یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


زوال همسایگی


زوال همسایگی
اجازه دهید بحث را با طرح مسئله آغاز کنیم و سپس به تبیین و تشریح آن بپردازیم. مسلما ایده آل آن است که برای حل مسئله راه حل هایی نیز ارائه نماییم. اما من در این مورد اخیر راه حلی جز اینکه بگویم فهم مسئله خود می تواند به حل آن کمک نماید چیزی برای گفتن ندارم. مسئله زوال همسایگی است. هر یک از ما این احساس و تجربه را داریم که روابط همسایگی رو به زوال است و روابط همسایگی موجود نیز به نظر زاءد و مخل زندگی ما به نظر می رسد.
در گذشته همسایگی چنان اهمیتی داشت که گفته می شد «همسایه خوب از خویشاوند بهتر است» و اینکه «همسایه از همسایه ارث می برد» یا اینکه «تا چهل خانه همسایه آدمی است». ادبیات، متون دینی و عرف و فر هنگ شفاهی مت انباشته از ستایش ها و سفارش های متعدد اخلاقی درباره روابط همسایگی است. اما علی رغم این سفارش ها و تجربه تاریخی طولانی در زمینه همسایگی، اکنون نهاد همسایگی در حال زوال است. پرسش این است که چرا و چگونه این اتفاق رخ داده است؟ گاهی ما برای تبیین این موضوع به بحث درباره آپارتمان نشینی و وارداتی بودن آن می پردازیم و علت زوال همسایگی را پدیده وارداتی آپارتمان نشینی می دانیم.
گاه نیز علت این امر را زوال و سست شدن ارزش های اخلاقی مانند نوعدوستی، دیدنداری، احترام متقابل و امثال اینها می دانیم. گاه نیز مقصر را دولت یا رسانه ها می دانیم. اگرچه ممکن است هر یک از عوامل مذکور در این زمینه تاثیرگذار باشند، اما ریشه زوال همسایگی را باید در تحولات ساختاری جامعه معاصر جستجو کرد. در این متن کوتاه سعی می نمایم تا با تحلیل تحولات ساختاری جامعه معاصر علل و چونگی زوال همسایگی را توضیح دهم. البته باید خاطر نشان سازم که اولا به تحلیل تمام عوامل نپرداخته ام. برای مثال مفهوم زمان، مکان و کار در حال دگرگونی است.
این دگرگونی تاثیرات گسترده ای بر تمام جوتانب زندگی ما دارد. همسایگی نیز جزیره جدا افتاده ای نیست و لاجرم تحت تاثیر تحول مفاهیم زمان، مکان و کار دگرگون می شود. اما من در اینجا این ابعاد را بررسی نکرده ام. بلکه به عواملی پرداخته ام که محسوس تر و فهم آنها ساده تر است. ثانیا همسایگی در ایران هنوز به طور کامل زوال نیافته است بلکه فرایند کلی زوال آن شکل گرفته است. از اینرو، می پذیرم که آنچه می گویم بیشتر به زوال همسایگی در سطح جهانی اشاره دارد. آخرین نکته این است که این متن را ابتدا در گفت و گویی که خانم شیما فرزاد منش خبرنگار همشهری با من انجام دادند، شکل گرفت. سپس در روز ۳۰ بهمن در همایشی که مرکز مطالعات فرهنگی تهران با عنوان «چالش های فرهنگی مسکن و همسایگی» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار کرد، من نیز در پایان همایش سخنرانی نمودم و مباحث این متن را در آنجا ارائه کردم. نکته ای که شاید گفتن آن خالی از فایده نباشد این است که در همایش مذکور کمتر چالش های اصلی همسایگی مطرح شد و مباحث عمدتا به معماری، شهرسازی، محیط زیست و مباحث حقوقی اختصاص داشت.
در نتیجه نگارنده به ذهنم رسید کاش پیشتر مقاله ای مبسوط در این زمینه می نوشتم. بهر حال، برای اینکه موضوع را باز کرده باشم این متن را فعلا می نویسم تا در فرصتی دیگر آن را تکمیل نمایم. از خانم فرزاد منش بخاطر آماده سازی این متن هم سپاسگزاری می کنم. مسکن یکی از ارکان حیات آدمی است و پاسخگوی نیازهای زیستی و اجتماعی مختلف است. ساده ترین و شناخته شده ترین کاربرد آن سکونت یافتن و استقرار در آن است.این که ما در نقطه ای از کره زمین و در زیر یک سقف زندگی می کنیم و موقعیت خود را در این قسمت تثبیت می نماییم، شاید مهمترین کارکرد سکونت باشد. اما در عین حال مسکن برای تامین نیاز ما به امنیت نیز می باشد.
امنیت در مقابل تهدیدها و حوادث طبیعی و ایجاد یک حصار امن در مقابل تعدی ها و تجاوزهای دیگران.اما در عین حال استقرار یافتن در یک خانه به معنای قرار گرفتن در یک شبکه ای از مناسبات و پیوندهای اجتماعی نیز است.ما از طریق سکنا گزیدن عضوی از یک محله، منطقه، شهر و کشور می شویم.از این رو خانه همانند شناسنامه است. همانطور که ما برای احراز هویت و نشان دادن آن از کارت شناسایی استفاده می کنیم، استقرار در یک خانه نیز به گونه ای دیگر راهی برای ابراز هویت ماست.ما اغلب هنگامیکه می خواهیم از خودمان به نحو نزدیکتری سخن بگوییم ، آدرس سکونت خود را بیان می کنیم.دوستان نزدیک و بستگان معمولا آدرس خانه ما را دارند.ما نیز پایمان به خانه هایی باز می شود که ساکنانش را دوست می داریم و آنها را به رسمیت می شناسیم. همچنین هر خانه به مثابه ویترین و موزه ای است که ما در آن نمادها و نشانه های هویتی و شخصیت مان را به نمایش می گذاریم.شکل خانه ، موقعیت آن، مصالح و تزئینات داخلی خانه هر کدام نمادی است که دربردارنده ی معناهایی است که صاحبان خانه ها ، آنها را به مثابه پیام هایی درباره خودشان می دانند که به دیگران منتقل می سازند.این مقدمه را از آن حیث بیان کردم تا بگویم خانه تنها مجموعه ای از سنگ و سیمان و آهن نیست، بلکه از جنس معناست و تارهای درهم تنیده ای از معانی است که هویت و شخصیت و حیات اجتماعی ما را می سازد.
خانه تنها برای این نیست که در آن پناه بگیریم که اگر این گونه بود، شاید باید به جای خانه مانند پرندگان به آن لانه می گفتیم. با توجه به این رویکرد معنا گرایانه، می توان مسائل همسایگی را از این زاویه نگریست.همسایگی پیش از آنکه، کنار هم قرار گرفتن مجموعه ای از خانه ها و بناها باشد، قرار گرفتن مجموعه ای از واحدهای معنایی است که در کل شبکه ای از معانی را می سازد.این معانی گاه ممکن است با هم سازگار یا ناسازگار باشند.و یا گاه غنی و فربه و گاه ضعیف باشند.غنا و ضعف معنای همسایگی به چگونگی کیفیت مناسبات و تعاملات همسایگان و همچنین کیفیت خانه و محیط و محله بستگی دارد. در دوره های پیشامدرن خانه به مثابه فضای قدسی تلقی می شد. فضایی که در آن حریم مقدس خانواده شکل می گرفت و حریم خانه به منظور حفاظت و حراست از اعضای خانه در مقابل نامحرمان بود.
علاوه بر این خانه در آن دوران به شدت متاثر از ویژگی های اقلیمی، طبیعی و جغرافیایی بود.یعنی در هر منطقه خانه را بر اساس وضعیت آب و هوا و ویژگی های طبیعی آن می ساختند.اما در دوران مدرن به کمک تکنولوژی و فناوری های پیش رفته خانه چندان تابع طبیعت نیست.بلکه تولید انبوه خانه در آپارتمان ها و برج ها براساس الگوی مصالح و ابزارهای فناورانه ساخته می شود.بدین ترتیب آن خصلت قدسی و ملکوتی خانه تضعیف شده است. زیرا از یک سو نقش های خانوادگی تغییر یافته و از سویی دیگر فرایند عرفی و دنیوی شدن بر ارزش های متافیزیکی غلبه یافته است. در چنین شرایطی معنای همسایگی نیز دستخوش تغیراتی شده است. چرا که دیگر افراد آن حس تعلق به خانه را ندارند، زیرا در طول زمان در حال جابجایی از خانه ای به خانه ی دیگر هستند و به طور کلی هم وقتی زیادی در خانه صرف نمی کنند.
در حالیکه در گذشته مردم اغلب برای تمام عمر در خانه ای که به دنیا می آمدند، زندگی می کردند.ثبات در خانه و استقرار یافتن طولانی مدت در یک مکان پیامدهای گسترده ای برای روابط همسایگی داشت.اعضای یک محله همدیگر را می شناختند و روابط چهره به چهره داشتند و ارتباط میانشان بسیار نزدیک تر و صمیمی تر بود. اما در شرایط مدرن و امروزه اساسا امکان شکل گیری شرایط عمیق همسایگی وجود ندارد.علاوه بر این در جابجایی های متعدد و آپارتمان نشینی افراد بیش از آنکه همسایه ی یکدیگر باشند، به منزله ی مسافرانی هستند که برای مدتی کوتاه در مجاورت یکدیگر بر حسب تصادف قرار گرفته اند.در این شرایط دیگر نمی توانند همسایه ی یکدیگر باشند.چرا که کسی در سایه ی دیگری زندگی نمی کند. همسایگی یعنی در پرتو دیگری زیستن و از کمک های یکدیگر برخوردار شدن و به معنای بودن در زیر یک چتر است.اما امروزه خانه آن معنای قدیمی خود را از دست داده است و آپارتمان نشینی به معنای یک فضای لوکس در نظر گرفته می شود.
بدین ترتیب در کنار هم بودن خانه ها در یک برج نمی تواند به همزیستی یا همسایگی از نوع سنتی آن منجر شود.همچنین محیط یا محله نیز فاقد ویژگی هایی است که بتواند هویت های محله ای ایجاد کند.برای مثال در شهر تهران کمتر محله ای را می شناسیم که بتوان آنرا دارای هویت محله ای غنی، پایدار و نافذ در میان ساکنان دانست.
محله های تهران به نحو شتابانی دائما در حال تغییر و دگرگونی هستند.نه تنها سکنه ی آنان، بلکه معماری فضای محله ای محلات نیز همواره دستخوش دگرگونی است.نتیجه ی این تغییرات اینست که ساکنان محله قادر به برساختن یک هویت محله ای از هویت منطقه ای خود در وضعیت سیال و متغیر همسایگی و جابجایی افراد در آپارتمان ها نیستند.
اساسا محلات با تحولات فرهنگی واجتماعی در حال حاضر، نهادهایی را که امکان برقراری ارتباط میان هم محله ای ها را در گذشته فراهم می کرد، از دست داده اند.نهادهایی مانند حمام عمومی، قهوه خانه ها، تکایا، مساجد و محیط های محله ای که امکان گردهمایی اعضای محله را ایجاد می کرد.گرچه اخیرا شهرداری اقدام به ایجاد پاتوق ها و مکان هایی به عنوان سرای محله کرده است اما به هر حال تحولات همسایگی تضعیف همسایگی را به دنبال داشته است.
عموما پیوندهای همسایگی نیازمند محیط های ارزشی است که ارزش های اجتماع گرایانه بر ارزش های فردگرایانه غلبه داشته باشد.بررسی هایی که تا کنون محققان علوم اجتماعی مختلف انجام داده اند، نشان می دهد فردگرایی و ارزش های فردگرایانه در جامعه ایران رو به توسعه بوده است. از نگاه یک شهروند امروزی ایران استقلال فردی، خوشبختی، تامین اجتماعی، موفقیت و پی جویی خواست های فردی مهمترین ارزش های او محسوب می شود. اگر این تحول ارزشی را بپذیریم که ارزش های فردگرایانه بر ارزش های جمع گرایانه غلبه یافته اند، می تون گفت ضعف پیوندهای همسایگی از پیامدهای این جایگزینی است.نکته دیگر اینست که پیوندهای همسایگی برخی از کارکردهای خود را از دست داده اند.در واقع آن حمایت اجتماعی که در گذشته از طرف همسایگان انجام می شد و یا فعالیت های مشترکی که از طریق آن همسایگان می توانستند در بهبود زندگی به یکدیگر کمک کنند، امروزه توسط نهادهای اجتماعی مانند بانک، مدرسه، دانشگاه، موسسات عمومی و خدماتی انجام می شود. شهر نشینی به ویژه در کلان شهرها ایجاب می کندکه پیوندهای همسایگی به شیوه ی سنتی دیگر استمرار نیابد. یکی ار ویژگی های شهر ناهمگنی است.تفاوت شهر در مقابل روستا همین است که در روستا مجموعه ای از جمعیتی زندگی می کنند که از ویژگی های قومی، زبانی، مذهبی و هویتی یکسان برخوردارند.اما در شهر افراد و گروهها ناهمگن در کنار هم اقامت می کنند که با یکدیگر تفاوت های فرهنگی و فاصله های اجتماعی دارند.این ناهمگنی به مقدار زیادی زمینه مناسب برای توسعه روابط چهره به چهره و همسایگی را از بین می برد یا تضعیف می کند. یکی دیگر از نکات مهم در این زمینه، مسئله ی اعتماد اجتماعی است.در گذشته افراد در محلات یکدیگر را می شناختند و عموما پیوندهای قومی، زبانی، مذهبی و فرهنگی افراد را به هم پیوند می داد و ضریب اعتماد اجتماعی افراد بسیار بالا بود.بدین ترتیب امنیت اجتماعی در بین افراد و همسایه ها بالا بود.اما امروزه جای آن اعتماد اجتماعی سنتی را اصل «بی تفاوتی مدنی» گرفته است. بی تفاوتی مدنی به افراد حکم می کند در زندگی دیگر شهروندان دخالت نکنند و نسبت به زندگی و رفتارهای دیگران نوعی بی تفاوتی از خود نشان دهند. این اصلی است که به کمک آن میلیون ها نفر ناهمگون بصورت مسالمت آمیز در کنار هم زندگی می کنند بدین ترتیب زندگی آرامی برای آنان ایجاد کرده است.
روابط سنتی همسایگی نمی تواند با این اصل سازگار باشد.زیرا روابط چهره به چهره باعث گسترش مداخله ی افراد در زندگی یکدیگر می گردد. در کنار این تحولات می توان به دلیل دیگری نیز اشاره کرد که ماهیت همسایگی در آپارتمان ها را دستخوش تغییر کرده است.و آن مسئله ی گسترش مشغله ها، سرگرمی ها و الزامات محدودیت آفرین شغلی و حرفه ای افراد است.امروزه همه ی افراد برای تامین مایحتاج و پاسخ گویی به نیازهای شهری خود شدیدا پرمشغله و کم فرصت هستند و این نیز دلیلی می شود که روابط رو در روی افراد تضعیف شود.
به رغم تحولاتی که ذکر شد ، گونه های جدیدی از هم همسایگی در حال ظهور است که شاید بتوان گفت به نوعی جایگزین روابط سنتی همسایگی می شود.یکی از این گونه ها را می توان همسایگی مجازی نامید. در این همسایگی، از طریق اینترنت، تلویزیون و ماهواره در زندگی همدیگر حضور می یابیم.سریالها و فیلمها، داستانها و رمانها همگی بازنمایی های روشن و شفافی از آنچه درون خانه ها می گذرد ، برای ما به تصویر می کشد.
گذشته از اینها از طریق ارتباطات اینترنتی و چت روم ها مناسبات اجتماعی افراد گسترش یافته است.در واقع همسایگی صورتی از پیوند مکانی بین انسانهاست اما با توسعه ی پیوندهای مجازی و رسمیت مفهومی از زمان بجای مفهومی از مکان، عملا دیگر لزومی ندارد که افراد برای همسایگی حتما مجاورت مکانی داشته باشند.ممکن است همسایه من فردی در برزیل، فرانسه یا جهان عرب باشد و من هر روز از طزیق چت روم ها با او به گفتگو بپردازم و از طریق وبکم ها تصاویر یکدیگر را ببینیم. مقصود من از بیان این نکته اینست که کاهش پیوندهای همسایگی مکانی به معنای کاهش تعاملات و مناسبات انسانی نیست.بلکه بالعکس مناسبات انسانی به کمک تکنولوژی به صورت کمی و کیفی افزایش یافته است و اگر انسان امروز از چیزی رنج می برد، تراکم منتاسبات است نه کاهش ارتباطات اجتماعی.حتی می توان گفت همسایگی مجازی از طریق اینترنت مزیتهایی دارد همچون، آرامش و آسایش بیشتر افراد، وجود محیطهای آزادتر و دموکراتیک تر، عدم وجود تعطیلات و اینکه قوانین تقویم ها در آن حکومت نمی کند.بنابراین افراد هر زمان که مایل باشند می تونند با همسایگان مجازی خود به بحث و گفتگو بپردازند. از این منظر همسایگی مبتنی بر مجاورت مکانی، مقوله ای کاملا زمان بند است و ما تنها در ساعات مشخصی می توانیم با همسایگان خود ارتباط داشته باشیم.
دکتر نعمت الله فاضلی
منبع : فرهنگ‌شناسی


همچنین مشاهده کنید