یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

سعدی و زهد ریایی


سعدی و زهد ریایی
عرفان و تصوف که طریق معرفت و آمیخته با دین وارشاد به سوی کمالات است، در قرن هفتم و هشتم در ایران گسترش یافت وگاه نیز به شکل افراطی روی نمود چنان که به پیدایش و خانقاه‌های گوناگون منجر گردید.
در این ایام نیز از آن جا که مردم در ناامیدی حاصل از حملات وحشیانه مغول به سر می‌بردند، بدین مسلک اعتقاد وافر داشتند و به همین دلیل نیز عرفان و تصوف علاوه بر شیوه وجد و حال، به شیوه علمی نیز مورد توجه قرار گرفت، چنان که عارفان و مشایخ بزرگ به خلق آثاری از این دست پرداختند. هم چنین با نقل مکان عارفان به دیگر سرزمین‌ها، عرفان و تصوف به مناطقی چون روم ، شام و هند نیز رواج یافت، اما در این میان نیز از همان نخست زاهدنمایی و زهد ریایی بدین مسلک رخنه یافت .
بزرگان تصوف خود را مقید می‌دانستند که تعلیمات خود را درقالب نظم و نثر به صور مختلف بیان نمایند. در همین راستا نیز زاهدنمایی و ستیز با آن در این گونه آثار ادبی واز جمله کلیات سعدی _علیه الرحمه_ به وفور یافت می شود.
سعدی در کلیات خویش هم چنان که عارفان واقعی را می‌شناساند و مقام و مرتبه آنان را در خور ستایش و مدح می یابد، زاهدنمایان و زهدریایی آنان را سخت نکوهش می کند وسرانجامشان را جز هلاک و نابودی نمی داند چرا که وی معتقداست که: برِ عارفان جز خدا هیچ نیست و عارفان حقیقی را مجرد به معنی نه عارف به دلق می‌داند. او با جهان‌بینی گسترده خویش عرفان را به همراه تامل و تفکر می‌پذیرد و در این راستا طریقت را به جز خدمت خلق نمی‌داند و بر آن اعتقاد است که تکلف بر مرد درویش نیست و اظهار می دارد که:
عابد و زاهد وصوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست
سعدی که عصاره دانش و بینش عصر خود و پیش از خود است ، ساختار کلامش از سازه‌های اجتماعی عصرش منشاء می گیرد. در واقع بر آن است تا به ویژه در گلستان وقایع عصر خویش را آن چنان که هست، توصیف نماید . وی در لابه لای حکایت‌هایش معانیی را القا می‌کند که از اندیشه و وقایع عصرش سرچشمه گرفته است و ما که نگاشته‌هایش را گواه تاریخی عصرش می‌دانیم، از رفتارها ی نامتعادل زاهدنمایان به ضعف اخلاقی و شخصیتی آنان و منطق نادرست حاکم پی می‌بریم.
مفاهیمی که در پس عبارات وی نهفته است، جنبه‌های متفاوت وقایع حاکم بر جامعه بوده و بدین جهت وی در مقام نکوهش سستی‌های اخلاقی و ستایش از ارزش‌های اخلاقی برآمده است .
در باب پنجم از حکایات بوستان، سعدی به شرح حکایتی می پردازد:
شنیدم که نابالغی روزه داشت
به صد محنت آورد روزی به چاشت
به کتّابش آن روز سائق نبرد
بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد
پدر دیده بوسید و مادر سرش
فشاندند بادام و زر بر سرش
چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز
فتاد اندر او زآتش معده سوز
به دل گفت اگر لقمه چندی خورم
چه داند پدر غیب یا مادرم؟
چو روی پسر در پدر بود و قوم
نهان خورد و پیدا به سر برد صوم
که داند چو در بند حق نیستی
اگر بی وضو در نماز ایستی؟
پس این پیر از آن طفل نادان تر است
که از بهر مردم به طاعت در است
کلید درِ دوزخ است آن نماز
که در چشم مردم گزاری دراز
اگر جز به حق می‌رود جاده ات
در آتش فشانند سجاده ات
ودر جای دیگر نیز می آورد:
«پادشاهی عابدی را طلب کرد. عابد اندیشید که دارویی بخورم تا ضعیف شوم مگر اعتقاد در حق من زیادت شود. آورده اند که داروی قاتل بخورد و بمرد!
آن‌که چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود هم چو پیاز
پارسایان روی در مخلوق
پشت بر قبله می کنند نماز»
و در این جاست که صفای باطن و جمعیت خاطر که انتظار سعدی از زاهدان است، به خودنمایی و خودپرستی و هلاکت می انجامد، چنان که:
«یکی از مشایخ شام را پرسیدند که حقیقت تصوف چیست؟ گفت: پیش از این در جهان طایفه‌هایی بودند به صورت پراکنده و به معنی جمع. امروز قومی‌اند به ظاهر جمع و به باطن پریشان».
اما آن‌چه که در خور تأمل است، آن است که عدم تعادل مناسبات اجتماعی که در قرن هفتم وجود داشته، هم اینک پس از گذر قرن ها هم چنان به سختی بر جامعه وسنن آن حاکم است و تمامی آن«دیگر گونع نمایی هایی»که پیوسته از جانب حکیمانی چون سعدی مورد نکوهش قرار گرفته، هم چنان بر مدار خویش استوار است و پس از گذر قرن ها به حقیقت نپیوسته است. با این همه ما نیز چون سعدی به تحقق این مدینه فاضله دل بسته‌ایم؛ مدینه‌ای که در آن سالکان طریقش در بحر معنی غرقند.
عجب داری از سالکان طریق
که باشند در بحر معنی غریق
زسودای جانان به جان مشتعل
به یاد حبیب از جهان مشتغل
به یاد حـق ازخـلق بـگریخته
چنان مست ساقی که می ریخته
نـشایـد بـه دارو دوا کـردشـان
سـحرها بـگرینـد چـندان کـه آب
فرو شوید از دیده شان کحل خواب
می صاف وحدت کسی نـوش کرد
که دنـیا و عقـبی فرامـوش کـرد
فرح نیازکار