چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آیا علم پیشرفت می کند؟


آیا علم پیشرفت می کند؟
استادان فیزیك هنگام تدریس نظریه نسبیت اینشتین معمولاً چنین اظهار می كنند كه مكانیك نیوتن حالت حدی نظریه اینشتین است، بدین معنا كه اگر سرعت نور به سمت بی نهایت میل كند، روابط ریاضی نظریه نسبیت به سمت روابط فیزیك نیوتنی میل می كنند. بنابراین به نظر می رسد كه نظریه نسبیت تمامی موفقیت های علمی مكانیك نیوتنی را در بر دارد و البته پدیده های بیشتری را نیز تبیین و پیش بینی می كند. بنابراین نظریه اینشتین نسبت به نظریه نیوتن «پیشرفته تر» است.
در نیمه اول قرن بیستم، هم پوزیتیویستها و هم ابطال گرایان پوپری، با وجود اختلافات بسیاری كه با هم داشتند، در این مورد موافق بودند كه علم خصلتی «انباشتی» دارد، بدین معنا كه نظریه های علمی متأخر تمامی موفقیت های نظریه های متقدم را در مورد تبیین و پیش بینی پدیده ها حفظ می كنند و به علاوه موفقیت های جدیدی دارند. اما در دهه های ۶۰ تا ۸۰ میلادی فلاسفه علم مختلفی این دیدگاه را مورد مناقشه قرار دادند. یكی از این افراد توماس كوهن بود.
كوهن در كتاب «ساختار انقلاب های علمی» در ۱۹۶۲ با بررسی شواهدی از تاریخ علم ادعا كرد كه در موارد متعدد، نظریه های علمی جدید، نظریه های كاملاً متفاوتی هستند كه به طور بنیادی با نظریه متقدم خود تفاوت دارند. این تفاوت آنچنان زیاد است كه نمی توان دو نظریه را بایكدیگر «قیاس» كرد و تشخیص داد كه كدام یك پیشرفته تر است. البته كوهن به دلایلی ترجیح می داد كه به جای واژه نظریه علمی از واژه «پارادایم علمی» استفاده كند. از این رو، دیدگاه كوهن به نظریه «قیاس ناپذیری پارادایم های علمی» مشهور شد.
● قیاس ناپذیری معناشناختی
كوهن توضیح داد كه نمی توان گفت كه نظریه مكانیك نیوتن حالت خاص یا حدی نظریه اینشتین است، چون این دو نظریه در معنای واژگان كلیدی مورد استفاده خود بایكدیگر تفاوت دارند. به عنوان مثال، اگرچه هر دو نظریه از مفهوم «جرم» استفاده می كنند، اما در نظریه اینشتین، جرم یك جسم، به سرعت آن جسم وابسته است، اما در نظریه نیوتن، جرم یك جسم یك خصلت ذاتی و پایدار آن است. بنابراین، در شبكه مفاهیم نظریه اینشتین، میان جرم و سرعت رابطه وجود دارد، در حالی كه در نظریه نیوتن چنین ارتباطی دیده نمی شود. بنابراین، نمی توانیم شبكه مفاهیم این دو نظریه را بایكدیگر قیاس كنیم. تفاوت شبكه مفاهیم در مواردی مانند بررسی رابطه فیزیك نیوتنی وفیزیك ارسطویی بسیار شدیدتر می شود و امكان قیاس را از ما می گیرد. نظریه های علمی مختلف مانند دو زبان متفاوت هستند كه هریك روشهای خاص خود را برای توصیف و تبیین پدیده ها دارند. بنابراین نمی توان به سادگی از خصلت انباشتی علم و پیشرفت آن صحبت كرد.
● قیاس ناپذیری روش شناختی
نظریه های علمی از جنبه دیگری نیز كاملاً بایكدیگر تفاوت دارند. به عقیده كوهن یك نظریه علمی تنها از تعدادی رابطه ریاضی و شیوه های اندازه گیری تشكیل نشده است، بلكه یك نظریه جامع، «روش شناسی علمی» نیز معرفی می كند. بدین معنا كه مشخص می كند كه دانشمندان باید چه روش هایی را پی بگیرند و چه معیارهایی را با موفقیت پشت سر بگذارند تا نظریات و تحقیقات آنها مورد پذیرش قرار بگیرد. به همین دلیل است كه كوهن ترجیح می دهد، به جای مفهوم نظریه از مفهوم پارادایم استفاده كند تا نشان دهد كه یك پارادایم علمی چیزی بیشتر از صرف روابط ریاضی بین پدیده های علمی است.
كوهن برای نشان دادن قیاس ناپذیری روش شناختی به مثال گالیله و مخالفان ارسطویی اش می پردازد. گالیله از طریق مشاهدات تلسكوپی اش از نظریه خورشیدمركزی كپرنیك دفاع می كرد، در حالی كه مدافعان ارسطویی نظریه زمین مركزی از طریق هماهنگی این نظریه با متافیزیك ارسطو از آن دفاع می كردند. ارسطوییان مشاهدات تلسكوپی گالیله را چندان مورد توجه قرار نمی دادند، چون برای آنها مطابقت نظریات علمی با نظریات متافیزیكی به لحاظ روش شناحتی اهمیت بیشتری نسبت به مشاهدات تجربی داشت. در مقابل، گالیله به تجربه اهمیت بیشتری می داد. كوهن توضیح می دهد كه پارادایم علمی ای كه گالیله در حال ساختن آن بود، با پارادایم علمی ارسطویی به لحاظ روش شناختی قیاس ناپذیر بود. در واقع هر یك از دو طرف مناقشه طبق روش شناسی علمی خود، دلایل خوبی برای دفاع از نظریات خود داشتند.
● قیاس ناپذیری مشاهداتی
كوهن حتی پا را فراتر گذاشت و با پیگیری دیدگاه روان شناسان گشتالت، تز «نظریه بار بودن مشاهده» را پذیرفت. مطابق با این تز، دو دانشمندی كه در دو «پارادایم» مختلف كار می كنند، هنگامی كه به یك پدیده نگاه می كنند، دو چیز كاملاً مختلف می بینند. برای نمونه، تیكو براهه و دستیارش، یوهان كپلر در اوایل قرن هفدهم، در عین حال كه در رصدها با یكدیگر همكاری می كردند، به دو نظریه نجومی متفاوت معتقد بودند. براهه بطلمیوسی بود و كپلر كپرنیكی. آنها هر دو در هنگام غروب آفتاب اظهار می كنند كه «آفتاب در حال غروب كردن است.» كوهن توجه می دهد كه اگرچه آن دو یك جمله را اظهار می كنند، اما چیزهای متفاوتی می بینند: كپلر خورشید ثابت را می بیند كه به علت حركت زمین در حال محو شدن در افق است و براهه خورشید متحرك را می بیند كه دور زمین می گردد. كوهن تأكید می كند كه این گونه نیست كه كپلر و براهه یك چیز را ببینند و بعد آن را به دو شكل مختلف تعبیر كنند، بلكه آنها اساساً دو تصویر مختلف از غروب آفتاب می بینند.
● تبعات در مورد پیشرفت علم
كوهن از بحث خود درباره قیاس ناپذیری نتیجه گرفت كه نمی توان با اطمینان گفت كه نظریه ها (پارادایم های) متأخر از نظریه ها (پارادایم های) متقدم پیشرفته تر هستند. به نظر كوهن هنگامی كه از یك پارادایم به پارادایم دیگر حركت می كنیم، برخی از پرسش های علمی و برخی از تواناییهای تبیینی از دست می روند؛ به عبارت دیگر، جابه جایی میان پاردایم ها همراه با «ضایعات» است. برای نمونه، گرون باوم فهرستی از پرسش هایی را مطرح كرد كه نظریه نیوتن می توانست به آنها پاسخ دهد، اما نظریه اینشتین نمی تواند. گرون باوم چنین نتیجه گرفت كه «نظریه نیوتن به پرسشهای نیوتنی بیشتری پاسخ می دهد و نظریه اینشتین به پرسش های اینشتینی بیشتری» از این رو نمی توان چنین قضاوت كرد كه نظریه اینشتین از نظریه نیوتن پیشرفته تر است.
● انتقادات به نظریه قیاس ناپذیری
هر سه نوع قیاس ناپذیری به شدت مورد انتقاد فلاسفه علم قرار گرفته است. در مورد قیاس ناپذیری معناشناختی، كریپكی و پاتنم دیدگاهی را مطرح كردند، كه به «نظریه علی ارجاع» مشهور شد. به عقیده آنها، اگرچه معنای واژگان علمی، مانند جرم یا الكترون، در نظریه های علمی مختلف تغییر می كند، اما مهم این است كه این واژگان به اشیای واحدی در جهان اشاره می كنند. به عبارت دیگر توانایی ارجاعی آنها برای ما مهم است و نه معنای آنها. در مورد قیاس ناپذیری روش شناختی، برخی فلاسفه علم معتقدند كه اگرچه روش علمی در پارادایم های مختلف متفاوت است، اما روش شناسی علمی واحدی وجود دارد كه تمامی دانشمندان باید از آن پیروی كنند و ما نباید به هر جامعه علمی اجازه دهیم كه روش علمی خاص خود را داشته باشد. در مورد قیاس ناپذیری مشاهدتی نیز بسیاری از فلاسفه علم و متخصصان علوم شناختی تز نظریه بار بودن مشاهده را نمی پذیرند. آنها معتقدند كه دانش پس زمینه دانشمندان بر چیزی كه می بینند، بی تأثیر است. مباحثات در مورد هر سه نوع قیاس ناپذیری كماكان ادامه دارد.
● درباره توماس كوهن
توماس ساموئل كوهن (۱۹۲۲-۱۹۹۶) در رشته فیزیك در دانشگاه هاروارد تحصیل كرد. ایده های اصلی او در فلسفه علم هنگامی كه بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۶ درس تاریخ علم را تدریس می كرد، شكل گرفت. انتشار كتاب «ساختار انقلاب های علمی» در ۱۹۶۲ موجی از مباحثات گسترده را در فلسفه علم موجب شد و تغییرات زیادی در این شاخه از فلسفه ایجاد كرد. ایده های كوهن همچنین در فلسفه علوم اجتماعی تأثیر بسیاری داشت. از زمان انتشار كتاب، كوهن به طور مداوم مورد انتقاد قرار گرفت كه تا دهه ۱۹۸۰ ادامه داشت. وی در پی نوشت ویراست دوم كتابش در سال ۱۹۷۰ و برخی مقالاتش به انتقادات پاسخ گفت. از دیگر آثار او می توان به «انقلاب كپرنیكی» (۱۹۵۷) و «تنش ذاتی: مطالعاتی در سنت و تغییر علمی» (۱۹۷۷) اشاره كرد.
یاسر خوشنویس
برای مطالعه بیشتر
از كتاب مشهور كوهن با عنوان ساختار انقلاب های علمی ۲ ترجمه به فارسی موجود است. ترجمه آقای عباس طاهری كه توسط نشر قصه منتشر شده است، بهتر به نظر می رسد. مقاله گرون باوم به فارسی ترجمه نشده است. برای یك شرح دقیق از تز قیاس ناپذیری نگاه كنید به كتاب «قیاس ناپذیری پارادایم های علمی» نوشته غلامحسین مقدم حیدری. همچنین برای اطلاع بیشتر از نظریات منتقدان قیاس ناپذیری نگاه كنید به مدخل «توماس كوهن» در دایرهٔ المعارف فلسفی استنفورد به نشانی: http://.plato.stanford.edu/entries/thomas.kuhn
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید