یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

گدازه های آتشین عشق به خود


گدازه های آتشین عشق به خود
ویژگی بنیادین و هسته شخصیت افراد دچار اختلال و صفات (ویژگی های) شخصیتی خودشیفته این است که اینها با خودبزرگ بینی احساس و گمان می کنند که آدم بسیار مهمی هستند و به دلایلی مانند ندارند. (گاه- بیشتر در حالات صفات- ممکن است واقعاً آدم های بی نظیر و موفقی هم باشند.)
خطر و احتمال وقوع این اختلال در فرزندان افراد مبتلا ممکن است بیشتر از دیگران باشد، چون آنها احساس غیرواقع بینانه همه کارتوانی و ابرتوانایی، خودبزرگ بینی، زیبا و باهوش بودن را در ذهن فرزندان خود می کارند. شمار افراد دچار این «اختلال»، هر روز بیشتر از دیروز گزارش می شود.
افراد دچار اختلال و صفات شخصیتی خودشیفته، احساس خودبزرگ بینانه غیرمنطقی می کنند و خود را آدم های مهم و استثنایی و یگانه (منحصر به فرد) برمی شمارند که دیگران باید به گونه ویژه یی با آنها رفتار کنند. احساس برحق و برتر بودن آنها کاملاً چشمگیر است.
افراد دچار «اختلال» یا «صفات» شخصیتی خودشیفته (همچون افراد دچار اختلال یا صفات شخصیتی پارانوئید) تاب و تحمل و توانایی پذیرش انتقاد را ندارند و از اینکه «هر کسی» به خود اجازه انتقاد کردن از آنها را بدهد، بسیار خشمگین شده یا گاه (همچون افراد دچار اختلال یا صفات شخصیتی اسکیزوئید) نسبت به انتقادها بی اعتنایی کامل از خود نشان می دهند.
آنها فقط نظر خود را قبول دارند و اغلب در طمع به چنگ آوردن شهرت و قدرت و ثروت بادآورده هستند. روابط آنها شکننده است و چون به قواعد مرسوم رفتار در اجتماع تن نمی دهند، ممکن است خون دیگران را به جوش آورند. کردار استثمارگرایانه در روابط بین فردی شان چیز کاملاً پیش پا افتاده و رایجی است. اینها نمی توانند از خود همدلی نشان دهند و تنها برای دستیابی به اهداف خودخواهانه خودشان تظاهر به همدلی و همدردی می کنند.
اعتماد به نفس اینان شکننده است، در حالی که به ظاهر از سوی اجتماع، اغلب نیرومند و استوار ارزیابی می شوند و به همین دلیل مستعد دچار شدن به افسردگی (به ویژه در سنین میانسالی و سالخوردگی) هستند.
مشکلات بین فردی و حرفه یی (شغلی)، از دست دادن محبت و حمایت دیگران و طرد و ترک شدن از سوی آنها از جمله فشارهای روانی شایعی است که خودشیفته ها با رفتارشان برای خودشان پدید می آورند و همین فشارها و تنش ها درست همان هایی هستند که اینها نمی توانند از پس شان برآیند. این گونه دردسرها را در واقع می توان همان گدازه های آتشین شیفتگی شیداگونه و عشق پرشور اینان به خویشتن شان دانست،
واقعیت بسیار مهم و خطیری که گهگاه حتی از سوی روانشناسان، روانپزشکان و روانکاوان نیز نادیده گرفته می شود، این است که اغلب صفات شخصیت های مرزی (بوردرلاین)، نمایشگر (هیستریونیک) و ضداجتماعی (آنتی سوشیال) همزمان با اختلال شخصیت خودشیفته (نارسیسیستیک) در یک فرد دچار اختلال یا صفات پررنگ شخصیتی خودشیفته (نارسیسیستیک) وجود دارد.
به طور کلی در هر یک از شخصیت های کلاستر (دسته) B - شامل نمایشگر (هیستریونیک)، مرزی-آشفته (بوردرلاین)، ضداجتماعی و مردم ستیز (آنتی سوشیال) و خودشیفته (نارسیسیستیک)- اجزا و صفات سه شخصیت دیگر کلاستر B نیز در اندازه های متفاوت از صفت (TRAIT) تا اختلال (DISORDER) نمایان و چشمگیر دیده می شود. این نکته نمایان و عیان سبب می شود که تشخیص افتراقی این چهار شخصیت از یکدیگر بسیار دشوار و در موارد فراوانی در عمل ناممکن شود. در واقع آگاهی داشتن به موارد زیر می تواند در تشخیص افتراقی این چهار شخصیت از یکدیگر سودمند و اثربخش باشد؛
۱) افراد دچار صفات و اختلال شخصیت خودشیفته کمتر از بیماران دچار صفات و اختلال شخصیت مرزی- آشفته (بوردرلاین) اضطراب دارند، زندگی شان کمتر آشوبناک و آشفته است و کمتر نیز به خودکشی دست می زنند.
۲) در بیماران دچار صفات پررنگ و اختلال شخصیت ضداجتماعی- مردم ستیز (آنتی سوشیال)، پیشینه رفتار تکانشی (ایمپالسیو) وجود دارد که اغلب به سوءمصرف الکل و دیگر مواد محرک و مخدر می انجامد و سبب گرفتاری های مکرر قانونی می شود.
۳) در بیماران دچار صفات پررنگ و اختلال شخصیت نمایشگر (هیستریونیک)، ویژگی هایی از دست انداختن و سر کار گذاشتن دیگران در روابط بین فردی دیده می شود که با آنچه در بیماران مبتلا به صفات پررنگ و اختلال شخصیت خودشیفته دیده می شود، شباهت دارد.
بیماران دچار صفات پررنگ و اختلال شخصیت خودشیفته همچون بیماران مبتلا به صفات پررنگ و اختلال شخصیت نمایشگر (هیستریونیک) نمی توانند پیری و فرسوده شدن را تاب بیاورند، چون زیبایی، توانایی، قدرت و دیگر مزایای جوانی برایشان بسیار مهم است و اینان دودستی به اینها چسبیده و چنگ یازیده اند. به همین دلیل خودشیفته ها در برابر بحران های میانسالی آسیب پذیرتر از دیگران هستند.
زنان میانسال خودشیفته به رژیم ها، ورزش ها، درمان های هورمونی مجاز و نامجاز و جراحی های چین و چروک برداری و... روی می آورند و مردان خودشیفته نیز به رنگ کردن مداوم بخشی یا همه موهای سر و حتی دست و سینه خود می پردازند.
کامیابی ها و دستیابی های تحصیلی، حرفه یی، اجتماعی و اقتصادی در افراد دچار اختلال شخصیت خودشیفته (نارسیسیستیک) بیشتر از دیگر اختلالات شخصیت است. اختلال شخصیت خودشیفته می تواند با اختلالات شخصیت مرزی- آشوبناک، جامعه ستیز، نمایشگر و بدگمان همزمان و همراه شده و به گونه شخصیت آمیخته به هم خود را نمایان سازد. این اختلال شخصیت را باید از اختلال شخصیت های جامعه ستیز (آنتی سوشیال)، مرزی- آشوبناک (بوردرلاین)، نمایشگر (هیستریونیک)، نظام مند- قانون مدار (وسواسی- جبری)، بدگمان (پارانوئید) و درخودمانده- تنهایی گزین (اسکیزوئید) باز شناخت؛ چرا که این شخصیت ها می توانند بسیار شبیه به شخصیت خودشیفته نمایان شوند و نیز چگونگی ابراز ویژگی ها و اختلالات شخصیت خودشیفته نیز می تواند بسیار همانند آنها باشد.
در بخش «سرشت»، شخصیت نارسیسیستیک با نوجویی (تازه خواهی و تنوع طلبی)، آسیب گریزی، پاداش مداری و پشتکار بالا شناخته می شود. در بخش «منش» هم با خودراه بری بالا، خودفراروی اندک و همکاری کم آشکار می شود.
این همکاری اندک به الگویی می انجامد که مرزی ژرف و سترگ میان کامیابی در رفتارهای فردی با کردارهای اجتماعی پدید می آورد. درست همانند سرزمین ما که در بسیاری از ورزش های تکی (انفرادی) جهانی و المپیک قهرمانان مدال آوری داشته است، اما در عرصه ورزش های گروهی (تیمی)- که همکاری و کوشش گروهی حرف نخست را می زند- سراغ مدال و رسیدن به نیمه نهایی را تنها می توان هر از چند سال گرفت؛ البته آن هم فقط و فقط در رقابت های گوشه (غرب) آسیایی و آسیایی و نه جهانی یا المپیک،
آیا همین واقعیت، آیینه تمام نمای نارسیسیسم پررنگ و بیمارگونه ما ایرانیان نیست؟ ای کاش سده ها و دهه ها پیش از اکنون، برای این نارسیسیسم پررنگ و فراگیرمان به پرسشگری و چاره جویی پرداخته بودیم تا بیگانگان در زیر پوست این «خودگسترانیده شده» با ریا و دروغ، باد غرور و خودبزرگ بینی و لاف و گزاف نمی دمیدند و پوست، آسان از پیکرمان به در نمی کندند، به باور من، جناب «ادوارد براون» در این باد دمیدن به زیر پوستین ما ایرانیان از همه استادتر بوده اند. بگذریم که در رهگذر رعیتی و خوش خدمتی ملکه کبیر، از بابت قدر دیدن و بر صدر نشانده شدن بر خوان ساز و آهنگ و شعر و شراب از سوی بزرگان و روشنفکران ایران، آلوده بنگ و افیون ناب شدند،
به طور کلی و صرف نظر از جنسیت، به چنگ آوردن و چیره شدن بر خودشیفته ها یا دستیابی به پشتیبانی و نیرومندی آنها برای هر نارسیسیسمی بسیار ارضاکننده می تواند باشد. از این رو و همچنین به دلیل توانمندی و کامیابی های تحصیلی، حرفه یی و اجتماعی افراد نارسیسیستیک در نخستین روزها و ماه ها بسیار گیرا و پرکشش اند، اما به تدریج دشواری ارتباط با خود سترگ شده آنها رخ می نمایاند. امکان درگیری خودشیفته ها با دیگر شخصیت هایی که زیربخش و هسته خودشیفتگی گرانباری دارند، فراوان است چرا که از قدیم گفته اند دو پادشاه در یک ملک نگنجند.
از این رو شخصیت های خودشیفته با همدیگر و نیز دیگر شخصیت های کلاستر B- نمایشگر (هیستریونیک)، مرزی- آشوبناک (بوردرلاین) و جامعه ستیز (آنتی سوشیال)- و همچنین شخصیت های نظام مند- قانون مدار ( وسواسی- جبری)، بدگمان (پارانوئید) و درخودمانده (اسکیزوئید) و البته پرخاشگر- منفعل (منفی کار، پسیو- اگرسیو) دشواری ها و درگیری های فراوانی پیدا می کنند. مگر آن هنگام که خودشیفته یگانه راز بقا و دستیابی به بلندپروازی هایش را فرآیند دفاعی «همانندسازی با نیرومند پرخاشگر» دریابد که در چنین هنگامی به جای ستایش از خویش به پرستش خداوندگار مکتب خود می پردازد که در سترگ شدن افسانه وار خداوندگار استثنایی رازی است که آن همانا بزرگ و برجسته شدن شاگردان و مریدان استوار و فداکار آنان است،
خودشیفته ها از آنجا که خود را بیش از اندازه مهم و استثنایی می پندارند، از پذیرفتن هیچ حرفه، جایگاه و مقامی هراس و نگرانی به خود راه نمی دهند؛ از این رو ممکن است یک بیمار دچار اختلال یا ویژگی های پررنگ شخصیتی خودشیفته (نارسیسیستیک) کلکسیون ناهمخوان و شگفت انگیزی در پیشینه کاری خود داشته باشد که از پیشخدمتی آغاز شده و به مدیر کلی چندین و چند اداره جور واجور و ناهماهنگ با یکدیگر در پیش و پس از بازنشستگی پایان یابد. دور از انتظار نیست که چنین فردی با ثروتی اندوخته از این گذر، سرگرمی واپسین روزهای زندگی اش رتق و فتق امور کارخانه های شخصی یا جابه جا کردن سهام های خصوصی اش باشد.
اینان به آسانی از تن و روان دیگران پله های نردبان جاه خواهی و بلندپروازی می سازند و در راه دستیابی به کامیابی های مورد آرزوی خود بی هیچ احساس گناه یا عذاب وجدان پا بر سر آنها می گذارند و زیر گام خود له شان می کنند. خودشیفته ها آن هنگام که به جایگاه و مقامی (ولو ناچیز و زودگذر) دست پیدا می کنند، دست ها را تا شانه می گسترانند تا سر دیگران بدان ها گیر کرده، کسی بالاتر و سربلندتر از شانه آنان نشود. وابستگی خانوادگی، گروهی، تیمی، حزبی و حتی رابطه استاد و شاگردی هم نمی تواند از این الگوی چیره در کردار اجتماعی و همکاری اختلال شخصیت های کلاستر B (آتشدان بزرگ) پیشگیری کند. برای استاد دچار خودشیفتگی بیمارگونه، شاگرد نه نخستین یاور، که خطرناک ترین رقیب است.
پیشتر یادآور شدم آن هنگام که بنا باشد از خودشیفتگی سخن گوییم، نخست باید خودشیفتگی لازم و سالم را از خودشیفتگی بیمارگونه جدا کنیم. خودشیفتگی در اندازه های نرمال سبب پاسداری از خویشتن، بقا و پیشرفت می شود. فرد همزمان با آنکه به حفظ و ارتقای خود می اندیشد، به آسانی با دیگران همدلی می کند و آنان را در رفع دشواری های زندگی شان یاری می دهد. خودشیفتگی مثبت و سالم هرگز به فرو داشتن و زیر پرسش بردن حرمت و کرامت دیگران نمی پردازد و بدان ها بسان پله هایی برای بالا رفتن از نردبان قدرت و ثروت و شهرت و موفقیت نمی نگرد. اعتماد به نفس اینان منطقی و واقع بینانه بوده و به مرزها و اندازه های روان پریشانه(سایکوتیک) نمی رسد. لازمه اعتماد به نفس این گونه افراد نرمال، له شدن و تحقیر و بی ارزش شدن دیگران نیست. خودشیفتگی اینان از اندازه ویژگی (Trait) فراتر نمی رود. اینان به جای حسادت بیمارگونه و خشم، دارای مهر انسانی سرشار و عاطفه یی ژرف و سترگ هستند. آنچه در اندیشمندان و نخبگانی همچون «خیام»، «فردوسی»، «فروغ فرخزاد» و... خود را آشکار می سازد ، خودشیفتگی مثبت، خودشکوفا، سالم، آفریننده و توانمند است. اما راهبردهای سازگارانه خودشیفتگی بیمارگونه(اختلال یا ویژگی پررنگ و آزاررسان شخصیت خودشیفته) در این چارچوب ها و اندازه های خودشکوفا و خوددار باقی نمی ماند. بیمار دچار خودشیفتگی بیمارگونه، از راهبردهای سازگارانه گوناگونی سود می جوید تا به گمان ها و رویاهای بلندپروازانه و ابرتوان خود پرده یی از واقعیت ببخشد. از جمله این راهبردهای سازگارانه، «تقویت و نیرومندسازی خویشتن»، «پاسداری از خویشتن» و «گسترانیدن خویشتن» است. با سود جستن از راهبرد «تقویت و نیرومندسازی خویشتن» فرد کوشش می کند تا به جایگاه ویژه و یگانه یی دست یابد تا «آدم خاص و بی همتایی» شود تا مورد ستایش و بزرگداشت دیگران قرار گیرد. با به کار بستن راهبرد «پاسداری از خویشتن»، فرد می کوشد تا خودش را در جایگاهی قرار دهد که هیچ پسخوراند منفی و ناخوشایندی دریافت نکند و با یاری گرفتن از راهبرد «گسترانیدن خویشتن» نیز بر آن است که خویشتن نه چندان بزرگ خود را گسترانیده، سترگی بخشد. در حالی که خودشیفته یی که بیشتر از «تقویت و نیرومندسازی خویشتن» سود می جوید، خود را با ایستار (موقعیت) کنونی خودش سازگار و هماهنگ می بیند و همان را پذیرفته و به دیگران می شناساند. راهبردهای رفتاری فرد دچار اختلال یا ویژگی های پررنگ خودشیفته (نارسیسیستیک) با دیگران به دو گونه است؛ انتقاد و تحقیر و بی ارزش کردن یا چاپلوسی، تملق و ستایش کردن. یعنی یا برای ایمن ماندن از ارزیابی و قضاوت دیگران، به آنها یورش برده و آنها را بی ارزش می کند تا نقد آنها درباره او پذیرفته نشود، یا اینکه از آغاز دیگران را مقهور و مفتون چاپلوسی و زبان بازی خود می کند. در واقع همه احساسات، اندیشه ها و کردارهای یک بیمار دچار اختلال یا ویژگی های پررنگ و آزاررسان شخصیت خودشیفته بر این بنیان و طرحواره شناختی است که او آدم بی همتا و یگانه یی است. او در همان حال که به شدت به کامیابی های دیگران حسادت فراوان می کند، خواستار مورد ستایش و چه بسا پرستش قرار گرفتن از سوی دیگران است. طرحواره دیگر این گونه بیماران خودشیفته، این اندیشه بنیادین و چیره است که دیگران اصولاً آدم های ارزشمند و قابل تاملی نیستند. اما فرد دچار اختلال یا ویژگی های پررنگ و آزاررسان شخصیت خودشیفته بدین اصل برهم کنش اجتماعی آگاه نیست که آن گاه که آدم ها از سوی خودشیفته ها درک نشوند، از یک جا دیگر نمی توانند همراه با آنها به پیش روند و آهسته آهسته خودشان را کنار می کشند. فرد دچار خودشیفتگی بیمارگونه آن هنگام ممکن است کسی را درک کند که تنها پای سود و منفعتی برای خودش در میان باشد، نه اینکه برای آن همدلی داشته باشد تا احساس دیگران بهتر شده، تنش و ناآسودگی شان کاهش یابد.
اختلال شخصیت خودشیفته، بیماری کهن خودکامگان و مستبدان تاریخ است. در هنگامه پیروزی و چیرگی، خود را برتر و بالاتر از همه چیز و همه کس می دانند و دیگران را به حساب نمی آورند. کافی است کسی به خود جرات کم ترین انتقاد بدهد یا جسارت خودداری از ستایش و پرستش داشته باشد، همان خطا برای دستگیری و مجازات او، تا اندازه خرد شدن روانی، و حتی حذف و نابودی فیزیکی اش کافی است. اما آن گاه که زمانه حکمرانی اینان، بر پایه قانون و روال همیشگی تاریخ، رو به افول و زوال می گذارد، دچار «کابوس نیستی و هراس از مرگ» تا اندازه روان پریشی(سایکوز) می شوند. این واقعیت را آشکارا می توان در فیلم «سقوط» ساخته زیبا، گیرا و ماندگار الیور هیرش پیگل به تماشا نشست؛ فیلمی که جزییات ۱۲ روز پایانی زندگی آدولف هیتلر را در پناهگاه زیرزمینی برلین تا هنگام خودکشی، بر پایه مستندات و شواهد عینی تاریخی به تصویر کشیده است.هر چند فیلم قدیمی «دزیره » هم پیش از آن، فرجام تیره و نگون بختانه ناپلئون بناپارت را برایمان به یادگار گذاشته بود. پیامد نارسیسیسم پررنگ ناپلئون و هیتلر برای ملت های فرانسه و آلمان تا اندازه یی در این دو فیلم به نمایش گذاشته شده است.
از این دو فیلم به خوبی می توان بنا بر راهبرد و مکتب « فیلم درمانی»، که چندی است سومین دهه بنیان نهاده شدنش را پشت سر گذاشته است، برای شناساندن و به بینش رساندن درباره شخصیت پررنگ و مختل خودشیفته (نارسیسیستیک) سود جست.در طول تاریخ، بارها و بارها، خودکامگان با احساسات و اندیشه های سرشار از خودبزرگ بینی، ابرتوانایی و اعتماد به نفس بالا و بیش از اندازه شان بارها از مرز نوروز- سایکوز فراتر رفته و پا به دنیای روان پریشی (سایکوز) گذاشته و پیامدهای دشوار و فرجام ناگوار برای ملت خویش به ارمغان آورده اند که جز خرد و خوار و فروداشته (تحقیر) شدن به زیر گام های لشکر و سپاه بیگانه و فقر و فساد و فحشا نبوده است.
بسیاری از روانپزشکان اختلالات و ویژگی های پررنگ شخصیتی کلاسترB - شامل خودشیفته (نارسیسیستیک)، نمایشگر (هیستریونیک)، مرزی- آشوبناک (بوردرلاین) و جامعه ستیز (آنتی سوشیال)- را جزء «پیوستار خلقی دوقطبی (مانیک-دپرسیو)» و «اختلالات خلقی دوقطبی نرم» برمی شمارند. این گونه است که اعتماد به نفس، خودشیفتگی، خودبزرگ بینی و گمان های ابرتوانانه خودکامگان خودشیفته از مرز نوسانات معمول و نرمال پا به دنیای ماوراء شیداگونه و سوپرمن مدارانه می گذارد. دنیایی که خلق بالا و انرژی سرشار حالات شیدایی در آن، اندیشه در ذهن و سخن بر زبان می آورد و مردمان و بلکه جهانی را به کام آتش و دود و خون و نیستی و نابودی فرو می برد. این خودکامگان به ظاهر ابرتوان همانند همه شخصیت های پررنگ و مختل خودشیفته، گریزی همیشگی و البته نافرجام از مرگ دارند. اینان آن هنگام که خود را در برابر مرگ و نابودی درمانده می یابند، از آن باک ندارند که مردمان به زنجیرکشیده زیردست شان را همراه و هم سرنوشت گذر تلخ و دردناک خویش کنند. دیگی که برای آنان نجوشد، زهرآب در آن بجوشد، نارسیسیستیک ها پس از نمایشگرها، جامعه ستیزها، مرزی- آشوبناک ها چهارمین شخصیتی هستند که درگیر روابط عاطفی- جنسی فرا (خارج) زناشویی می شوند. پس از اینان شخصیت های وابسته قرار می گیرند که این به سبب پاداش مداری و نیز نوجویی بالای اینان است هر چند آسیب گریزی شخصیت های وابسته، همانند شخصیت های مرزی- آشوبناک، چندان اندک نیست.
البته در موارد خودشیفتگی ژرف و گرانبار ممکن است فرد هرگز شخصی را شایسته همسری و پیمان زناشویی بستن با خود نداند و فقط در هنگامه تنهایی پیری و بیماری یا همچون «هیتلر» درست در پیشگاه مرگ تن به ازدواج با دیگری دهد. دستیابی ها و کامیابی های حرفه یی، آکادمیک، اجتماعی و فرهنگی چنین خودشیفته هایی این پندار و کردار شبه روان پریشانه را پشتیبانی می کند. ممکن است برای مردان این چنین خودشیفته یی تشخیص همزمان «اختلال دن ژوانیسم» مطرح باشد که درمانده ساز ترین باتلاق زناشویی برای زنان نگون بختی است که ناآگاهانه دل به این دن ژوان های نیرنگ باز بسته اند. باتلاق ژرف و فروبرنده یی که جدایی و طلاق یگانه راه نجات از آن است.
خودشیفته ها راضی به ازدواج با هر کسی نمی شوند؛ اینان با سود جستن از راهبرد سازگاری «تقویت و نیرومندسازی خویشتن» می کوشند همزمان با دستیابی به جایگاه حرفه یی، اجتماعی و فرهنگی ویژه و یگانه، ازدواج خاص و شکوهمندی انجام دهند تا مورد رشک و حسرت یا ستایش دیگران باشند. «پری چهر مه وش و سیمین بر افسانه ها» نیز درخور این سترگ سرشت بزرگ منش نبوده و نخواهد بود، خودشیفته ها از لحاظ عاطفی-آمیزشی برای آدمیان دارای ویژگی ها و اختلالات شخصیت کلاسترB و C (وابسته و نیز مردم گریز- پرهیزمدار)، چه دگرجنس خواه و چه همجنس خواه، گیرایی و کشش فراوان دارند. به ویژه آن گاه که جنس رابطه از گونه استاد- شاگردی و مراد- مریدی بوده باشد. در چنین ایستار (موقعیت )هایی است که انگیزش و جنبش های کلئوپاتراگونه و شیدامدارانه به سوی این ژولیوس سزارهای افسانه یی آشکار و نمایان می شود تا دانایی و بزرگواری بی همتا در دامان معشوقه شورمند کاشته شود و به بار نشیند، ناآگاه از آنکه یگانه انگیزش این سزار افسانه یی، پاسداشت خویشتن از مرگ و فناست. گریزی که همواره ناکام و بی فرجام مانده و خواهد ماند؛ ولو به نگاشتن هزاران کتاب و مقاله و صدها بزرگداشت و ستایش بینجامد.
اینان نه تنها این رباعی واقع نگرانه و اندیشمندانه خیام بزرگ را باور ندارند که از شنیدن آن نیز دچار هراس و اندوه می شوند؛
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نه نام زما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و همان بود که بود
زان پس چو نباشیم، همان خواهد بود
معیارهای تشخیصی برای اختلال شخصیت خودشیفته؛خودبزرگ بینی (در گمان یا کردار)، نیاز به پذیرفته شدن و نداشتن حس همدلی به صورت الگویی فراگیر و گسترده که از اوایل بزرگسالی آغاز شده باشد و در زمینه های گوناگون به چشم آید که نشانه اش وجود دست کم پنج تا از موارد زیر است.
۱) احساس خودبزرگ بینانه یی به صورت مهم پنداشتن خود داشته باشد. (برای نمونه در کامیابی ها و پیروزی ها و توانایی های خود گزافه پردازی کند یا بدون آنکه به موفقیت شایسته یی دست یافته باشد، انتظار داشته باشد او را آدم بزرگ و مهمی بدانند.)
۲) مشغولیت ذهنی اش خیالاتی همچون موفقیت، قدرت، استادی، ذکاوت، زیبایی یا محبوب و دوست داشتنی بودن در اندازه یی بی کران (نامحدود) باشد.
۳) باور داشته باشد که «استثنایی» است و تنها دیگر افراد یا موسسه های استثنایی یا رده بالا می توانند او را درک کنند یا با او رابطه داشته باشند.
۴) نیاز داشته باشد به شکلی افراطی و بیش از اندازه مورد ستایش و تحسین قرار گیرد.
۵) احساس بر حق بودن داشته باشد؛ یعنی به شکل نامعقولی انتظار داشته باشد برخوردی خوشایند و ویژه و منحصر به فرد با او صورت گیرد یا اینکه دیگران خود به خود تسلیم خواسته هایش شوند.
۶) در روابط بین فردی استثمارگر باشد، یعنی از امتیازات دیگران برای رسیدن به اهداف و خواست های خود سود جوید.
۷) حس همدلی نداشته باشد، یعنی دلبستگی به درک یا شناخت احساسات و نیازهای دیگران نداشته باشد.
۸) اغلب به دیگران حسودی کند یا بر این باور باشد که دیگران به او حسودی می کنند.
۹) رفتارها و نگرش هایش پرافاده و تکبرآمیز باشد.
دکتر بهنام اوحدی
روانپزشک و درمانگر مشکلات جنسی زناشویی و خانوادگی
www.iranbod.com
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید