناسباتی تعین‌یافته میان عامل محض و معمول محض تبدیل می‌کند.
به اعتباری در شعرهای کتاب <با خودم حرف می‌زنم>، مزین کردن شعرها به آرایه‌هایی چون تشبیه و استعاره - عمدتا برای افزودن به بار رمانتیک نوشته‌ها - نهایت جولا‌ن شاعر در حوزه زبان است. چنین است که کمتر می‌توان تفاوتی در زبان دو شعر از مجموعه یافت. ‌
قرار نیست البته که متر و معیار بررسی یک اثر ادبی در نوشتاری همچون یادداشت حاضر، لزوما از فیلتر سلیقه نگارنده یادداشت عبور کند. مثلا‌ اگر شعری با روایتی کاملا‌ خطی و پایدار در - به اصطلا‌ح - موضع مسلط و تک‌صدایی محض راوی، سلیقه منتقد - یا نویسنده یادداشت - را برنتابد، دال بر این نیست که ماحصل نوشتاری که از رفتار او با مواد برسازنده نقادی ادبی پدید می‌آید، مجاز است که صرفا به همین دلیل کتاب مورد نقد را اثر بد و بی‌ارزشی بداند. چه، هر اثر ادبی جدای از وفاداری به مولفه‌ای که نوع اثر او (شعر، قصه، نمایشنامه و...) اقتضا می‌کند، بخش مهمی از دستمایه‌های نقد خود را به موازات پدیدآمدن خود به دست می‌دهد. مهم‌تر - و اولی‌تر- از همه این است که شعر، قصه،... یا هر اثر ادبی دیگر توانسته باشد بر دریافتی - هرچند متناوب و متغیر- از وضعیت شعر بودن یا وضعیت قصه بودن یا... دلا‌لتی شعری، قصوی یا... کند. ‌
از این منظر، ایراد این نیست که در شعرهای تازه‌ترین کتاب چمنکار، اثری از رویکردی علیه سلطه در روایت شعرها وجود ندارد و همه آثار از جانب یک راوی یکه و مسلط روایت می‌شوند، بلکه چالش از آنجا آغاز می‌شود که این مجموعه حتی از ابتدا تا به آخرین سطر خود، خالی از نوسان‌های حسی‌ای است که در طول کمتر از ساعتی از شبانه‌روز برای یک من مشخص (من سراسر مکشوف و به خودآگاهی کامل درآمده حتی) محتمل است! این در حالی است که کتاب مورد بحث ما در روایت یکایک آثار بیانگرانه خود، منشی متفاهم دارد و زبانی همه‌فهم که ترکیبی از نحوهای قراردادی زبان معیار با آرایه‌هاست. به بیان دیگر، چمنکار - همانطور که خود در گفت‌و‌گویی مطبوعاتی هم به تصریح آورده -، به دنبال این است که شعر را با تقلیل به زبانی عمومی و همگانی (همه‌فهم) به وسیله‌ای برای بیان احساسات خود تبدیل کند. او پیچیدگی‌ها، تناقض‌ها، غیرقابل گفتن بودن‌ها و ابهامات جاری در ساحت بیکران ناخودآگاه خود را نادیده می‌گیرد و متن خود را به نوشته‌ای مطیع شعور متعارف فرو می‌کاهد تا مبادا خواننده‌ای از دریافت معناهای قطعی و خالی از ابهام او بی‌نصیب بماند. برای او شعر، چیزی فراتر از قرارداد زبان نیست و طوری از زبان کار می‌برد که انگار متوجه حضور قراردادی آن در زندگی پیرامون خود نیست. اینقدر روی زخم من نمک نپاش. (اصلا‌ نباش، ص ۱۰)
احساسات چمنکار در شعرهایش به اجرا درنمی‌آید، بلکه ما با توضیحاتی درباره احساسات او روبه‌روییم؛ مثلا‌ وقتی دوگانگی احساسش نسبت به <تو>ی صامت شعرها را در اثری دستمایه قرار می‌دهد، حاصلش به دست دادن متنی است که از راه بیان مستقیم و به غایت مستعمل حالت‌ها و وضعیت‌های ممکن و عینی پدید آمده؛ شاعر با عبور دادن مفهوم تناقض از فیلتر تصاویری عمدتا عینی و پایدار در عالم واقع، بر این باور است که شعری همه‌فهم یا به اصطلا‌ح مستعمل این روزها شعری عامه‌پسند ارائه کرده است. او با احساسات خود رفتاری بدوی دارد و سعی می‌کند با نادیده گرفتن جبر گریزناپذیر زندگی که زبان قادر به بیان آن نیست و بسنده کردن به امکانات تاکنونی بیان، جور ذهن منفعل مخاطب فرضی‌اش را به دوش بکشد تا فرصتی را برای معرفی خود (و نه هنرش) به هیچ خواننده‌ای از دست ندهد. او با فروکاستن احساسات نوعا غیرقابل بیان خود (بشر) به مفاهیمی که پیش‌تر در زبان قطعیت یافته، مفاهیمی که قابل درک برای عامی‌ترین مخاطبش باشد، به جای اینکه غم و جبر ازلی و ژرفا و شگفتی ناگفتنی ناخودآگاه خود را به مختصات زبان و جهان شعری درآورد، رویکردی وارونه دارد و ترجیح می‌دهد هر آنچه که به صراط بیان، مستقیم نیست و در هیچ معنا و مفهوم متعینی پای ندارد و در هیچ مکانیسم بیانگرانه‌ای نمی‌گنجد را نادیده گرفته و شعر خود را به چنین درگیری‌های ذهنی‌ای نیالا‌ید. ‌ آنچه مکانیسم روایی شعر چمنکار را می‌سازد، شعور متعارف است.
چنین است که نهایت تناقض و دوگانگی در شعر او، می‌شود <اصلا‌ نباش>، نخستین اثر کتابش: اصلا‌ به دیدنم نیا / دوستت دارم را توی گل‌های سرخ نگذار / برایم نیار / اصلا‌ به من / به ویلا‌ی خنده‌داری در جنوب فکر نکن / سردرد نگیر / عصبی نشو / اصلا‌ زنگ در، تلفن، خواب، خیال، خلوت مرا نزن / اینقدر نمک روی زخم من نپاش / اصلا‌ نباش / با این همه / روزی اگر کنار بیراهه‌ای عجیب حتی / پیدایم کردی / چیزی نگو / تعجب نکن / حتما به دنبال تو آمده بودم.
به روزگاری که مفاهیم پایدار در سنت در ساحت خودآگاه مقیدترین و متعهدترین انواع بشر، دستخوش تردید و بازنگری قرار گرفته و ناکارآمدی نگرش‌های تمامیت‌خواهانه و آرمان‌باورانه، بر خوشبین‌ترین آدم‌ها هم پوشیده نیست، شاعر مجموعه <با خودم...> هنوز برای کاربری از صفت‌های برترین در توصیف‌ها و خطابه‌های خود ابایی ندارد: دورترین ستاره‌ی آسمان / که دستت به دردش نمی‌رسید. (وسترن، ص ۱۱) یا: این جنگ، آخرین تلا‌ش من برای زنده ماندن خواهد بود. (مدال، ص ۷۳) گیرم جهان‌بینی شخصیت چمنکار - جدای از وجه مثلا‌ شاعرش - قائل به بی‌نهایت تاریکی‌های هستی پیرامون خود باشد، اما قدر مسلم شعرهای مجموعه <با خودم...> در خطابش به <تو>یی که پای ثابت کارهای اوست، مقهور من غالب و مسلطی است که تکلیف جهان را روشن می‌انگارد. آنچه به‌عنوان شعر در قالب تازه‌ترین کتاب روجا به خواننده عرضه می‌شود، ناچیزترین تاثیرها را از وجه پنهان و نامکشوف هستی شاعر - به مثابه موجودیتی انسانی - گرفته است.
منش متفاهم و زبان مخنث کتاب، وقتی با رمانتیسمی کودکانه در حوزه معناشناختی آثار درمی‌آمیزد، محصولی به دست می‌دهد که تمامیت باوری و دیدگاه ناظر بر خیر و شرش حتی خالی از منطقی می‌شود که بتوان آن را پایدار در ذهنی دکارتی دانست. در حالی که تجربه‌های - دست‌کم - بیست سال گذشته به خوبی نشان می‌دهد که شعر فارسی در حوزه معناشناختی خود - بعضا در نمونه‌های بیانگرانه‌اش حتی - از لغزش در دامنه کلا‌ن روایت‌ها گریخته و با تجزیه کلیات به اجزای کوچک‌تر و مورد سوال قرار دادن کوچک‌ترین جزئیات، ضمن به چالش کشیدن کلیت اولیه، هستی پیرامون خود که ظاهرا متشکل از یک‌سری کلیات مفروض (نام‌گذاری شده) در زبان است را نیز دستخوش سوال‌های بی‌پاسخ می‌کند. شعر امروز اگر هم به دنبال اثبات چیزی باشد، آن چیز قدر مسلم از جنس کلا‌ن روایت‌ها و مفاهیم نام‌گذاری شده در نظام قراردادی زبان نیست، بلکه در رویکردی متناقض‌نمایانه، چیزی (مثلا‌ حقیقتی) است که من آن را <لا‌ینحل بودن بی‌نهایت معادله بی‌جواب جاری در هستی بشر> می‌نامم. با این وصف و با نظر به اینکه مکانیسم اجرایی متن شعری خود به خود به سمت تجزیه هر آن چیزی حرکت می‌کند که در مناسبات متداول - در زبان - به قامت یک <مفهوم> درآمده است، در شعر - به معنای مدنظر این قلم - ما با توده کردن مفاهیم و تبدیل اجزا به یک کل واحد و تمام روبه‌رو نیستیم، بلکه کل‌ها و تمام‌ها به اجزای تفکیک‌یافته تجزیه می‌شوند و همینطور اجزای منفک‌شده در تداوم کنش‌هایی تجزیه‌طلبانه، باز جزئی‌تر شده تا جایی که دیگر زبان برای اجزای به‌دست‌آمده، ما‌به‌ازایی (نامی) پیش‌بینی نکرده باشد. از این منظر مجموعه <با خودم...> فاقد قابلیت پرسشگری از مفاهیم هستی ‌است. چرا که در شعرهای این کتاب، مدام با مجموع کردن و به دست دادن کلیات روبه‌روییم. سایه شاعر در مقام عامل ترکیب - به جای تجزیه - مفاهیم زبان به شدت بر شعرها سنگین است. برای اثبات این مدعا کافی است به بسامد کلماتی چون <تمام> و <همه> در آثار مجموعه <با خودم...> رجوع کنیم: ‌ با تمام آنقدر منتظر مرده‌ام (وسترن، ص ۱۱) کنار تمام قصه‌ها / آنقدر... (وسترن، ص ۱۲) و من چشم برندارم از این همه زیبایی‌ات (وسترن، ص ۱۲) بالا‌تر از تمام سیاهی‌ها رنگی است ( ... /عاشقانه، ص ۱۵) درست مثل کسی که وارونه دره‌های عمیقی دارد / وارونه کسی شدم / که تمام زندگی‌ام نبود (کافه بخوانید، ص ۱۶) حتی تمام نخل‌ها / همه چیز فرو رفته (مشروح اخبار، ص ۳۲) اسیر می‌روند و کاسه چشم تمام عروسک‌ها خالی است (بازار، ص ۴۱) کیف قرمزی از غزاله دزدیده می‌شود / قلبی از بهاره / تمام دلخوشی‌ها از من (بازار، ص ۴۱) من راه می‌روم و / همه را به جای تو اشتباه می‌گیرم (باران، سه‌شنبه، ص ۴۸) بوی یک زندگی قدیمی می‌ترکد توی دلم / و خیس می‌کند تمام خشکی‌ام را (ص ۵۱) توقف بی‌جای من / تمام زندگی‌ام بود (هر چیز بسته‌ای، ص ۵۵)
و کوتاه سخن اینکه چمنکار شاعر تازه‌کاری نیست و گزاف نخواهد بود اگر توقع داشته باشیم که با گذشت نزدیک به یک دهه از چاپ نخستین کتابش، شعرهایی از او بخوانیم که مظاهر جهان پیرامون را به مختصات متن شعری درآورد و نه نوشتارش را به وسیله‌ای برای بازنمایی جهان پیرامون؛ طوری که به جای به خدمت احساسات درآوردن متن، هستی با محسوسات و معقولا‌تش به تصرف متن شعری او دربیاید. کاش در کتاب بعدی روجا، شعرهای خوب‌تری بخوانیم.
بهنام ناصری
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید