جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

فلسطین ، فلسطین است نه صلح نه آپاراتید


فلسطین ، فلسطین است نه صلح نه آپاراتید
سفر جیمی کارتر، سیاستمدار و رئیس جمهور دموکرات سال های نه چندان دور آمریکا به منطقه، به منظور دیدار و ملاقات با رهبران حماس همراه با مخالفت مقامات رژیم صهیونیستی و رسانه های غربی بوده و تحلیل ها و دید گاه های گوناگون را از طرف تحلیلگران و مفسران سیاسی داخلی وخارجی را منجر شده است.
بعضی از تحلیلگران رویکرد کارتر را نوعی حرکت معکوس تلقی می کنند و این سفر را چرخش ۱۸۰ درجه این سیاستمدار با توجه به طرح سازش کمپ دیوید ارزیابی می نمایند و تعدادی از این تحلیلگران این سفر را در راستای مسائل و موضوعات خبری و جناحی در راستای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا می دانند و عده ای سفر این سیاست مدار کهنه کار را به عنوان فردی شناخته شده از کشوری مثل آمریکا برای مذاکره با مخالفان اسرائیل در چنین موقعیتی را نوع پیروزی سرنوشت ساز دیپلماتیک برای جنبش حماس به خاطر کسب وجهه و مشروعیت بین المللی قلمداد می نمایند.
بعد از گذشت تقریباً ۶ دهه از تشکیل رژیم غاصب صهیونیستی می توان به درستی دریافت که شیوه واستراتژی غالب و سیاست محوری اسرائیل و آمریکا در تقابل با کشور های اسلامی وعربی منطقه بویژه کشور فلسطین سیاست تصاحب و اشغال آسان و گشودن باب مذاکره درباره آنها در قبال اخذ امتیازات سیاسی ،نظامی و ارضی بوده است.
سیاستی که با حمایت همه جانبه دولتهای غربی تحقق می یافت و با مصالحه و سهل انگاری رهبران عرب واقعیت پیدا می کرد، خط مشی که در قالب جنگ های ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ باعث اشغال بسیاری از سرزمین های عربی و اسلامی مخصوصاً دو کشور مهم منطقه یعنی مصر و سوریه شد و در تحقق اصل بازدارندگی نظامی این کشورها و سایرکشورهای عربی مؤثر افتاد و از موضع رفع خطردر عرصه روابط خارجی این کشور ها به موضع ترس از خطر تبدیل شد، به نحوی که ترس از توسعه و گسترش اسرائیل باعث اتخاذ سیاست فرار از خطر توسط اعراب را فراهم ساخت و فلسطین و مردم مظلوم آن را در مقابل خباثت رژیم صهیونیستی تنها گذاشت و سازش کمپ دیوید به محوریت اسرائیل، مصر، آمریکا، برگ ننگینی برآرمان های ملت مظلوم فلسطین رقم زد.
سیاستها در راهبردهای آمریکا در طول تاریخ تشکیل رژیم صهیونیستی مؤید این مطلب است که آنها می دانند چگونه به جیب دیگران دستبرد بزنند و از ماحصل این دستبرد بدون هیچ مانعی از صاحبان همان جیب خرید نمایند.
آخرین حلقه از این دستبردها ، حمله و محاصره نظامی نوارغزه و تشدید تحریم ها و فشار به این منطقه با هدف فشار بر جنبش حماس و انزوای سیاسی و اقتصادی این جنبش به قصد نابودی آن و یا تحمیل مذاکره ای در یک موضع برتر بود، موضعی که ماحصل این دستبرد را کارتر می بایست خرج کند.
در این برهه از زمان شایسته است که کشور های عربی و اسلامی منطقه با هوشیاری تمام نسبت به این سفر و عواقب آن عکس العمل نشان داده و مواظب باشند تا مثلث کمپ دیوید بعد از ۲۸ سال تکرار تاریخی نیابد، چرا که تجربه و عملکرد دو حزب اصلی آمریکا نشان دهنده این مطلب است که این دو حزب دو تیغه از یک قیچی اند و در همه دوره ها مکمل سیاست های یکدیگرند.
جایی که حزب جمهوری خواه نقش کوره را بازی می کند و دکترین خود را در قالب گداختن به معرض نمایش می گذارد با پیروزی دموکرات ها، دکترین خنک سازی و آب پاشی حاکم می گردد و این یعنی رسیدن به هدف، هدفی که بوش با شعله ور کردن کوره های جنگ در عراق، افغانستان، لبنان و فلسطین آغاز و با تاکتیک خاموش سازی و خنک سازی کارتر برای رسیدن به مقاصد عالی ادامه می یابد،شیوه ای که سازمان جاسوسی آمریکا یا سیا آن را طراحی و برای اجرا دیکته می کند.
دل خنک کردن به اثر و نوشته کارتر یعنی فلسطین نه صلح نه آپاراتید یا دلخوش بودن به تأیید انتخابات پارلمانی فلسطین که جنبش حماس با ۴۴ درصد پیروز این انتخابات شد و مرکز کارتر آن را تایید نمود ، بجز غفلت و دور شدن از اصل موضوع و تکرار تاریخ، سودی نخواهد داشت، چرا که اگر کارتر در کتاب خود، فلسطین نه صلح نه آپاراتید را مطرح می کند و بعضاً نیز مخالفت مقامات آمریکایی و اسرائیلی را بر می انگیزد با انتخاب این موضوع برای اثر به اصطلاح تاریخی خود نشان می دهد که قبل از اینکه در این کتاب اصل فلسطین باشد، اصالت با اسرائیل و رژیم غاصب صهیونیستی است.
چگونه می شود که مال یا چیزی که مال خود آدمی است و توسط شخصی مورد دستبرد و سرقت قرار گرفته است حکم به صلح داد در حالی که در این موضوع حاکمیت و محکومیت یکی از طرفین بایستی ساده و محکوم به سزای اعمال خود برسد ودر این میان صلح کاربردی نخواهد د اشت.
صلح در مفروضات جایز است، در قطعیات و مسلمات صحبت از صلح کردن، باز کردن باب تشکیک است و القای این مسئله که طرفین درگیر هر دو راست می گویند و با صلح اختلاف حل می شود، کاربرد واژه آپاراتید بعد از کلمه صلح بازی کودکانه است که به منظورانحراف جامعه جهانی مخصوصاً کشور های اسلامی و منطقه و ترویج این باور ذهنی است، که اسرائیل هست و فلسطین برای احراز موجودیت بایستی با آن صلح کند، یعنی پذیرش ورسمیت خود اسرائیل توسط فلسطینیان و حذف آپاراتید از سیاست های اسرائیل در قبال ملت مظلوم فلسطین شرطی است که برای این صلح ناعادلانه به کار می رود، یعنی انحراف اذهان جهانی از اصل واقعیت و موجودیت نامشروع اسرائیل به موضوعات فرعی و جانبی مثل تبعیض نژادی و آپاراتید.
آیا مظلومیت فلسطین به حدی رسیده است که مشروعیت خود را از کسی باید بگیرد که خود بانی اصل طرح سازش کمپ دیوید بوده است؟
آیا سیاست زخمی کردن و خود برآن مرحم گذاشتن در نظام سیاسی جهان می تواند از یک چهره به عنوان آزادی خواه و عدالت طلب بسازد؟
آیا می شود ظالم را برمظلوم مسلط گرداند وخود ازمظاهر آپاراتید بود و ازمحکومیت آپاراتید نوشت و داد مظلوم خواهی سر داد؟
آیا می توان صلح وامنیت جهانی را با دست خود به مخاطره انداخت و باز هم از صلح نوشت؟
انسان ها ، آن هم در نوع سیاستمدار آن چقدر به تغییرات ذاتی و درونی و حرفه ای خود ایمان دارند لذا باید نوشت" فلسطین ،فلسطین است نه صلح نه آپاراتید"
منبع : آژانس خبری وحدت