یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


نیم نگاهی بر امنیت و سیاست قومی درایران


نیم نگاهی بر امنیت و سیاست قومی درایران
ارزیابی و سنجش مستمر تهدیدات بیرونی و داخلی برای هر سیستم سیاسی یكی از وظایف مهم نهادهای ناظر بر فرایند نهادمند كردن امنیت ، تلاش برای استقرار هدفمند آن ، برخورداری دقیق و نرم افزاری با مقوله كنترل امنیت پایدار و راههای مقابله با آسیب زایی و پیدایش بحران های رو به تزاید در بسترهای سیاسی و امنیتی است .
یكی از وظایف دولت شناسایی و تحلیل بررسی عوامل موجود در ایجاد بحران و همچنین یافتن شیوه ها و راههای مناسب برای كنترل و مهار آنها می باشد، از جمله بحران هایی كه در روزهای اخیر فضای امنیت را تا حدی تحت تاثیر خود قرار داده ، بروز حساسیت های قومی در منطقه شمال غربی و بویژه در مناطق كردستان و خوزستان می باشد.
بنا بر گزارش سایت بازتاب طی ماههای گذشته مطالب مختلفی علیه جمهوری اسلامی ایران در نشریات باكو منتشر شد كه بر ضرورت حمایت آذری های ایران از حمله آمریكا تاكید كرده اند، از جمله این نشریات مجله "آذربایجان جنوب" است كه از سوی سفارت آمریكا تامین مالی می شود. تاثیر این رسانه تا حدی بود كه به برخوردهای امنیتی در شهرهای بازرگان و ماكو انجامید كه این امر نشان دهنده شروع موج جدید از ایجاد بحران های قومی در كشور می باشد و این مسله با انفجارهای شهر اهواز و چاپ کاریکاتور قومی در یکی از روزنامه های سراسری برخلاف مخالف متن ۲۰ میثاق بین المللی حقوقی، مدنی و سیاسی و حریم مطبوعاتی به بالا ترین حد خود رسید. مسائل قومی تا آنجا به بحران تبدیل شده كه وزیر اطلاعات دولت خاتمی (شهریور۸۳) در جمع خبرنگاران اعلام كرد : بحران هایی كه ایران در آینده با آن مواجه خواهد بود، سیاسی نخواهد بود، بلكه چالش های قومی و صنفی خواهد بود كه آنها را در ردیف« نگران های امنیتی » قرارداده است.
مناطق آذربایجان، خوزستان و كردستان به دلیل حساسیت های قومی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی و اقلیت مذهبی همواره بعنوان یكی از استراتژیك ترین مناطق كشور بوده، و تطور این مسئله به قبل و بعد از انقلاب بر می گردد. به عنوان نمونه در سالهای اولیه انقلاب با توجه به ضعف دولت مركز ، تقاضای اقوام برای خود مختاری و خودگردانی و بهبود اوضاع اقتصادی شدت گرفت . دركردستان دو حزب عمده یعنی حزب دموكرات و حزب كومله دست به تجدید سازمان زدند و خواستار تاسیس حكومت و پارلمان محلی شدند و به تشكیل نیروهای « پیشمرگ » دست زدند . حزب كومله گرایش مائوتیستی و دهقانی داشت و به تشكیل شوراهای دهقانی در كردستان پرداخت و خواستار اصلاحات ارضی در كردستان شد . آشفتگی اوضاع كردستان دولت موقت را وادار به اعزام نیروهای مذاكره و سپس برخورد با آنان كرد(۵). و از آن زمان تا به امروز این مناطق بخاطر تفكر سلطه جویانه رنگ آرامش به خود ندیده است.
كشمكشهای قومی همیشه در زندگی سیاسی و تكوین و اضمحلال دولتها نقش داشته و فتح سرزمین قومی به وسیله قومی دیگر یكی از عوامل تشكیل دولتها بوده است. اهمیت این موضوع وقتی بیشتر می شود که بدانیم مجامع بین المللی این روزها حق انتخاب سیاسی بیشتری برای اقوام قایل هستند و خصوصاً پس از مسألهٔ بالکان و صربستان توجه مجامع بین المللی به اقوام بیشتر از پیش شده است. تا جاییکه حتی قدرتهای جهانی با پشتوانهٔ سازمانهای بین المللی- خود - در بحرانهای قومی دخالت می کنند. مدار ۳۶ درجهٔ پرواز ممنوع در شمال عراق پس از جنگ با کویت، بمباران صربستان و دخالت ناتو در مسألهٔ کوزوو شواهد این گفتارند. امروزه قومیت ها بوسیله نیروهای خارجی بیش از هر زمان دیگری تحریك شده و در این میان نقش دولت دو چندان می شود. برای كارآمد كردن این مسئله ، اندیشه و هوشمند دیگری را می طلبد.
قوم عبارت از مردمی است كه دارای وحدت زبان، كنش و بینش و منافع مشتركی باشد و قومیت یك احساس اجتماعی است كه از اشتراك وطن، زبان، و وحدت تاریخی و آرمان ها ناشی می شود. طرح مسله قومی در ایران برای اولین بار توسط جریانات چپ و در چارچوب تحلیل های ماركسیسم ارائه شده (۱) و پیدایش مشكل اقلیت های قومی در درون كشورها، حاصل پیدایش ناسیونالیسم نوین بوده است كه هم موجب تقویت احساس همبستگی قومی اقلیتها شده و هم احساسات ناسیونالیستی قوم حاكم را تقویت كرده است. ناسیونالیسم (به مفهوم حس تعلق داشتن به یك ملت، مثل ایران) و قوم گرایی دو متغیر جدا از هم می باشند و رابطه معكوس با یكدیگر دارند، یعنی هرچه ناسیونالیسم در میان یك ملت قوی تر باشد، از میزان قوم گرایی كاسته خواهد شد و بالعكس؛ هرچه میل به تجزیه و تاكید روی مسئله قومیت و ملیت بیشتر باشد، ریشه ناسیونالیسم ضعیف تر خواهد بود.
اصولاً كشورهایی كه از وسعت ارضی قابل توجهی برخوردارند و یا دارای تنوع قومی و نژادی می باشند خصوصاً اینكه اختلافات زبانی، فرهنگی، مذهبی نیز بدان اضافه شود در معرض تهدید جنبش های خود مختار طلب و تجزیه طلب می باشند و چون سرزمین ایران در مقوله تنوع زبانی و قومی درجهان با ۲۴ درصد همانندی در رتبه شانزدهم همانندی قراردارد، اهمیت پرداختن به موضوع قومیت را دو چندان می كند(۲).
طبعاً همه اقلیتها قومی تمایل به جدا شدن از كشور اصلی را ندارند، میزان وفاداری اقلیت ها به دولت مركزی به دلایل مختلف است. اقلیت ها دارای مشتركات فرهنگی، تاریخی و زبانی هستند و بسته به میزان سلطه جویی قوم مركزی ممكن است به درجات مختلف به خود سازمان دهند. سیاست دولت مركزی نسبت به اقلیت های قومی ممكن است در جهت حفظ هویت فرهنگی آنها و یا جذب آنها در درون فرهنگ و قومیت مركزی باشد؛ در مقابل گرایش اقلیتهای قومی ممكن است در جهت كسب خود مختاری سیاسی و یا فرهنگی باشد. میزان توانایی سیاسی اقلیت های قومی بستگی به عوامل مختلف دارد، از جمه باید دید كه آیا اقلیت های خاص در یك كشور بخشی از ملیت بزرگتر است كه در سرزمین دیگری دولتی تشكیل داده است و یا نه(۳) .در كشورهای چند قومی، تسلط یك قوم بر دستگاه دولت باعث بروز كشمكشهای سیاسی می شود، و این امر اگر در كشور همسایه خلاف امر باشد بر شدت كشمكشها می افزاید. دگرگونی در كشور همسایه عراق و برخورداری كردها از تشكیلات دولت جدید و كسب دومین قدرت بعد از ائتلاف یكپارچه، كردهای ایران را با انتظارات زیادی مواجه كرده و چالش جدیدی را بر دولت ایران در آینده فراهم می كند.
از سوی دیگر نگاهی كوتاه به شبكه های ماهواره ای نشان می دهد كه آنها هم در این امر بیكار ننشسته و سعی در ایجاد انگیزه و بر انگیختن احساسات مردم می باشند، ضمن اینكه از نظر سیاسی، بعضی از رهبران اقوام در آن سوی مرزها نگاهی ابزار گرایانه به مقوله قومیت دارند و در این میان برخی به ایجاد تشكیل گروهها تجزیه طلب پرداخته و به بهانه هر مناسبتی به تشكیل جلسات مهم مبادرت می نمایند.
مفاهیم "قوم"، "قوم گرایی"،"قومیت" و غیره همواره به عنوان مفاهیمی تفرقه افکنانه، نافی تمامیت ارضی، مخدوش کننده امنیت ملی و غیره مطرح شده اند دلیل این شائبه نیز به خاطر استفاده از این مفاهیم در محیط های متشنج و آکنده از سو ءظن های تحولات و تشنجات سیاسی بوده است. وقتی صحبت از قومیت می شود ناخود آگاه اذهان را به سمت درگیری بین اقوام و تجزیه طلبی و خود مختاری سوق می دهد. البته ما نباید گروههای هویت طلب را با گروههای تجزیه طلب یكی بدانیم، چرا که اصلی ترین شاخصه انسان اجتماع ، هویت اوست كه عبارتند از هویت فرهنگی، هویت دینی، هویت جغرافیای، و غیره . هویت طلبی هیچ ارتباطی با مسائل سیاسی چون تجزیه و الحاق و یا نزدیك به زیر یك پرچم جمع كردن یك ملت یا قومی ندارد. یك عرب هویت طلب می تواند از فرهنگ و زبان، دین و موجودیت تباری خود حفظ و حراست نماید، ولی عاشق كشور خودش باشد كه در بسیاری این موارد با پان عربیسم اشتباه گرفته می شود (۴).
قوم گرایی را نمی توان تنها عامل بوجود آمدن جنبش های قومی تلقی نمود جنبش های قومی حتماٌ دارای انگیزه های دیگری همچون مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حتی فردی می باشند و اگر حس تحقیر و محرومیت در یک قوم بیشتر باشد می تواند زمینه ساز هر جنبشی باشد. امروزه جامعه شناسانی كه در مورد قومیت مطالعه می كنند با توجه به گسترش رسانه ها و افزایش گرایش قوم مداری انسانها در عصر حاضربه دولت ها توصیه می كنند كه از سیاست چند فرهنگی پیروی كنند، تا بتوانند به تمامی نیازهای گروهها و اقوام مختلف پاسخگو باشند.
تحقیقات نشان می دهد تهدید، تضریب، منازعات و درگیریهای فیزیكی، تاثیر موقتی داشته و اینگونه روشها نه تنها در مهار ناهنجاریها و تدوام امنیت كارساز نمی باشد، بلكه چنین حركتهای نسنجیده زخمهای عمیق و ریشه داری در دل اجتماع و بطن مردم ایجاد می كند كه غیر قابل التیام و درمان است. همین امر باعث شده سیاستمداران نگرشهای متفاوتی در مورد توجه به خواسته های اقوام داشته باشند (۶). ماده ۱۵و ۱۹ قانون اساسی جزء یكی از رویكردهای سیاست های دولت در زمینه مسائل قومی است كه توجه و اهمیت بیشتری نسبت به زبان و فرهنگ هر یک از اقوام می دهد و زمینه ساز تکثر گرایی در کشور می باشد .
تا قبل از دهه ۱۹۹۰ سه دیدگاه مسلط در مقولهٔ «قومیت» وجود داشت: ازلی‌انگاران، ابزارگرایان و نمادپردازان قومی. ازلی انگاران هویت قومی را مقوله‌ای پیشینی می‌دانند که همچون میراثی به فرد می‌رسد از نظر آنها عناصر عینی همچون زبان، فرهنگ، دین، سرزمین، رسومات مشترك نقش موثری در تعیین هویت افراد دارند. ابزارگرایان هویت قومی را مقوله‌ای ابزاری، ذهنی و ساختگی می‌دانند از نظر آنها «هویت قومی ـ فرهنگی چیزی نیست جز احساسی از وابستگی یا نوعی همانندی با جماعتی كم و بیش خیالی.» (۷). نمادپردازان قومی برخلاف دو دیدگاه قبل اعتقادی به ازلی بودن هویت و همچنین ابداعی و ابزاری بودن آن ندارند. آنها با ارائه رویكرد میانی هم به اساطیر، خاطرات و ریشه‌های گذشته توجه دارند و هم دگرگونیهای ایجاد شده توسط مدرنیته.
اما امروزه دو نوع اندیشه در مورد آینده قومیت ها و بویژه جهانی شدن مدنظر است، اندیشه اول بر این اصل معتقد است که با جهانی شدن تمامی قومیت هویت اصلی خود را از دست داده و به سمت همرنگی حرکت می کنند.
اما عده ای دیگر در مقابل این نظریه قرار می گیرند و معتقدند با جهانی شدن قومیت ها بیشتر از هر زمان دیگری به اصل و هویت خود پی برده و سعی در باز آفرینی دوباره آن خواهد شد. فی‌المثل، مایك فدرستون (۱۹۹۵) مدعی است كه بخش اعظم نوشته‌ها دربارهٔ تاثیر فرهنگی جهانی شدن بر دو دیدگاه مغایر همگن‌سازی و ناهمگن‌سازی استوار است. در الگوی نخست گفته می‌شود كه ما در جهانی زندگی می‌كنیم كه صفت بارز آن ترویج همگن‌سازی است. آنها بر امپریالیسم فرهنگی و شیوه‌ای انگشت می‌گذاشتند كه از آن طریق فرهنگ ایالات متحده به همراه ایدئولوژی‌های بازار آزاد به بقیه نقاط جهان صادر می‌شود. الگوی دوم بر تاثیر پیچیده، ناگریز و متقابل امر جهانی و امر محلی تاكید می‌كند. به بیان دیگر، «امر جهانی» مربوط است به نیروهای اجتماعی و فرهنگی به لحاظ مكانی گسترده كه با «جهانی شدن» مرتبط ‌اند. از قبیل مصرف‌گرائی ارتباطات ماهواره‌ای، صنایع فرهنگی، مهاجرت و ... در حالیكه «امر محلی» با راه و رسم‌های خُرد و سنت‌ها و شیوه‌های به لحاظ جغرافیائی محدود از قبیل سنت‌های قومی، زیان، مذهب ... مرتبط است (۸).هویت‌های محلی (جنبش‌های جدید، قومیت‌های جدید) كه تا دیروز امكان ابراز وجود نداشتند امروز با سرعتی خارق‌العاده خود را مطرح می‌سازند. این هویت‌ها تاریخ پنهان خودشان را باز می‌یابند و آن را از آخر به اول روایت می‌كنند. آنها دریافتند كه تاریخی دارند و می‌توانند آن را بازگو كنند چرا كه هیچ وقت فرصت روایت كردن تاریخ خود را نداشته‌اند، هویت‌های حاشیه‌ای در تلاش برای پیدا كردن ریشه‌های خود دنبال كسب جایگاهی از طریق تاریخ پنهان شان برای بیان خود می‌گردند. « هال» این اشتیاق و طلب ریشه‌ها و كسب جایگاه را قومیت می‌نامد . قومیت، جایگاه یا فضای لازمی است كه امكان سخن گفتن را برای مردم فراهم می‌كند این مرحله مهم در پیدایش و رشد همه جنبش‌های محلی و حاشیه‌ای است كه از بیست سال اخیر یعنی زمان كشف دوبارهٔ قومیت‌هایشان تصویر دیگری ارائه كرده است.» (۹). «استوری» نیز معتقد است كه جهانی شدن موجب شده كه برای یافتن «ریشه‌هایمان به گذشته‌ای مطمئن‌تر بازگردیم با این امید كه شاید از این طریق بتوانیم هویت‌هایمان را در حال حاضر ثبات ببخشیم.» (۱۰).
حرکت قومیت ها در کشورهای مختلف نشان می دهد که قومیت ها به سمت باز یافتن ریشه خود بوده و برای بازسازی و احیای فرهنگ مجدد اصلی خود از هیج تلاشی دریغ نمی کنند، لذا در این سو نقش دولت بیش از هر زمان دیگری روشنتر و مشخص تر می شود .
دولت برای پاسخ دادن به نیازهای فرهنگی و اقتصادی و حتی سیاسی اقوام مجبور است راهكار و شیوه خاصی را انتخاب كند. دراین باره سه الگوی عمده ، ماهیت اساسی سیاست قومی در جوامع چند قومیتی وجود دارد كه انتخاب هر یك از این الگوها براساس فرهنگ و تطور تاریخی و محدوده جغرافیایی هر كشور مشخص می شود:
۱) الگوی اول : همانندسازی یا یك شكلی فرهنگی
همانندسازی فرایند تقلیل خط تمایزات قومی است و زمانی رخ می دهد كه اعضای دو یا چند جامعه نژادی یا گروه اجتماعی كوچك با یكدیگر همسان شوند. هدف سیاست های همانندسازی عبارت است از: تركیب زیست شناختی، فرهنگی، اجتماعی و روانی گروه های متمایز و منفرد به منظور ایجاد یك جامعه عاری از تفاوت های قومی. هدف از سیاست های همانندسازی كاهش اختلافات فرهنگی و ساختاری در میان گروههای مختلف است كه در آن صورت جامعه ای متجانس و همگن خواهیم داشت. این الگو در دو سطح فرهنگی و ساختاری انجام گرفته و مهمترین نظریه پرداز آن "میلتو ان ام . گوردون"جامعه شناس آمریكایی است .
۲) الگوی دوم: تكثر گرایی مساوات طلبانه
این الگو نقطه مقابل همانندسازی است و هدف آن حفظ و حتی تشدید تفاوت های موجود میان گروههای قومی است. این الگو مبتنی بر گروه جمعی و گروهی بوده و پذیرش وجود جوامع مستقل ازلحاظ فرهنگی و ساختاری (و نه از لحاظ قدرت سیاسی و اقتصادی) اصل مهم آن است. در این الگو ضوابط سیاسی پذیرفته شده و مورد قبول همگان می باشد و شكاف ها و تفاوت ها را كاهش می دهد. تمام گروههایی كه به یك نظام سیاسی مشترك و واحد وفادار هستند، در نظام اقتصادی مشاركت و مجموعه یكسانی از ارزشهای قومی را درك می كنند. تفاوت ها توسط دولت صیانت و ضوابط سازمانی جهت توزیع متناسب پاداش های اجتماعی اعمال می شود و در نهایت تكثر گرایی صنفی پدید می آورد، مثل سوئیس، یو گسلاوی و اتحاد شوروی سابق . معمولاً در این گونه نظام ها گروههای قومی از نظر قلمرو جغرافیایی جدا هستند. پذیرش این الگو متضمن تایید رسمی فرایند تكثر زبانی (سوئیس چهارزبان، بلژیك دو زبان ، كانادا دو زبان ) است.
۳) الگوی سوم : تكثرگرایی نابرابر
معمولاً در جوامع تحت استعمار و رژیم های نژاد پرست این نظام ها در قالب سیاست هایی هدایت می شوند كه گروههای قومی را از حیث ساختاری از یكدیگر مجزا و توزیع بسیار نابرابر قدرت و مزایا را تقویت می كند، در این الگو دولت در دست یك گروه قومی مسلط است و مردم رعایا تلقی می شوند نه شهروند (۱۱).
هدف عمده سیاست های قومی نائل آمدن به همبستگی ملی یا اجتماعی و درنهایت تحقق وحدت نمادی است ولی از آنجاییكه سطح هویت جمعی در جامعه ایران بسیار نازل، كوچك، خاص گرایانه است و هویت جمعی عام در سطح كشور بسیار ضعیف می باشد و افراد پایبند ارزش ها و هنجارهای خاص گرایانه فامیلی و قومی خود هستند و در زندگی روزمره مصالح فامیلی و قومی خود را در سطح جامعه برمصالح دیگری ازجمله مصالح ملی ترجیح می دهند(۱۲). از سوی دیگر كمتر كسی ادعا می كند كه همانندسازی كامل در جوامع موجود تحقق یافته، مشاهده برخی از كشورها یی كه این سیاست را در پیش گرفته اند، نشان می دهد كه فقط در شكل ظاهری به یك شكل فرهنگی رسیده باشند ولی در بطن جامعه این امر هرگز به تحقق نیافته است. تاریخ ایران نشان می‌دهد كه ایران هیچگاه کشور یک قوم غالب بر اقوام مغلوب نبوده است. در دوران حكومت هخامنشیان، جانشینان اسكندر مقدونی، اشكانیان، ساسانیان، اسلام، مغولان، صفویه، افشاریه و قاجاریه و بعبارت دیگر در تمام دوران تاریخی، مدیریت و اداره مناطق در انحصار قوم و قبیله خاصی نبوده است و همه ادیان و فرهنگ اقوام یا ملل ایران مورد احترام بوده است بطوری كه در عهد داریوش هخامنشی امپراطوری ایران ۴۹ قوم و حداقل ۲۵ تا ۳۰ منطقه یا ایالت فدرال و خودمختار داشت و هرزمانی که سیاست قوم ستیزی و محو هویت‌های قومی و تحمیل فرهنگ یک قوم بر قوم دیگر معیار قرار گرفته آن سیاست منجر به شکست شده است.
لذا با اشاره به این مطالب توجه به فرهنگ ها، باید یكی از اهداف دولت باشد. اغلب اوقات ما می بینیم كه توجه زیاد به همبستگی ملی باعث بی توجهی به هویت فرهنگی شده و همبستگی ملی را نیز دچار اختلال می كند. پس بهتر است، سیاست قومی كلان ایران در كنار اینكه معطوف به تقویت وفاق اجتماعی، همبستگی ملی و انسجام نظام اجتماعی است، پاسبانی ازفرهنگ و عناصر جوهری و حقوقی اقوام و اقلیت ها نیز یكی از اهداف اصلی سیاست های قومی تعریف شود. بکارگرفتن روشهای سیاسی مؤثر (توزیع قدرت مساوی بین اقوام ) و روشهای فرهنگی و اجتماعی کارگشا (مانند محترم شمردن عقاید و عدم اهانت نسبت به اعتقادات دینی، تأکید بر حقوق شهروندی و توجه به قومیت ها) راه حلهایی هستند برای ایجاد تعادل بین هویت قومی و هویت ملی می تواند مفید واقع شوند .
٭ نویسنده :غفارپارسا
منابع :
۱-بیات ، كاوه . «تحولات خارجی و مسائل قومی ایران » ، گفت وگو ، شماره سوم ، فروردین ۱۳۷۳
۲-ابو طالبی ، علی . حقوق قومی ،اقلیتها و همگرایی . ترجمه دكتر علی كریمی مله . فصلنامه مطالعات ملی . شماره اول ، پاییز ۱۳۷۸، ص۱۳۱
۳- بشریه ،حسین. جامعه شناسی سیاسی . تهران . نشر نی .۱۳۷۴.ص۲۸۱
۴- نظری، عیسی . هویت طلبی . هفته نامه نوید آذربایحان.۴ بهمن ۱۳۸۴
۵-بشریه ،حسین. جامعه شناسی سیاسی . تهران . نشر نی .۱۳۷۴.ص۲۸۷
۶- میر هادی ،علی . سرو اصلاحات، نشر كوثر النبی .۱۳۸۴.ص ۲۹۸
۷-كوش، دنی، مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، ترجمه فریدون وحیدا، تهران، انتشارات سروش.(۱۳۸۱)
-۸Featherstone, M.(۱۹۹۵),Undoing Culture, London: sage
۹-هال، استوارت، «بومی و جهانی: جهانی شدن و قومیت»، ترجمه بهزاد بركت فصلنامه ارغنون، شماره ۲۴ ،تهران،موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.(الف ۱۳۸۳)
۱۰-استوری، جان،« جهانی شدن و فرهنگ عامه»، ترجمه حسین پاینده، فصلنامه ارغنون، شماره ۲۴ ،تهران،موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.(۱۳۸۳)
۱۱-حاجیانی ، ابراهیم . «مسله وحدت ملی و سیاست قومی »، مجموعه مقالات مسائل اجتماعی ،۱۳۸۳
۱۲- عبداللهی، محمد . هویت جمعی و دینامیسم و مكانیسم تحول آن درایران .نامه انجمن جامعه شناسی ، دفتر اول ، بی تا
٭ دانشجوی كارشناسی ارشد جامعه شناسی، نویسنده وبلاگ: www.sociologybook.blogfa.com
منبع : جامعه‌شناسی ایران